برخی از رخدادها و تصویرهای کوچک، گویایی بالایی در تشخیص موقعیت یک جامعه دارند: برای نمونه در شرایطی که سراسر جهان در حال حاضر نگران جنگی است که در خاورمیانه برپا شده و کشتار غیرنظامیان، گروگانگیری و بمباران گسترده غزه نخستین نشانههای شوم آن است و بیشک تنها بخش کوچکی از آیندهای تیره را رقم میزنند؛ درحالی که آخرین رویداد این جنگ، دیروز ۱۷ اکتبر ۲۰۲۳ با بمباران یک بیمارستان بین سیصد تا پانصد قربانی که اغلب زنان و کودکان هستند، همراه بود و چنان تاثیر بزرگی داشت که سبب تغییر برنامه سفر جرج بایدن رئیس جمهور آمریکا به اسرائیل و خاور میانه و لغو ملاقات او با سران اردن، مصر و فلسطین شد؛ در حالی که در تمام شهرهای بزرگ جهان از خود اسرائیل و آمریکا گرفته تا لندن و پاریس و کشورهای عربی تظاهرات همبستگی با مردم غزه جریان است زیرا دولت راست افراطی اسرائیل، در یک جنایت آشکار جنگی آب و غذا و سوخت و برق را بر آنها بسته و از این زندان بزرگ که بیش از پانزده سال بیش از دومیلیون نفر در آن اسیرند، با بمباران گسترده غزه، یک جهنم واقعی ساخته و یک نسلکشی بزرگ را سازمان میدهد ؛ در حالی که هر کسی کمترین آگاهی از مسائل خاور میانه دارد، حتی در اسرائیل میداند سیاست نتانیاهو برای جلوگیری از دستگیری و روانه زندان شدن خود و همسرش به دلیل فساد گسترده در طول ده سال اخیر بوده که یک کابینه راست افراطی و فاشیستی و بیسابقه در طول تاریخ این کشور را بر سر کار آورده؛ در حالی که همه میدانند تمایل دیوانهوار نتانیاهو به محروم کردن هرچه بیشتر مردم فلسطین و سرکوب بیشتر آنها و سیاست گسترش مهاجرت به سرزمینهای اشغالی، و رویکرد دور زدن مردم فلسطین برای ساختن با دیکتاتورهای عرب است که از عوامل اصلی قدرت گرفتن گروههای تند رو و توانایی آنها به نفوذ به خاک اسرائیل در منطقه غزه بوده است؛ و به رغم همه این واقعیات، ما در ایران گویی در سیارهای دیگر زندگی میکنیم که حتی با بدترین کشورهای طرفدار اسرائیل و خود اسرائیل قابل مقایسه نیست. برای درک این شرایط نگاه کنیم به تجمع لومپنهای ایرانی (یعنی از یک سو عقبافتادهترین اقشار جامعه از لحاظ فکری) در یک استادیوم فوتبال و شعارهایشان علیه پرچم فلسطین و تجمع هنرمندان و روشنفکران (یعنی از سوی دیگر پیشرفتهترین اقشار فکری جامعه) مراسم مرحوم مهرجویی و شباهتهای باورنکردنیشان در رابطه با موضعگیری گروهی از حضار علیه فلسطین؛ و همچنین نگاه کنیم به جوّ عمومی حاکم و با موضوع نظریه توطئه افغانستانیها در ایران تمایلشان به «گرفتن جای ایرانیان» و «جنایات»شان علیه مردم و «خدمات»شان به سرکوب. بدینترتیب میتوانیم شاهد رفتارهایی واکنشی از جانب کسانی باشیم که چه در یک سو، پایینترین آگاهی اجتماعی و شناخت بینالمللی را نمایندگی میکنند و چه در سوی دیگر بالاترین ادعا را در جهانی بودن و جهانی شدن و اندیشمند و متفکر بودن دارند. در همین حال رویکردها و اندیشههای نژادپرستانه و ملیگرایی تصنعی از جانب کسانی که جز به «رفتن» به چیزی نمیاندیشند، کسانی که چنان غوغایی به پا کردهاند که گویی تنها واقعیات همین نظریههای مسخره توطئه نظیر «جایگزین شدن» ایرانیان یا تقلب انتخاباتی از سوی افعانستانیها است. برخی از مردم از یک سو زیر شدیدترین فشارهای اقتصادی و سیاسی از بالا قرار دارند و قربانی موقعیتی هستند که قدرتهای بزرگ سودجو و بیرحم در طول پنجاه سال اخیر برایشان ایجاد کردهاند و از سوی دیگر گیج، ماتمزده و به دور از هر گونه عقلانیت، در توهمات خود سیر میکنند و در پی امید بستن به بدترین نوع نولیبرالیسم اقتصادی و کثیفترین سیاستمداران تاریخ جهان یعنی کسانی نظیر نتانیاهو و ترامپ هستند و در هر نقطهای که مینگری به جای عقلانیت بروز خام احساسات واکنشی و نفرت و مبالغه و نظریههای توطئه و در همان حال بیارزش قلمداد کردن راستی و درستی و انصاف و دوری جستن نه فقط از اخلاق، بلکه از هر کار سازنده و خلاقیت را می بینی. در این میان، سهم قدرت سیاسی کاملا روشن است و در طول سالهای سال تغییری اساسی نکرده، بلکه شدت و ضعف داشته است در این امر جای شکی نیست، اما دل بستن به تغییر قدرت سیاسی به عنوان راهحل، سرابی است که بسیاری از حتی هوشمندترین افراد را از اندیشیدن به هر چیز دیگر، از جمله آنچه «بازی آخر» (end game) یعنی هدف نهایی نامیده میشود و باید قاعدتا عقلانی و واقعبینانه باشد، باز میدارد. افراد احساس میکنند تنها با پناه بردن به یافتن دشمنی در بالا میتوانند خود را از هرگونه مسئولیتی در برابر آیندگان مبرا کنند. و این را میتوان به یک «سقوط اجتماعی» بزرگ تعبیر کرد که حتی با یک تغییر بزرگ سیاسی نیز، راه به جایی نمیبرد و ممکن است جامعه را به موقعیتهایی بازهم خطرناکتر هدایت کند.
هر اندازه زودتر این خطر را درک کرده و به سوی عقلانیت بازگردیم،
امکان آنکه این موقعیت ذهنیت افراد و به ویژه ذهنیت روشنفکران و مردم و به ویژه جوانان را به حدی تخریب نکند که دیگر قابل ترمیم (دستکم در کوتاه و میان مدت) نباشد، کمتر میکند. موقعیت بلوک شرق و شوروی پیشین را در سالهای پس از سقوط این کشور تا امروز پیش روی خود داشته باشیم که اکثریت مردمانشان نزدیک به چهل سال پس از تغییر و زیر و رو شدن قدرت سیاسی در کشورهای تشکیل دهندهاش، هنوز در کوچکترین مسائل و رویکردهای اجتماعی با مشکلاتی چنان سخت روبرو هستند که جز گریز از سرزمینشان راهی نمیبینند: روسیه، گرفتار اختاپوسی از مافیای سیاسی – جنایی شده که شبکه پیشین امنیتی را دوباره احیا کرده و از آن به بدترین شکل ممکن در حال سوء استفاده درسطح ملی و بین المللی است. کشورهای منطقه قفقاز، همگی در شرایط تنش، مافیا و تبهکاری و سرکوب گسترده کمونیستهای پیشین و دیکتاتورهای امروز قرار دارند؛ کشورهای شرق اروپا (برغم تغییراتی کوچک از جمله موفقیت اخیر دموکراسی در لهستان) دچار بیدار شدن اشباح راست افراطی در بدترین شکل ممکن آن هستنند. فراموش نکنیم که یک اصل مهم در نظام اجتماعی وجود دارد و آن این است که قدرت سیاسی نشاتگرفته از این نظام پایه است و نه برعکس. از این رو تنها با بازگرداندن عقلانیت سیاسی، با تابآوری در برابر تمایل به تن دادن به «واکنش» به جای اندیشیدن است که شاید بتوانیم دستکم شاهد مرگ دراز مدت عقلانیت و سقوطی آزاد در مدنیت اجتماعی و اخلاق مدنی نباشیم. دو رویکرد نژادپرستی و توطئهاندیشی و دل بستن به سیستمهای خشن و آپارتاید و سرکوبگری چون رژیم اسرائیل و سیاستمداران فاسد و تبهکاری چون نتانیاهو و ترامپ، هر چند به مثابه توهم مقابله و اعتراض به فشارهای قدرت سیاسی و ظلم و موقعیت اقتصادی تخریب شده ناشی از بیثباتی، سوءمدیریت و ناکارآمدی آن، به نظر بیایند، نه فقط جای هیچ توجیهی را ندارند (امری که بدیهی است) بلکه اثرات و آسیبهای دراز مدتی به جای خواهند گذاشت که هم تغییر سیاسی و اجتماعی را، در هر حد و اندازهای، طولانیتر، سختتر و بیثباتتر میکنند و هم زیستن در آینده این پهنه و جامعهای بیاخلاق، بیهویت، فاسد و گمشده در توهماتش و بریده از خود و از جهان را، با هر نظام سیاسی که بر آن حاکم باشد را، ناممکنتر .
پست های مرتبط
مهر ۱۴۰۲