سمینار مسائل فرهنگی و اجتماعی معاصر: خوشبختی و سبک زندگی (بخش سوم)

سمینار مسائل فرهنگی و اجتماعی معاصر/  ناصر فکوهی / فصل دوم / خوشبختی و سبک زندگی/ تابستان۱۴۰۱/ بخش سوم/ با همکاری، ویرایش علمی و نوشتاری آیدا نوابی / مهر ۱۴۰۲

 

 

بازار خوشبختی

اقتصاددانان و روان‌شناسان تلاش‌های زیادی برای اندازه‌گیری و معنابخشی عینی به مفهوم شادی و خوشبختی انجام داده‌اند؛ مجموعه‌های دقیقی از ابزارها و فناوری‌های را تولید کرده‌اند که تأثیر بیشتری بر سیاست‌های دولتی دارند و می‌توانند برای سازمان‌های جهانی نتیجه‌بخش باشد، این ابزارها با استفاده از یک چارچوب یک نظرسنجی و یا پرسش‌نامه از افراد پرسیده می‌شود که چه میزان از زندگی خود احساس رضایت دارند و یا چقدر خوشحال هستند.  این تحقیقات بیشتر در حوزه اقتصاد صورت گرفته و نشان می‌دهد که چگونه خوشبختی و اقتصاد در هم تنیده شده‌اند. در این گفتمان تحقق اهداف اقتصادی و رسیدن به خوشبختی مستلزم نوعی رقابت است و افراد باید برای «برنده شدن» تلاش کنند. این در حالی است که تنها در صورتی وضعیت درآمدی موجب رضایت و خوشبختی می‌شود که بتواند کسی را از خط فقر نجات داد. در این ماراتُن تلاش برای قرار گرفتن در ردۀ برندگان با هدف انباشت ثروت لازم است تا برای رقابت عده‌ای شکست بخورند و عده‌ای پیروز میدان شوند و این جست و‌جوی مداوم ثروت در نهایت جوامعی را می‌سازد که به نفع هیچ‌کس نیست[۱].

این ایده از رویکردهای بازار محور نسبت به خوشبختی و رفاه سرچشمه می‌گیرد؛ طبق رویکرد بازار آزاد، بازار و احترام متقابل به مالکیت خصوصی بیش از هر نهاد دیگری ثروت ایجاد می‌کند و از این طریق به سعادت (خوشبختی) انسان‌ها کمک می‌کند. این استدلال اولین بار توسط آدام اسمیت[۲] مطرح می‌شود. وی معتقد بود همۀ شرایط مطلوب در بازار زمانی امکان‌پذیر می‌شود که همۀ عوامل اقتصادی صرفاً با نفع شخصی خود انگیزه داشته باشند. دنبال کردن منافع شخصی منافع جامعه را مؤثرتر می‌کند.  استعارۀ دست نامرئی مورد نظر او برای اشاره به این ایده است که اگر مردم آزادانه باهم تعامل داشته باشند، دنبال کردن منافع شخصی آن‌ها با خدمت به خیر عمومی سازگار نیست و اقدامات فعالان بازار در نهایت به افزایش رفاه کلی جامعه می‌انجامد. بنابراین بازارهای آزاد انسان‌ها را به بهره‌برداری از استعدادهای خود بر می‌انگیزد و آن‌ها را به فعالیت‌های اقتصادی که برای خوشبختی همگان مطلوب است بر می‌انگیزد. نظریه اخلاقی که رفاه کلی (یا فایده یا خوشبختی) را معیار خود قرار می‌دهد، فایده‌گرایی است. بر این اساس یک عمل درست است اگر و تنها در صورتی که مجموع مطلوبیت‌های تولید شده توسط آن عمل بیشتر از مجموع مطلوبیت‌های تولید‌شده توسط هر عمل دیگری باشد که عامل آن است. فایده و رفاه در این رابطه انواع مختلفی دارد؛ برخی افراد رفاه را حالتی روانی مانند شادکامی یا لذت می‌دانند. همۀ تجربیات انسانی را از این دیدگاه می‌توان بر حسی تعریف لذت  به عنوان مثبت و درد به عنوان منفی سنجید. از آنجایی که همۀ لذت‌ها و دردها از نظر ساختاری شامل احساسات مشابهی‌اند، می‌توان مجموع خالص فایده‌ها را محاسبه کرد. این همان نظریه لذت‌گرایی[۳] است. این نوع فایده‌گرایی بنتامی دربارۀ فایده و رفاه است و خوشبختی را به آنچه ذاتاً برای مردم خوب است تعبیر می‌کند. این درحالی است که اقتصاددانان تمایلی به چنین درکی ندارند و تنها استقلال فردی را ترجیح می‌دهند. در اقتصاد و به ویژه اقتصاد آزاد گفته می‌شود بگذارید افراد خودشان تصمیم بگیرند که چیزی خوب و چه چیزی بد است، زیراآن‌ها شرایط خودشان را بهتر از هرکس دیگری می‌دانند. بنابراین فایده برابر است با ارضای ترجیحات واقعی افراد. در حقیقت اقتصاددان ها نظریۀ صوری رفاه را ترجیح می‌دهند. این نظریه‌ها مشخص می‌کنند که چه چیزهایی ذاتاً برای مردم خوب خوب است اما مشخص نمی‌کندآن چیزها چه چیزهایی هستند. اما این دیدگاه بسیاری از پیامدهای اخلاقی را تضمین نمی‌کند. علاوه بر رفاه گرایی مد نظر این دیدگاه یک الگوی یکسانی از خوشبختی و شادکامی ارائه می‌دهد که امکان دارد برای همۀ افراد یکسان نباشد.افراد ممکن است برای برخی از چیزهایی ارزش قائل باشند، حتی اگر به خوشبختی او اضافه نکند[۴]. از این حیث خوشبختی هرچه بیشتر به دیدگاه رفاه‌گرایی و فایده باوری نزدیک می‌شود. در علم اقتصاد  نیز خوشبختی زمانی است که مردم کالاها و خدمات بیشتری مصرف کنند و بسیاری از مردم نیز بر این باور هستند که پول می‌تواند خوشبختی را به وجود آورد. بنابراین فرض افزایش مطلوبیت در اقتصاد جریان اصلی با این موضوع منطبق است که زمانی که افراد پول کافی برای خریدهای خود دارند و می‌توانند مصارف بیشتری داشته باشند مطلوبیت افراد به حداکثر می‌رسد، این فرض با مفهوم کارایی در اقتصاد هماهنگ است. مفهوم کارایی نشان می‌دهد که در اقتصاد تولید چیزی بدون کاهش چیز دیگری امکان‌پذیر نیست؛ این همان هزینه فرصت است که در اقتصاد مفهومی مهم تلقی می‌شود.

با چرخش مفهوم بهزیستی از ابعاد عینی یعنی درآمد سرانه و رشداقتصادی به سوی ابعاد ذهنی برخی از اقتصاددان‌ها دریافتند که با افزایش نظام‌مند درآمد در شادکامی به مثابه رفاه ذهنی تغییری ایجاد نمی‌شود. مطالعاتی که در کشورهای ثروتمند صورت گرفته است نشان می‌دهد که با وجود افزایش قابل توجه درآمد، شادکامی در طول زمان افزایش نیافته است.

نظریه رفتار عقلاتی در اقتصاد نشان می‌دهد که افراد معمولا با انتخاب‌های عقلانی خود می‌توانند مطلوبیت و یا به عبارتی شادکامی خود را افزایش دهند، این عبارت نشان می‌دهد که منطقی در بازار وجود دارد که بر اساس آن افراد می‌توانند به بالاترین درجه مطلوبیت و شادکامی با انتخاب درست در بازار دست پیدا کنند، اما یک پارادوکس مهم وجود دارد که اکثر اقتصاددانان به آن توجه کرده‌اند و آن پارادوکس اقتصاد شادکامی است. به این معنی که افراد در تصمیم‌های شخصی خود گاهی ارادۀ لازم برای تصمیمات عقلانی را ندارند یا حتی نمی‌دانند دقیقا چه چیزی آن‌ها را خوشحال می‌کند و گاهی به دلیل وسوسه انتخاب عقلانی ندارند. به همین دلیل بخش زیادی از عملکردهای عقلانی افراد متأثر از حالت‌های روانی آن‌هاست[۵].این مسئله پیوند بین روان‌شناسی و اقتصاد را آشکار می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه این دو علم با همدستی یکدیگر می‌تواند مفهوم خوشبختی و شادکامی را برسازد.

با تبدیل شدن خوشبختی به نوعی بازار می‌توان آن را به عنوان یک امر اجتماعی درک کرد اما نه از جهت نگاه توسعه‌ای و لنز اقتصادی. یک حزب سیاسی برای ایجاد رضایت اجتماعی و خوشبختی اجتماعی و برای جذب رای سعی می‌کند که فعالیت‌هایی را انجام دهد که مردم دوست دارد، بنابراین وعده وعیدهایی بسیاری را به مردم می‌دهد.

به نظر می‌رسد که سیاست‌های مالی ‌محور برای رفاه جهانی نتایج و بحران‌های بسیاری را ایجاد کرد؛ برای نمونه بحران اقتصادی ۱۹۳۰ و حوادث بین دو جنگ جهانی در حدود ۲۲ سال مصیبت‌هایی را برای بشر رقم زد که معادلات تاریخ جهان را تغییر داد. همچنین نتایج بسیاری از سیاست‌ها در قرن بیستم نشان داد که بر اساس نوعی اقتدارگرایی و دیکتاتوری نمی‌توان به اجبار مردم را خوشبخت کرد و نمی‌توان در مورد خوشبختی دیگری تصمیم گرفت.این موضوع حتی در مورد زندگی روزمرۀ ما وجود دارد. امروز به واسطۀ گفتمان‌های مختلف سطحی و دستور‌العمل‌های بدیهی، قهرمان‌های فکری و افرادی از میان این گفتارهای سطحی زاییده می‌شود که سعی دارند فرمولی از خوشبختی را به افراد جامعه تقدیم کنند. اما در نهایت این جریان راه‌حلی برای مسائل ندارد. این نوعی گفتگو نیست و اهداف سیاسی بسیاری دارد. امروز با جوامعی روبه‌رو هستیم که برای محبوبیت و شهرت دست به هرکاری می‌زنند. بنابراین شناخت نظری دربارۀ این مسائل نگاه متفاوتی برای برداشت صحیح ایجاد می‌کند.  بنابراین نکتۀ مهم این است که وقتی به مسئله‌ای به عنوان خوشبختی به مثابه امر اجتماعی و آسیب شناسانه می‌نگریم، مسئله به روز بودن این مفهوم را در نظر داشته باشیم. مسئله خوشبختی در این درس‌گفتار موضوعی صرفاً تقلیل داده شده به فلسفه و نظریات باستانی نیست. شناخت نظریات و دقیق شدن بر عقلانیت و ذهنیت ما دربارۀ خوشبختی فهم مسئله‌ای است که امروز پیرامون خوشبختی جریان دارد. همه این موضوعات در گفتارهای صرفاً علمی و تنها در افکار عمومی قابل تببین شدن نیست.

از نگاه انسان‌شناسی اینگونه روش‌ها باید به بوته نقد گذاشته شود و به عنوان واکاوی انتقادی از روش‌های جمع‌آوری اطلاعات و نتایج درباره موضوع خوشبختی و شادی روشن شود که این پرسش‌های موجود دربارۀ خوشبختی دقیقا چه چیزی را آشکار می‌کنند؟ اینکه چه چیزهایی به افراد در زندگی احساس رضایت و خشنودی می‌دهد اهمیت دارد اما شرایط و ساختارهایی که افراد را در زمان اکنون به سمت ایجاداحساسات متفاوت سوق می‌دهد در این نوع ابزارهای تحلیلی در نظر گرفته نمی‌شود. اینکه مردم واقعا از چه چیزهای شاد می‌شوند و خوشبختی را در چه چیزهایی می‌دانند، بنابراین خوشبختی یک مقیاس یکسان و ابزار یکسانی برای اندازه‌گیری ندارد، خوشبختی از مکانی به مکان دیگر و از جامعه‌ای به جامعه دیگر معنای متفاوتی دارد که گاهی حتی در تناقض با یکدیگر قرار می‌گیرند. حتی اگر معنای دقیقی برای خوشبختی بیابیم واقعا آیا هدف بشر رسیدن به این معناست؟ برای نمونه مفاهیمی چون آزادی، برابری و عدالت همیشه آرمان‌های بزرگی برای جهان بوده است و دستیابی به این آرمان‌ها مصداقی از جهانی آرمانی است که در آن افراد به خوشبختی ابدی دست پیدا می‌کنند. باید دانست که در جامعه‌شناسی هر موضوعی که به ظاهر بدیهی به نظر می‌رسد را می‌توان به چالش کشید ودربارۀ آن بازاندیشی کرد. در نهایت باید به این پرسش خوشبختی در ساحت مکان و زمانی که درآن زندگی می‌کنیم پاسخ داد، اینکه در فرهنگ و زمان حال خوشبختی چه معنی دارد؟ چرا باید خوشبخت بود و چگونه باید خوشبخت بود و آیا خوشبختی محدودۀ مشخصی دارد؟ این موضوعات به تفصیل در فصول آینده بحث خواهد شد.

 

[۱] Jordan McKenzie )2016(

[۲] Adam Smith (1723- 1790)

[۳] Epicureanism

[۴] Johan Graafland (2022)

[۵] Krishna Dutt & Radcliff (2009)