گفتوگوی ایسنا با دکترناصرفکوهی
در میان زمینههای درهم تنیده هر تحول سیاسی، غالبا فرهنگ به عنوان یکی از برجستهترین این زمینهها مورد توجه قرار میگیرد؛ به این منظور خبرنگار ایسنا در گفتوگوی تفصیلی با دکتر ناصر فکوهی، دانشیار گروه انسانشناسی دانشگاه تهران، به بررسی ریشههای فرهنگی تحولات سیاسی ایران با محوریت “تاثیر و تاثر فرهنگ سیاسی و تحول سیاسی از یکدیگر”، “مبنای شکلگیری فرهنگ سیاسی” و “عوامل و لوازم ایجاد یک تحول سیاسی” پرداخته است.
دکتر ناصر فکوهی، دانشیار گروه انسانشناسی دانشگاه تهران در گفتوگو با خبرنگار تاریخ و اندیشه ایسنا، درباره عواملی که جامعه را به سوی ایجاد تحول پیش میبرد، اظهار کرد: جامعه به عنوان یک نظام از موجودات زنده سازمان یافته، عمل میکند و بنابراین تقریبا تمام مشخصات حیات و موجودات زنده پیشرفتهای که انسانها هستند را در خود حمل کرده و برای آنکه این موجودات بتوانند بنا بر نیاز ذاتی خود به حیات خود تداوم داده و آن را بازتولید کنند، باید شرایط مادی و غیرمادی این باز تولید را فراهم کند.
وی افزود: این شرایط از جمله در سطح سازمان یافتگی هر جامعهای در لااقل چهار حوزه خویشاوندی، دینی- ایدئولوژیک، سیاسی و اقتصادی- فناورانه باید فراهم بیاید بنابراین میتوان گفت تحول در معنی «تغییر» یک ضرورت بیولوژیک است، اما این ضرورت لزوما به این معنی نیست که حرکت تحولی شکل «تکاملی» داشته باشد، تجربیات متفاوت جوامع انسانی نشان میدهند که این تغییر در بسیاری موارد، در زمانها و مکانهای مختلف شکل «پسرفت» و نه «پیشرفت» داشته است و موقعیت انسانها را بدتر کرده است.
دانشیار گروه انسانشناسی دانشگاه تهران ادامه داد: از این رو همواره باید این نیاز و ضرورت بیولوژیک با موقعیتهای پیچیده فرهنگی انسان یعنی بازتفسیر و بازتولید موقعیت مادی- طبیعی انسان در حوزه شناختی – زبان شناختی و نمادین و پیآمدهای مادی این حوزه بار دیگر مورد توجه قرار گرفته و بهترین و مناسبترین وضعیت برای تحول و تغییر در هر شرایطی لااقل در کوتاه و میان مدت تعیین شود.
جلوگیری از تحول موجود به صورت تصنعی،موجب واکنشهای بیمارگونه میشود.
فکوهی با بیان اینکه تحول نه فقط یک ضرورت در مجموع بیولوژیک بلکه یک ضرورت در تک تک موجودات نیز هست، عنوان کرد: هر موجودی برای آنکه بتواند باقی بماند باید «هویت» داشته باشد یعنی با «دیگری» تفاوت داشته باشد و برای این امر نیز باید بتواند با دیگری مبادلهای بکند که حاصل این مبادله بیشک تحول و تغییر خواهد بود. چنانچه موجود زنده در اشکال ساده یا پیچیده آن از این کار به صورت تصنعی بازداشته شوند، واکنشهای بیمارگونهای ظاهر خواهند شد که میتوانند پیآمدهای بسیار سخت و غیر قابل کنترلی داشته باشند.
دکتر فکوهی درباره لوازم تحول سیاسی و تعریف آن عنوان کرد: تحول سیاسی، یکی از تحولات یا تغییرات در جوامع انسانی است که در حوزه مدیریت و سازمانیافتگی یا شاید بهتر باشد بگوییم در حوزه جامعه بودگی اتفاق میافتد. بنا بر زمان و مکان و جامعهای که از آن سخن میگوییم این تحول متفاوت و شرایط آن نیز مختلف است و قانونی، جز همان قانون پیش گفته یعنی ضرورت تغییر وجود ندارد.
وی ادامه داد: البته باید به این نکته بیفزاییم که جهان در سیر چند هزار ساله خود و با گذر از سه انقلاب بزرگ فناورانه (انقلاب کشاورزی، انقلاب صنعتی و انقلاب اطلاعاتی) هر بار بر میزان شتاب و انباشتگی در سازوکارها و روابط درونی خود افزوده و همین امر سبب شده است که ما برای مدیریت جامعه بودگی با پیچیدگی بیشتری سروکار داشته باشیم که یکی از این پیچیدگیها دقیقا در آن است که حوزه سیاسی یا سازمان یافتگی قدرت در جوامع انسانی باید با شتاب هرچه بیشتری تغییر کند،اما این امر با ذات قدرت که برای تولید و بازتولید دایم خود عمل میکند، در تضاد است و بنابراین ما به خصوص در دنیای امروز با موقعیت متناقضی روبهرو هستیم؛ از یک سو برای اداره و مدیریت نیاز به تجربه و در نتیجه باقی ماندن در قدرت وجود دارد در حالی که از سوی دیگر، تحولات بیرونی فناورانه، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ایجاب میکند که جابه جایی در نهادها و اشخاص با سرعت هر چه بیشتری انجام بگیرند.
موقعیتهای جزیرهای فرو ریختهاند
تحول سیاسی درعصر کنونی نیاز به انعطافپذیرتر شدن نهادهای مشارکتکننده دارد
دانشیار گروه انسانشناسی دانشگاه تهران درباره مسایلی که ایجاد تحول سیاسی به آنها بستگی دارد، اظهار کرد: تحول سیاسی در عصر کنونی نیاز به انعطافپذیرشدن هر چه بیشتر تمامی نهادها و سازوکارها و کنشگرانی دارد که در این حوزه مشارکت دارند. در واقع دیگر نمیتوان در عصر اطلاعاتی انتظار داشت که اشکال «سخت» و غیرقابل تغییر و تحول سیاسی بتوانند به حیات خود در شرایطی که دائما همه چیز در حال تغییر و فرایندهای سیالیت اصل و محورهای شناخت و روابط را تشکیل میدهند، ادامه دهند.
وی ادامه داد: به عبارت دیگر، موقعیتهای جزیرهای که در دنیای باستان و حتی تا انقلاب صنعتی، اصل و محور جامعه بودگی را تشکیل میدادند در طول این انقلاب و به خصوص در سی سال اخیر که از انقلاب اطلاعاتی میگذرد، تقریبا کاملا فرو ریختهاند و دیگر نمیتوان هیچ جزیره سیاسی – فرهنگی – اقتصادی و اجتماعی در جهان تصور کرد که مردم آن بتوانند به میل خود و به گونهای که میخواهند بدون توجه و بودن ایجاد مبادلات هرچه بیشتری با بیرون از خود و همچنین بدون ایجاد پویایی شدیدی درون خود بازهم از طریق تفاوتزایی و مبادله میان این تفاوتها، وجود داشته باشند.
فکوهی خاطر نشان کرد: البته درک و به خصوص عملی و درونی کردن این مفاهیم کار سختی است اما هر اندازه در این کار بیشتر در جا بزنیم وقت بیشتری را هم از دست دادهایم و خود را با خطر امواج تخریبکننده انرژیهای ذخیره شده در اثر انفعال اجتماعی انباشت شده بیشتری روبهرو کردهایم. نظام جهانی به مثابه یک شبکه قدرت عمل میکند که در آن موازنه نیروها بر اساس میزان مشارکت آنها یا بهتر بگوییم بر اساس میزان پتانسیل مشارکت آنها که بتواند عملی شود، تعیین میشود و نه بر اساس سطوح گفتمانی و ارادههای سیاسی جزیرهای که اتفاقا میتوانند در سطح جزیره بسیار هم موثر باشند اما این موثر بودن صرفا یک تصور است زیرا صرفا محدود به همان جزیره توهمی است که خود وجود خارجی ندارد.
بدون درونیشدن لزوم تحولات، نمیتوان به هیچ تحولی امید داشت
دانشیار گروه انسانشناسی دانشگاه تهران درباره تاثیر آمادگی جامعه در ایجاد تحول سیاسی عنوان کرد: به گمان من بدون آمادگی و درونی شدن درک نسبت به لزوم، شکل و محتوای تحولات و تغییرات، اصولا نمیتوان امید به هیچ تحولی داشت. این نکته اصلی و محوری است اما این آمادگی خود نیاز به آن دارد که سازوکارها و حوزههای ناآگاهی و دستکاری در جهان کنونی که اکثر قریب به اتفاق مردم قربانیان آن هستند، برایشان روشن شود و آنها بتوانند از طریق شناخت این سازوکارها میزان قابلیت خود را در دخالت در موقعیت موجود و تغییر دادن آن ولو اندک افزایش دهند، در آن صورت است که میتوان امید داشت که این پتانسیلهای کوچک بتوانند نوعی امکان مشارکت در جهان یا بهتر بگوییم نوعی امکان «بودن در جهان» را فراهم کرده و از آن طریق امکان تغییر جهان و تغییر خود را به نحوی که هر جامعهای مایل است، ایجاد کنند.
وی خاطر نشان کرد: در غیر این صورت ما تنها اسیر سطح گفتمانی باقی مانده و در تخیلات خود زندگی خواهیم کرد و البته با تمام پیآمدهای سخت مادی این قضیه. زیرا جهان نه بر اساس تخیلات ما بلکه بر اساس سازوکارهای واقعی هدایت شده و کار میکند و میزان موافقت یا مخالفت ما با این وضعیت لزوما و به صورت خودکار و به خصوص در سطح گفتمان تقریبا هیچ تاثیری بر این روند ندارد.
ابزارهای فرهنگی مهمترین ابزارها در تحولات عام هستند
فکوهی درباره نقش ابزارهای فرهنگی در تحولات سیاسی عنوان کرد: این ابزارها مهمترین ابزارها در تحولات به طور عام به حساب میآیند. شاید به نظر برسد که حوزه سیاسی به دلیل انباشت قدرتی که در آن وجود دارد از این امر مستثنی باشد، در حالی که ابدا چنین نیست، قدرت ابزارهای دولتی در واقع بیشتر از آنکه بتوانند جامعه را تغییر دهند، خود این نهادها و کنشگران آنها را تغییر میدهند و آنها را در موقعیتی هر چه شکنندهتر یا هر چه پر ثباتتر نسبت به بدنه جامعه قرار میدهند؛ در جهان امروز مثالهایی برای هر دو مورد داریم.
مفهوم سیاستمدار حرفهیی به سرعت در حال از دست دادن مشروعیت خود است
دانشیار انسانشناسی دانشگاه تهران بیان کرد: البته این یک واقعیت است که امروز درجهان، سیاست حرفهیی در معنای دموکراسی مبتنی بر تفویض اختیارات بدنه به کالبد مرکزی سیاسی با بحرانی شدید روبهرو شده است و بیشتر تمایل به آن وجود دارد که این دموکراسی جای خود را به دموکراسی مبتنی بر مشارکت مستقیم و عمومی بدهد. انقلاب اطلاعاتی و امکان مشارکت شبکهای نیز این امر را تقویت کرده است. در نتیجه مفهوم تفویض اختیار و مفهوم سیاستمداری حرفهیی به سرعت در حال از دست دادن مشروعیت خود هستند. این امر سبب میشود که ابزارهای فرهنگی اهمیت بیشتری بیابند و بتوانند هر چه بیشتر خود را به عنوان محورهای تحول در همه زمینهها مطرح کنند.
وی ادامه داد: در واقع هر اندازه که قدرت در مفهوم «خشونت» یا «زور» در تعبیر وبری کلمه از مفهوم دولت، اعتبار و کارایی خود را بیشتر از دست میدهد یعنی هر اندازه استفاده کردن عملی از زور با هزینههای کوتاه و دراز مدت بیشتری همراه میشود، به همان اندازه چارهای باقی نمیماند جز آنکه این رویکرد جای خود را به استفاده از ابزارهای فرهنگی برای مدیریت تفاوت از خلال تفاهم و پذیرش دیگری بدهد و نه بر اساس رسمیت یافتن سلطه در جوامع انسانی، چیزی که از ابتدای تاریخ تاکنون شاهد آن بودهایم، اما امروز با یک بحران بزرگ بینالمللی و با انقلاب اطلاعاتی هر روز بیش از پیش زیر سوال میرود.
هرگونه تلاش برای کنترل و یکدست کردن جامعه به صورت تصنعی شکست میخورد
فکوهی درباره فرهنگ عمومی جامعه ایران و نحوه و نوع تحولخواهی با خاطرنشان کردن این نکته که پاسخ خود را به جامعه کنونی محدود میکند، به خبرنگار ایسنا گفت: خصوصیت این فرهنگ همچون همه دیگر جوامع در تنوع بسیار زیاد آن است که پیش از هر چیز خود را در تنوع در سبکهای زندگی نشان میدهد. مردم ما همچون همه جای دیگر جهان مایل هستند بر اساس سلیقههای متفاوت زندگی روزمره خود را پیش ببرند و چارهای جز این امر هم وجود ندارد بنابراین هر گونه تلاشی برای کنترل و یک دست کردن جامعه به صورت تصنعی نه تنها شکست میخورد بلکه سبب میشود بنا بر واکنشهای اجتماعی گروهی از رفتارها که ممکن بود در شرایط عادی ظاهر نشوند، ظاهر شده و تقویت شوند.
وی عنوان کرد: جامعه ایرانی کنونی جامعهای بسیار شهری است و این امر خود بر میزان تفاوتها در سبکهای زندگی میافزاید. افراد مایلند به «فرد» بودن خود یا به گروههای جماعتی خاص که میتوان از گروه دوستان فرد تا تعلق به این یا آن باشگاه ورزشی و این یا آن عقیده و سلیقه اجتماعی و غیره تداوم یابد، به خود هویت ببخشند و برای این واقعیت هیچ آلترناتیوی وجود ندارد و البته تناقض در آنجاست که ما به عنوان یک جامعه نیاز به داشتن انسجام اجتماعی و برخورداری از سیستمهای هنجارمند و ارزشی یکسان حداقلی هستیم که بدون آنها امکان همزیستی وجود ندارد. اینجاست که فرهنگ شناسی به میان میآید تا کمک کند بتوانیم به چنین انسجامی در عین آنکه به تفاوتها احترام میگذاریم برسیم. در عین حال پیچیدگی جامعه ایرانی به دلیل تفاوتهای محلی – زبانی – قومی نیز افزایش مییابد که این خود مقولهای مجزا و بسیار پراهمیت است که باید به صورت جداگانه به آن پرداخت.
تاثیر حوزه اجتماعی- فرهنگی بر حوزه سیاسی بیشتر از تاثیر معکوس است
دانشیار گروه انسانشناسی دانشگاه تهران درباره تاثیرگذاری تحول سیاسی بر فرهنگ عمومی گفت: درست است که بین حوزه سیاسی و حوزه اجتماعی با حرکتی چرخهای روبهرو هستیم اما باید بر اساس تجربیات تاریخی و اجتماعی بپذیریم که میزان دخالت و تاثیرگذاری حوزه اجتماعی – فرهنگی بر حوزه سیاسی بسیار بیشتر از تاثیر معکوس است. حوزه سیاسی در واقع بازتابی از موقعیت اجتماعی- فرهنگی هر جامعهای درهر زمانی از حیات آن جامعه است و هرچند ممکن است میان این دو حوزه ناهماهنگی ظاهر شود این ناهماهنگی به ناچار باید از میان برود تا جامعه بتواند به حیات خود ادامه دهد.
وی افزود: اغلب جوامع انسانی از طریق سازوکارهای بیشمار صلح آمیز و تدریجی این دو حوزه را با یکدیگر سازگار میکنند اما اگر چنین نشود این اتفاق به صورت افزایش تنشها و خشونتهای درونی اتفاق خواهد افتاد، اما به هر رو نمیتوان تصور کرد که این دو حوزه در دراز مدت بتوانند در موقعیتهایی جدا از هم به حیات خویش ادامه دهند.
تحول سیاسی حاصل تغییر فرهنگ یا پتانسیل تغییر فرهنگ است که به مرحله عمل در نیامده است
فکوهی در ادامه درخصوص روند تغییر فرهنگ پس از یک تحول سیاسی گفت: تحول سیاسی خود حاصل تغییر فرهنگ یا پتانسیل تغییر فرهنگ است که به مرحله عمل در نیامده است. اغلب انقلابهای اجتماعی بزرگ به دلیل آن اتفاق افتادهاند که جامعه نیاز به تحولات عظیم اجتماعی-فرهنگی و بعضا اقتصادی داشته است اما سیستم سیاسی نمیتوانسته این کار را بکند.
وی افزود: با این وصف تحول سیاسی حتی از نوع رادیکال و عمیق آن مثل یک انقلاب اجتماعی به معنی آن نیست که تحولات فرهنگی بتوانند به سرعت به واقعیت تبدیل شوند، همیشه میان لحظهای که در قدرت تغییر اتفاق میافتد و زمانی که این تغییر به دلایل رخ دادن تحول امکان عملی تحقق میدهد، فاصله گاه بسیار زیادی وجود دارد و این هم از تناقضها یا پیچیدگیهای حرکتهای سیاسی و به ویژه انقلابات سیاسی است که انتظارات زیادی را ایجاد میکنند اما ضرورتا نمیتوانند آنها را ارضا کنند زیرا تحولات فرهنگی و تغییرات در این زمینه احتیاج به زمان گاه بسیار طولانی دارد در حالی که تحول سیاسی در معنای خاص کلمه میتواند گاه به سرعت اتفاق بیفتد.
تعبیر “پیچیدگی سیاسی مردم” تحلیل کسانی است که از درک جامعه و مردم ناتوان هستند
وی درپاسخ به سوالی درباره دلایل آنچه پیچیدگی فرهنگ سیاسی مردم ایران خوانده میشود، عنوان کرد: منظور از پیچیدگی سیاسی مردم ایران را متوجه نمیشوم. این پیچیدگی در مردم تمام کشورها وجود دارد. در واقع این تحلیلگران سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و غیره هستند که اغلب از درک جامعه و مردم آن ناتوان هستند و این ناتوانی را با واژه پیچیدگی توجیه میکنند، در حالی که پیچیدگی یکی از عناصر دایم و همیشگی فرهنگهای انسانی بوده است که بر اساس ترکیبی بسیار تو در تو و با سازوکارهایی بسیار مبهم حیات بیولوژیک را با حیات فرهنگی پیوند زده و سبب میشوند که انسانها اغلب به گونههایی رفتار کنند که قابل پیشبینی نیستند.
فکوهی ادامه داد: مردم ایران نیز چنین هستند، اگر ما تحلیل را به جای سطح بسیار کلان که اغلب انجام میگیرد به سطح بسیار خرد و عمیق ببریم میتوانیم به درک بسیار بهتری از رفتارهای سیاسی مردم ایران برسیم. در عین حال که اصولا صحبت کردن از یک رفتار سیاسی در ایران به نظر من غلط است زیرا رفتارهای سیاسی نیز بخشی از سبک زندگی هستند که میتواند در نزد مردم بسیار متنوع و متفاوت باشد و در کشوری مانند کشور ما که در دوران پسا انقلابی به سر میبرد و همه چیز رنگ و بوی سیاسی دارد، این تفاوت در رویکردها و سلایق بیشتر از هر جای دیگر است ولی این کاملا طبیعی است. هر چند که مدیریت کارای این موقعیت کاری بسیار بسیار مشکل است.
دانشیار گروه انسانشناسی دانشگاه تهران درباره میزان تاثیرپذیری و تاثیرگذاری اقشار مختلف بر روند تحولات سیاسی و فرهنگ سیاسی عنوان کرد: اقشار و گروههای سیاسی هر یک بر اساس موقعیت خود و منافع خویش در بازی سیاسی شرکت میکنند و در آن تاثیر میگذارند و نباید جز این انتظاری داشت. موقعیتها در جامعه برای انسانها یکسان و یک شکل نیست و آنها علاقمندیها و انتظارات متفاوتی از زندگی و از حوزه سیاسی به مثابه تبلوری از قدرت اجتماعی دارند، در نتیجه این تمایلات را نیز به گونههای متفاوتی به بیان در میآورند. البته به شرطی است که ما بتوانیم شرایط را برای بروز حداقلی دموکراتیک در رفتارهای سیاسی فراهم کنیم تا رفتارهای سیاسی اقشار و گروهها بتوانند شفافیت پیدا کنند.
وی افزود: در چنین شرایطی است که میتوان رفتارها را معنادار دانست و بر اساس آنها در حوزههای مختلف اجتماعی سیاسی، اقتصادی و غیره دخالت کرد. وگرنه اگر این شرایط حداقل فراهم نیاید و به هر دلیلی رفتارهای سیاسی نتوانند تا اندازهای بر اساس خود انگیختگی و تمایلات واقعی بروز کنند ما درون نوعی ابهام و کدر بودن قرار داریم که هرگونه تفسیری را یا غیرممکن میکند یا آن را لااقل بسیار شکننده خواهد کرد. کنشگران اجتماعی را البته میتوان شناخت و تعریف کرد اما بیان این کنشگران و نحوه ارائهی بیان است که از لحاظ سیاسی اهمیت دارد و برای این کار باید به حداکثر شفافیت رسید که این خود نیاز به بالا رفتن قابلیتها و ظرفیتهای جامعه برای تحمل دیگری و نظرات مخالف دارد که خود به تدریج به وجود میآید.
فکوهی درباره عناصر فرهنگساز و ابزار فرهنگسازی در ایران به خبرنگار ایسنا گفت: این عناصر در ایران همچون در همه جوامع دیگر از خلال دو نظام رسمی ( آموزش و پرورش) و غیر رسمی (خانواده، جامعه و رسانهها) عمل میکنند و از این لحاظ میتوان این جامعه را با هر جامعهای مقایسه کرد. با این وصف جامعه ما به دلیل موقعیتهای خاصی نظیر داشتن یک پیشینه تاریخی طولانی، یک زبان میانجی بسیار مهم و دارای ادبیات وسیع، قرار گرفتن در فرایند ملت سازی در طول بیش از یک قرن و افزایش سطح دانش عمومی و تغییر موقعیت زنان در آن، سازوکارهای جدیدی را نیز به وجود آورده است که به مثابه عناصر فرهنگ ساز عمل میکنند.
بسیاری از حرکات فرهنگی در جامعه ما بستگی به اشخاص دارد
وی ادامه داد: برای نمونه امروز نقش حرکت اجتماعی، جامعه مدنی، مشارکتهای مردمی، مطالبات و خواستهها و نهادهای گوناگون سیاسی و اجتماعی در ایجاد فرهنگ غیر قابل انکار بسیار پیچیده و در هم تنیده است. افزون بر این به دلایل مختلف نقش شخصیتها و افراد و به طور کلی مفهوم عاملیت در این موقعیت بسیار بالاست. این چیزی است که شاهد آن هستیم که در جامعه ما بسیاری از حرکات فرهنگی بستگی به اشخاص دارد و این همان مفهوم عاملیت است. این امر را به خودی خود نه میتوان مثبت دانست و نه منفی بلکه صرفا یک موقعیت اجتماعی است که باید از آن به بهترین شکل ممکن استفاده کرد تا به جامعه امکان رشد و شکوفایی داد.
فکوهی اظهار کرد: اگر خواسته باشم بر یک عنصر یا ابزار در میان تمام ابزارهای دیگر تاکید کنیم میتوانیم به نقش صدها انجمن غیردولتی اشاره کنیم که امروز در سراسر کشور گاه در ناشناسی کامل ولی با تاثیر و کارایی بسیار بالایی به کار مشغول هستند و جامعه را از پایه متحول میکنند.
دیالوگ نخبگان در شکلگیری فرهنگ سیاسی امری حیاتی است
امروز وظیفهای اساسی بر دوش نخبگان است
فکوهی نقش دیالوگ نخبگان با جامعه در شکلگیری فرهنگ سیاسی را امری بسیار حیاتی دانست و گفت: به گمان من دلیل اصلی آنکه ما نتوانستهایم در طول صد سال گذشته به اهداف اعلام شده برای پیشبرد جامعه به نحو کامل دست پیدا کنیم کمبود یا نبود این دیالوگ یا رابطه بوده است که البته گناه آن را نه میتوان صرفا به دولتهای مرکزی و تمایلهای هژمونیک آنها نسبت داد و نه به خود نخبگانی که تمایلی به ایجاد رابطه با مردم عادی را نداشتهاند بلکه به نظر من هر دوی این عوامل و در ترکیبی پیچیده با یکدیگر بودهاند که سبب شدهاند این رابطه ضعیف بوده باشد.
وی ادامه داد: نشانههای این امر به خوبی در جامعه ما آشکار است؛ کمبود رشد فرهنگ عمومی، سطحی بینی و پایین بودن قدرت تحلیلی، میزان پایین کتابخوانی یا وجود سلیقههای گاه بسیار پیش پا افتاده از جمله پیآمدهای آن واقعیت هستند. در عین حال که نبود رابطه با مردم، سبب شده است که گروه نخبگان ما نیز نتوانند رشد کنند و اغلب در ذهنیات خود سیر میکنند و سطح آنها نیز به نسبت آنچه میتوانیم در دنیای امروز انتظار داشته باشیم اغلب بسیار پایین است.
فکوهی در پایان خاطر نشان کرد: به گمان من وظیفهای اساسی امروز بر دوش نخبگان است و آن افزایش سطح اندیشه خود و در عین حال بالا بردن این رابطه با مردم به حداکثر ممکن و با تمام وسایل است. اگر فرهنگ نتواند به صورت پایهای ترویج یابد نمیتوان انتظار پدید آمدن و بازتولید فرهنگ نخبه را نیز در آن داشت.
گفتوگو سرویس تاریخ ایسنا: مرضیه خلقتی