تصویر: صحنه ای از آتش سبر اثر محمد رضا اصلانی
سینمای ایران در طول سالهای پس از انقلاب، اما حتی در سالهای درست پیش از انقلاب، از خلال گروه کوچکی از فیلمها، عرصهای بود برای حضور اندیشهها و رویکردهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی. الگوهای فرهنگی این رسانه، اغلب در طول این سالها بر اساس الگوهای رسانهها و سینمای جهانی شکل گرفتند و بر همان اساس تحول یافتند. در این میان، بیشتر تفاوتها حتی آنجا که به اختلافات ارزشی و نگاههای متنوع اخلاقی – فرهنگی به زندگی باز میگشتند، بیشتر از خلال نزدیکی و دوری حوزه سینما با حوزه قدرت تعیین میشدند تا از خلال ایجاد سبک و سیاقها و رشد و تحول سینما به مثابه از یک سو ابزاری برای بیان هنری و از سوی دیگر ابزاری برای انتقال فرهنگی.
این در حالی است که جهان امروز شاهد انقلابی بنیادین در انتقال فرهنگ از قالبهای کلاسیک مبتنی بر زبان عمدتا نوشتاری، سخت و غیر پویا (کتاب، مطبوعات و کنش خواندن) به قالبهای پسا مدرن مبتنی بر تصویر و موقعیتهای بینابینی متن / تصویر / صدا و روابط پویا و میانکنشی (برنامههای نرم افزاری بازی، شبکههای اجتماعی، سایت هاو وبلاگها، یوتیوب و…) حرکت میکند. از این رو چرخهای در حال شکلگیری است که متن نوشتاری (مفهوم تصویر قابل خوانش) را هر چه بیشتر به متن چند رسانهای (مفهوم خوانش و ادراک از طریق چندین حس و توامان) تبدیل میکند.
کوتاه شدن زمان را که با شیوههای سادهتر توزیع اثرفرهنگی و تاثیر آن ارتباط دارد در گونهای ازسینمای مستند ترویجی – فرهنگی میبینیم و این، تنها مشتی است نمونه خروار که گویای تغییر روابط حسی در جهان امروز با فرهنگ است. در اینجا «تکرار» جایگزین طولانی بودن تماس میشود. برای مثال افراد بارها و بارها یک فیلم یکی، دو دقیقهای را نگاه میکنند یا قطعهای کوتاه موسیقی را گوش میدهند و اینها جایگزین خواندن یکباره کتابی بزرگ یا شنیدن کامل یک قطعه بزرگ موسیقی میشود. اینکه آیا این اتفاق، امری است مثبت یا منفی، بحث ما نیست زیرا نیاز به فرصت و نوشتاری بسیار طولانیتر دارد. اما اینکه چنین واقعیتی را چطور باید در سرنوشت بلافصل گروهی از هنرها و مهارتهای انسانی نظیر ادبیات و هنرهای تجسمی خوانش کرد، بستگی به جهتگیری آتی سینمای ایران در فرآیندها و جریانهایی دارد که امروز با آن سروکار دارد و در زیر به آنها میپردازیم.
سینمای مستند ایران و سینمای داستانی ایران، در سالهای اخیر رشد زیادی کردهاند و این سوای سینمای هنری است که جایگاهش را باید بیشتر در میان هنرهای دیگر قرار داد و بیشتر به هنرهای تجسمی یا به ادبیات نزدیک است تا به خود سینما که امری هنوز و تا مدتهایی مدید بیشتر صنعتی و محصول عام یا به زبانی دیگر نوعی دموکراتیزه شدن فرهنگ یا ترویج آن است. پس با کنار گذاشتن بحث سینما به مثابه اثر هنری، ببینیم چه چیز درباره سینمای موسوم به اجتماعی میتوانیم در رویکردها و جریانهای کنونی ببینیم.
نخست اینکه سینمای اجتماعی ایران چه در شکل مستند و چه در شکل داستانی، در ۵٠ سال اخیر توانسته است جایگاهی شایسته در تعریف فرهنگ، انتقال آن و حتی در به کار گرفته شدن آن به مثابه مادهای برای خوانش و تحلیل فرهنگی بازی کند. هر چند تعداد فیلمها بینهایت زیاد است و میتوان از بخش بزرگی از سینمای بدون کیفیت و نوعی سینمای بیارزش و پوپولیستی و حتی نوعی سینمای سفارشی و رانتی سخن گفت، اما نمیتوانیم به هیچوجه سهم آثار ارزشمندی در سینمای مستند و داستانی و حتی نشریات و سایتهای فعال در این زمینه را نادیده بگیریم. امروز حتی سینما، ورود بسیار مثبتی به حوزه علوم اجتماعی و انسانی کشور نشان میدهد و نمایش فیلمهای سینمایی و مستند در محیطهای آکادمیک کشور ابدا امری نامتعارف نیست. استفاده از فیلمها به مثابه اسناد علمی نیز آغاز شده است و در برخی مطالعات شهری، ما خود در این زمینه وارد شدهایم.
با وجود این، در اینجا قصد من هشدار در مورد چند گونه سینمایی است که میتواند برای رشد طبیعی سینمای ایران، ولو این رشد به هر تقدیر تا حد زیادی آزمایشگاهی و با حمایت دولتی و با محدودیت نمایش برای سینمای جهان همراه بوده است، زیانآور باشد. تهدیدها را میتوان دستکم در سه ژانر تشخیص دهیم: نخست بازگشت به آنچه در پیش از انقلاب به آن «فیلمفارسی» گفته میشد، یعنی نوعی سینمای پوپولیستی و پیش پا افتاده که حتی به مثابه سرگرمی نیز ارزش دیدن ندارد و تاثیر آن در بازار تصویری بیش از هر چیز نازل کردن سلایق و تشویق نوعی لمپنیسم فرهنگی است.
دوم سینمایی که میتوان آن را نوعی سینمای رانتی به شمار آورد یا سینمای سفارشی که همواره با گونهای از موفقیت تصنعی همراهی میشود، در حالی که هم مردم، هم منتقدان و صاحبنظران و دستاندرکاران سینما میدانند فاقد ارزشهای سینمایی و فاقد تاثیرگذاری چه در افکار عمومی و چه در ارزش افزونی در حوزه فرهنگ و اندیشه است و بیشک آیندهای جز بایگانی شدن و به فراموشی سپرده شدن ندارد و سرانجام گرایش به نوعی بیگانهگرایی (اگزوتیسم) سینمایی بر اساس تصویری که جهان بیرونی از ما میخواهد، یا همان سینمای «جشنواره ای» که خطری مهلک برای آینده سینما و فیلمسسازی در ایران است، زیرا هنر را بدل به انبوهسازی میکند بدون آنکه خود هنرمند متوجه این خطر باشد. افزون بر اینچنین شکلی از سینما، به کمک قالبهای شرق شناسانهای میرود که در نهایت دیدگاههای نادرستی را درباره یک فرهنگ، یعنی فرهنگ ما گسترش داده و به صورتی متناقض و عجیب حتی میتواند این دیدگاهها را از موقعیتهای خیالی به واقعیتهایی تبدیل کند که خود آسیبهای اجتماعی باشند.
اما در برابر همه این رویکردها میتوان و به باور ما باید به سوی یک سینمای اجتماعی در مستند و داستانی رفت که هرچه بیشتر به ما کمک کند در قالبهایی نرم بتوانیم فرهنگ و میراث فرهنگی این کشور را به سوی موقعیتهای بهتری هدایت کنیم. سینما امروز در همه اشکال و همه رویکردهای محتواییاش یکی از مهمترین ابزارهای جهان معاصر برای فرهنگسازی و رشد دانش و اطلاعرسانی و بالا بردن توانمندیهای عقلانی در درک جهان شده است. شک نکنیم که میتوان این روند را با برخورداری از فرهنگی غنی رو به بهتر شدن ببریم.
اعتماد یکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۴
http://www.etemadnewspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=358&pageno=16