درسگفتارهای ناصر فکوهی / دیکتاتورهای قرن بیستم / مقدمه/ بخش هشتم/ عیدی امین/ بخش دوم / با همکاری نسرین غلامحسینزاده[۱]
بخش دوم گفتارمان در مورد عیدی امین را آغاز میکنیم. گفتیم که عیدی امین محصول استعمار بریتانیا بود و زمانی که بهعنوان آشپز وارد نیروی نظامیای شد، که ارتش بریتانیا برای سرکوب شورشها در آفریقا به وجود آورده بود تا بیست سال بعد یعنی سال ۱۹۶۲ که اوگاندا مستقل شد در کنار اوبوته نقش مهمی بازی کرد و بعد هم در سال ۱۹۷۱ علیه او کودتا کرد و جای او را گرفت. از سالی که عیدی امین در راس قدرت قرار گرفت دیکتاتوری خود را آغاز کرد و مثل همهی دیکتاتورها این کار را با خفقانی گسترده و با سرکوب کردن همه مخالفین همراه کرد. این یکی از مختصات دیکتاتوریهای آفریقایی است که همیشه کسی که به قدرت میرسد افراد نزدیک به خودش را از قبیله خویش انتخاب میکند و افراد مهم ارتش و سیستمهای اجتماعی و سیاسی را هم از قبیله خود بر میگزیند و سایر قبایل را معمولاً سرکوب میکند، اخراج میکند و تصفیه میکند. این کاری است که عیدی امین درسال ۱۹۷۲ یک سال بعد از تسخیر قدرت انجام داد، ارتش را تصفیه بسیار شدیدی کرد و تمام طرفداران اوبوته را کنار گذاشت، اغلب این تصفیهها هم با مرگ همراه بود و بین سیصد تا پانصد هزار نفر قربانی به جای گذاشت. این کشتارها شکل بسیار نمایشی هم داشتند، چیزی که دیکتاتورها در اوگاندا بسیار به آن علاقمند هستند، بخصوص آنها که سادیست هستند مثل عیدی امین، بدین ترتیب وحشیگریهای خود را به نمایش میگذاشت ومایل بود افراد هر چه بیشتری این کشتارها را ببینند. در مورد عیدی امین البته مبالغههایی هم شده است ولی واقعیتی را هم باید در همین مبالغهها دید.از روایتهایی که وجود دارد اعدام مخالفین که بعضی اوقات با گردن زدن آنها با داس و در ملاء عام بود که نه تنها در ملاءعام بلکه در تلویزیون ملی اوگاندا هم نمایش داده میشد وسپس در رودخانهها انداخته میشدند و خوراک تمساحها میشدند. دو روایت در این مورد وجود دارد که نشاندهنده وحشتی است که این سیستم ایجاد میکرد. مثلاً یکی از این روایتها این است آنقدر جسد در رودخانه اصلی اوگاندا انداخته شده بود که تمساحها نمیتوانستند همه را بخورند و همیشه تکههایی ازجسد دراین رودخانه دیده میشد و روایت دیگر این است که بعلت وجود این اجساد و گاهی گیر کردن آنها در توربینهای برق و مانع شدن از چرخش توربینها ،ساعتها برق قطع میشد.البته اینها را نمیتوان بررسی کرد تا صحتشان تایید شود ولی واقعیت این است که تعداد زیادی از مخالفین کشته و ناپدید میشدند و حتی اجسادشان پیدا نمیشد و این چیزی است که نمیتوان آن رانفی کرد. این دیکتاتورها ازجمله عیدی امین همیشه بسیار سریع خودشان را در موقعیت قهرمان ضدامپریالیسم و ضد اسرائیل و قهرمان طرفدار محرومان جهان جا میزدند و این کاری است که عیدی امین میکرد. یکی از طریق رابطهاش با قذافی که پول بسیار زیادی داشت و میتوانست به عیدی امین کمک کند وعیدی امین از مسئله ضدیتاش با اسرائیل، البته ضدیت حرفی استفاده میکرد (گفتیم خودش دستپرورده اسرائیل بود) و میتواند پول زیادی از قذافی بگیرد، در سیستمهای بینالمللی هم تلاش میکرد شرکت کند. یکی از جنبههای دیکتاتوری افریقایی نمایش است که بسیار برایشان اهمیت دارد. وقتی در مطالعات انسانشناسی نقش اجرا در سیستمهای آفریقایی را بشناسیم، میفهمیم که اینها بسیار مهم هستند. برای مثال عیدی امین با هیکل صد و پنجاه کیلویی روی تختی مینشست و چهار نفر دیپلمات سفیدپوست را وادار کرده بود او را حمل کنند و این صحنهای معروف است اگر در گوگل تانزانیا را بزنید خیلی سریع این عکس را نمایش میدهد. این گونه کارها باعث خوشحالی زیاد او میشدند چون صحنه معروفی که حتی کاریکاتورش هم موجود است و سفیدپوستی روی تختی توسط مردان سیاهپوست حمل میشود را با نمونه جدیدی جایگزین کند. ازتکنیکهای دیگری که استفاده میکرد گروگان گرفتن سفیدپوستان بود، چند بارسفید پوستانی که هیچ مسئلهای نداشتند را بدون علت و با بهانه ای واهی دستگیر میکردند ومیگفت باید وزیر امور خارجه انگلیس شخصا بیاید و معذرت خواهی کند تا اورا آزاد کند. این مسئلهای بسیار رایج بود و هر جا میتوانست این کار را انجام میداد. ساختن دشمن خارجی که بریتانیا و اسرائیل به عنوان دشمن خارجی مطرح میشدند و دیگری هم دشمنی که آن را غیرمستقیم با بریتانیا ربط میداد هندیها هستند. هندیها در اوگاندا تا قبل از سال ۱۹۷۹ که عیدی امین سقوط کرد واقعاً ستون فقرات اقتصاد اوگاندا هستند به دلیل اینکه اهل کار بودند، اهل اقتصاد بودند و میدانستند چطور باید کار کنند و طبعاً ثروت زیادی نم داشتند. میتوان گفت هشتاد درصد ثروت کشور در دست اینها بود. فروشگاهها و شرکتهای زیادی داشتند و مهارت کسب در آمد نیز داشتند. موبوتو هم پیش از عیدی امین به دلیل فسادش فشار زیادی روی اینها می گذاشت و باعث گران شدن قیمتها شد اما تصمیمی که عیدی امین در سال ۱۹۷۲ گرفت آن بود که هندیها را اخراج کند و حدود ۸۰ هزار هندی که اکثرشان تابعیت انگلیسی داشتند در اوگاندا وجود داشتند که حداقل ۵۰ هزار نفر را عیدی امین اخراج کرد. انگیزه اصلی او انگیزه مالی بود و میخواست با اخراج آنها ثروتشان را مصادره و به نفع خودش ضبط کند. این حرکت ضربه بسیار زیادی از نظر اقتصادی به کشور زد و یکباره فقر بسیار گستردهای در اوگاندا ایجاد کرد. ضربه اصلی این کار را مردم خورند، چون کسی نبود تا جایگزین هندیها شود، گرداندن سیستم اقتصادی مهارت و تبحر میخواست که نیروی دیگری برای جایگزینی وجود نداشت. هندیها وقتی اخراج شدند یا به انگلیس رفتند یا به کشورهای تحت سلطه انگلیس مهاجرت کردند. ثروت آنها وارد چرخه فساد شد و سودی برای اوگاندا نداشت و خیلی زود هم به پایان رسید، چون باز تولید هم نشد تا بتوان از آن استفاده کرد. بنابراین ضربه بزرگی با این کار به اقتصاد اوگاندا وارد شد.
مسئله اسرائیل پیچیدهتر بود ، اسرائیل مانند بریتانیا سعی بر وارد شدن به اوگاندا داشت.فراموش نکنیم همیشه باید با شک وتردید به اسرائیل نگاه کرد چون از زمانی که این دولت مذهبی و آپارتایدی بوجود آمد همیشه به دلیل پارانویای بسیار خاصی که داشت و دارد ( شبیه به رژیم آفریقای جنوبی پیش از ماندلا و تغییر رژیم و تبدیل شدن آن به یک کشور نسبتاً موفق آفریقایی) در همه جای دنیا سعی بر دخالت دارد. بدون هیچ کنترلی و بدون هیچ فشار بینالمللی و با لابیهای متعددی که دارد براحتی این کار را انجام میدهد. همینطور که در حال حاضر هم شاهدیم که براحتی در سرزمینهایی که اشغال کرده مردم را بمباران میکند و حتی تظاهرات علیه اسراییل در بسیاری از کشورهای دارای آزادی با مشکل همراه است و کشورهای غربی بدلیل فشار بسیار قدرتمند لابی بسیار اسرائیل در این کشورها حاضر به محکوم کردنش نیستند. اسرائیل از اینکه کسی مانند عیدی امین در مقابلش باشد استقبال می کرد و میکند. چرا ما چنین چیزی را مطرح میکنیم. دقت کنید بریتانیا از دهه ۷۰ فرن بیستم یعنی ۵۰سال پیش الگویی برای نفوذ در کشورهای آفریقایی نه بصورت استعماری بلکه به شکل یک استعمارنو و سیستم دیگری از نفوذ داشت و آن این بود که به رواج این تفکر بپردازد که آفریقاییها آدم های بیکفایتی هستند و هیچ وقت نمیتوانند به قدرت برسند چون اگر به قدرت دست پیدا کنند، به دیکتاتورهای خونخواری بدل خواهند شد آدمهای آفریقایی در این الگوی اروپایی مغزی ندارند، دلقک هستند و زورگو و درعین حال خونخوار و آدمخوار و تمام صفاتی که توسط اروپاییها به افریقاییها از دوره بردهداری نسبت داده میشد حتی توسط نخبگانی مثل هگل نیز پذیرفته و تکرار میشد . بگذریم از اینکه ایرانشهریهای خودمان یعنی فیلسوف معروف این ایده هم عیناً همین را گفته است که آفریقاییها اصلاً فرهنگ ندارند. این تفکر از کجا میآید؟ از کلیشهای قدیمی که در دوره استعماری ساخته شده بود مبنی بر اینکه آفریقایی فقط زور دارد و فقط به درد بردگی میخورد. برای یافتن ریشه این فکر تا ارسطو هم میتوان رفت. اینکه مغز آفریقاییها کوچک است ولی بدن بزرگ و قدرتمندی دارد و این با خشونت و وحشیگریای که بحث آدمخواری را مطرح میکند و بحث نمایشی بودن و خونین بودن حکومت آفریقاییها ترکیب میشود. عیدی امین هم همین خصوصیات را داشت و حتی بوکاسا هم همین خشونت را داشت ، اما عیدی امین نمونهای آرمانی برای استدلال اروپاییها به حساب میآمد : فردی که مثل یک دلقک رفتار میکرد و خودش را ژنرال بزرگ میدانست، سینهاش را پر از ستاره میکرد آن بهم به افتخار پیروزی در جنگهایی که وجود خارجی نداشتند، مدالهای رنگارنگ و مختلفی به اونیفورمش آویزان میکرد. تصویر زشتی که به این روش از خود میساخت در عین حال مضحک هم بود . با این تصویر بود که انگلیس و اروپا می توانستند توجیه کنند چرا حضورشان ضروری است و این روش بسیار مورد استفاده بود تا حضور استعمارگر توجیه شود، یعنی استعمار اگر ادامه مییافت این کشورها اینطور نمیشدند و کشورهای عالی میشدند. در حالی که بخوبی میدانیم اینها ازجمله عیدی امین محصول و دستپرورده ارتش بریتانیا بود و جزو نیروی نظامیای بود که بریتانیا ایجاد و آموزش داده بود تا در سومالی و بقیه کشورهای افریقایی سرکوبگر باشند و حتی در اسرائیل نیز آموزش دیده بود. بعد او قهرمان ضدبریتانیایی و ضداسرائیلی می شد و این مورد استقبال اسرائیل قرار میگرفت. قرار گرفتن در مقابل آدمی که وحشی و ضد الگو است فرصتی به اسرائیل و بریتانیا می داد که هر نوع رویکردی به موضوع را تحمیل کند و خود را محق به این کارها بنمایاند. اسرائیل همیشه علاقمند است با دیکتاتورها سر و کار داشته باشد نه با آدمهایی که معقول باشند، اهل دیپلماسی باشند، اهل کار بینالمللی جدی باشند. در مقابل اینها چیزی ندارد بگوید ولی با کسانی که با وحشیگری صحبت و رفتار میکنند، تهدید به مرگ میکنند و یا کارهای نمایشی انجام میدهند تعامل راحتتری دارد. او میداند این افراد دیکتاتور هیچ کار واقعی در مقابل او انجام نمیدهند و نمیتوانند با اسرائیل درگیر شوند چون اسرائیل قدرتی کاملاً نظامی است و حتی میشود گفت پادگانی نظامی است که مردم درونش زندگی هم میکنند. خوب این پادگان نظامی مسلماً به سادگی قابل فتح نیست به این دلیل که سلاحهای هستهای دارد و از بزرگترین اسلحهفروشان جهان است و قدرتهای بزرگی از اوحمایت میکنند. این هنگامی که شخصیتی پوپولیستی مثل عیدی امین رادر مقابلش میبیند طبعاً خوشحال است و به یک نوعی این را مطرح و تبلیغ میکند. بصورت غیرمستقیم عیدی امین مطرح شدنش خیلی خیلی با این قضیه مرتبط میشود یعنی تلاش میکند از عیدی امین یک الگوی جهان سومی بسازد تا نشان دهد که جهانسومیها بخصوص آفریقاییها مسئله اصلیشان فقط قبیله است ، اینکه افراد قبیلهاش به قدرت برسند تا او بقیه را کشتار کند. بنابراین بدین ترتیب استعمارگران میتوانستند ادعا کنند استعمار نه تنها سیاست خوبی بوده بلکه اگر بتوان آن را به هر شکلی ادامه داد باز هم بسیار مناسب بود.
۰مسئله بعدی باز هم سوسیالیسم است. بسیاری از دیکتاتورهای جهانسوم مانند صدام حسین و قذافی و این نفر سوم یعنی عیدی امین دم از سوسیالیسم میزدند. البته پیش از عیدی امین اوبوته هم مدعی سوسیالیسم بود: اینکه نمونه خاصی از سوسیالیسم عرضه میکند «سوسیالیسم» قذافی هم در حقیقت چیزی نبود جز فساد و غارت مردم توسط دولت. در اینجا هم دیکتاتوریهای مدعی سوسیالیسم در خدمت سرمایهداری هستند زیرا ادعایشان این است که نباید گذاشت سیستمهای ضدسرمایهداری رشد کنند زیرا به چیزی جز دیکتاتوری نمیانجامند . یعنی کشورهای دارای سلطه مدعی میشوند که اگر کشوری به سوی سوسیالیسم برود باید نگاه کند به عیدی امین و ببینید وقتی سوسیالیستها بر سر کار میآیند چه خواهد شد. طبیعتاً ایده در اینجا نقشی بازی نمیکند؛ بلکه شخص مطرح است و از این شخصیتها بهعنوان ضد الگو استفاده میشود تا جنایات خودشان توجیه شود، همان کاری که با کاسترو شد، یعنی از کاسترو استفاده کردند و قبلش هم همین کار را با لنین، استالین یا با مائو کردند تا اینها را بهعنوان ضد الگو مطرح کنند تا بتوانند جنایات خودشان را توجیه کنند. منطق ساده میتواند بگوید: خوب دلیلی ندارد ما کار مائو، کاسترو و امین را بکنیم و نه کار استعمار را بکنیم؛ چون اینها همشان کمابیش یک کار انجام میدهند. حالا یکی بامهارت و زیرکی خاصی که بتواند ظاهر را حفظ کند، دیگری با شکل مضحکی مثل عیدی امین این کار را میکند. چیزی که باعث سقوط عیدی امین شد، من همیشه گفتهام سیستمهای توتالیتر، سیستمهای دیکتاتوری، سیستمهای خود ویرانگر هستند جنون قدرت است که هرچه میگذرد قربانی نمایشی میشوند که خودشان به وجود آوردهاند و نمایشی که بهسادگی بهوسیله کسانی که بیرون از آنها هستند و خیلی خوب میتوانند دستکاری کنند و در این مورد خاص میتوانم بگویم بریتانیا و اسرائیل قربانی این میشوند و شرایط بهگونهای بشود که اینها وارد یک راهی شوند که دیگر بازگشتپذیر نیست اشتباهی کنند که دیگر قابلجبران نیست. اشتباه بزرگ برای عیدی امین البته اشتباه آخرش وصل کردن مستقیم خودش با مسائل تروریسم بینالمللی علیه اسرائیل بود همان جریان هواپیماربایی، ولی پیش از آن اشتباه بسیار بزرگش اخراج آسیایی – هندیها بود که ضربه وحشتناکی به اقتصاد اوگاندا زد و اوگاندا را دچار فقر وحشتناکی کرد و مردم دیگر هیچی نداشتند و این را از چشم او میدیدند. در نتیجه این اشتباه، اشتباه مرگباری بود. اشتباه دیگرش خودبزرگبینی بود که خودش را به چالش بکشد، امپراطوری بریتانیا، نخستوزیر آنجا را احضار کند و کارهایی ازاینقبیل. آنها هم به این بازی را وارد میشوند؛ چون میدانند این بازی در انتهایش بازنده کسی است که تصورمی کند موقعیت محکمی دارد و به این بازی دامن میزنند، عیدی امین هم اشتباه بزرگش این است که این بازی را تا نهایت میرود به دلیل اینکه تمایلات نظامی گرا داشته، تمایلات سادیستی داشته، دوست داشته که دشمنان، مخالفین خودش را، روشنفکرها را و کسانی را که نمیتوانسته بفهمد بکشد، شکنجه دهد، لذت ببرد از این قضیه، پس خیلی خوب به این بازی تن در می دهد و مثل همهی دیکتاتورها به مسئله پوپولیسم بسیار اهمیت میداد و بهعنوان یک ورزشکار که سالها قهرمان بوکس بوده میتوانسته این پوپولیسم را مدیریت کند؛ یعنی میدانسته چطور باید در جمع در میان مردم چطور رفتار کند که دوست داشته باشند و حتی آن اعدامهای وحشتناک را به جریان نمایش تبدیل میکند که هم هولناکاند و هم یک نوع نمایش هستند که افراد سرگرم میشوند. خارجیها هم میتوانستند خیلی خوب از این استفاده کنند، هیچچیزی بهتر از این برای یک حکومت استعمارگری مثل بریتانیا نیست که دشمنش اعدام جمعی در ملاء عام بکند. رفتارهایی را انجام دهد که او بتواند برای حمله کردن از آن استفاده کند.به این ترتیب در دوسه سال آخر کاملاً آماده است، تن دردادن و شانتاژی که عیدی امین میکند در مورد هواپیماربایی و بعد مسئله یهودیان که بهنوعی خودش را درگیر تروریسم بینالمللی میکند، از طرف دیگر جایی که جام لبریز میشود، حملهاش به تانزانیاست که اوبوته هم در همین مدت در تانزانیا بود یعنی در مدت ۸ سالی که عیدی امین در قدرت بود. به تانزانیا حمله میکند و تانزانیا موقعیت را مناسب تشخیص میدهد و به اوگاندا حمله میکند. اوبوته دوباره به قدرت میرسد و عیدی امین فرار میکند و به عربستان میرود و از ریشههای مسلمانیاش استفاده میکند، برای اینکه در آنجا پناهی پیدا کند، مسلماً پول هنگفتی هم که جمعآوری کرده بود تأثیر داشته است. عربستان مرکز تمام کسانی است که بتوانند مطمئن باشند با پول پناهگاه مناسبی برای خودشان پیدا کنند و در همان جا زندگیاش به پایان میرسد. آیا این یک دیکتاتوری با سرنوشت خوب است؟ این فاجعه بود برای اوگاندا و هست و این کشور خشونتی و فسادی که در دوره اوبوته تجربه کرد بعد از استعمار، فساد گستردهای بهعلاوه خشونت وحشتناک که در دوره عیدی امین تجربه میکند، دموکراتیزهشدن این فساد و خشونت و نمایش این خشونت و بعد واردشدن این روابط به روابط بینالمللی که دیکتاتورهای جهانسومی هیچ نوع مهارتی در آن ندارند و نمیدانند رسانههای جمعی چطور کار میکنند و تصورشان این است که هرکسی میتواند وارد این روابط بینالمللی شود، وارد این رسانهها شود و حرف خودش را بزند، فقط کافی است پول داشته باشد و با پول میتواند یک رسانه بزند، ظرافتهای این مسائل را نمیدانند بهخاطر اینکه اینها نیستند که اینها را درست کردهاند، آنها که درست کردهاند میدانند چهطور میتوانند از یک حرکت، از یک فیلم، از یک نمایش به نفع خودشان استفاده کنند. این تصویر عیدی امین خونخواری است که سر دشمنانش را در یخچال نگه میداشت یا آدمخواری میکرد یا به آن شکل وحشتناک دشمنانش را میکشت. یک فرد مجنون که جز به خوشگذرانی، رقصیدن، پایکوبی، آدم کشتن، سرمست شدن و غیره فکر نمیکرد. این تصویر (تصویر یک آفریقایی دیوانه) که متأسفانه روشنفکران مدعی ما صحبت میکنند از اینکه آفریقا فرهنگ نداشته است. به این دلیل در مورد آفریقا چنین تصوری میشود که کسانی آفریقا را در دوره استعماری که چندین قرن طول میکشد و آخرش دورهای نظامی است که ما آن را میشناسیم، غارت میکنند و بردهداری را به آن تحمیل میکنند و تخریبش میکنند. سرانجام عیدی امین سرانجام یک دیکتاتوری است که تا حد زیادی در حماقت خودش میمیرد و کارش به پایان میرسد.
[۱] متن پیاده شده گفتار عمومی، برنامه پنجاه و چهارم، ناصر فکوهی، ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰