درباره فرایند جهانىشدن نظرات موافق و مخالف وجود دارند. در آغاز گفتوگو، مهمترین ویژگىهاى نظرات موافقان و مخالفان فرایند جهانىشدن را تشریح کنید.
اگر از واژه جهانىشدن حرکت کنیم، باید بگوییم که این واژه چندان عمرى ندارد و تقریباً از اواخر دهه ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۱۹۸۰ در مجموعهاى از مباحث مطرح شد. به همین دلیل عدهاى بحث جهانى شدن را یک بحث جدید قلمداد مىکنند و جهانىشدن را با انقلاب اطلاعاتى یا انفورماتیک که در اواخر دهه ۱۹۷۰ رخ داد، مرتبط مىدانند. انقلاب انفورماتیک سبب گسترش بسیار سریع و شگفتانگیز رسانهها و وسایل ارتباط جمعى و شبکه جهانى اینترنتى شد. از همینرو، این گروه تأکید کردند که جهانىشدن بیشتر یک امر ارتباطى است و جهانىشدن به این معناست که نقاط مختلف جهان به هم وصل شده و سرنوشتى مشترک یافتهاند. پس جهانىشدن، گسترش وابستگى متقابل بین اجزاى مختلف جهان از راه وسایل ارتباط جمعى و رایانههاست. این دیدگاه نسبت به جهانىشدن با تأکید بر مفهوم سرنوشت مشترک از روند جهانىشدن دفاع مىکند و معتقد است که جهان امروز باید از خلال یک مدیریت سیاسى و اجتماعى هدایت شود و براى اعمال این مدیریت سیاسى و اجتماعى نیز بالطبع باید نهادهاى جهانى داشت. بر اساس این دیدگاه، که یک دیدگاه نولیبرالى است، این نهادها عمدتاً نهادهاى اقتصادى هستند که باید هدایت و مدیریت جهان را برعهده بگیرند. این دیدگاه درعینحال که جهانىشدن را یک پدیده ناشى از انقلاب اطلاعاتى مىداند، اما براى امر اقتصاد، نسبت به امر سیاسى و اجتماعى ارجحیت و اولویت قائل است و سرنوشت مشترک اقتصادى را به بازار آزاد پیوند مىزند و معتقد است که بازارها نباید هیچ نوع حد و مرز و حدودى داشته باشند. بنابراین، از دیدگاه نولیبرال، نهادهایى که باید در سطح بینالمللى مدیریت را برعهده بگیرند، نهادهاى مدیریت اقتصادى هستند که مىتوان گفت پس از جنگ جهانى دوم تأسیس شدند و مهمترین آنها بانک جهانى و صندوق بینالمللى پول هستند. دیدگاه نولیبرالى به چنین نهادها و سازمانهایى اهمیت مىدهد و معتقد است که اختیارات آنها، باید از اختیارات نهادهاى ملى؛ یعنى دولتهاى ملى، بیشتر شود.
در دیدگاه نولیبرالى، جهانىشدن یک امر مثبت و یک شانس بزرگ براى بشریت تلقى مىشود که مىتواند مشکلاتى مانند فقر و توسعهنیافتگى و دیگر مشکلات خود را حل کند و به یک موقعیت بسیار مطلوب برسد. مىتوان گفت این دیدگاه یک سناریوى مثبت از جهانىشدن ارائه مىدهد و طبعاً تمامى جنبههاى منفى جهانىشدن را نیز به حساب هزینههاى لازم براى رسیدن به وضعیت مطلوب مىگذارد که باید پرداخته شوند.
در این رویکرد، آنچه تحقق وضعیت مطلوب براى بشریت را امکانپذیر مىسازد، بازار آزاد است که با مقرراتزدایى حاصل مىشود. بر اساس این دیدگاه تا جایى که ممکن است باید مقررات فرا راه تجارت جهانى را حذف کرد تا مبادلات در آزادترین شکل ممکن انجام شوند. آنچه گفته شد، سناریویى از جهانىشدن است.
این سناریو چقدر با واقعیت انطباق دارد؟
پاسخ این پرسش بستگى به این دارد که از کدام موضع به مسئله نگاه کنیم. امروز به موضوع جهانىشدن از دو موضع مثبت و منفى نگاه مىشود و البته، این امر به این معنا نیست که تمامى کسانى که در موضع مثبت یا موضع منفى نسبت به جهانىشدن قرار مىگیرند، در مورد تمامى موضوعها مانند یکدیگر مىاندیشند؛ چه کسانى که در موضع مثبت قرار دارند و چه کسانى که در موضع منفى ایستادهاند، بین خودشان اختلافنظرهایى عمیق دارند. در جبهه موافقانِ فرهنگ جهانىشدن، طیفى بسیار گسترده قرار مىگیرند. در یکسوى این طیف، کسانى هستند که مىتوان آنها را نولیبرالهاى افراطى نامید. این افراد تا آنجا پیش مىروند که معتقدند اختیارات تمامى نهادهاى سیاسى، به ویژه اختیارات دولت به حداقل ممکن کاهش یابد و دخالت این نهادها در امور اجتماعى و اقتصادى به حداقل ممکن برسد. نولیبرالهاى افراطى معتقدند که مالیاتها باید به پایینترین سطح ممکن کاهش یابند؛ دولت نباید به اقشار ضعیف جامعه کمک کند و اقشار ضعیف باید به این آگاهى برسند که خودشان باید گلیم خودشان را از آب بیرون بکشند. به اعتقاد نولیبرالهاى افراطى، کمک به اقشار ضعیف باعث افزایش تنبلى و کاهش انگیزههاى کار در جامعه مىشود. اگر بخواهیم براى این گرایش نمونههایى را نشان بدهیم، مىتوانیم به ریگانیسم در امریکا و تاچریسم در بریتانیا اشاره کنیم. البته، این گرایش امروز خیلى کمتر مورد توجه قرار مىگیرد، به این دلیل که در هر کشورى که این گرایش، در شکل افراطى آن پیاده شده، مشکلاتى بیشتر نیز به بار آورده است. درنتیجه، امروز کمتر کسى از این نوع لیبرالیزم افراطى دفاع مىکند.
سوى دیگرِ طیفى که از فرایند جهانىشدن دفاع مىکند و معمولاً در ایالات متحد امریکا در جناح چپ حزب دموکرات آن کشور قرار دارد و در اروپا عموماً کسانى هستند که در احزاب سوسیالیست فعالیت مىکنند، گرایش چپ طیف طرفداران جهانىشدن است. این گرایش اعتقاد دارد که فرایند جهانىشدن فرایندى مثبت است و آزادسازى اقتصاد باید انجام شود، اما این گرایش معتقد است که دولت باید گروهى از اختیارات خودش را حفظ کند و در زندگى اقتصادى و اجتماعى براى حمایت از اقشار ضعیف مداخله داشته باشد. این گرایش همچنین اعتقاد دارد که یکى از پیششرطهاى رشد اقتصادى این است که به اقشار ضعیف کمک شود تا بتوانند کالاهاى تولیدشده را مصرف کنند. درنتیجه، و به باور این گرایش، تقویت اقشار ضعیف و بخش پایینى طبقه متوسط با اعمال سیاستهاى اقتصادى و اجتماعى از سوى دولت، به نوعى، موتور حرکت و پویایى اقتصاد خواهد بود.
البته، بین دو سر طیف طرفداران فرایند جهانىشدن، گرایشهاى متنوعى را مىتوان یافت که در مورد موضوعهاى گوناگون نظراتى متفاوت دارند. بنابراین، وقتى از طرفداران جهانىشدن صحبت مىشود، باید توجه داشت که تمامى کسانى که با این فرایند موافق هستند، در مورد تمامى مسائل اقتصادى، اجتماعى، سیاسى، و فرهنگى مواضعى یکسان ندارند. بههمین دلیل، در کشورهایى چون فرانسه و انگلستان، از یکسو احزاب دست راستى فعالیت دارند و از سوى دیگر احزاب سوسیالیست و کارگرى، و برنامههاى اجتماعى و اقتصادى این احزاب با یکدیگر تفاوتهاى بسیار دارند، ولى مواضع آنها در مورد فرایند جهانىشدن بسیار شبیه به یکدیگرند و مىتوان گفت که چندان اختلافى با هم ندارند. به همین دلیل، بعضى از منتقدان فرایند جهانىشدن، تفاوتهاى گرایشهاى مختلف موافقان جهانىشدن را نادیده مىگیرند. درحالىکه عملاً رهبرى فرایند کنونى جهانىشدن در دست نولیبرالهاست. حال اگر مواضع مخالفان فرایند جهانىشدن مورد بررسى قرار بگیرد، چند مطلب آشکار مىشود. نخستین مطلب این است که، برخلاف ادعاى موافقان جهانىشدن، این فرایند، یک فرایند جدید نیست، بلکه فرایندى است که از چند قرن پیش آغاز شده است و همچنان ادامه دارد.
در واقع، یکى از مباحثى که مخالفان مطرح مىکنند این است که ریشه اصلى جهانىشدن به دوران استعمارى برمىگردد که از اروپا آغاز شد و گسترش یافت، و در این فرایند، کشورهاى اروپایى، الگوهاى خودشان را در عرصههاى سیاسى، اقتصادى، و اجتماعى به سراسر جهان منتقل کردند. بنابراین، آغاز فرایند جهانىشدن را باید در دوران استعمارى جستوجو کرد که در اصل، یک حرکت تهاجمى از یک نقطه به نقاط دیگر بود. هرچند با وجود یکجانبهبودن این حرکت تهاجمى، یک حرکت یکسویه باقى نماند و واکنشهایى را نیز برانگیخت و این واکنشها بر فرایند جهانىشدن تأثیر گذاشتند، اما این حرکت، در اصل یک حرکت تهاجمى بود که عمدتاً از ابتداى قرن شانزدهم میلادى و پس از آنکه اروپا به قدرت لازم براى تسخیر جهان و ایجاد یک بازار جهانى دست یافت، آغاز شد. بنابراین، از هنگامىکه فرایند شکلگیرى بازار جهانى آغاز شد، فرایند جهانىشدن نیز شروع شده است. در این مدت، ما دوران طولانى استعمارى را داریم و این دوران به دوران نواستعمارى منتهى مىشود که طى این دوران، دولتهاى استعمارى دیگر حضور نظامى در کشورهاى مستعمره ندارند، اما دولتهاى جهان سومى عملاً زیر سلطه کشورهاى به اصطلاح مرکزى قرار دارند. در انتهاى دوران نواستعمارى نیز، انقلاب انفورماتیک رخ مىدهد و ما به وضعیت امروز مىرسیم و این تا اندازه زیادى تداوم وضعیت دوران نواستعمارى است، اما مناسبات موجود به مراتب پیچیدهتر شدهاند و این امر نیز محصول چیزى است که به آن «جامعه شبکهاى» گفته مىشود. بنابراین، فرایند جهانىشدن نتیجه نهایى فرایندهایى است که قبلاً و در دوران استعمارى و نواستعمارى آغاز شده بودند. به اینترتیب، یکى از نکاتى که مخالفان جهانىشدن مطرح مىکنند، این است که فرایند جهانىشدن، از ابتدا براى ایجاد یک بازار جهانى آغاز شده است و ویژگى این بازار، سوداگرانه بودن آن است؛ یعنى، بازارى است که منطق حاکم بر آن کسب سود بیشتر است و کسب حداکثر سود، در صدر تمامى ملاحظات دیگر قرار مىگیرد و عملاً کسى روى این بازار کنترل ندارد و به همین دلیل به طور دائم با بحرانهاى مالى مواجه مىشود که ناشى از خصوصیت کاملاً سوداگرانه گردشهاى سرمایه در این جهان است و در طول چند سال گذشته، بازارهاى جهانى بورس بارها با این بحرانهاى مالى فوقالعاده خطرناک مواجه شدند که هزینههایى فوقالعاده بالا دارند و لطماتى سنگین نیز وارد مىکنند، به نحوى که، مثلاً، اقتصاد کشورى چون آرژانتین یکباره در دهه ۱۹۹۰ سقوط مىکند و ۶۰ درصد از جمعیت این کشور را به زیر خط فقر مىکشاند، اتفاقى که در تاریخ بحرانهاى مالى سرمایهدارى کاملاً بىسابقه بوده است.
ادامه دارد
ماهنامه علمى دارو و درمان، ش ۳۵، شهریور ۱۳۸۳.