دگر جهانى‏‌شدن، بدیلى بر جهانی‌‏‍‌‌شدن/ گفت‌وگو با ناصر فکوهی / بخش سوم و آخر

مخالفان جهانى‏‌شدن در مورد سازمان تجارت جهانى و عضویت در این سازمان چه نظرى دارند؟
در مورد این قضیه نیز در میان مخالفان جهانى‏‌شدن، نظراتى متفاوت وجود دارد. گروهى معتقدند با ساختار و کارکردى که فعلاً سازمان تجارت جهانى دارد، حضور در این سازمان هیچ فایده‏اى نخواهد داشت، چرا که قدرت واقعى در دست دولت‏‌هاى بزرگ است. اکثر مخالفان جهانى‏‌شدن با عضویت غیرمشروط در سازمان تجارت جهانى مخالفت مى‏‌کنند و معتقدند عضویت در این سازمان بدون تدوین برنامه‏‌هاى حفاظتى در نهایت منجر به بحران‏‌هاى خیلى شدید خواهد شد.

اما تصمیم‏‌گیرى در سازمان تجارت جهانى بر اساس توافق آراست و در توافقنامه‏‌هاى این سازمان نیز براى حفاظت از منافع کشورهاى در حال توسعه یا کم‏تر توسعه‏‌یافته پیش‏‌بینى‏‌هاى زیادى شده است.
مشکل در سازمان تجارت جهانى، به‏ عنوان یک نهاد، نیست. وقتى با این سازمان یا صندوق بین‏‌المللى پول مخالفت مى‏‌شود، با این نهادها مخالفت نمى‏‌شود، بلکه با سیاست‏‌هاى حاکم بر این نهادهاست که مخالفت مى‏‌شود. مخالفت با بانک جهانى، صندوق بین‏‌المللى پول و سازمان تجارت جهانى به این معنا نیست که در این نهادها هیچ گرایش مصلحانه‏‌اى وجود ندارد. یکى از بزرگ‏ترین مخالفان روند جهانى‏‌شدن جوزف استیگلیتز، برنده جایزه نوبل اقتصادى است که هنگام فعالیت در بانک جهانى، براى تعدیل سیاست‏‌هاى این بانک به نفع کشورهاى در حال توسعه بسیار کوشید، اما توقیفى کسب نکرد و از بانک جهانى بیرون آمد و هم‏‌اکنون یکى از بزرگ‏ترین مغزهاى متفکر جریان ضدجهانى‏‌شدن است و در صف اول این جریان قرار گرفته است. استدلال وى چیست؟ او مى‏‌گوید این نهادها باید به نحوى اصلاح شوند که اولویت را به توسعه جهانى و به توسعه نیافته‏‌ترین نقاط جهان بدهند. این رویکرد مى‏‌تواند تمامى نهادهاى بین‏‌المللى را دربربگیرد.

مخالفان جهانى‏‌شدن در مورد مسائل بهداشتى چه نظرى دارند؟
مسئله این است که اگر ما یک رویکرد آلترگلوبالیستى اتخاذ کنیم، درمى‏‌یابیم که سلامتى کدام بخش از مردم جهان مورد بیش‏ترین تهدیدها قرار گرفته است و در کجاى جهان با بیش‏ترین مسائل و مشکلات بهداشتى روبه‏‌رو هستیم و مردم کجاى جهان بیش‏ترین نیاز را به داروها دارند؟ درنتیجه باید سیاست جهانى را به‏ سمت تأمین این نیازها هدایت کنیم. در آن صورت، گروهى از هزینه‏‌ها جابه‏‌جا مى‏‌شوند و اولویت‏‌ها تغییر مى‏‌یابند. وقتى اولویت‏‌ها تغییر کردند، سرمایه‏‌گذارى‏‌ها نیز تغییر مى‏‌کنند. به‏ عنوان نمونه دیگر نمى‏‌توانیم براى ساختن داروهایى سرمایه‏‌گذارى کنیم که براى درمان گروهى از بیمارى‏‌هاى موجود در کشورهاى توسعه‏‌یافته کاربرد خواهند داشت و مصرف‏‌کنندگان در کشورهاى ثروتمند مى‏‌توانند هزینه‏‌هاى گران این داروها را بپردازند و برگشت سرمایه‏‌گذارى براى تولید این داروها تضمین مى‏‌شود. در این صورت دیگر نخواهیم توانست داروهاى موردنیاز کشورهاى فقیرى را که قدرت پرداخت هزینه‏‌هاى آن‏‌ها را ندارند، تأمین کنیم.
آمارها نشان مى‏‌دهند که هم‏اکنون حدود ۸۰ درصد حجم مالى داروها در کشورهاى توسعه‏‌یافته و چیزى کم‏تر از ۲۰ درصد باقیمانده در کشورهاى در حال توسعه مصرف مى‏‌شوند؛ درحالى‏‌که سه چهارم جمعیت جهان در کشورهاى در حال توسعه و یک سوم جمعیت در کشورهاى توسعه‏یافته زندگى مى‏‌کنند. مقایسه جمعیت کشورهاى توسعه‏‌یافته با کشورهاى در حال توسعه نشان مى‏‌دهد که نیازهاى دارویى مردم کشورهاى اخیر به مراتب بیش‏تر است و از نظر سلامتى با تهدیدهایى بیش‏تر مواجه‏‌اند. بنابراین، مى‏‌بینیم که در این عرصه هیچ منطقى جز منطق مالى در کار نیست و چون دارو و سلامتى مردم به یک امر مالى بدل شده، داروسازى نیز به یکى از بزرگ‏ترین بخش‏‌هاى مالى جهان بدل شده است.
هم‏‌اکنون در کشورهاى توسعه‏‌یافته گرایشى عمل مى‏‌کند تا پیوسته و بدون هیچ منطقى، هزینه‏‌هاى بهداشتى بالاتر برود و داروهایى جدید و جدیدتر و گران و گران‏تر تولید و به بیماران و مصرف‏‌کنندگان تحمیل شود. هزینه‏‌هاى بهداشتى ایالات متحد در سال ۲۰۰۱، ۱۴۰۰ میلیارد دلار بودند، درحالى‏‌که پیش‏‌بینى مى‏‌شود این رقم در سال ۲۰۱۱ به ۲۸۰۰ میلیارد دلار برسد و از این میزان، هزینه‏‌هاى دارویى در سال ۲۰۱۱ به ۴۱۴ میلیارد دلار خواهد رسید و نسبت به هزینه‏‌هاى دارویى در سال ۲۰۰۱، ۳ برابر خواهد شد. مى‏‌بینیم، به‏ جاى آن‏که به مسئله سلامتى مردم به‏ عنوان یک مشکل جهانى فکر و این مسئله به‏ عنوان یک اصل تلقى شود، به این مسائل صرفاً با یک رویکرد پولى و سرمایه‏‌اى نگاه مى‏‌شود. مشکل در کجاست؟
اصلاً بیایید کشورهاى در حال توسعه را کنار بگذاریم و تصور کنیم که در این دنیا فقط کشورهاى توسعه‏‌یافته وجود دارند. در کشورهاى توسعه‏‌یافته، هزینه‏‌هاى سلامتى با آهنگى افزایش مى‏‌یابند که تمامى نظام‏‌هاى تأمین اجتماعى را خرد مى‏‌کنند. بیش از ۲۰۰ سال زمان لازم بود تا نظام‏‌هاى تأمین اجتماعى شکل بگیرند و هر کسى که کم‏ترین شناختى از مسائل اجتماعى و اقتصادى داشته باشد، مى‏‌داند که این نظام‏‌ها چقدر ارزشمند‌اند. نظام‏‌هاى تأمین اجتماعى و سازمان‏‌هاى بیمه‏‌هاى بازنشستگى و به‏ ویژه سازمان‏‌هاى بیمه درمانى، که از کشورهاى توسعه‏‌یافته به کشورهاى دیگر نیز منتقل شده‏‌اند، امروز در اروپا در حال فروپاشى‏‌اند؛ به این دلیل که نظام تأمین اجتماعى قادر نیست هزینه‏‌هاى بهداشتى را، با این آهنگ و ریتمى که افزایش مى‏‌یابد، تحمل کند. وقتى در طول ۱۰ سال هزینه‏‌هاى بهداشتى دو برابر مى‏‌شوند، آیا این امکان وجود دارد که منابع سازمان‏‌هاى تأمین اجتماعى نیز، در همین مدت دو برابر شوند؟ بدیهى است که چنین امکانى وجود ندارد. پس مى‏‌بینیم که سوداگرى در کجا ظهور و بروز مى‏‌یابد.
در این میان یکى از عرصه‏‌هایى که اتفاقاً بالاترین سوداگرى را تحمل مى‏‌کند عرصه دارویى است، به این دلیل که کنترل دقیقى بر این عرصه اعمال نمى‏‌شود، و مافیاى دارویى مى‏‌تواند به‏ سادگى در جهت منافع خود عمل کند. در این عرصه شما مى‏‌توانید، مثلاً براى سرماخوردگى یک داروى ژنریک با بهاى اندک داشته باشید، نیز مى‏‌توانید یک داروى خاص بسازید که قیمت آن ۱۰۰ برابر داروى ژنریک باشد و مصرف‏‌کننده را به‏ سوى داروى خاص هدایت کنید. این‏جاست که مى‏‌توان پرسید چه عواملى سبب مى‏‌شوند تا مصرف‏‌کننده داروى گران‏‌قیمت را مصرف کند؟ و باز در این‏جاست که باید نظام و شبکه جهانى مورد بررسى قرار بگیرد.
در این گفت‏‌وگو فرصت نیست که پرونده‏‌هاى فساد مالى که در شبکه‏‌هاى دارویى جهان وجود دارند، و بسیارى از آن‏‌ها تا حد محاکمات بزرگ نیز کشیده شده‏‌اند، مورد بررسى قرار گیرند. مثلاً مى‏‌توان به روش‏‌هایى اشاره کرد که بنگاه‏‌هاى دارویى به‏‌کار مى‏‌برند تا پزشکان داروهاى آن‏‌ها را به‏ جاى داروهاى ژنریک مصرف کنند: از پرداخت مستقیم مالى به پزشکان، تا شرکت دادن پزشکان در سمینارهاى پزشکى، که در واقع مسافرت‏‌هاى تفریحى به بهترین نقاط جهان‏‌اند و تمامى هزینه‏‌هاى این سفرها را بنگاه‏‌هاى دارویى برعهده مى‏‌گیرند، و حتى روش‏‌هاى فسادانگیز در ژورنالیسم پزشکى. انواع این فسادها با اسم و مشخصات و به‏ صورت مستند وجود دارند، چون بسیارى از این پرونده‏‌ها در دادگاه‏‌ها نیز مطرح شده‏‌اند. در ژورنالیسم فسادانگیز پزشکى، با رشوه‏‌دهى از خبرنگاران خواسته مى‏‌شود تا به آن سمینارهاى کذایى بروند و از آثار معجزه‏‌آساى داروها گزارش تهیه کنند، داروهایى که در بسیارى از موارد، ما را به جایى مى‏‌برند که سرانجامى ندارد. مثلاً، در کشورهاى توسعه‏‌یافته، بخشى فعال شده است که داروهاى به تأخیر اندازنده پیرى تولید مى‏‌کند. چنین بنگاه‏‌هایى دریافته‏‌اند افرادى که فوق‏العاده پول دارند، هرچه به مرگ نزدیک‏تر مى‏‌شوند، حاضرند پول بیش‏ترى براى این نوع داروها پرداخت کنند تا مرگ را به تأخیر بیندازند. در این‏جا، هیچ سقف و محدودیتى وجود ندارد و مى‏‌توان داروها را به قیمت نجومى عرضه کرد. این بخش یکى از محترمانه‏‌ترین بخش‏‌هاست، بخش‏‌هایى دیگر هم، مانند بخش فروش اندام‏‌هاى انسانى که در بسیارى از موارد با پزشکى نیز پیوند مى‏‌خورد، کاملاً شناخته شده‏‌اند. مثلاً کسانى را در روسیه یا در ترکیه و در افریقا مى‏‌کشند و اندام‏‌هاى‏شان را در سطح جهان توزیع مى‏‌کنند. دست‏‌کم، تمامى پزشکان مى‏‌دانند که این اقدامات جنایتکارانه را نمى‏‌توان دور از چشم همه انجام داد، چرا که حمایت از این روند جنایتکارانه به نظام پزشکى پیشرفته‌اى نیاز دارد. چنین بخش‏‌هایى در عرصه بهداشتى باز شده‏‌اند که بر بخش بهداشت و درمان کشورهاى توسعه‏‌یافته و بر نظام‏‌هاى تأمین اجتماعى در این کشورها فشار وارد مى‏‌کنند و این نظام‏‌ها را در معرض نابودى قرار داده‏‌اند و اگر این نظام‏‌هاى تأمین اجتماعى فرو بپاشند، چه کسانى ضربه خواهند خورد؟ بدیهى است که فقیرترین گروه‏‌هاى جامعه که مى‏‌توانستند سلامتى خودشان را به‏ وسیله این نظام‏‌ها تأمین کنند، ضربه خواهند خورد.

آقاى دکتر، خودتان مى‏‌دانید که بنگاه‏‌هاى داروسازى براى خلق یک داروى جدید، و گرفتن تأیید براى آن، به‏ طور متوسط ۱۵ سال زمان و حدود ۷۰۰ میلیون دلار هزینه صرف مى‏‌کنند؛ بدون حق ثبت اختراع دارو یا پتنت. این هزینه‏‌ها از کجا باید تأمین شوند؟
این وظیفه بر عهده دولت است تا سرمایه‏‌هاى مورد نیاز براى پژوهش را در اختیار بگذارد. این امر، هیچ ربطى به بنگاه‏‌هاى داروسازى ندارد که براى دارویى که الآن مى‏‌تواند بیماران را از مرگ حتمى نجات دهد، مدت ۲۰ سال پتنت بگذارند. هم‏‌اکنون، بیمارى ایدز انبوه مردم را در افریقا به کام مرگ مى‏‌کشد. اگر بتوان داروهاى ژنریک تولید کرد، با سرعت جلوى این کشتار انسانى گرفته خواهد شد. اما، چه نهادهایى از این اقدام ممانعت مى‏‌کنند؟ همان بنگاه‏‌هاى داروسازى. این بنگاه‏‌ها دغدغه پژوهش ندارند. این بنگاه‏‌ها، بنگاه‏‌هاى سرمایه‏‌دارى هستند، آن هم سرمایه‏‌دارى لیبرال و نولیبرال، و مثل تمامى نظام‏‌هاى نولیبرال دیگر، صرفاً و صرفاً به مسئله انباشت مالى خودشان فکر مى‏‌کنند و نه به عمر و سلامتى انسان‏‌ها. سلامتى انسان بسیار مهم‏تر از آن است که در اختیار چند فرد قرار بگیرد و آنان با سلامتى مردم هر کارى که دل‏شان خواست، انجام دهند. روى کره زمین، سلامتى انسان‏‌ها یک امر عمومى است و به کل انسانیت مربوط مى‏‌شود و نباید اجازه داد که سلامتى به یک امر تجارى بدل شود.

در چارچوب رویکرد شما، صنعت ملى داروسازى چگونه باید با فرایند جهانى‏‌شدن برخورد کند؟
در این مورد، مثل بقیه موارد، باید نظام جهانى با دقت شناخته شود. صنعت ملى داروسازى، پس از فهم دقیق سازوکارهاى حاکم بر نظام جهانى، باید به این مسئله بیندیشید که منافع این صنعت در چیست. من فکر نمى‏‌کنم که منفعت صنعت داروسازى ما در این باشد که با بنگاه‏‌هاى دارویى جهانى پیوند بخورد. به چه دلیل؟ به این دلیل که مشتریان اصلى بنگاه‏‌هاى جهانى داروسازى در کشورهاى توسعه‏‌یافته هستند و بیش از ۸۰ درصد محصولات این بنگاه‏‌ها در همان کشورها مصرف مى‏‌شوند. بنابراین، بنگاه‏‌هاى داروسازى ما از اتحاد استراتژیک با بنگاه‏‌هاى داروسازى کشورهاى توسعه‏‌یافته چه سودى خواهند برد؟
صنعت داروسازى با صنایعى دیگر مثل صنعت خودروسازى تفاوت‏‌هاى اساسى دارد. آن‏چه در صنعت داروسازى بیش‏ترین اهمیت را دارد، پتنت است. پتنت نیز، در واقع سرمایه اولیه انباشت شده و سرمایه فکرى است. بنابراین، من فکر نمى‏‌کنم بنگاه‏‌هاى داروسازى جهانى نیاز داشته باشند که بنگاه‏‌هاى داروسازى کشورهاى در حال توسعه را براى بازارهاى خودشان شریک خود کنند. درنتیجه، صنعت ملى داروسازى ما باید بازارهاى کشورهاى در حال توسعه را هدف قرار دهد. بازار در حال توسعه بازار ضعیفى است، چون بازار فقیرى است، اما درعین‏‌حال، این بازار مى‏‌تواند بازار مهمى باشد، به شرطى که مسئله پتنت‏‌ها حل شود، و صنعت ملى داروسازى بتواند داروهاى جدید را به‏ صورت ژنریک تولید کند.

از نظر شما پتنت‏‌هاى دارویى باید لغو شوند؟
بله، پتنت‏‌ها باید به‏ طور کامل یا تا حدى زیاد لغو شوند، یا باید حقوق‏شان به دولت‏‌ها فروخته شود که خرید آن‏‌ها را به حساب سرمایه‏‌گذارى‏‌هاى رفاهى جامعه بگذارند. امروزه مدت زمان انقضاى پتنت داروها ۲۰ سال است. بیمارى اکنون دارد مردم را مى‏‌کشد، لغو پتنت دارویى، که امروز مى‏‌تواند بیماران را از مرگ نجات دهد، پس از ۲۰ سال به چه کار مى‏‌آید؟ از نظر من، این مسئله بسیار حیاتى است. اگر قرار است پتنت داروها باقى بماند، مدت آن‏ها مى‏‌تواند بسیار کوتاه‏تر شود و در مورد داروهایى بسیار محدود به اجرا درآید. ما شعار تند نمى‏‌دهیم که تمامى پتنت‏‌ها بى‏‌درنگ لغو شوند، بلکه مى‏‌گویم باید بحث شود که پتنت کدام داروها با چه فوریتى و در چه دوره زمانى لغو شود؟

با حذف پتنت‏‌ها، بنگاه‏‌هاى دارویى با کمبود سرمایه‏‌گذارى در امر پژوهش مواجه مى‏‌شوند.
بله، ولى این مسئولیت بر عهده دولت‏‌هاست که این کمبود را جبران کنند. دولت‏‌ها مى‏‌توانند با اعمال کنترل دقیق‏تر، فسادهاى مالى را کاهش دهند و از فشار روى سازمان‏‌هاى تأمین اجتماعى بکاهند. با استناد به پژوهش‏‌هاى مختلف مى‏‌توان نشان داد که کنترل، و به‏ ویژه کنترل روى عوارض جانبى داروهاى جدید، کم‏تر شده است. داروهایى تجویز مى‏‌شوند و بیماران آن‏‌ها را مصرف مى‏‌کنند، اما کسى نمى‏‎داند که پنج یا ده سال دیگر چه اتفاقى رخ خواهد داد. داروى ژنریک ارزان‏‌قیمت، تجربه‏‌شده، شناخته شده، و تثبیت‏‌شده به‏ دلایل مالى کنار گذاشته مى‏‌شوند و دارویى جایگزین آن‏‌ها مى‏‌شود که تجربه نشده و عوارض جانبى آن نیز ناشناخته‏‌اند. این فرایند، بر نظام‏‌هاى تأمین اجتماعى فشارهایى سنگین اعمال مى‏‌کند، چرا که هزینه‏‌هاى این داروها را نظام‏‌هاى تأمین اجتماعى باید بازپرداخت کنند. البته، ما از داروهایى صحبت مى‏‌کنیم که مورد نیاز هستند و نظام‏‌هاى تأمین اجتماعى آن‏‌ها را پوشش مى‏‌دهند. این فرایند؛ یعنى هزینه‏‌سازى براى بیماران و براى سازمان‏‌هاى تأمین اجتماعى، سرانجام به بحران منجر خواهد شد. نباید تصور کرد که این بحران در آینده‏‌اى دوردست سر بر خواهد آورد. همین حالا نیز تمامى سازمان‏‌هاى تأمین اجتماعى در اروپا، هر سال با بحران مواجه مى‏‌شوند و ناگزیرند در مقاطعى از سال با دولت و نمایندگان کارفرمایان پاى میز مذاکره بنشینند و ببینند که کسرى بودجه تأمین اجتماعى را چه کسى و چگونه باید تأمین کند. این کسرى بودجه از کجا ناشى مى‏‌شود؟ پاسخ این پرسش چندان دشوار نیست: از مازاد مصرفى که به‏ صورت تصنعى در نظام‏‌هاى سلامتى ایجاد مى‏‌شود. علت این افزایش هزینه‏‌ها لزوماً این نیست که افراد سالم‏‌تر شده‏‌اند یا به سلامتى خود بیش‏تر اهمیت مى‏‌دهند، بلکه عمدتاً این است که افراد مازاد مصرف دارند، و هزینه‏‌ها، به‏ صورت تصنعى افزایش یافته‏‌اند و نظام‏‌هاى تأمین اجتماعى را منفجر مى‏‌کنند. اگر سازمان‏‌هاى تأمین اجتماعى فرو بپاشند، چه اتفاقى رخ خواهد داد؟ یک بحران فقر گسترده به‏ وجود خواهد آمد. بحران بیمارى بروز خواهد کرد که نمى‏‌دانیم عاقبت کار به کجا خواهد کشید. وضعیت موجود فوق‏العاده خطرناک است و سیاست‏‌هایى که به‏ عنوان آلترگلوبالیسم، یا جهانى‏‌شدن از نوعى دیگر مطرح مى‏‌شوند، به‏ دلیل پیشگیرى از بروز این فجایع به‏ وجود آمده‏‌اند.

ماهنامه علمى دارو و درمان، ش ۳۵، شهریور ۱۳۸۳.