تصویر: سارکوزی و برلوسکونی
انتخابات ریاست جمهوری فرانسه، درس ها و پی آمدهای زیادی به دنبال خود خواهد داشت، که در این یادداشت کوتاه تنها می توان به برخی از آنها اشاره کرد. فرانسه یکی از بزرگترین قدرت های جهان و بنیان گذار دولت ملی با انقلاب ۱۷۸۹، الگو های سیاسی (به ویژه انقلاب سیاسی ملی)، اجتماعی (دولت رفاه)، نظری (روشنگری) و یکی از دو قدرت بزرگی بوده که در طول دویست سال این الگو را به کل جهان تعمیم دادند و بنابراین سرنوشت دولت ملی و به گرایش های خطرناکی که در آن ظاهر می شد فراتر از مرزهای این کشور مسئله ای جهانی برای فرهنگ هایی است که موصوع فرانسه را مسئله ای داخلی و حداکثر اروپایی قلمداد می کنند. همان چیزی که می توان درباره انتخابات و تغییرات کشورهای دموکراتیک و بزرگی چون امریکا نیز گفت، و همان چیزی که درباره تغییرات نظا های دیکتاتوری خاور یمانه ای در سال گذشته نیز مطرح بود. از این رو انسان شناسی و فرهنگ، اکثر مطالب امروز خود را به تغییر اساسی در فرانسه اختصاص داده است.
پنج سال پیش در چنین روزهایی، در دو مقاله متفاوت، یک بار درباره نیکلا سارکوزی و یک بار درباره تنها رقیب او سگولن رویال(نگاه کنید به پیوست ها)، نوشتیم که مورد اول یعنی اینکه بزرگترین مجموعه احزاب راست فرانسه (او. ام.پ.) نتوانسته اند در کنگره ورسای بر نامزدی واحد جز نیکلا سارکوزی که نه تنها شخصیتی شناخته شده از لحاط بی فرهنگی و تند روی بود و نماینده راست ترین جناح این احزاب بود توافق کنند، اینکه این احزاب خطر آن را کردند که سرنوشت خود و سرنوشت جمهوریت در فارنسه را به دست فردی بدهند که در همان موقع نیز، بی آبرویی و رسوایی های بی شماری شخصیتش را یدک می کشید، فردی که حتی نمی توانست و نمی تواند به زبان فرانسوی مودبانه ای صحبت کند و انتخابش برای فرانسه یک شرم بزرگ به شمار می آمد،نشان دهنده سقوط آزادی در امر سیاسی در کشور فرانسه است. در همان زمان در مورد دوم، یعنی سگولن رویال، همسر پیشین فرانسوا اولاند، نیز گفتیم که هر چند نامزدی است نه آرمانی و نه لزوما چندان سیاستمدار و هوشمند، اما دستکم شاید با «انعطاف پذیری» زنانه اش بتواند راه حلی ولو موقت در برابر تهدید و مصیبتی فرهنگی- سیاسی به نام «سارکوزی» باشد که نه فقط ساختارهای سیاسی بلکه کل نظام اجتماعی را در معرض حطر فرو پاشی قرارمی دهد (همانگونه جرج دبلیو بوش در امریکا و برلوسکونی درایتالیا).
و امروز پنج سال پس از آن، رای مردم فرانسه، در انتخاباتی که در دور نخست آن نو فاشیست های ِ«جبهه ملی» (مارین لو پن) بالاترین رای تاریخی خود را و رادیکال های چپ که بر خاکستر حزب کمونیست تخریب شده کمونیست فرانسه زیر پرچم حزب جدید چپ و شخصیتی نیمه کاریزماتیک چون ژان لوک ملانشون، گرد آمده بودند، آرایی نزدیک به دوازده در صد، به دست آورده و توانستند بار دیگر آبروی از دست رفته سیاست را دستکم در حوزه فرهنگ سیاسی به این کشور بازگردانند، و به ویژه با نتیجه نهایی این انتخابات شاید بتوان گفت که وجئان جمهوری توانست بدون آنکه توهمی به خود راه دهد، برای همیشه نقطه پایانی بر «سال های سارکوزی» (نخست به عنوان وزیر ژاک شیراک و سپس به عنوان رئیس جمهور فرانسه) و الگئی خطرنام حکومت کردن وی که یک دهه به طول کشید، بگذارند. سال هایی که در آنها همه اقشار پایین دست جامعه بالاترین حقارت ها را تحمل کردند، از روز نخست ریاست جمهوری که سارکوزی روانه شانزلیزه شد تا همراه با دوستان ثروتمندش پیروزی خود را جشن بگیرد، تا تقریبا روزهای آخر که جسارت بلاهت آمیز خود را در قالب حمله به سندیکاها در آستانه روز اول ماه مه، با عنوان «ستایش کار واقعی» در برابر کارگرانی که ظاهرا بدین ترتیب انگ «کارگر غیر واقعی» بر آنها می خورد، به نمایش گذاشت.
سال های سارکوزی تنها سالهای تحقیر سیاست و سقوط آزاد آن که پیش از وی آغاز شده بود، نبودند بلکه سال های تشدید سقوط فرهنگی فرانسه نیز در زیر قدرت یکی از بی مایه ترین رئوسای جمهوری این کشور در طول تاریخش نیز به شمار می آمدند. ده سال پیش از انتخاب سارکوزی هرگز کسی نمی توانست تصور کند فردی در حد سواد( یا بهتر بگوئیم بی سوادی) ، فردی بی فرهنگ، با زبانی کاملا «اوباش وار»، فردی که زندگی خصوصی اش آکنده از زشت ترین ارزش های ممکن بود، فردی که در تمام این سال ها، موضوع آبروریزی هایی پی در پی و روسوایی های اخلاقی، اقتصادی ، اجتماعی بود، بر مصدر بزرگانی چون دوگل و میتران بنشیند، که هر چند در نوع خود مدافع یک سیستم سیاسی کاملا سلطه مند بودند، اما از حد بالایی از فرهنگ نیز برخوردار بودند، بشود سارکوزی به یک عبارت نماینده همه چیزهای پستی بود که فرانسه داشت و دارد: نژاد پرستی، بی فرهنگی، اوباشیگری، خشونت، ضدیت با فقرا، پول پرستی، خدمت به ثروتمندان و خرد کردن افراد ضعیف و فقیر، خود نمایی ، نوکیسگی و … البته این نه برای ما و نه برای همه کسانی که به رقیب او رای دادند بدان معنا نیست که خواسته باشیم به نوعی شیطانی کردن سارکوزی و در عوض دفاع از اولاند بپردازیم، واقعیت آن است که انتظار آنکه رئیس جمهور جدید فرانسه، بخواهد یا بتواند سیاستی کاملا متفاوت با سارکوزی را پیش بگیرد، تنها برای کسانی جدی بود و هست که چندان آشنایی با عالم سیاست و موقعیت های ساختاری کنونی اروپا و جهان نداشته باشند. شاید بتوان برای اولاند، حاشیه ای نزدیک به ده یا بیست درصد در سیاست های عمومی، ملی و اروپایی و جهانی بنا بر مورد قائل شد، ولی تصور پیشتر رفتنن او از این توهمی ابلهانه است. اما نباید فراموش کرد که برخی از خطرناک ترین افکار و برنامه های سارکوزی برای بار دوم ریاست جمهورش در حوزه هایی چون بهداشت آموزش عمومی و اروپا از همین امشب به باد فراموشی سپرده شدند و بسیاری از مردم فرانسه و اروپا، بسیاری از مهاجران، که در وحشت به اجرا در آمدن احتمالی این افکار جنون آمیز بودند، نفس راحتی کشیدند.
اما کاری که سالهای سارکوزی کردند و این را باید به مثابه بعدی مثبت ولو ناخواسته در سیاست او به حساب آورد بر هم ریختن تقریبا کامل چشم انداز سیاسی حزبی این کشور بود. در دور نخست انتخابات، ما با یکی از نادر مواردی روبرو شده بودیم که پنج حزب سیاسی هر کدام بیش از ۱۰ در صد آرا را آورده بودند و این بدان معنا است که سارکوزی به نوعی ائتلاف حزبی را که از آن بیرون آمده بود و تصور می کرد با گرایش به راست افراطی ، با دامن زدن به شعارهای تبعیض نژادی، نفرت علیه خارجی ها و به ویژه مسلمانان و عربها می تواند، یک فرهنگ را زیر و رو کند، از هم بپاشد. سردرمداران ائتلاف او.ام.پ حتی پیش از دور دوم از «گذار از سارکوزی» سخن می گفتند، بدین معنا که از همان دور نخست اکثر راستی ها، این نکته را پیش می نهادند که کشتی سارکوزی قابل نجات دادن نیست پذیرفته بودند و تنها هدفشان این بود که لااقل از تخریبی که می تواند این پدیده در انتخابات آتی مجلس فرانسه ایجاد کند و عملا به حزب راست افراطی و لوپن قدرت بدهد، جلوگیری کنند. در شب دور نخست انتخابات ، رئوسای راست افراطی به زحمت می توانستند خوشخالی خود را نه از موفقیت خود ( که چندان واقعیت نداشت و در حد همان ۱۸ درصدی بود که سال ها است در انتخابات به دست می آورند) بلکه از شکست سارکوزی ، پنهان کنند. در واقع این نخستین بار بود که در جمهوری پنجم فرانسه که دوگل پس از جنگ جهانی دوم ایجاد کرده بود و در آن رئیس جمهور قدرت هایی بی شمار و شگفت انگیز دارد، یک رئیس جمهور که در قدرت است در دور نخست انتخابات نفر دوم می شد. این امر برای راست افراطی بدین معنا بود که اگر توانسته است به مثابه یک حزب واحد نزدیک به ۲۰ درصد آرا را بیاورد، در حالی که مجموعه احزاب راست ائتلاف سارکوزی در حد ۲۵ درصد رای آوردند، می تواند این چشم انداز را نیز داشته باشد که دختر رهبر تاریخی خود ژان ماری لوپن، یعنی ماریان لوپن را به ریاست جمهوی سال ۲۰۱۷ برساند. رویایی هراسناک اما چیزی که بیشتر به یک کابوس باور نکردنی اما اندکی محتمل می ماند: فراموش نکنیم که هیتلر با آرای مردم به قدرت رسید و در طول انتخابات هرگز پنهان نمی کرد که اگر به قدر برسد دموکراسی را از میان می برد.
در پایان شاید مناسب باشد که چند کلمه ای هم درباره سارکوزی و رفتار گروهی از از روشنفکران به اصطلاح «لیبرال» ایرانی درباره او بگوئیم (و در این باره خوانندگان را به مطالعه دقیق مقاله آلن بدیو درباره رفتار روشنفکران فرانسوی نیز سفارش می کنیم): اغلب در اروپا «راست فرانسه» را «عقب افتاده ترین و ابله ترین» گرایش سیاسی قاره می دانند، زیرا هرگز نتوانست تمایلات فاشیستی خود را پنهان کند و هر بار به قدرت رسید جز تخریب و تقویت این گرایش ها و مخدوش کردن چهره فرهنگی فرانسه کاری نکرد. شاید جای آن باشد که بگوئیم که به اصطلاح «راست روشنفکری» ایران یا «چیز»ی که خود را چنین می پندارد را نیز شاید بتوان «ابله ترین راست خاور میانه» لقب داد، گرایشی که تلاش می کند پشت چهره های متفکران لیبرال اروپایی و آمریکایی پناه بگیرد، و خود را هم رده اندیشمندانی چون آندره مالرو و ریمون آرون بپپندارد که هر چند از لحاظ سیاسی به دلایل متفاوت به احزاب نزدیک به جناح راست تعلق داشتند، اما در زمینه عمومی فرهنگ فرانسه توانسته بودند از سطح بسیار بالای فرهنگی برخوردار باشند و هرگز تن به حقارت های ناشی از واکنش هایی نظیر این به اصطلاح «روشنفکران وطنی» نسبت به وقایع جهانی و ملی از خود نشان ندادند. «روشنفکرانی» که در طول سالیان اخیر هرگز نتوانستند موضع گیری ها و تحلیل هایی از آن خود داشته باشند و صرفا ادعا می کردند که نمی خواهند از مواضع آنها سوء استفاده بشود. این راست عقب افتاده حتی از مواضع راست اروپایی و آمریکایی، در طول پنج سال اخیر بدون آنکه کوچکترین شناختی از شرایط فرانسه داشته باشد، باز هم از سر واکنش، بارها و بارها از سارکوزی به مثابه نماینده ای لیبرال و مسئول دربرابر لشکر خطرناک «چپ» ها دفاع کردند. هر بار به آنها توضیح داده شد که چپ و راست در اروپا دیگر معنای قرن نوزدهمی و حتی قرن بیستمی ندارد، و اصولا باید به مسائل نگاهی کاملا متفاوت و فراتر از این تقسیم بندی متقابل داشت، حاضر نشدند گوش شنوایی داشته باشند. امروز برای این گروه شاید روز تلخی باشد که فردی که در سراسر دوره ریاست جمهوری اش رسانه ها و اکثر مردم از او با عنوان «اوباش» (voyou) یاد می کردند ناچار به ترک راس نظامی سیاسی شده باشد که به عقیده آنها باید همواره مکان ابله ترین افراد فرهنگی باشد.
اما با آرزوی بازیافتن سلامت برای این «روشنفکران نوکیسه فرهنگی» به فرانسه بازگردیم تا بگوئیم شاید از امروز، این کشور در ابعاد و در روح و شخصیت فرهنگی خود بتواند با مدفون کردن پوپولیسم ابلهانه و به دور از عقلانیت سارکوزی ، با مدفون کردن خودنمایی ها و نوکیسگی و اشرافیت قلابی و بی آبروی های بی پایان او، بتوانند قدمی در مبارزه با سقوط اخلاقی و عامل اصلی آن در بی ارزش شدن سیاست و فرو افتادن اعتماد مردم به آن را در سال های اخیر (در کنار یک قهرمان مافیایی و لیبرال دیگر: برلوسکونی) را شاید برای همیشه از گردونه سیاست خارج کند. امروز فرانسه فرهنگی می تواند تا حدی بیشتر و بهتر بار دیگر نفس بکشد و می توان احساس کرد که فرهنگی که بزرگانی چون زولا، هوگو، کامو، آرون، مالرو، سارتر، دوبووار، فوکو، دریدا، بارت، بوردیو و …. صدها اندیشمند بزرگ تاریخ انسانیت را به جهان عرضه کرده است، می تواند احساس خوشی نبودن فردی بی فرهنگ و یک بی آبرویی مطلق به نام سارکوزی را در هر لحظه از زندگی شان احساس کنند ولو آنکه هیچ توهمی نسبت به جانشین او نداشته باشند.
امروز شاید بتوان با اندکی امید آرزو کرد سارکوزی همجون همتای مافیایی ایتالیایی خود به سراغ خرج کردن میلیاردها یورویی برود که در این مدت از راه فساد، تحقیر مردم کشور خود و تخریب زندگی آنها و همگرایی با دیکتاتوری های جهانی به دست آورد و عالم سیاست را برای همیشه ترک کند. امروز شاید بتوان با اندکی امید او را خطاب قرار داد و گفت: دیار به قیامت!
امروز شاید بتوان این امید را داشت که فرانسه ای دیگر ، سیاستی دیگر نه از خلال تغییر در راس نظام سیاسی بلکه از خحلال دسنامیسمی که این تغییر ممکن است به وجود بیاورد و در سازمان ها و شبکه های اجتماعی شکوفا شود، زایش یابد که سیاست مدارن حرفه ای چپ و راست را که چنین با سرنوشت مردم و جهان بازی می کنند و از تخریب و به خاک سیاه نشاندن هیچ کس ابایی ندارند را شاید، روزی، به خاطره ای تلخ از گذشته ای دردناک اما سپری شده تبدیل کند.
آرمانی شاید دست نیافتنی اما لذت بخش!
یادداشت هایی که پنج سال پیش در آستانه انتخابات پیشین فرانسه منتشر شدند.