دگر جهانى‏‌شدن، بدیلى بر جهانى‏‌شدن/ گفت‌وگو با ناصر فکوهی / بخش اول

درباره فرایند جهانى‏‌شدن نظرات موافق و مخالف وجود دارند. در آغاز گفت‏‌وگو، مهم‏ترین ویژگى‏‌هاى نظرات موافقان و مخالفان فرایند جهانى‏‌شدن را تشریح کنید.
اگر از واژه جهانى‏‌شدن حرکت کنیم، باید بگوییم که این واژه چندان عمرى ندارد و تقریباً از اواخر دهه ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۱۹۸۰ در مجموعه‏‌اى از مباحث مطرح شد. به‏ همین دلیل عده‏‌اى بحث جهانى شدن را یک بحث جدید قلمداد مى‏‌کنند و جهانى‏‌شدن را با انقلاب اطلاعاتى یا انفورماتیک که در اواخر دهه ۱۹۷۰ رخ داد، مرتبط مى‏‌دانند. انقلاب انفورماتیک سبب گسترش بسیار سریع و شگفت‏‌انگیز رسانه‏‌ها و وسایل ارتباط جمعى و شبکه جهانى اینترنتى شد. از همین‏‌رو، این گروه تأکید کردند که جهانى‏‌شدن بیش‏تر یک امر ارتباطى است و جهانى‏‌شدن به این معناست که نقاط مختلف جهان به هم وصل شده و سرنوشتى مشترک یافته‏‌اند. پس جهانى‏‌شدن، گسترش وابستگى متقابل بین اجزاى مختلف جهان از راه وسایل ارتباط جمعى و رایانه‏‌هاست. این دیدگاه نسبت به جهانى‏‌شدن با تأکید بر مفهوم سرنوشت مشترک از روند جهانى‏‌شدن دفاع مى‏‌کند و معتقد است که جهان امروز باید از خلال یک مدیریت سیاسى و اجتماعى هدایت شود و براى اعمال این مدیریت سیاسى و اجتماعى نیز بالطبع باید نهادهاى جهانى داشت. بر اساس این دیدگاه، که یک دیدگاه نولیبرالى است، این نهادها عمدتاً نهادهاى اقتصادى هستند که باید هدایت و مدیریت جهان را برعهده بگیرند. این دیدگاه درعین‏‌حال که جهانى‏‌شدن را یک پدیده ناشى از انقلاب اطلاعاتى مى‏‌داند، اما براى امر اقتصاد، نسبت به امر سیاسى و اجتماعى ارجحیت و اولویت قائل است و سرنوشت مشترک اقتصادى را به بازار آزاد پیوند مى‏‌زند و معتقد است که بازارها نباید هیچ نوع حد و مرز و حدودى داشته باشند. بنابراین، از دیدگاه نولیبرال، نهادهایى که باید در سطح بین‏‌المللى مدیریت را برعهده بگیرند، نهادهاى مدیریت اقتصادى هستند که مى‏‌توان گفت پس از جنگ جهانى دوم تأسیس شدند و مهم‏‌ترین آن‏‌ها بانک جهانى و صندوق بین‏‌المللى پول هستند. دیدگاه نولیبرالى به چنین نهادها و سازمان‏‌هایى اهمیت مى‏‌دهد و معتقد است که اختیارات آن‏‌ها، باید از اختیارات نهادهاى ملى؛ یعنى دولت‏‌هاى ملى، بیش‏تر شود.
در دیدگاه نولیبرالى، جهانى‏‌شدن یک امر مثبت و یک شانس بزرگ براى بشریت تلقى مى‏‌شود که مى‏‌تواند مشکلاتى مانند فقر و توسعه‏‌نیافتگى و دیگر مشکلات خود را حل کند و به یک موقعیت بسیار مطلوب برسد. مى‏‌توان گفت این دیدگاه یک سناریوى مثبت از جهانى‏‌شدن ارائه مى‏‌دهد و طبعاً تمامى جنبه‏‌هاى منفى جهانى‏‌شدن را نیز به‏ حساب هزینه‏‌هاى لازم براى رسیدن به وضعیت مطلوب مى‏‌گذارد که باید پرداخته شوند.
در این رویکرد، آن‏چه تحقق وضعیت مطلوب براى بشریت را امکان‏‌پذیر مى‏‌سازد، بازار آزاد است که با مقررات‏زدایى حاصل مى‏شود. بر اساس این دیدگاه تا جایى که ممکن است باید مقررات فرا راه تجارت جهانى را حذف کرد تا مبادلات در آزادترین شکل ممکن انجام شوند. آن‏چه گفته شد، سناریویى از جهانى‏شدن است.

این سناریو چقدر با واقعیت انطباق دارد؟
پاسخ این پرسش بستگى به این دارد که از کدام موضع به مسئله نگاه کنیم. امروز به موضوع جهانى‏‌شدن از دو موضع مثبت و منفى نگاه مى‏شود و البته، این امر به این معنا نیست که تمامى کسانى که در موضع مثبت یا موضع منفى نسبت به جهانى‏‌شدن قرار مى‏‌گیرند، در مورد تمامى موضوع‏‌ها مانند یکدیگر مى‏‌اندیشند؛ چه کسانى که در موضع مثبت قرار دارند و چه کسانى که در موضع منفى ایستاده‏‌اند، بین خودشان اختلاف‏‌نظرهایى عمیق دارند. در جبهه موافقانِ فرهنگ جهانى‏‌شدن، طیفى بسیار گسترده قرار مى‏‌گیرند. در یک‏‌سوى این طیف، کسانى هستند که مى‏‌توان آن‏‌ها را نولیبرال‏‌هاى افراطى نامید. این افراد تا آن‏جا پیش مى‏‌روند که معتقدند اختیارات تمامى نهادهاى سیاسى، به‏ ویژه اختیارات دولت به حداقل ممکن کاهش یابد و دخالت این نهادها در امور اجتماعى و اقتصادى به حداقل ممکن برسد. نولیبرال‏‌هاى افراطى معتقدند که مالیات‏‌ها باید به پایین‏‌ترین سطح ممکن کاهش یابند؛ دولت نباید به اقشار ضعیف جامعه کمک کند و اقشار ضعیف باید به این آگاهى برسند که خودشان باید گلیم خودشان را از آب بیرون بکشند. به اعتقاد نولیبرال‏‌هاى افراطى، کمک به اقشار ضعیف باعث افزایش تنبلى و کاهش انگیزه‏‌هاى کار در جامعه مى‏‌شود. اگر بخواهیم براى این گرایش نمونه‏‌هایى را نشان بدهیم، مى‏‌توانیم به ریگانیسم در امریکا و تاچریسم در بریتانیا اشاره کنیم. البته، این گرایش امروز خیلى کم‏تر مورد توجه قرار مى‏‌گیرد، به این دلیل که در هر کشورى که این گرایش، در شکل افراطى آن پیاده شده، مشکلاتى بیش‏تر نیز به بار آورده است. درنتیجه، امروز کم‏تر کسى از این نوع لیبرالیزم افراطى دفاع مى‏کند.
سوى دیگرِ طیفى که از فرایند جهانى‏‌شدن دفاع مى‏‌کند و معمولاً در ایالات متحد امریکا در جناح چپ حزب دموکرات آن کشور قرار دارد و در اروپا عموماً کسانى هستند که در احزاب سوسیالیست فعالیت مى‏‌کنند، گرایش چپ طیف طرفداران جهانى‏‌شدن است. این گرایش اعتقاد دارد که فرایند جهانى‏‌شدن فرایندى مثبت است و آزادسازى اقتصاد باید انجام شود، اما این گرایش معتقد است که دولت باید گروهى از اختیارات خودش را حفظ کند و در زندگى اقتصادى و اجتماعى براى حمایت از اقشار ضعیف مداخله داشته باشد. این گرایش همچنین اعتقاد دارد که یکى از پیش‏‌شرط‌هاى رشد اقتصادى این است که به اقشار ضعیف کمک شود تا بتوانند کالاهاى تولیدشده را مصرف کنند. درنتیجه، و به باور این گرایش، تقویت اقشار ضعیف و بخش پایینى طبقه متوسط با اعمال سیاست‏‌هاى اقتصادى و اجتماعى از سوى دولت، به‏ نوعى، موتور حرکت و پویایى اقتصاد خواهد بود.
البته، بین دو سر طیف طرفداران فرایند جهانى‏‌شدن، گرایش‏‌هاى متنوعى را مى‏‌توان یافت که در مورد موضوع‏‌هاى گوناگون نظراتى متفاوت دارند. بنابراین، وقتى از طرفداران جهانى‏‌شدن صحبت مى‏‌شود، باید توجه داشت که تمامى کسانى که با این فرایند موافق هستند، در مورد تمامى مسائل اقتصادى، اجتماعى، سیاسى، و فرهنگى مواضعى یکسان ندارند. به‏همین دلیل، در کشورهایى چون فرانسه و انگلستان، از یک‏سو احزاب دست راستى فعالیت دارند و از سوى دیگر احزاب سوسیالیست و کارگرى، و برنامه‏هاى اجتماعى و اقتصادى این احزاب با یکدیگر تفاوت‏‌هاى بسیار دارند، ولى مواضع آن‏‌ها در مورد فرایند جهانى‏‌شدن بسیار شبیه به یکدیگرند و مى‏‌توان گفت که چندان اختلافى با هم ندارند. به‏ همین دلیل، بعضى از منتقدان فرایند جهانى‏‌شدن، تفاوت‏‌هاى گرایش‏‌هاى مختلف موافقان جهانى‏‌شدن را نادیده مى‏‌گیرند. درحالى‏‌که عملاً رهبرى فرایند کنونى جهانى‏‌شدن در دست نولیبرال‏‌هاست. حال اگر مواضع مخالفان فرایند جهانى‏‌شدن مورد بررسى قرار بگیرد، چند مطلب آشکار مى‏‌شود. نخستین مطلب این است که، برخلاف ادعاى موافقان جهانى‏‌شدن، این فرایند، یک فرایند جدید نیست، بلکه فرایندى است که از چند قرن پیش آغاز شده است و همچنان ادامه دارد.
در واقع، یکى از مباحثى که مخالفان مطرح مى‏‌کنند این است که ریشه اصلى جهانى‏‌شدن به دوران استعمارى برمى‏‌گردد که از اروپا آغاز شد و گسترش یافت، و در این فرایند، کشورهاى اروپایى، الگوهاى خودشان را در عرصه‏‌هاى سیاسى، اقتصادى، و اجتماعى به سراسر جهان منتقل کردند. بنابراین، آغاز فرایند جهانى‏‌شدن را باید در دوران استعمارى جست‏وجو کرد که در اصل، یک حرکت تهاجمى از یک نقطه به نقاط دیگر بود. هرچند با وجود یک‏جانبه‏‌بودن این حرکت تهاجمى، یک حرکت یک‏سویه باقى نماند و واکنش‏‌هایى را نیز برانگیخت و این واکنش‏‌ها بر فرایند جهانى‏‌شدن تأثیر گذاشتند، اما این حرکت، در اصل یک حرکت تهاجمى بود که عمدتاً از ابتداى قرن شانزدهم میلادى و پس از آن‏که اروپا به قدرت لازم براى تسخیر جهان و ایجاد یک بازار جهانى دست یافت، آغاز شد. بنابراین، از هنگامى‏‌که فرایند شکل‏‌گیرى بازار جهانى آغاز شد، فرایند جهانى‏‌شدن نیز شروع شده است. در این مدت، ما دوران طولانى استعمارى را داریم و این دوران به دوران نواستعمارى منتهى مى‏‌شود که طى این دوران، دولت‏‌هاى استعمارى دیگر حضور نظامى در کشورهاى مستعمره ندارند، اما دولت‏‌هاى جهان سومى عملاً زیر سلطه کشورهاى به اصطلاح مرکزى قرار دارند. در انتهاى دوران نواستعمارى نیز، انقلاب انفورماتیک رخ مى‏‌دهد و ما به وضعیت امروز مى‏‌رسیم و این تا اندازه زیادى تداوم وضعیت دوران نواستعمارى است، اما مناسبات موجود به‏ مراتب پیچیده‏‌تر شده‏اند و این امر نیز محصول چیزى است که به آن «جامعه شبکه‏‌اى» گفته مى‏‌شود. بنابراین، فرایند جهانى‏‌شدن نتیجه نهایى فرایندهایى است که قبلاً و در دوران استعمارى و نواستعمارى آغاز شده بودند. به‏ این‏‌ترتیب، یکى از نکاتى که مخالفان جهانى‏‌شدن مطرح مى‏‌کنند، این است که فرایند جهانى‏‌شدن، از ابتدا براى ایجاد یک بازار جهانى آغاز شده است و ویژگى این بازار، سوداگرانه بودن آن است؛ یعنى، بازارى است که منطق حاکم بر آن کسب سود بیش‏تر است و کسب حداکثر سود، در صدر تمامى ملاحظات دیگر قرار مى‏‌گیرد و عملاً کسى روى این بازار کنترل ندارد و به‏ همین دلیل به‏ طور دائم با بحران‏‌هاى مالى مواجه مى‏‌شود که ناشى از خصوصیت کاملاً سوداگرانه گردش‏‌هاى سرمایه در این جهان است و در طول چند سال گذشته، بازارهاى جهانى بورس بارها با این بحران‏‌هاى مالى فوق‏العاده خطرناک مواجه شدند که هزینه‏‌هایى فوق‏العاده بالا دارند و لطماتى سنگین نیز وارد مى‏‌کنند، به‏ نحوى که، مثلاً، اقتصاد کشورى چون آرژانتین یکباره در دهه ۱۹۹۰ سقوط مى‏‌کند و ۶۰ درصد از جمعیت این کشور را به زیر خط فقر مى‏‌کشاند، اتفاقى که در تاریخ بحران‏‌هاى مالى سرمایه‏‌دارى کاملاً بى‏‌سابقه بوده است.

ادامه دارد

ماهنامه علمى دارو و درمان، ش ۳۵، شهریور ۱۳۸۳.