رویکرد تخصصی و رویکرد دائره المعارفی

پروژه بزرگ دائره المعارف در قرن نوزده، نخستین گام بزرگ و تعیین کننده برای محوریت دادن به دانش انسانی در جوامعی بود که تا آن زمان انسان را تنها در رابطه ای تئولوژیک و کلیسایی دارای مشروعیت می دانستند. دائره المعارف در حقیقت در پی آن بود که مجموعه گسترده دانش بشری را که تا آن زمان به دست آمده بود، در یک جا گرد آورد و آن را در برابر محدودیت و دگماتیسم دانش کلیسایی قرار دهد. از این رو کسانی که «اصحاب دائره المعارف» نامیده می شدند، در واقع پدران معنوی و نظریه پردزان انقلاب های بورژوازی قرن نوزده نیز به شمار می آمدند و همین نظریه پردازان بودند که امکان دادند در قرن نوزده موجی از نویسندگان و ادبا مفهوم ملت را ابداع و بدان معنی بخشند. از آن زمان تا امروز نیز پروژه دائره المعارفی چه به صورت انتشار مرتب دائره المعارف هایی در همه حوزه های دانش انسانی و چه به صورت فرایند هر چه وسیع تر و محوری تر گسترش دانش و عمومی گردن آن ادامه دارد.

در این میان اما پرسش آن است، که دست اندر کاران علوم به طور کلی و علوم اجتماعی به طور خاص چه وظیفه ای بر دوش دارند؟ آیا وظیفه آنها در مقام نخست به تولید دانش « ناب» و دست اول محدود می شود و یا باید برعکس باید تلاش کنند که در کنار این عمل، دانش خود را نیز در سطح عمومی ترویج کرده و گروه های بزرگی از جامعه را در آن شریک کنند. از همین جا بوده است که بحث ترویج علمی در حوزه دانش مطرح شد و موافقان و مخالفان خود را به وجود آورد. در گروه مخالفان که لااقل از نیمه قرن بیستم در همراهی با روند تخصصی شدن هر جه بیشتر آموزش و دانشگاه ها و بازار کار، مباحث خود را ارائه دادند و از آن زمان تا امروز اکثریت را در دست دارند، استدلال اساسی آن است که مهم ترین محور در دانش، تولید دانش جدید و نابی است که پیش از این وجود نداشته باشد و بنابراین مسئله اساسی آن است که ببینیم هر کس در هر رده ای از سلسله مراتب علمی چه «سهمی» در «ارتقاء» دانش در هر حوزه ای بر عهده داشته و دارد تا بدین وسیله بتوان به انباشتی هر چه بیشتر در زمینه علمی رسید و به سوی بالا بردن عمومی دانش حرکت کرد. گروه موافقان با ترویج بر عکس بر آن هستند که در حوزه دانش باید از اشرافی گری پرهیز کرد و هر اندازه دانش به صورت دموکراتیک تری توزیع شود، شانس ارتقاء یافتن آن در سطوح تخصصی نیز بیشتر می شود و نباید دو موضوع تولید و ترویج دانش را به صورت دو گرایش متقابل در نظر گرفت که باید به وسیله دو گروه متفاوت از افراد به انجام برسند.

اگر خواسته باشیم در این مورد و بیشتر در چارچوبی که خود ما با آن سروکار داریم بحثی را بگشائیم، ابتدا لازم است مفهوم انباشت دانش را در حوزه علوم دقیقه از حوزه علوم انسانی از یکدیگر تفکیک کنیم: زمانی که ما از دانش هایی همچون فیزیک، شیمی، پزشکی و یا مهندسی و غیره سخن می گوئیم و زمانی که درباره علوم انسانی چون فلسفه و اخلاق و علوم اجتماعی و غیره بحث می کنیم، در حقیقت دردو جهان بسیار متفاوت با یکدیگر و در دو پارادایم شناختی بسیار مختلف سر می کنیم. در مورد نخست، انباشت دانش اصل است و ترویج جز در مواردی خاص و کاربردی معنایی ندارد. به عنوان مثال اینکه همه انسان ها باید از پزشکی یا شیمی چیزهایی بدانند، اگر از مواردی که به کنجکاوی ها و علایق شخصی مربوط می شود و باید آنها را نوعی «سرگرمی» به حساب آورد بگذریم، بیش از هر چیز به موارد استفاده از این دانش ترویج شده در زندگی شان باز می گردد به این معنا که هر فردی باید تا اندازه ای از پزشکی اطلاع داشته باشد تا بتواند سلامت خود را حفظ کند و در صورت امکان دچار بیماری نشود و از بیماری ها در موراد امکان پذیر جلوگیری کند. و یا اینکه فردی عادی باید چیزهایی درباره مهندسی بداند به آن بر می گردد که بتواند از این دانش در زندگی روزمره خود در رابطه اش با دستگاه های مختلف استفاده کند. افزون بر این انباشت دانش در این زمینه ها نیازی به بازگشت در دامنه تفکر برای مثال به منشا های این دانش ها یا مباحث کلاسیک در آنها نیست. اما در علوم انسانی وضعیت به کلی متفاوت است. اولا انباشت دانش و ترویج آن خود نقشی اساسی برای روی آوردن افراد به سوی این علوم دارد و موضوع در اینجا فراتر از ایجاد علاقمندی، به وجود آوردن امکانی عملی برای ورود فرد به حوزه ای اجتماعی است که به دلیل درگیری خود وی در آن به مثابه کنشگر اجتماعی، نه فقط لزوما آمادگی بیشتری برای این ورود ندارد، بلکه اغلب وی را در رابطه با آن علم دچار نوعی توهم دانش می کند و به همین دلیل نیز از «دانش » شمردن این علوم سر باز می زند. به همین دلیل ترویج در اینجا برخلاف خوزه علوم دقیقه در واقع نقش «توهم زدایی» را دارد تا افراد بتوانند امکان ورود را به حوزه دانش نخبه به دست بیاورند. اما افزون بر این در علوم انسانی تقریبا بدون استناد به منشاء ها، به پیشینه های فکری و اندیشه های دانشمندان در آن علم و در سایر علوم و حوزه های مختلف فرهنگی و هنری، گاه بسیار باستانی، نمی توان سخن گفت: ادبیات علوم انسانی آکنده از چین استناد هایی هستند و این خود نشان دهنده آن است که یک اندیشمند علوم انسانی همواره نیازمند دانشی دائره المعارفی است. و برای اینکه بتواند به چنین دانشی برسد نیازمند آن است که خود نه تنها به مثابه یک تولید کننده دانش در بالاترین سطوح آن عمل کند بلکه به مثابه یک مصرف کننده دانش در سطح ترویج نیز دائما خود را آموزش دهد. بدین ترتیب مسئله تخصص و یا دائره المعارف اندیشیدن در حوزه علوم انسانی و علوم دقیقه به دو صورت کاملا متفاوت مطرح می شوند.

اما از آنچه گفته شد نباید به این نتیجه رسید که تخصص در علوم انسانی معنایی ندارد، درست برعکس در این علوم همچون همه علوم نیاز بسیار بالایی به تخصص وجود دارد. اما بر خلاف علوم دیگر، اندیشه و کنش علمی بین رشته ای و ترویج علمی در علوم انسانی نقشی بی نهایت مهم بر دوش دارند که در علوم دقیقه چندان نیازی به آنها نیست. این امر به نظر ما اندیشمندان و کنشگران علوم اجتماعی و انسانی را در موقعیتی خاص و شاید بتوان گفت متناقض قرار می دهد: از یک سو آنها باید بتوانند خود را در سطح بالایی از تخصص نگه دارند و از سوی دیگر باید ترویج کننده دانش خویش و مصرف کننده دانش ترویج شده دیگران باشد، نقش هایی که لزوما ایفای همزمان آنها کار ساده ای نیست.
آنچه گفته شد را باید در رابطه با هر یک از علوم اجتماعی و انسانی و هر یک از نقاطی که ما با این علوم سروکار داریم نیز، تعدیل کنیم. بدین ترتیب باید توجه داشت که در کشور ما در بسیاری از این علوم ما هنوز در مرحله ای هستیم که کار ترویجی ضرورتی مطبق به شمار می آید، در عین آنکه در خوزه تولید علم باید فعالیت ها را هر چه بیشتر در گروهی از شاخه ها آغاز و به آنها ابعادی جهانی داد. انسان شناسی از این لحاظ حوزه مهم و بسیار گویایی است، اگر تا دو دهه پیش هنوز کار اساسی در این علم باید بر اساس ترویج سازمان می یافت و پایه های آن مستحکم می شد، امروز به باور ما زمان آن رسیده است که انسان شناسی ایرانی به سوی هر چه تخصصی تر شدن برود. البته با توجه به اینکه ترویج همواره به مثابه یکی از اصلی ترین پایه های علمی باقی بماند. این نکته برای دانشجویانی که امروز در مرحله انتخاب حوزه های علاقمندی خود هستند، دارای اهمیتی دو چندان است و همان حرکتی است که می توان به آن انتخاب و سرمایه گذاری علمی بر یک حوزه از حوزه های متعدد انسان شناسی نام داد . موضوعی که درباره آن باز هم سخن خواهیم گفت.

فایل پیوست

۲۲۶۷