پژمان موسوی
«مردم نگاری سفر»؛عنوانی که شاید تا پیش از انتشار کتابی به همین عنوان از دکتر نعمت الله فاضلی،برای مخاطب ایرانی غریب و ناآشنا می نمود.امروز اما قضیه متفاوت است:اگر تا پیش از این کتاب هایی از جنس سفرنامه در ایران منتشر می شد،بیشتر توصیف نویسنده ای خارجی از خود و جامعه ایران بود اما آنچه که این کتاب را برجسته می سازد این است که این نخستین بار است که یک ایرانی توصیف و تحلیل خود بر مبنای علوم اجتماعی را از کشوری دیگر به رشته تحریر در آورده و آن را در قالب «زندگی نامه خود نوشت» به مخاطبان ایرانی عرضه می کند. به عبارت دیگر اگر تا امروز غربی ها درباره ایران سخن می گفتند،این بار یک ایرانی است که درباره غربی ها سخن می گوید و به توصیف و تحلیل فرهنگ و جامعه آنها می پردازد.«توصیفی انسان شناختی از فرهنگ و جامعه امروز غرب»شاید بهترین عنوان برای این کار بزرگ باشد.کاری که تلاش کرده است تا لایه های معنایی زندگی غربی ها را بررسی کرده و با چون و چراهای مختلف به تحلیل آنها بپردازد.همین ویژگی تحلیلی هم هست که آن را از نمونه کارهای مشابهی که در این حوزه وجود داشته و دارد و اثری هم از تحلیل در آن نیست، مجزا می کند.همچنین یک تفاوت مهم و تامل برانگیز تر این نوع کار یعنی مردم نگاری مبتنی بر زندگی نامه خود نوشت با زندگی نامه هم این است که در زندگی نامه «خود» نویسنده است که اهمیت محوری و کلیدی دارد در حالی که در مردم نگاری مبتنی بر زندگی نامه خود نوشت، این «فرهنگ»است که اهمیت دارد و نه «فرد» نویسنده.
به بهانه انتشار این کتاب و بیشتر به دلیل باز شدن باب گفتگو در این شاخه جدید از انسان شناسی،با دکتر ناصر فکوهی انسان شناس و عضو هیات علمی دانشگاه تهران گفتگویی ترتیب داده ایم که متن کامل آن را در ادامه می خوانید:
جایگاه مردم نگاری سفر و روش خود مردم نگاری در مطالعات انسان شناختی و انسان شناختی ایران را چگونه ارزیابی می کنید؟
ابتدا بگویم زمانی که از واژه «مردم نگاری» معادل «اتنوگرافی» سخن می گوئیم باید به دو بعد متفاوت این واژه و مشکل ترجمه آن در زبان فارسی اشاره کنیم. در ترجمه کلمه واژه «آنتروپولوژی» در دوره فرهنگستان پیش از انقلاب اسلامی، نوعی ملی گرایی افراطی وجود داشت که اساس آن بیرون راندن تمام واژگان عربی ولو جا افتاده از زبان فارسی بود، البته واژگان مناسبی هم ساخته شد که ارزشمند هستند و امروز ما از آنها استفاده می کنیم،مثلا تمام واژگانی که با پسوند «گاه» تمام می شوند و کاملا در زبان ما جای افتاده اند. اما اشتباه هایی هم رخ داد از جمله آنکه برای به کارنبردن واژه «انسان» به جای «آنتروپوس» به دلیل عربی بودنا ین واژ، از واژه «مردم» در معنای قدیمی اش یعنی «انسان»، استفاده شد و آن علم را «مردم شناسی» ترجمه کردند و این، ریشه یک خطا شد که تا امروز ادامه دارد و گروهی اصرار دارند از علم «مردم شناسی» و نه «انسان شناسی» استفاده کنند و برای این کار خود، استناد به سنت اسلامی و ایرانی هم می کنند، در حالی که واژه «مردم شناسی» صرفا تمایلی نژادگرایانه و ایران باستان گرا(در معنای نژادپرستانه کلمه) برای بیرون راندن واژه انسان از یک اصطلاح علمی دارد و در نتیجه کاملا نادرست بوده و هست. این نکته را گفتم که اضافه کنم بعدها، اکثر قریب به اتفاق اندیشمندان این علم، واژه «انسان شناسی» را برای آنتروپولوژی پذیرفتند، اما دو واژه «مردم شناسی» و «مردم نگاری» را نیز حفظ کردند تا معادلی برای دو واژه اروپایی «اتنولوژی» و «اتنوگرافی» داشته باشند. و این امروز کاملا قابل دفاع است، بنابراین هر جا ما از این دو واژه فارسی استفاده می کنیم، منظورمان آن دو واژه اروپایی است و نه علم انسان شناسی یا آنتروپولوژی. اما درباره خود واژه مردم نگاری (اتنوگرافی) باید گفت که این واژه در حال حاضر دو مفهوم در علم انسان شناسی دارد. یک مفهوم کلاسیک که به همان مجموعه شیوه های گردآوری و روش های کار میدانی به منظور فراهم آوردن مواد خام و طبقه بندی آنها پیش از تحلیل اطلاق می شود. اما مفهوم دیگری نیز در این واژه هست که به گرایشی خاص در انسان شناسی مربوط می شود و که به موضوع پرسش شما نزدیک است و آن روش روایی خاصی است که دو انسان شناسی آمریکایی فیشر و مارکوس از حدود بیست سال پیش در انسان شناسی آغاز کردند. تز آن دو این بود که با توجه به اهمیت روزافزونی که مسئله بازتابندگی، یعنی چگونگی نگاه شخصی پژوهشگر به موضوع مورد پژوهش وجود دارد، ما در نهایت باید به سوی، علمی حرکت کنیم که در آن مهم ترین موضوع، نه نتایجی است که پژوهش به آن دست یافته بلکه شیوه ای است که برای دست یافتن در خط روایی این کار مورد استفاده بوده است. به عبارت دیگر در مردم نگاری این مکتب آمریکایی انسان شناسی، مهم ترین موضوع خود روایت است و نه آنچه روایت می شود که ممکن است به صدها صورت متفاوت روایت شود. رابطه ای که پژوهشگر با موضوع به وجود می آورد در چارچوب روایتی قرار می گیرد که موضوع اصلی برای درک عمیق انسان شناسی خواهد بود. در همین زمینه باید به مجموعه مطالعات جدیدتری نیز نظیر مطالعات بلومن فیلد جونز، کریتزگ، کولز و … همچنین انتشار شماره ویژه ای در مجله علمی مردم نگرای معاصر(Journal of Contemporary Ethnography)(دوره ۳۵، شماره چهار، اوت ۲۰۰۶) با موضوع ویژه «خود مردم نگاری»(autoethnography) اشاره کنم.
با توجه به آنچه گفته شد، مسئله روایت های فردی و زندگینامه ای و خود زندگینامه ای و از جمله روایت تجربه های فردی نظیر سفر، بار دیگر در چارچوبی جدید مطرح شد و گروهی از انسان شناسان که البته شمار آنها محدود اما رو به افزایش است به این سو حرکت کردند که از این روش در کارهای خود استفاده کنند. اما این شیوه به گونه ای دیگر هم در سنت پیش آکادمیک تفکر انسان شناختی و هم در سنت آکادمیک آن وجود داشته است. برای آنکه سخن خود را با مثال هایی تکمیل کنم می توانم افزون بر اثر بسیار کهن هرودوت یعنی تاریخ او که شرحی از روایت های سفرهای اوست و اهمیتی بسیار بالا در تاریخ انسان شناسی دارد، به سفرنامه های بی شماری اشاره کنم که در قرون اول اسلام اغلب به وسیله اندیشمندان اسلامی که بسیاری از آنها سمت قاضی را نیز داشتند نوشته شده است و از معروفترین آنها می توان به آثار ابن خلدون و ابن بطوطه اشاره کنم. این سنت بعدها در اروپای رنسانس به بعد نیز ادامه یافت و برای نمونه درباره خود ایران تعداد بسسیار زیادی سفرنامه های اروپایی وجود دارد. این سنت تا امروز به صورت غیر آکادمیک نیز ادامه یافته است و ما شاهد انتشار سفرنامه های بی شماری به وسیله مسافران کشورهایی که به خصوص مورد توجه افکار عمومی هستند، مثل ایران ، افعانستان، هندوستان، چین و غیره بوده ایم.
اما در کنار این سنت غیر آکادمیک در انسان شناسی مدرن به جز موارد جدیدی که در بالا به آنها اشاره کردم در آثاری که امروز دیگر به متونی کلاسیک تبدیل شده اند با سنت هایی مهم در این زمینه روبرو هستیم از مارسل گرانه (چین) تا میشل لیریس و مارسل گریول (آفریقا)، کلیفورد گیرتز (جاوه و مراکش) و حتی خود کلود لوی استروس (در گرمسیریان اندوهبار درباره برزیل) که در آثارشان از این روش و چنین روایت هایی استفاده کرده و متونی را عرضه کرده اند که در عین ادبی بودن در ابعاد اصلی خود دارای ساختار علمی نیز هستند و روایتی علمی از موضوع ارائه داده اند. و البته این را نیز ناگفته نگذاریم که چنین رویکردی همواره مورد اعتراض گروهی از انسان شناسان و پژوهشگران کلاسیک نیز بوده است که این گونه روایت ها را فاقد وجاهت علمی و روش مند می شمارند برای مثال اندیشمندانی چون هالت و چانگ که بر شکنندگی روش مندی این رویکرد تاکید داشته اند.
در ایران این سنت از قدیم وجود داشته است چه در قالب سفرنامه نویسی، چه به صورت کتاب های گرد آوری سنت ها و عقاید عامه مثال های تاریخی می توان از «کلثوم ننه» تا «چرند و پرند» دهخدا، «نیرنگستان » هدایت، آثار جمالزاده، و سفرنامه های ساعدی و آل احمد دنبال کرد که به نظر ما دارای ارزش های انکار ناپذیر مردم نگارانه هستند هر چند قرائت آنها به جز با نگاهی انتقادی ممکن نیست. این روش به وسیله نسل جدیدی از انسان شناسان نیز ادامه یافته است که کتاب دکتر فاضلی را می توان نمونه ای خوب از آن دانست.
کاربرد روش مردم نگاری مبتنی بر خود زندگینامه را در ایران تا چه اندازه موثر و مفید ارزیابی می کنید.؟
به نظر من، این روش اگر به صورت علمی انجام شود می تواند یکی از مفید ترین و کاراترین روش ها در ایران باشد. منظور از علمی آن است که این شیوه برغم آنکه می تواند ظاهری کاملا ادبی داشته باشد باید با یک ساختار روش شناسانه همراه باشد. امروز نویسندگان و پژوهشگران انسان شناس ما نمی توانند همچون دوران انجوی شیرازی که حق بزرگی بر گردن مردم شناسی ایران دارد و یا دوره هدایت و آل احمد و ساعدی ادعا کنند که از روش ها و مباحث علمی چیزی نمی دانند و به شیوه ای غیر علمی صرفا به گردآوری و روایت بپردازند بلکه باید شرایط تولید این روایت را به دقت تحلیل کنند و به عبارت دیگر روش آنها باید بیشتر مباحث بازتابندگی را در بر بگیرد و نه آنکه تحت نفوذ ادبیات و جدبه های محلی مشاهداتشان باشد. در این صورت به گمان ما می توان انتظار داشت که متون ارزشمندی تولید شود و به گونه ای به سوی نوعی مردمی کردن این علم نیز پیش برویم و با علاقمندی بیشتر عمومی نسبت به آن نخبگان بیشتری نیز از لحاظ علمی به آن جذب شوند.
مردم نگاری سفر از نظر روش و سبک نگارش چه امتیازات یا کاستی هایی دارد؟حال چه این کتاب را بررسی کنیم و یا سایر کتاب هایی که با این سبک در ایران و سایر کشورها به رشته تحریر در آمده اند؟
من در اینجا سخنی درباره «سفرنامه» ها نمی گویم که خود نیازی به تحلیلی جداگانه دارند که در این مختصر فرصتی برای پرداختن به آنها نیست. سخن من دقیقا همانگونه که فکر می کنم در سئوال شما نیز مستتر است به نوشته ها و کتاب ها و مقالات علمی مربوط می شود که قالب سفرنامه، زندگینامه و یا خود زندگینامه دارند. در این حالت ها به نظر من پژوهشگر باید متوجه باشد که پیش از هر چیز یک اندیشمند و یک فرد علمی است بنابراین نباید تحت تاثیر محیط مورد مشاهده خود قرار بگیرد ، بلکه صرفا از روایت به عنوان ابزاری برای ارائه کار خویش با در نظر گرفتن روش بازتابندگی بسازد. البته امروز باور ما آن است که همه پژوهشگران باید این روش را در نظر بگیرند یعنی رابطه خود را به عنوان یک انسان با موضوع مورد پژوهش خویش تحلیل و تاثیر گزاری احتمالی آن را در کار خویش ارزیابی و در نتایج و نگارش نهایی به آنها توجه داشته باشند. اما پژوهشگری که روش روایت سفرنامه نویسانه یا زندگینامه نویسانه را انتخاب می کند، مسئولیتی دو چندان دارد زیرا همواره این خطر او را تهدید می کند که تحت تاثیر کار خود و یا تحت تاثیر نیاز ها و تقاضاهای بازار قرار بگیرد و طبعا باید از این امر اجتناب کند. برای این کار سطح بالایی از توانایی لازم است وگرنه متن تولید شده ارزش خود را از دست می دهد. این نکته را نیز توجه داشته باشیم که این گونه آثار در تاریخ انسان شناسی نقش مهمی در ترویج علم داشته اند ، نمونه بارز این امر در اثر معروف مارگارت مید «بلوغ در ساموآ» است که انسان شناسی را برای نخستین بار به گروه بزرگی از آمریکایی ها شناساند، می بینیم. بنابراین می توان نتیجه گرفت که این روش از لحاظ علمی تیغی دو لبه است اگر نویسنده دچار انحراف ادبی یا بیگانه گرایانه (یعنی تحت تاثیر قرار گرفتن به وسیله نکات «شگفت» محیط مورد مطالعه خود) شود، کا راو به عنوان یک کار علمی ارزش خود را از دست می دهد و اگر خواسته باشد به زور یک روش شناسی علمی را در یک سبک ادبی مثلا سفرنامه نویسی جای دهد ممکن است مخاطبان را از خود براند . بنابراین این کاری مشکل است که اگر پژوهشگری موفق از آن بیرون بیاید جای تقدیر دارد.
اصالت یا نواوری بحث مردم نگاری سفر را چگونه ارزیابی می کنید؟
بحث اصالت به نظر من مطرح نیست، اصولا امروز انسان شناسان و فرهنگ شناسان با این واژه و این مفهوم مخالفت می کنند زیرا نوعی گرایش ضد علمی و مطلق گرا را مطرح می کند. اما نوآوری به نظر من نه تنها می تواند در چنین کارهایی وجود داشته باشد، بلکه برای آنها جنبه ای اساسی دارد زیرا اگر نوآوری های روش شناسانه ای همچون روش بازتابندگی در آنها به کار رود می توانند نمونه های خوبی برای کار دیگران باشند. کتاب دکتر فاضلی که در مجموعه ای از کارهای دیگر ایشان قرار می گیرند از این لحاظ به نظر من نمونه خوبی است. البته با توجه با ادبیات گسترده ای که در این زمینه ها به ویژه در حوزه های خود زندگینامه و حتی در حوزه های غیر انسان شناسی در سال های اخیر در کشورهای با تجربه بالای نظری در این علم ،منتشر شده است، پیشنهاد من به ایشان آن است که افزون بر کتاب هایی همچون کتاب حاضر که مصداق ها را عرضه می کنند، دست به تدوین کتابی در حوزه روش شناسی علمی و همچنین نظریه پردازی در این حوزه نیز بزنند. خود ما در سایت «انسان شناسی و فرهنگ» آمادگی گشایش صفحه ای با این عنوان یعنی «بازتابندگی و روایت مردم نگارانه» را داریم و امیدواریم به همت آقای دکتر فاضلی این کار و همچنین انتشار یک شماره ویژه مجله الکترونیک «انسان و فرهنگ» در این زمینه جذاب و اساسی، ممکن شود. این نکته به ویژه از آن رو اهمیت دارد که در حال حاضر نیز در بسیاری از نقاط کشور ما، با توجه به سنت ها و موقعیت های محلی بسیار قابل مطالعه، افراد زیادی دست به نگارش خود زندگینامه ای، خاطرات و سفرنامه می زنند ولی اغلب این مطالب به دلیل نبود ساختارهای روش شناسانه فاقد وجاهت علمی مناسب بوده و غیر قابل استناد هستند در حالی اگر از روش های مورد تایید علمی در این زمینه استفاده کنند می توانند این وجاهت را به دست آورده و لااقل در آن جهت حرکت کنند.
این گفتگو ابتدا در ویژه نامه روزنامه شرق درباره کتاب «مردم نگاری سفر» در ۲۲ اردیبهشت ۹۰ منتشر شده است و در همکاری با این روزنامه پس از انتشار مقالات آن به صورت جداگانه، این مطالب در بخش «پرونده های انسان شناسی و فرهنگ» در قالب پرونده ی «مردم نگاری سفر» قرار می گیرند.
Pejman.mousavi@gmail.com