زنان دیروز، زنان امروز

ناصر فکوهی

موضوع کار زنان، چه در بُعد اقتصادى و چه در بُعد اجتماعى آن، همواره یکى از محورهاى مناقشه در علوم انسانى بوده است. تا حدود سه دهه پیش این مناقشه، فمینیست‏‌ها و ضدفمینیست‏‌ها را در دو جبهه کاملاً مشخص قرار مى‏‌داد؛ به‏ صورتى که گروه نخست از تز وجود جوامعى مفروض در گذشته‏‌هاى دور، که در آن‏‌ها زنان در موقعیتى ممتاز قرار داشته‏‌اند و از پدرسالارى به‏ مثابه یک موقعیت ثانویه در وضعیت انسانى، دفاع مى‏‌کردند درحالى‏‌که گروه دوم از تز پدرسالارى مطلق، به‏ مثابه تنها شکل سازمان‏‌یافتگى جوامع بشرى، و از این نکته که تنها با عصر صنعتى‏‌شدن و ورود زنان به‏ کار اجتماعى، موقعیت آن‏‌ها در این جوامع تغییر کرد و به‏ نوعى برابرى نسبى با مردان البته در پیشرفته‏‌ترین جوامع دست یافتند، دفاع مى‏‌کردند. اما در هر دو جبهه این باور وجود داشت که از دوره زمانى که داده‏‌هاى تاریخى در دسترس ما هستند تا دوره صنعتى‏‌شدن، «کار» زنان به حوزه «درونى»؛ یعنى به خانه محدود بوده است و کار مردان به حوزه بیرونى، و از این لحاظ زنان اجتماعى شدن خود را صرفاً مدیون حضور اجتماعى و خروج از خانه بوده‏‌اند.
با این وصف، داده‏‌هاى مطالعات میدانى در طول سه دهه اخیر علاوه بر آن‏که تز وجود یک مرحله نخست برترى زنانه و یا حتى برابرى مردان و زنان را کاملاً به زیر سؤال بردند، این امر را نیز نشان دادند که تفکیک مشخص و مرزبندى دقیق میان آن‏چه «کار خانگى» و «کار اجتماعى» نامیده مى‏‌شود، نه در ابعاد تاریخى و نه به‏ ویژه در موقعیت کنونى جهانى‏‌شدن در فرایندهاى اقتصادى اجتماعى حاصل از آن، ممکن نیست. براى روشن شدن موضوع که بى‏‌شک به بحث‏‌هاى بسیار بیش‏ترى در آینده نیز نیاز خواهد داشت، مى‏‌توان ابتدا نگاهى به تحول کار زنانه از لحاظ تاریخى انداخت و سپس موقعیت کنونى را بررسى کرد.
آخرین مطالعات تجربى نشان مى‏‌دهند که پیش از ظهور جوامع کشاورزى در حدود ده هزار سال پیش در جوامع موسوم به «شکارچى گردآورنده» زنان و مردان در تقسیم اجتماعى کار، نزدیکى زیادى با یکدیگر داشته‏‌اند و مشارکت زنانه در کار «بیرونى» بسیار بالا بوده است. جوامع کشاورز، برعکس نقش مهمى در «خانه‏‌نشین»کردن زنان داشتند زیرا «خانه» و خانوار به معنایى با اسکان‏‌یافتگى حاصل از این تغییر بزرگ معیشتى پدید مى‏‌آیند. در انتهاى دوره تحول این جوامع نیز زنان اغلب درون جایگاه نوعى اقتصاد خانوادگى پیشه‏‌ورى کشاورزى جاى گرفتند و با وجود انجام کار زیاد همچنان خانه‏‌نشین بودند. مشاغل پیشه‏‌ورى که تا امروز نیز برخى از آن‏‌ها پا برجاى مانده‏‌اند (قالیبافى، هنرهاى دستى، و …) عموماً مشاغل زنانه بوده‏‌اند (و هستند).
اما تحول بزرگ طبعاً با گذار جوامع انسانى به موقعیت صنعتى اتفاق مى‏‌افتد. ورود زنان (و کودکان) به بازار کار در این دوران یعنى عمدتاً در قرن نوزدهم میلادى با دو انگیزه کاملاً متفاوت از جانب سرمایه‏‌داران و از جانب خانوارها انجام مى‏‌گیرد. براى سرمایه‏‌داران استفاده از نیروى کار زنان و کودکان پیش از هر چیز براى بالابردن حاشیه سود و تسهیل انباشت سرمایه انجام مى‏‌گرفت زیرا زنان و کودکان براى همان کارها دستمزدهایى بسیار کم‏تر از مردان دریافت مى‏‌کردند و درعین‏‌حال به‏ دلیل موقعیت اجتماعى پایین‏‌تر خود در مقابل شرایط نامساعد محیط کار نیز تحمل بیش‏ترى داشتند. گذشته از این مقاومت کارگرى نیز در قالب تشکل‏‌هاى سندیکایى امرى مردانه به حساب مى‏‌آمد و زنان از این لحاظ بى‏‌خطر به‏ شمار مى‏‌آمدند. اما انگیزه اصلى براى زنان، گریز و یافتن مفرى براى کاهش فقر گسترده‏‌اى بود که صنعتى‏‌شدن، در مراحل نخستین خود، بر جوامع انسانى تحمیل کرده بود. کارکردن در این شرایط، به سادگى راهى براى فرار از گرسنگى و از میان رفتن به‏ دلیل نداشتن حداقلى از معیشت بود.
شکى نیست که این حضور اجتماعى بر شکل‏‌گرفتن مطالبات زنان براى حقوق اقتصادى برابر تأثیر مشخص داشت و سپس در فرایندى کاملاً منطقى و در چارچوب انقلاب‏‌هاى سیاسى اروپایى به مطالبات سیاسى انجامید که در درازمدت موقعیت زنان را تغییر داد و آن‏‌ها را در وضعیتى بسیار بهتر نسبت به دوران پیش سرمایه‏‌دارى قرار داد. اما این روند، نه روندى یکسان در همه جا و نه روندى است که بتوان آن را غیرقابل بازگشت و قطعى به‏ شمار آورد و این تجربه‏‌اى است که با نگاهى بر روند جهانى‏‌شدن مى‏‌توان به آن پى‌برد. پیش از هر چیز باید بر این نکته تأکید کرد که ورود زنان به بازار کار در حوزه‏‌هایى خاص انجام گرفت که الگوى خود را از ساختارهاى خانوار مى‏‌گرفتند. به عبارت دیگر، کار زنان خارج از خانه کاملاً به‏ کار آنان در خانه شباهت داشت – ورود به حوزه‏‌هاى نساجى، لباس، بهداشت، آموزش، و سپس خدمات ادارى رده‏‌هاى پایین – گذشته از این زنان حتى در پیشرفته‏‌ترین کشورها هرگز نتوانستند به سطح اشتغال کامل دست یابند. این سطح را بر اساس نیروى کار مى‏‌توان در کشورهاى توسعه‌یافته حداکثر بین ۶۰ تا ۸۰ درصد و در کشورهاى در حال توسعه بین ۱۰ تا ۵۰ درصد ارزیابى کرد و از لحاظ طول عمر کارى نیز میزان اشتغال حداکثر به ۵۰ درصد از اشتغال مردانه مى‏‌رسید و این در حالى بود که نه‏ تنها برخى از حوزه‏‌هاى کارى تقریباً به‏ طور کامل در برابر ورود زنانه مقاومت کردند – حوزه‏‌هاى سیاسى، نظامى، امنیتى، مدیریت‏‌هاى استراتژیک، مدیریت‏‌هاى فناورانه، مشاغل با نیاز به مهارت فنى بسیار بالا و … – بلکه در مجموع ترکیب مشاغل زنانه نشان‏‌دهنده سطوحى نازل بودند. و نکته قابل توجهى که تعداد بسیار زیادى از مطالعات جامعه‏‌شناسى نیز نشان مى‏‌دادند این بود که صعود زنان در رده‏‌هاى شغلى، نسبت معکوس با «شانس» آن‏‌ها به تشکیل خانوار داشته و به‏ همین دلیل «ریزش» نرخ اشتغال پس از ازدواج امرى نسبتاً رایج در همه کشورهاى جهان است. در کنار این امر با وجود آن‏که کاهش بُعد خانوار و پیشرفت فناورى دستگاه‏‌هاى خانگى سبب شد که وظایف خانگى تا اندازه‏‌اى زیاد در خانه براى زنان کاهش یابد – که البته این امر با ثروتمند بودن کشورها نسبت مستقیم دارد – با این حال این‏گونه از وظایف حتى در پیشرفته‏‌ترین کشورها هنوز عمدتاً به‏ وسیله زنان انجام مى‏‌گیرند – خرید و تهیه غذا، نگه‌دارى و نظافت خانه، نگه‌دارى و نظارت بر کودکان و … – که این امر سبب فشار دوگانه بر زنان شاغل و در بسیارى از مواردشکننده شدن موقعیت شغلى آن‏‌ها و یا خروج کامل‌شان از بازار کار بوده است. در کشورهاى در حال توسعه وضعیت به مراتب مشکل‏‌تر است، زیرا وظایف خانگى نه‏ تنها کاهش نیافته و کاملاً بر عهده زنان قرار دارند، بلکه در بسیارى از موارد دولت‏‌ها و کارفرمایان خصوصى نیز با شانه خالى کردن از زیر بار مسئولیت‏‌هاى خود و یا با افزایش حاشیه‏‌هاى سود این وظایف خانگى را افزایش مى‏‌دهند – نگهدارى‏‌هاى بهداشتى از همسر و فرزندان بیمار در خانه، … .
وضعیت پیش‏‌گفته؛ یعنى نرخ‏‌هاى اشتغال ضعیف و ساختارهاى کارى شکننده، به‏ دلیل تضادى که با ساختارهاى آموزشى پیدا مى‏‌کنند خود از دیگر عوامل تنش‏‌زا هستند. در واقع به دلایلى که توضیح آن‏‌ها از حوصله این مطلب بیرون است، رشد ساختارهاى آموزشى به ایجاد یک برابرى نسبى بسیار بالاتر در این حوزه به نسبت حوزه کارى بین زنان و مردان منجر شده است، اما تحصیل‏‌کردگان زن که رقم و کیفیت علمى آن‏‌ها روزبه‏‌روز افزایش مى‏‌یابد با مشکلى عظیم براى ورود به بازارهاى کارى مردانه روبه‏‌رو هستند که این امر بدون استفاده از سازوکارهاى دخالت‏‌گرانه نظیر آن‏چه «تبعیض مثبت» نام گرفته است، عملاً غیرقابل حل است و مى‏‌تواند به تنش‏‌هاى شدید جنسیتى در جوامع مختلف منجر شود که نخستین اثرات خود را در فروپاشى نهاد خانواده و افزایش انحرافات اجتماعى نشان مى‏‌دهند.
جهانى‏‌شدن در این میان با تغییرات اساسى که در ساختار و تعریف کار به‏ وجود آورده است موقعیت زنان را بیش از آن‏که بهبود بخشد، به‏ سوى نزول و تخریب پیش برده است. امروز سخن‏ گفتن از کار زنان باید لزوماً بر پایه سه بخش مشخص انجام بگیرد که از این سه تنها یک بخش داراى آمار مشخص و قابل اتکاست. این سه بخش عبارت‏اند از بخش رسمى اشتغال، بخش غیررسمى، و بخش خانگى.
منظور از بخش رسمى همه مشاغل اعلام شده‏‌اى است که زنان امروز در آن‏‌ها مشغول به‏ کار هستند که همان‏گونه که گفته شد در این بخش موقعیت زنان بازتولید نسبتاً کاملى را از جامعه پدرسالار در چینش و تقسیم‏ کار اجتماعى نشان مى‏‌دهد که این امر موقعیت عمومى آن‏‌ها را با شکنندگى بسیار زیادى روبه‏‌رو مى‏‌کند. قرار گرفتن در رده‏‌هاى پایین شغلى به دلایل ساختارى بیکارى در زنان و باقى ماندن درازمدت در این وضعیت و از آن نیز بدتر خروج تقریباً کامل از بازار را براى زنان به‏ شدت افزایش مى‏‌دهد. آن‏چه در این میان جاى تأمل بیش‏ترى دارد، زنانه شدن شدید نیروى کار در بخش رسمى در شرکت‏‌هاى فراملیتى است که در سال‏‌هاى اخیر مناقشات زیادى ایجاد کرده است. امروزه بسیارى از مشاغل موجود براى زنان به‏ ویژه در کشورهاى در حال توسعه به‏ وسیله این شرکت‏‌ها ارائه مى‏‌شوند. تمایل این شرکت‏‌ها به جذب نیروى زنانه و تمایل زنان به استخدام شدن در آن‏‌ها به نحوى قابل‏‌توجه به وضعیت مشابه در قرن نوزدهم شباهت دارد. یعنى تمایل به افزایش حاشیه سود و کاهش مقاومت کارگرى از یک‏سو و نیاز به گریز از فقر و نبود کار در بخش رسمى یا غیررسمى بومى از سوى دیگر. شرکت‏‌هاى فراملیتى عمدتاً بر شرایط مقطعى اولویت انباشت سرمایه و سود تکیه مى‏‌زنند؛ بنابراین مى‏‌توانند به‏ سرعت نوع تولید، حجم آن و محل استقرار واحدهاى تولیدى خود را تغییر دهند و به همین میزان نیز موقعیت‏‌هاى کارى شکننده‏‌ترى را ایجاد مى‏‌کنند.
دومین بخش؛ یعنى بخش غیررسمى نیز گرایشى شدید به زنانه‏‌شدن نیروى کار در طول چند دهه اخیر نشان مى‏‌دهد. این بخش پهنه بسیار گسترده‏‌اى را شامل مى‏‌شود که از لحاظ حجم اقتصادى بین ۱۰ تا ۲۰ درصد در کشورهاى توسعه‏‌یافته و بین ۳۰ تا ۸۰ درصد در کشورهاى در حال توسعه را شامل مى‏‌شود. گذشته از این، این پهنه از مشاغل کاملاً قابل‏‌قبول از لحاظ اجتماعى – اما غیراعلام شده – همچون مشاغل خانگى و تولیدى‏‌هاى کوچک تا مشاغل کاملاً غیرقانونى و جنایت‏‌آمیز را شامل مى‏‌شود. در کل این طیف ضعف عمومى موقعیت زنانه در جوامع کنونى که ناشى از تداوم ساختارهاى پدرسالارانه است، سبب شده که این بخش به‏ شدت زنانه شود. نکته‏‌اى که شاید تأکید بر آن لازم باشد، گسترش شدید بخش جنایت‏‌آمیز پورنوگرافى و فحشاست که به‏ دلیل گسترش شبکه اینترنت و شبکه‏‌هاى ارتباطاتى – به‏ ویژه تلویزیون‏‌هاى کابلى و ماهواره‏اى – و همچنین فروپاشى بلوک شرق، ژئوپلیتیک جدید جهان و گسترش مهاجرت‏‌هاى غیرقانونى رشدى سرسام‏‌آور داشته است که بخش عمده آن به زنان مربوط مى‏‌شود.
اما درباره بخش سوم علاوه بر آن‏چه درباره وظایف خانگى گفته شد، باید توجه داشت که جهانى‏‌شدن سبب ایجاد ساختارهاى کاملاً جدید کارى در قالب واحدهاى تولید کوچک خانوادگى شده است. این واحدها اغلب به‏ صورت غیررسمى و گاه نیز به‏ صورت رسمى در انتهاى زنجیره‏‌هاى تولید پسافوردیستى قرار مى‏‌گیرند که بخش بزرگى از نیازهاى شرکت‏‌هاى فراملیتى و شرکت‏‌هاى بومى را تأمین مى‏‌کنند. موقعیت این واحدها بسیار خاص است و مى‏‌تواند یادآور بازتولیدى جدید از موقعیت‏‌هاى پیشه‏‌ورى قرون‏‌وسطایى در شکلى بسیار سخت‏‌تر و بیرحمانه‏‌تر براى زنان باشد. در این موقعیت‏‌ها پدر خانوار در نقش کارفرما قرار گرفته است و تمامى افراد خانوار در موقعیت کارگرانى – اگر نگوییم بردگانى – قرار مى‏‌گیرند که تقریباً از همه حقوق اجتماعى اقتصادى محروم هستند و گاه حتى خود نسبت به این موضوع آگاهى ندارند. شکل‏‌گرفتن مقاومت‏‌هاى ضدسرمایه‏‌دارى در این شرایط امرى است تقریباً ناممکن زیرا میان کار خانگى و کار صنعتى نوعى تداخل معنایى به‏ وجود آمده است که بازیگران اجتماعى مى‏‌توانند کاملاً آن را درونى کنند.
درنهایت و در این شرایط باید باز هم بر چند نکته به‏ عنوان نتیجه‏‌گیرى تأکید کرد:
نخست آن‏که ساختار جوامع انسانى کنونى هنوز هم در اکثریت قریب به اتفاق موارد ساختارى پدرسالارانه است، سپس آن‏که دستاوردهایى که براى زنان به بهاى مبارزات و تلاش‏‌هاى گسترده آن‏‌ها به‏ دست آمده‏‌اند به‏ هیچ‏‌رو دستاوردهایى قطعى و غیرقابل بازگشت به‏ شمار نمى‏‌آیند و سرانجام آن‏که جهانى‏‌شدن در روندهاى خطرناک خود امکان زیادى را براى بازتولید شرایط پیش سرمایه‏‌دارى به‏ وجود آورده است که خطرناک‏‌ترین این موقعیت‏‌ها در پیوندهاى پویا و پیچیده‏‌اى است که بین سه بخش شرکت‏‌هاى فراملیتى، غیررسمى، و کارِ خانگى پدید آمده‏‌اند.