پرسش: جایگاه مردمنگاری سفر و روش خودمردمنگاری در مطالعات انسانشناختی ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
ناصر فکوهی: ابتدا بگویم زمانی که از واژۀ «مردمنگاری» معادل «اتنوگرافی» سخن میگوییم باید به دو بُعد متفاوت این واژه و مشکل ترجمۀ آن در زبان فارسی اشاره کنیم. در ترجمۀ واژۀ «آنتروپولوژی» در دورۀ فرهنگستان پیش از انقلاب اسلامی، نوعی ملیگرایی افراطی وجود داشت که اساس آن بیرونراندن تمام واژگان عربی ولو واژگان جاافتاده در زبان فارسی از این زبان بود، البته واژگان مناسبی هم ساخته شد که ارزشمند هستند و امروز ما از آنها استفاده میکنیم، مثلاً واژگانی که با پسوند «گاه» تمام میشوند و کاملاً در زبان ما جای افتادهاند. اما اشتباههایی هم رخ داد، از جمله آنکه برای بهکارنبردنِ واژۀ «انسان» بهجای «آنتروپوس» بهدلیل عربیبودنش، از واژۀ «مردم» در معنای قدیمیاش، یعنی «انسان»، استفاده شد و آن علم را «مردمشناسی» ترجمه کردند و این ریشۀ خطایی شد که تا امروز ادامه دارد و گروهی اصرار دارند از علم «مردمشناسی» و نه «انسانشناسی» استفاده کنند و برای این کار خود، استناد به سنت اسلامی و ایرانی هم میکنند، درحالیکه واژۀ «مردمشناسی» صرفاً تمایلی نژادگرایانه و ایرانباستانگرا (در معنای نژادپرستانۀ کلمه) برای بیرونراندن واژۀ انسان از اصطلاحی علمی دارد و درنتیجه کاملاً نادرست بوده و هست. این نکته را گفتم که اضافه کنم بعدها، اکثر قریببهاتفاق اندیشمندان این علم، واژۀ «انسانشناسی» را برای آنتروپولوژی پذیرفتند، اما دو واژۀ «مردمشناسی» و «مردمنگاری» را نیز حفظ کردند تا معادلی برای دو واژۀ اروپایی «اتنولوژی» و «اتنوگرافی» داشته باشند و این امروز، کاملاً قابلدفاع است؛ بنابراین هر جا ما از این دو واژۀ فارسی استفاده میکنیم، منظورمان آن دو واژۀ اروپایی است و نه علم انسانشناسی یا آنتروپولوژی. اما دربارۀ خود واژۀ مردمنگاری (اتنوگرافی) باید گفت که این واژه درحالحاضر دو مفهوم در علم انسانشناسی دارد. یکی مفهوم کلاسیک است که به همان مجموعه شیوههای گردآوری و روشهای کار میدانی بهمنظور فراهمآوردن مواد خام و طبقهبندی آنها پیش از تحلیل اطلاق میشود. اما مفهوم دیگری نیز در این واژه هست که به گرایشی خاص در انسانشناسی مربوط میشود که به موضوع پرسش شما نزدیک است و آن روش روایی خاصی است که دو انسانشناس آمریکایی مایکل فیشر و جرج مارکوس از حدود بیست سال پیش در انسانشناسی آغاز کردند. تز آن دو این بود که با توجه به اهمیت روزافزونی که مسئلۀ بازتابندگی، یعنی چگونگی نگاه شخصی پژوهشگر به موضوع مورد پژوهش، وجود دارد ما در نهایت باید بهسوی علمی حرکت کنیم که در آن مهمترین موضوع نه نتایجی است که پژوهش به آن دست یافته، بلکه شیوهای است که برای دستیافتن به آن نتایج در خط روایی کار مورد استفاده بوده است. بهعبارتدیگر در مردمنگاری این مکتب آمریکایی، انسانشناسی، مهمترین موضوع خود روایت است و نه آنچه روایت میشود که ممکن است به صدها صورت متفاوت به بیان درآید. رابطهای که پژوهشگر با موضوع به وجود میآورد در چارچوب روایتی قرار میگیرد که موضوع اصلیِ درک عمیق انسانشناسی خواهد بود. در همین زمینه باید به مجموعه مطالعات جدیدتری نیز نظیر مطالعات بلومنفیلد جونز و دیگران و همچنین انتشار شمارۀ ویژهای در مجلۀ علمی مردمنگاری معاصر (دورۀ ۳۵، شمارۀ چهار، اوت ۲۰۰۶) با موضوع ویژۀ «خودـمردمنگاری» اشاره کنم.
با توجه به آنچه گفته شد، مسئلۀ روایتهای فردی و زندگینامهای و خودـزندگینامهای و از جمله روایت تجربههای فردی نظیر سفر، بار دیگر در چارچوبی جدید مطرح شد و گروهی از انسانشناسان که البته شمار آنها محدود اما رو به افزایش است، به اینسو حرکت کردند که از این روش در کارهای خود استفاده کنند. اما این شیوه بهگونهای دیگر، هم در سنت پیشاآکادمیک تفکر انسانشناختی و هم در سنت آکادمیک آن وجود داشته است. برای آنکه سخن خود را با مثالهایی تکمیل کنم، میتوانم افزون بر اثر بسیار کهن هرودوت، یعنی تاریخ او، که شرحی از روایتهای سفرهای اوست و اهمیتی بسیار بالا در تاریخ انسانشناسی دارد، به سفرنامههای بیشماری در قرون اول اسلام اشاره کنم که اغلب آنها را اندیشمندان اسلامی ــکه بسیاری از آنها سمت قاضی را نیز داشتندــ نوشتهاند و از معروفترین آنها میتوان به آثار ابنخلدون و ابنبطوطه اشاره کرد. این سنت بعدها در اروپای رنسانس به پس از آن نیز ادامه یافت و برای نمونه دربارۀ خود ایران تعداد بسیار زیادی سفرنامۀ اروپایی وجود دارد. این سنت تا امروز بهصورت غیرآکادمیک ادامه یافته است و ما شاهد انتشار سفرنامههای بیشماری از مسافرانِ کشورهایی که بهویژه مورد توجه افکار عمومی هستند، مثل ایران، افغانستان، هندوستان، چین و غیره بودهایم.
اما در کنار این سنت غیرآکادمیک در انسانشناسی مدرن، بهجز موارد جدیدی که در بالا به آنها اشاره کردم، در آثاری که امروز دیگر به متونی کلاسیک تبدیل شدهاند، با سنتهایی مهم در این زمینه روبهرو هستیم، از مارسل گرانه (دربارۀ چین) تا میشل لیریس و مارسل گریول (دربارۀ آفریقا)، کلیفورد گیرتز (دربارۀ جاوه و مراکش) و حتی خود کلود لویـاستروس (دربارۀ برزیل در گرمسیریان اندوهبار ) که در آثارشان از این روش و چنین روایتهایی استفاده کرده و متونی را عرضه کردهاند که در عین ادبیبودن، در ابعاد اصلی خود، دارای ساختار علمی نیز هستند و روایتی علمی از موضوع ارائه دادهاند. البته ناگفته نماند که چنین رویکردی همواره مورد اعتراض گروهی از انسانشناسان و پژوهشگران کلاسیک نیز بوده است و آن را فاقد وجاهت علمی و روشمند شمردهاند.
در ایران این سنت از قدیم وجود داشته است؛ چه در قالب سفرنامهنویسی، چه بهصورت کتابهای گردآوری سنتها و عقاید عامه. مثالهای تاریخی را میتوان از کلثوم ننه یا عقاید النساء منسوب به جمالالدین محمد خوانساری (قرن یازدهم هجری قمری) تا چرندوپرند (۱۳۲۵ و ۱۳۲۶ هجری قمری) علیاکبر دهخدا، نیرنگستان (۱۳۱۲) صادق هدایت، آثار محمدعلی جمالزاده و سفرنامههای غلامحسین ساعدی نظیر ایلخچی (۱۳۴۲) و اهل هوا (۱۳۴۵) و سفرنامههای جلال آلاحمد نظیر تاتنشینهای بلوکزهرا (۱۳۳۷)، جزیرۀ خارک (۱۳۳۹)، خسی در میقات (۱۳۴۵)، سفر به ولایت عزرائیل (۱۳۶۳)، سفر روس (۱۳۶۹)، دنبال کرد که بهنظر ما دارای ارزشهای انکارناپذیر مردمنگارانه هستند، هرچند خوانش آنها جز با نگاهی انتقادی ممکن نیست. این روش را نسل جدیدی از انسانشناسان نیز ادامه دادهاند که کتاب فاضلی را میتوان نمونهای خوب از آن دانست.
پرسش: کاربرد روش مردمنگاری مبتنی بر خودـزندگینامه را در ایران تا چهاندازه مؤثر و مفید ارزیابی میکنید؟
ناصر فکوهی: بهنظر من این روش اگر بهصورت علمی انجام شود میتواند از مفیدترین و کاراترین روشها در ایران باشد. بهاینمعنا علمی که این شیوه بهرغم آنکه میتواند ظاهری کاملاً ادبی داشته باشد، باید با ساختاری روششناسانه همراه گردد. امروزه نویسندگان و پژوهشگران انسانشناس ما نمیتوانند همچون دوران ابوالقاسم انجوی شیرازی (۱۳۰۰-۱۳۷۲) ــ که حق بزرگی بر گردن مردمشناسی ایران دارد ــ و یا دورۀ هدایت و آلاحمد و ساعدی، ادعا کنند که از روشها و مباحث علمی چیزی نمیدانند و به شیوهای غیرعلمی صرفاً به گردآوری و روایت بپردازند. بلکه باید شرایط تولید این روایت را به دقت تحلیل کنند و بهعبارتدیگر، روش آنها باید بیشتر مباحث بازتابندگی را در بر بگیرد، نه اینکه تحت نفوذ ادبیات و جذبههای محلی مشاهدات باشد. دراینصورت بهگمان ما، میتوان انتظار داشت که متون ارزشمندی تولید شود که از جهتی بهسوی نوعی مردمیکردن این علم نیز پیش برویم و با افزایش علاقهمندی عمومی نسبت به آن، از لحاظ علمی نیز نخبگان بیشتری به آن جذب شوند.
پرسش: مردمنگاری سفر از نظر روش و سبک نگارش چه امتیازها و یا کاستیهایی دارد؟ حال چه این کتاب را بررسی کنیم و چه سایر کتابهایی را که با این سبک در ایران و سایر کشورها به رشتۀ تحریر درآمدهاند؟
ناصر فکوهی: من در اینجا سخنم صرفاً دربارۀ «سفرنامه»ها نیست؛ که خود نیاز به تحلیلی جداگانه دارند و در این مجمل فرصتی برای پرداختن به آن نیست. سخن من دقیقاً همانگونه که فکر میکنم در سؤال شما نیز نهفته است، به نوشتهها و کتابها و مقالات علمی مربوط میشود که قالب سفرنامه، زندگینامه و یا خودـزندگینامه دارند. در این حالتها بهنظر من پژوهشگر باید متوجه باشد که پیش از هر چیز اندیشمند و فردی علمی است و بنابراین نباید تحت تأثیر محیط مورد مشاهدۀ خود قرار بگیرد؛ بلکه باید صرفاً از روایت بهمنزلۀ ابزاری برای ارائۀ کار خویش با درنظرگرفتن روش بازتابندگی بهره برد. البته امروز باور ما این است که همۀ پژوهشگران باید این روش را در نظر بگیرند. یعنی رابطۀ خود را بهمثابۀ انسان، با موضوع مورد پژوهش خویش تحلیل و تأثیرگذاری احتمالی آن را در کار خود ارزیابی و در نتایج و نگارش نهایی به اینها توجه کنند. اما پژوهشگری که روش روایت سفرنامهنویسانه یا زندگینامهنویسانه را انتخاب میکند، مسئولیتی دو چندان دارد زیرا همواره این خطر او را تهدید میکند که تحت تأثیر کار خود و یا تحت تأثیر نیازها و تقاضاهای بازار قرار بگیرد و طبعاً باید از این امر اجتناب کند. برای این کار سطح بالایی از توانایی لازم است وگرنه متن تولیدشده ارزش خود را از دست میدهد. به این نکته نیز توجه داشته باشیم که این گونه آثار در تاریخ انسانشناسی نقش مهمی در ترویج علم داشتهاند، نمونۀ بارز این امر را در اثر معروف مارگارت مید بلوغ در ساموآ میبینیم که انسانشناسی را برای نخستین بار به گروه بزرگی از آمریکاییها شناساند. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که این روش از لحاظ علمی تیغی دو لبه است. اگر نویسنده دچار انحراف ادبی یا بیگانهگرایانه ــ یعنی تحتتأثیرﹾقرارگرفتن از نکات «شگفت» محیط مورد مطالعۀ خود ــ بشود، کار او بهمنزلۀ کار علمی ارزش خود را از دست میدهد و اگر به زور روششناسیای علمی را در سبکی ادبی مثلاً سفرنامهنویسی، جای دهد ممکن است مخاطبان را از خود براند. بنابراین، کاری مشکل پیش رو دارد که اگر پژوهشگر موفق از آن بیرون بیاید، جای قدردانی دارد.
پرسش: اصالت یا نوآوری بحث مردمنگاری سفر را چگونه ارزیابی میکنید؟
ناصر فکوهی: بحث اصالت بهنظر من مطرح نیست. اصولاً امروز انسانشناسان و فرهنگشناسان با این واژه و این مفهوم مخالفت میکنند زیرا نوعی گرایش ضدعلمی و مطلقگرا را مطرح میکند. اما نوآوری بهنظر من، نهتنها میتواند در چنین کارهایی وجود داشته باشد، بلکه برای آنها جنبهای اساسی دارد. زیرا اگر نوآوریهای روششناسانهای همچون روش بازتابندگی در آنها به کار رود، میتوانند نمونههای خوبی برای کار دیگران باشند. کتاب فاضلی که در مجموعهای از کارهای دیگر ایشان قرار میگیرد، از این لحاظ بهنظر من نمونۀ خوبی است. البته با توجه با ادبیات گستردهای که در این زمینهها بهویژه در حوزۀ خودـزندگینامه و حتی در حوزههای غیر از انسانشناسی، در سالهای اخیر در کشورهای با تجربۀ نظری بالا در این علم، منتشر شده است پیشنهاد من به ایشان این است که افزون بر کتابهایی همچون کتاب حاضر که مصداقها را عرضه میکند، دست به تدوین کتابی در حوزۀ روششناسی علمی و همچنین نظریهپردازی در این حوزه نیز بزند. خود ما در موسسۀ «انسانشناسی و فرهنگ» آمادگی گشایش بخشی را با این عنوان، یعنی «بازتابندگی و روایت مردمنگارانه»، داریم و امیدواریم بههمت ایشان، این کار و همچنین انتشار شمارهای ویژۀ مجلۀ الکترونیکی انسان و فرهنگ در این زمینۀ جذاب و اساسی، ممکن شود. این نکته بهویژه ازآنرو اهمیت دارد که درحالحاضر نیز در بسیاری از نقاط کشور ما، با توجه به سنتها و موقعیتهای محلی بسیار قابلمطالعه، افراد زیادی دست به نگارش خودـزندگینامه، خاطرات و سفرنامه میزنند ولی اغلب این مطالب بهدلیل نبود ساختارهای روششناسانه، فاقد وجاهت علمی مناسب و غیرقابلاستناد هستند. درحالیکه اگر از روشهای مورد تأیید علمی در این زمینه استفاده میکردند، میتوانستند این وجاهت را به دست آورده و یا دستکم در آن جهت حرکت کنند.
این گفتوگو با پژمان موسوی نخستین بار در روزنامۀ شرق ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۰ منتشر شده است.