درسگفتارهای ناصر فکوهی / دیکتاتورهای قرن بیستم / مقدمه/ بخش هفتم/ عیدی امین/ بخش اول/ / با همکاری نسرین غلامحسینزاده[۱]
گفتارهای عمومی _برنامه پنجاه و چهارم _ دکتر ناصر فکوهی
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیکتاتورها / عیدی امین / بخش اول
در این جلسه ادامه بحثهای جلسات قبل در مورد دیکتاتوری و دیکتاتورها را خواهیم داشت و همانطور که گفتیم ما در این دوره سعی میکنیم دیکتاتورهای مختلفی را که در پنجاه سال گذشته در نقاط مختلف جهان مطرح بودهاند را بررسی کنیم تا بتوانیم بهنوعی تحلیل فرهنگی اجتماعی از شکلگیری پدیده دیکتاتوری واینکه چرا اصولاً چنین پدیدهای ظاهر میشود و چه تأثیرات کوتاهمدت و درازمدتی دارد، بپردازیم. این چهارمین برنامهای است که در این مورد داریم، در اولین برنامه بهطورکلی از دیکتاتوری صحبت کردیم و در بخشهای بعدی به مطرحکردن دیکتاتورها پرداختیم. از صدام حسین دیکتاتورعرب شروع کردیم که ما تجربه جنگ با عراق را هم به دلیل این دیکتاتوری داشتیم و او ضربههای سنگینی به ایران زد؛ ولی بیشتر از آن به عراق کشور خودش ضربه زد. وضعیتی که عراق در حال حاضر دارد مستقیماً ناشی از این دیکتاتوری است که سالها بر عراق حکومت کرد. سپس به دیکتاتوری معمر قذافی در لیبی پرداختیم که دیکتاتوری درازمدت و چهلسالهای بود که نتیجهاش جنون قدرت بود و نهایتاً به سرنگونی وی که دیکتاتوری عرب و آفریقایی بود و سقوط کامل لیبی منجر شد. این نتیجه سیستمهای دیکتاتوری است که نهتنها در نهایت خودشان را به نابودی میکشانند؛ بلکه کشورشان را هم به خرابهای تبدیل میکنند و از بین میبرند. منطق در اینجا این است که ما با استفاده از تجربیاتی که در جهان وجود دارد نسبت به این قضیه حساس باشیم که با چه مسائلی، چه مباحثی و چه مفاهیمی خطر دیکتاتوریها را و پذیرش آنها را که همیشه با سیستمهای پوپولیستی همراه هستند را از بین ببریم. از بین دیکتاتورهایی که میتوان به آنها دیکتاتوری عرب گفت دو مورد را بررسی کردیم هرچند که قذافی همانطور که گفتیم بخصوص در اواخر حکومتش بهطرف دیکتاتوری آفریقایی بودن حرکت کرد و خودش را رهبر آفریقایی معرفی میکرد، ولی بیشتر مدتی را که در رأس قدرت بود بهعنوان یک رهبر عرب شناخته میشد که در بهار عربی یعنی در جریان اعتراضی گستردهای که در شمال آفریقا به وجود آمد از بین رفت. دیکتاتوری که امروز به او میپردازیم و شاید بهجز او یک مورد دیگر هم در آفریقا بررسی کنیم، از دیکتاتورهای قاره آفریقا است و باید ببینیم که بین این دو گروه دیکتاتورهای عرب و دیکتاتورهای آفریقایی چه نقاط مشترکی وجود دارد و چه نقاطی اینها را از هم متمایز میکرده است. نکتهای که تقریباً تمام دیکتاتوریهای جهان سوم را مشابه میکند بیرون آمدن این دیکتاتوریها از یک سیستم استعماری است. این اولین نقطه مشترک این دیکتاتوریها است و در مورد صدام حسین و قذافی کاملاً صادق است. امروزهم ما از یک دیکتاتور وحشتناک در دورهای بسیار تیره در کشور اوگاندا صحبت میکنیم که عیدی امین است و نامش احتمالا برای شما هم آشنا است به دلیل اینکه او مدت زیادی موضوع جنجالهای رسانهای بود، بهعنوان شخصیتی نیمه مجنون، نیمه دلقک و درعینحال بسیار خونخوار و بسیار وحشتناک در حد کاریکاتور. در حق او کارهای موهن رسانهای و مبالغهآمیزبسیاری انجام شد که خواهم گفت اینها چطور حساب شده، انجام شدند تا چنین کاریکاتوری ازاو ساخته شود. اگر بخواهیم در یک جمله شخصیت دیکتاتورمنشی او را توضیح دهیم همانطور که بارها گفته شده میتوانیم بگوییم او یک محصول خالص استعمار بریتانیا بود. بریتانیا در دویستساله گذشته و لااقل از جنگ جهانی دوم که قدرت جهانی استعماریاش را از دست داد و نقشش را به آمریکا واگذار کرد جزو کشورهایی است که در سیاست بینالمللی خودش بهشدت از دیکتاتوریها و ازسیستمهای غیرانسانی دفاع میکرده و آنها را پرورش میداده است. حضور بریتانیا در جهان حضوری بوده که با کشتار و زندگی بسیار سخت و آوارگی و بیخانمانی و رنج و درد میلیونها نفر از هند گرفته تا چین تا آفریقا همراه بوده است. استعمار بریتانیا عمدتاً استعماری قرن نوزدهمی و فرانظامی وجهانی است که از آمریکا تا استرالیا مستعمراتی داشت که تقریباً تمام جهان را در برمیگرفتند؛ تنها رقیبی که میتوانیم به این استعمار تشبیه کنیم، استعمار فرانسه است. در آفریقا بهجز ایتالیا که مدت کوتاهی در لیبی وارد شد و اقداماتی انجام داد تا سعی کند در حد قدرت استعماری شود و البته هم نشد و تا حدی آلمان هم که همین تلاش را داشت و موفق نشد، ما بریتانیا و فرانسه را داریم که بهصورت جهانی قدرتهای استعماری را میساختند، البته پرتغال و اسپانیا و هلند را هم پیشتر از اینها در اوایل بودند اما تا اوایل قرن بیستم کاملاً قدرتشان را از دست داده بودند و درهمان قرن نوزدهم هم قدرتشان بسیار کم شده بود. زمانی که استعمار به فرآیندی نظامی تبدیل شد یعنی دخالت دولتهای مرکزی را با خودش دارد به شکل شدید و با جنگهای بزرگ، اولین گروهی که از قدرتهای استعماری خارج میشوند، اسپانیا و پرتغال و هلند هستند که از این سیستم استعماری بیرون میروند و فرانسه و بریتانیا باقی میمانند. اگر بخواهیم یک تصویر کلی از آفریقا بدهیم، شمال آفریقا که مسلماننشین و سفیدپوست هستند عمدتاً تحت پوشش فرانسه بودند بهجز مصر و شاید لیبی که نفوذ فرانسه در أنجا کمتر بود. فرانسه عمدتاً درمراکش و الجزایر بسیار قدرتمند بود و هنوز هم تا حدود زیادی اینطور است. بهطرف آفریقای سیاه که میآییم دو بخش را میبینیم : یکی آفریقای شرقی و دیگری آفریقای غربی، آفریقای شرقی عمدتاً زیر قدرت استعماری بریتانیا بود و آفریقای غربی زیر قدرت استعماری فرانسه بود که این قدرت بعدها بخصوص در مورد بریتانیا بسیار کاهش پیدا کرد. در مورد فرانسه این قدرت بیشترباقی ماند بخصوص قدرت نظامیاش و قدرت پلیسیاش و حتی جالب است که حضور نظامی فرانسه هنوزهم خیلی بالا است ولی در شرق آفریقا بریتانیا بود. اوگاندا در شرق آفریقا کشوری است که اگر بخواهیم توصیفش کنیم تقریباً کشور کوچکی است حدود دویست و چهل هزار کیلومترمربع مساحت دارد و جمعیتی چهلمیلیونی و در مرکز آفریقا بهطرف شرق قرار دارد. در شمال این کشور سودان است در غربش کنگو و در شرقش روآندا و تانزانیا. تانزانیا که نقش زیادی در مسائلی که در این کشور رخداده دارد، در جنوب غربی این کشور قرار دارد. تقریباً از نیمه قرن نوزدهم، بریتانیا قدرت استعماریاش را در این کشور ۀغاز میکند و یکی از اشکال حضور بریتانیا حضور هندیها است که هم حضور نظامی است و هم بخصوص بازرگانهای هندی در آنجا حضور فعال داشتند و میتوان گفت ستون فقرات اقتصاد اوگاندا دست هندیها بود به حدی که زمانی که عیدی امین اینها را اخراج میکند حتی زمانی که قبل از او فشار میآید بر روی هندیها، بلافاصله روی اقتصاد اوگاندا تأثیر محسوس دارد. دیکتاتوری که ما از او صحبت میکنیم عیدی امین در سال ۱۹۲۵ به دنیا آمد و بعد از اینکه دیکتاتوریاش سرنگون شد در سال ۱۹۷۹ از اوگاندا فرار میکند دیکتاتوری هشتسالهای دارد از ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۹ و وقتی سرنگون میشود، به عربستان میرود و زندگی راحتی را در آنجا علیرغم جنایاتی که کرده است زندگی راحتی را در آنجا میگذراند و در سال ۲۰۰۳ در جده به مرگ طبیعی میمیرد و علیرغم جنایات متعددی که داشت مرگی طبیعی دارد. در دوره هشتسالهای که عیدی امین در قدرت بود میراثش نهتنها کشوری بود که ویران است؛ بلکه هنوز هم دائم در جنگهای مختلف است و روی آرامش ندید، کشوری فقیر و دائماً در تنشهای سیاسی اما در این هشت سالی که عیدی امین در قدرت بود، بنا بر برآوردهای مختلف بین سیصد هزار تا پانصد هزار نفر کشته و یا قربانی او شدند.
عیدی امین از خانوادهای آمده بود که خیلی زود از هم میپاشد و پدر و مادر از هم طلاق میگیرند، درواقع خانوادهای نبودند که به او رسیدگی کنند و تربیت درستی کنند. پدرش که سرباز سادهای در ارتش بریتانیا بود شاخصهاش خدمتگزاریای بود که در ابتدا برای بریتانیا داشت، مادرهم که در کارهای درمانگری بود که به جادوگری نزدیک بود و از این مسئله هم عیدی امین در کارهای خودش استفاده میکرد. عیدی امین در جوانی یعنی حدود بیست ویک ساله بود که در سال ۱۹۴۶ به مجموعهای نظامی که بریتانیا درست کرده بود به نام تفنگداران آفریقایی پادشاه (King’s African Rifles -KAR) وارد شد. این مجموعه برای آن ساخته شده بود که از سیستم استعماری بریتانیا در شرق آفریقا دفاع کند. سربازان این مجموعه اغلب افراد بومی بودند که هر جا شورشی بود آن را با خونریزی زیاد سرکوب میکردند و از بین میبردند. عیدی امین هم بهعنوان آشپز وارد این مجموعه شد و به دلیل استعدادی که در کار نظامی داشت خیلی زود رشد کرد و بالا آمد، او که بسیار تنومند بود و با قدی حدود دو متر و با وزن صد و پنجاه کیلو سالها قهرمان سنگینوزن بوکس بود.عیدی امین، فردی بسیار پرخاشجو و سادیست بود (خصوصیتی که در بسیاری از دیکتاتورها میبینیم) که از شکنجهکردن دیگران، ایجاد درد در دیگران لذت میبرد درعینحال شخصیت بسیار پیچیدهای داشت از لحاظ اینکه وقتی سنتهای آفریقایی با عملکردهای استعماری آمیخته میشوند، حالتی بین مضحک بودن و خونخوار بودن ایجاد میشود؛ مانند کابوسی هولناک که در عین اینکه هولناک است مسخره هم است و او را باید در چنین مقولهای قرارداد. اما دیکتاتوری او نه یک کابوس بلکه واقعیتی ترسناک بود که مردم اوگاندا را هشت سال به بدترین شکلی آزار داد و تخریب کرد و کسی نبود که از این رژیم ضربه نخورده باشد؛ بنابراین میبینیم که عیدی امین کاملاً وابسته به بریتانیا بود و حتی وابسته به اسرائیل که آن زمان در آفریقا بخصوص در سودان بسیار فعال بود. در سال ۱۹۶۴ عیدی امین برای گذراندن دوره چتربازی به اسرائیل رفت و روابط نزدیکی با این کشور پیدا کرد. در تمام این مدت دوره دیکتاتوری عیدی امین شاهد حضوراسرائیل به صورتهای مختلفی هستیم و به شکل متناقضی میبینیم که بریتانیا و اسرائیل ازیک طرف از اینکه عیدی امین به یک دیکتاتور بزرگ تبدیل شده حمایت میکردند و از طرف دیگر در نهایت با او درگیر شدند و کار با او به موقعیتهای سختی رسید و درنهایت هم سرکوبش کردند. سناریویی که تا حد زیادی تکراری است، کسی که وابسته به قدرتهای استعماری بود و بعد علیه آن دولتها شروع به اقدامکرد، اما همان دولتها سپس او را ساقط کردند. این سناریو را ما میتوانیم بسیار در جهان سوم از جمله در کشور خودمان ببینیم حتی در رژیم پهلوی، هم در پهلوی اول و هم در پهلوی دوم میبینیم. کسی را که سیستم استعماری سرکار آورده و قدرت به او داده وقتی که از یک مرحله دیگر نمیتواند سیستم را اداره کند و یا با سیستمی که او را بر سرکار آورده درمیافتد، به سادگی و بدون آنکه چندان به آینده مردم آن کشور فکر کنند، کنارش میگذارد، حال یا از طریق انقلاب و یا با روشهای دیگر او را تخریب میکنند. این مشخصهای است که ما زیاد با آن برخورد میکنیم. شخصیتی که در تاریخ اوگاندا بسیار مطرح است میلتون اوبوتو است او کسی است که اوگاندا را به استقلال رساند. ابتدا یک دوره از ۱۹۶۲ تا ۱۹۶۶ نخستوزیر بود و سپس از سال ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۱ رئیسجمهور این کشور شد. او شخصیتی بود که کمابیش همین خصوصیت فساد و دیکتاتورمنشی را در خود داشت، البته بهاندازه عیدی امین دیکتاتور نبود؛ اما بسیار، بسیار فاسد و فرصتطلب بود. او کسی بود که به دلیل فسادش شروع کرد علیه جماعت هندیهای اوگاندا،عمل کردن؛ قیمتها بهشدت افزایش یافتند و مردم از حکومت او ناراضی بودند هم از نبود آزادی و هم از فساد شدیدی که مشخصات حکومت وی بودند. در عین حال همان به اصطلاح «سوسیالیسمی» که در لیبی و توسط قذافی ادعا میشد و به نوعی حزب بعث هم در عراق مدعیاش بود عیدی امین هم پرچم همان را بالا میبرد. که البته در همه این موارد ما در واقع با پوپولیسمهای مختلف روبرو بودیم یعنی اینکه جمعیتهای زیادی را از طریق بسیجکردن علیه یک دشمن مفروض خارجی به دنبال خودشان بکشند و از لحاظ اقتصادی همه چیز را در دست بگیرند و بعد هم بروند به سمت یک فساد گسترده. به همین دلایل اوبوتو هم با بریتانیا و هم با اسرائیل که از رفتار اوگاندا در سودان راضی نیست درمیافتد و حمایتی که انتظار دارد اوگاندا از آن بکند از این ارتش سر نمیزند. بهنوعی هم بریتانیا و هم اسرائیل این امکان را فراهم میکنند تا عیدی امین به قدرت برسد. عیدی امین ریشهای دوگانه داشت پدر او مسیحی بود و مادرش به اسلام رو میآورد و مسلمان میشود. اوشخصیتی نمایشی و کاریزماتیک و پوپولیستی دارد و در دورههایی خوب میتواند مردم را به دنبال خود بکشد (این باز از خصوصیتهای دیکتاتورهاست که با «نمایشی» که اجرا میکنند خیلی خوب قادرند مردم را جذب و دنبالهرو خود کنند) عیدی امین ازاین ریشهها استفاده میکند هم از ریشه آفریقایی خودش که متعلق به قبیله خاصی است، قبیله پدریاش که بسیاری از افراد آن قبیله را به خدمت خودش درمیآورد و مقامات را بین آنها توزیع میکند و سایر قبایل را حذف میکند و از بین میبرد، هم از ریشه مسیحیاش استفاده میکند که باعث میشود با پاپ ملاقات داشته باشد، پاپ وقتی درخواست او را برای ملاقات میپذیرد چیزی که کسی انتظار آن را نداشت، او حتی با تأخیر به ملاقات پاپ میرود به این دلیل مضحک که میخواسته مناظر اطراف را ببیند و این کمتر اتفاق میافتد که کسی در ملاقات با پاپ دیر کند و این ناشی از توهم شخصیت جهانی بودن در او بود. او از ریشه مسلمان بودنش هم استفاده میکند و در نهایت همین سیستم مسلمانی است که او را نجات میدهد، بهطوری که پس از سرنگونی میتواند به یک کشور مسلمان یعنی عربستان سعودی پناه ببرد و در جده زندگی خیلی مرفهی را با زنان متعدد و تعداد زیاد بچههایی که داشت تا آخر عمر سپری کند. از این ریشهها خیلی خوب استفاده میکند؛ یعنی درعین مضحک بودن، درعین جنونی که در این دیکتاتورها وجود دارد همیشه یک نوع زیرکی برای استفاده از منابعی که در دستشان است هم وجود دارد. با شناختی که از اسرائیل داشته و حتی در خدمت اسرائیل بوده و مسلماً دستکاری شده بهوسیله اسرائیل ولی میتواند از همین استفاده کند تا بعداً خودش را بهعنوان یک قهرمان مبارزه با اسرائیل مطرح کند و از همین طریق با لیبی ارتباط برقرار کند و از قذافی پول بگیرد و با جنبشهای تروریستی و جنبشهایی که ضد اسرائیل هستند ارتباط برقرار کند و بهنوعی وارد تروریسم بینالمللی شود و درنهایت هم همین به بادش میدهد با آن هواپیمایی که دزدیده میشود و در فرودگاهی در اوگاندا فرود میآید و گروگانگیری که انجام میشود و درنهایت هم به کشتهشدن تعداد زیادی از نیروهای نظامی اوگاندا و بعضی از گروگانها منجر میشود و یکی از دلایل اصلی سقوطش هم همین است که بیاعتبار میشود با آن ادعاها که داشت، این دیکتاتورها خیلی خوب میتوانند از این منابع فرهنگی که در اختیارشان است استفاده کنند که در بخش بعدی من بیشتر به این مسئله خواهم پرداخت.
[۱] متن پیاده شده گفتار عمومی، برنامه پنجاه و چهارم، ناصر فکوهی، ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰