سیاست از منظر جامعه، گفت‏‌وگو با ناصر فکوهی / بخش دوم و آخر

سرگه بارسقيان

در جامعه نوعى ساختار ارزشى، فرهنگى، اجتماعى، و سیاسى حاکم است که به‏ عنوان هنجار رسمى از راه مراکز قدرت اشاعه و گسترش مى‏‌یابد. از سوى دیگر، جوانان نیز داراى ساختار ارزشى مختص به خود هستند. میزان انطباق میان این دو ساخت و تناسب و تضاد آن را چگونه ارزیابى مى‏‌کنید؟
مطلب اساسى در مورد نظام‏‌هاى ارزشى و هنجارى این است که این نوع نظام‏‌ها میراث و حافظه تاریخى یک جامعه هستند که ما آنان را سنت مى‏‌نامیم. از نظر من، تا زمانى که ما جایگزینى براى سنت‏‌ها پیدا کنیم، آن‏‌ها بسیار ارزشمند‌اند و تا زمانى که چنین جایگزینى پیدا نشده است، مسلماً سازوکارهایى هستند که مى‏توانند جامعه‏‌اى را اداره و هدایت کنند. همان‏طور هر جامعه‏‌اى را سنت‏‌ها و عرف اجتماعى‏‌اش سالیان سال و قرن‏‌ها هدایت مى‏‌کرده و جلو مى‏‌برده‏‌اند. مسئله‏‌اى که جامعه ما دارد و به‏ طورکلى در جوامع جهان سومى هم مشهود است، آن است که این جوامع، تحت نفوذ و فشار روابط نظام جهانى به موقعیت‏‌هایى رسیدند که در آن‏‌ها سنت‏‌ها تخریب شده‏‌اند و عرف اجتماعى هم به‏ سرعت در حال نابودى است؛ آن هم با سرعتى بیش‏تر از یک سرعت عادى. منظور از سرعت عادى این است که در همه جوامع انسانى سنت‏‌ها تغییر مى‏‌کنند و به چیزى دیگر بدل مى‏‌شوند که این تغییر تدریجى یک تغییر طبیعى است. مراد از طبیعى‏‌بودن در این‏جا آرام بودن و تدریجى بودن تغییرات است و این‏که تغییر این امکان را فراهم مى‏‌کند که گروه‏‌هاى مختلف اجتماعى خودشان را با چنین تغییرى انطباق دهند. اما کشورهاى جهان سوم چنین فرصتى را نداشته و ندارند. تغییرات در آن‏‌ها بسیار شدیدند و این تغییر خودش را به‏‌صورت تخریب عرف اجتماعى و سنت‏‌هاى پیشین نشان مى‏‌دهد؛ بدون این‏که این تخریبِ سنت‏‌هاى پیشین همراه با ساخته شدن چیزى جدید باشد. درحقیقت آن‏چه مى‏‌بینیم این است که ما از اشکال سنتى به‏ سوى خلأ یا به‏ سوى اشکالى که نه سنتى و نه مدرن هستند، پیش مى‏‌رویم. اشکالى که حاصل ترکیب این دو گونه از هنجار هستند، ترکیب‏‌هاى جمعى مناسبى نیستند و مى‌‏توان به آن‏‌ها ترکیب‏‌هاى اپورتونیستى یا فرصت‏‌طلبانه نام داد. ترکیب‏‌هاى فرصت‏‌طلبانه لزوماً شکل مقطعى و ناپایدار دارند و نمى‏‌توانند دوام زیادى داشته باشند ولى با وجود این ناپایدار بودن‏شان، قدرت تخریبى و خطرآفرینى فوق‏العاده‏اى در جامعه دارند. این همان چیزى است که در اغلب کشورهاى در حال توسعه ازجمله در کشور خودمان مى‏‌بینیم و این یک خطر بزرگ است؛ به این معنى که چیزى تخریب مى‏‌شود و چیزى دیگر جایگزین آن نمى‏‌شود یا آن‏چه در جایش گذاشته مى‏‌شود، به مراتب بدتر از چیزى است که قبلاً وجود داشته است. درنتیجه ما وارد موقعیت‏‌هایى مى‏‌شویم که به‏ سختى مدیریت‏‌پذیر هستند و شاهد بحران‏‌هایى خواهیم بود که نمونه‏‌هایى کوچک از آن‏‌ها را از همین امروز مشاهده مى‏‌کنیم؛ نظیر بحران‏‌هاى هویتى، بحران‏‌هاى بین‌نسلى، بحران‏‌هاى ناشى از تقابل و تعارض سنت و مدرنیته و بحران‏‌هاى ناشى از عدم درک نظام جهانى. تغییراتى که این نظام جهانى چه در کشورهاى پیرامونى و چه مرکزى به‏‌سرعت در حال به‏ وجود آوردن آن‏‌هاست، حاصل همان فرایند اولیه‏‌اى هستند که از یک‏سو تخریب مى‏‌کند و از سوى دیگر چیزى نمى‏‌سازد. به این نکته هم باید توجه داشت که اصولاً نظام جهانى نظامى بسیار پیچیده است که مسئله درک هنجار و ارزش‏‌ها در آن به‏ سادگى نمى‏‌تواند ارزیابى شود. این نظام در حال تبدیل هرچه بیش‏تر روابط فیزیکى به روابط مجازى و همچنین جدا کردن مفهوم زمین از مفهوم هویت و در حال میدان دادن و دامن زدن به هویت‏‌هایى است که باید آن‏ها را هویت‏‌هاى خیالین و تصورشده نامید. البته این هویت‏‌ها درعین‏‌حالى که خیالین یا تصور شده هستند، پیامدهاى واقعى بر جهان فیزیکى دارند. بنابراین، ما داخل جهانى مى‏‌شویم که مشخصه بارز آن پیچیدگى روابط و موقعیت‏‌ها و گنگ و مبهم شدن آن‏‌هاست. در چنین شرایطى ما هنوز در بند روابطى روگرا یا متقابل هستیم که در شرایط جهانى پیشین بیش‏تر قابل تعریف بودند.

با ورود اینترنت و ماهواره، شاهد تحولى ژرف و سریع از لحاظ آگاهى‌‏هاى اجتماعى و تکثر منابع و مجارى اطلاع‏‌رسانى هستیم. تحولات اطلاعاتى رسانه‏‌اى در ساختار اجتماعى، سیاسى و فرهنگى جامعه چه انعکاسى مى‏‌یابند و آیا چنین تأثیرى به دگردیسى مطالبات همچون جایگزینى مطالبات جدید و فراملى و یا حذف برخى مطالبات و آرمان‏‌هاى پیشین خواهد انجامید؟
در جهانى که درباره آن صحبت مى‏‌کنیم، شاید بتوان گفت رسانه‏‌ها مهم‏ترین نقش را در به‏ وجود آوردن روابط مجازى و واقعى بین افراد و گروه‏‌هاى مختلف ایفا مى‏‌کنند. اگر بخواهیم دقیق‏‌تر به این موضوع بپردازیم، باید بیش‏تر از آن‏چه در مورد رسانه‏‌ها یا وسایل رسانه‏‌اى بحث مى‏‌کنیم، از جریان‌هایى سخن بگوییم که به‏ صورت‏‌هاى مختلف، افراد، ایده‏‌ها، کالاها، و تصاویر را به گردش درمى‏‌آورند و درنتیجه ما نمى‏‌توانیم خطوط مشخص و معلومى را به دور گروه‏‌ها و پهنه‏‌هاى هویتى یا حتى حقیقى ترسیم کنیم و نقشى که رسانه‏‌ها در این روند بازى مى‏‌کنند به معنى خیلى گسترده، کلیه رسانه‏‌ها؛ یعنى روزنامه‏‌ها، رادیو، یا سازوکارهاى جبرانى موجود باشد که کمبود درآمد یا قطبی‌شدن درآمد در این قشر بتواند به‏ صورتى جبران شود. به عبارت دیگر، امکان دارد ما قطبی شدن نسبى درآمدها را داشته باشیم، ولى قطبی شدن درآمدى بتواند به‏ عنوان یک سازوکار جبران‏ کننده از سوى تعداد زیادى از گروه‏‌هاى اجتماعى پذیرفته شود. فرض کنیم که بخشى از یک جامعه به این مسئله رضایت دهد که درآمد کم‏ترى داشته باشد و بیش‏تر وقت خود را به خلاقیت هنرى اختصاص دهد. در چنین حالتى فرد باید از حداقل امکاناتى که مناسب است، برخوردار باشد و درعین‏‌حال این امکان را فراهم کنیم که افراد قدرت انتخاب داشته باشند، بدون این‏که بخواهند درآمدهاى بسیار بالا داشته باشند یا وقت بیش‏ترى براى پرداختن به زندگى‏‌شان صرف کنند.

دو قشر جوانان و زنان هر یک آرمان‏‌هایى را مطالبه مى‏‌کنند و براى رسیدن به مطالبات خود سعى در اثرگذارى بر نهادهاى تصمیم‏‌گیر و مدیریت‏‌هاى کلان کشور دارند. مشخصاً چنین تلاشى به جهت‏‌گیرى‏‌هاى آینده مدیریتى و ساختارى جامعه سمت و سو مى‏‌دهد؟
صددرصد. به‏ دلیل این‏که ورود، حضور، و شکل‏‌گیرى این گروه‏‌ها با به‏ وجود آمدن هویت‏‌ها و زیرهویت‏‌هاى جمعى همراه است. به عبارتى، هر کدام از این گروه‏‌ها، گروه‏‌هایى یکپارچه و یکسان نیستند. وقتى ما از حضور بسیار گسترده جوانان و زنان صحبت مى‏‌کنیم، مسلماً فکر نمى‏‌کنیم که این جوانان یا زنان همه شبیه هم هستند، همه آرمان‏‌ها، تمایلات، و علائق یکسان دارند. طبعاً این‏‌ها به خرده گروه‏‌هایى تقسیم مى‏‌شوند و ما شاهد خرده گروه‏‌ها یا خرده فرهنگ‏‌هاى متعدد جوانان و زنان هستیم. بر اساس این خرده فرهنگ‏‌ها و فرهنگ عمومى که وجود دارد، ما مى‏‌توانیم تمایلاتى متفاوت داشته باشیم. هر هویتى و یا خرده‏‌هویتى براى این‏که خودش را تعریف کند، شکل بگیرد، و به‏ ویژه براى این‏که بتواند به حیات خود تداوم بخشد و خودش را باز تولید کند، گروهى از مطالبات را مطرح مى‏‌کند و گروهى انتظارات را هم دارد. تمامى انتظارات به مطالبات بدل نمى‏‌شوند؛ به‏ دلیل این‏که همیشه انتظارات خودآگاهانه نیستند و فرد لزوماً این‏ها را نمى‏‌شناسد؛ یعنى فرم تبلور مطالباتى انتظاراتى روشن نیست. فرض کنید دخترانى که تحصیلات دانشگاهی دارند دچار نوعى تغییر مى‏‌شوند، در واقع این تحصیلات آن‏‌ها را تغییر مى‏‌دهد. ذهنیت و دیدگاه آن‏‌ها نسبت به جهان، تلویزیون‏‌ها، شبکه اینترنت، رایانه‏‌ها، و غیره فوق‏‌العاده حساس است، به این دلیل که پیوندهایى را که قبلاً امکان‏‌پذیر نبودند، ایجاد مى‏‌کنند. همچنین حساسیت‏‌هایى به‏ وجود مى‏‌آورند که در گذشته وجود نداشتند. جهان امروز جهانى شبکه‏‌اى است که داراى نقاط حساس فوق‏‌العاده زیادى است و اگر انگیزشى بر روى هر نقطه از این شبکه وارد شود، به‏ سرعت به تمامى نقاط دیگر شبکه انتقال مى‏‌یابد و بحث حادى که مطرح مى‏‌شود این است که خرده فرهنگ‏‌ها و هویت‏‌هاى محلى بیش‏تر به‏ صورت یک هویت جهانى درک مى‏‌شوند.
اصطلاح گلوکالیزیشن یعنى جهان محلى‏‌شدن، تعبیر همین مفهوم است. یعنى شما در یک محل هستید، ولى رابطه شما با آن محل یک رابطه جهانى است. مثلاً، یک گروه کوچک تروریستى و یا گروهى کوچک از جوانان که یک نوع موسیقى خاص را مى‏‌نوازند وجود دارد، اما گروه‏‌هایى دیگر در موقعیت آن‏‌ها و شبیه آن‏‌ها نیز در نقاط مختلف دنیا حضور دارند. این حضور یک حضور بدون پیامد براى آن‏‌ها نیست، چون این گروه‏‌ها مى‏‌توانند به‏ وسیله رسانه‏‌ها یا شبکه اینترنت با گروه‏‌هاى دیگر وارد ارتباط شوند. بنابراین، یک هویت کوچک محلى مى‏‌تواند به یک هویت جهانى بدل شود که این موضوع قبلاً قابل تصور نبود. به عبارت دیگر، امروز یک خرده‏‌فرهنگ بسیار کوچک مى‏‌تواند همان‏قدر مؤثر باشد که یک فرهنگ چند صدمیلیونى و این یک موقعیت خیلى خاص است. این موقعیت خاص را باید درک کرد، فهمید و مدیریت کرد تا مشکلاتى که به‏ وجود خواهند آمد را براى خود کاهش دهیم.

قدرت‏‌هاى صنفى و مطالباتى آن‏‌ها، به‏ عنوان نمونه مطالبات صنفى معلمان، کارگران، و دانشجویان به نیروهایى بالقوه در سطح جامعه بدل شده‏اند که گاه به اصطکاک با لایه‏‌هاى قدرت مى‏‌انجامند. چنین قدرت‏‌هایى در جامعه آینده ایران عهده‏‌دار چه نقش و صاحب چه جایگاهى خواهند شد؟ و اصولاً امکان رایزنى با آنان در تصمیم‏‌گیرى‏‌هاى کلان بیش‏تر است یا سعى در کم‌رنگ کردن مطالبات با پاسخ‏‌دهى به بخشى از آنان؟
مفهوم گروه‏‌هاى صنفى در علوم اجتماعى مفهومى بسیار قدیمى است. گروه‏‌هاى صنفى عموماً در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به‏ صورت اتحادیه کارکنان و کارگران وجود داشتند. در دوره‏‌هایى هم بسیار قدرتمند بودند و حتى مى‏‌توانستند طرف مذاکره دولت‏‌ها باشند.
شاید براى دولت‏‌ها هم این یک امر مناسب بود؛ یعنى به‏ جاى این‏که دولت‏ ها با تعداد بسیار زیادى سازمان و گروه روبه‏ رو شوند، با یک سازمان بزرگ روبه‏ رو مى‏‌شدند و اگر با سران این سازمان‏‌ها مذاکره مى‏‌کردند و به نتیجه مى‏‌رسیدند، بقیه گروه‏‌ها هم تبعیت مى‏‌کردند. این مسئله از جنگ جهانى دوم به بعد کاملاً تغییر کرد؛ یعنى گروه‏‌هاى سندیکایى و صنفى گرایش زیادى به کوچک شدن پیدا کردند و این‏که به گروه‏‌هاى کوچک‏تر بدل شوند. البته امکان این‏که در آینده بین این گروه‏‌هاى کوچک‏تر اتحادهایى موقت و تاکتیکى – که کم‏‌وبیش و کوتاه و گاه شاید حتى طولانى باشند – ایجاد شود نیز وجود دارد.
اصل قضیه در این است که وجود سازمان‏‌هاى خیلى بزرگ و یا احزاب گسترده و فراگیر چندان هم امرى مطلوب و مناسب نیست. تجربه قرن بیستم به ما نشان داده است که سازمان‏‌ها و احزاب بزرگ مى‏‌توانند همیشه مخرب باشند و به‏ سوى تحمیق مردم و عوام‏‌گرایى، انحصارگرایى، و حتى به‏ وجود آوردن دولت‏‌هاى توتالیتر گرایش یابند. به‏ همین دلیل است که پس از تجربه دو جنگ جهانى و نمونه‏‌هایى چون دولت استالینى و دولت هیتلرى، این نتیجه حاصل شد که بهتر است از سوق یافتن جوامع انسانى به‏ سوى ساختارهاى کوچک‏تر، نظیر احزاب کوچک‏تر و یا گروه‏‌هاى صنفى کوچک‏تر حمایت کرد. درنهایت ما به شکل جدیدى رسیدیم که همان سازمان‏هاى غیردولتى یا NGO ها هستند. این انجمن‏‌هاى غیردولتى امروزه در تمامى کشورهاى جهان به‏ شدت در حال رشد هستند و از گروه‏‌هایى که عموماً بر سر یک موضوعى توافق دارند یا به گروهى از ارزش‏ها احساس تعلق مى‏‌کنند و هدف‏شان به سرانجام رسیدن گروهى از مطالبات است، تشکیل شده‏‌اند. این شکل انجمنى، شکلى است که ما در آینده احتمالاً به‏صورت یک قدرت موازى با دولت‏‌ها خواهیم دید. باید توجه داشت که اتحاد میان این سازمان‏‌هاى غیردولتى لزوماً در چارچوب دولت‏‌هاى ملى نیست و تجربه نشان مى‏‌دهد که ما شاهد به‏ وجود آمدن انجمن‏‌هاى فراملى هستیم و خواهیم بود؛ انجمن‏‌هایى که در سطح ملى کوچک مى‏‌مانند اما با جمع‏‌شدن در سطح فراملى به انجمن‏‌هایى مشابه خود وصل مى‏‌شوند، به شکل موازى با آن‏‌ها همکارى مى‏‌کنند، و کار را به پیش مى‏‌برند. نوع رابطه دولت‏‌ها با انجمن‏‌ها نمى‏‌تواند مانند نوع رابطه‏‌اى باشد که با سندیکاها و اتحادیه‏‌هاى کارگرى قبل از جنگ جهانى دوم داشتند. به‏ دلیل آن‏که آن اتحادیه‏‌ها ساختاریى کاملاً تمرکزیافته و یکپارچه داشتند، درحالى‏‌که این انجمن‏‌ها شکل کاملاً پراکنده دارند. به‏ علاوه اتحادیه‏‌هاى کارگرى در سطح ملى مورد مذاکره قرار مى‏‌گیرند، درحالى‏‌که انجمن‏‌هاى غیردولتى در بسیارى موارد به انجمن‏‌هاى فراملى بدل مى‏‌شوند.

سیاست از منظر جامعه، گفت‏وگو با ناصر فکوهی / بخش اول
سرگه بارسقیان