دیالکتیک جامع‌‏گرایى و خُردبینى در حوزه فرهنگ / گفتگو با ناصر فکوهی/ بخش اول

علیرضا حسن‌زاده و مهرداد عربستانی

آخرین کتاب شما ترجمه‌اى از «کلود ریویر» با نام «درآمدى بر انسان‏‌شناسى» است و این عنوان مرا وا مى‏‌دارد تا پرسشى را مطرح کنم: در ادبیات علوم اجتماعى ایران، دو واژه توأمان براى یک رشته به‏‌کار مى‏‌روند و آن کاربرد واژگان مردم‏‌شناسى و انسان‏‌شناسى براى anthropology است. گاه حتى ما با نهادهایى با اهداف متفاوت روبه‏‌رو هستیم که از این واژگان استفاده مى‏‌کنند؛ مثلاً مرکز آنتروپولوژى در سازمان میراث فرهنگى، «پژوهشکده مردم‏‌شناسى» و انجمن علمى این رشته، «انجمن انسان‏‌شناسى ایران» نام دارد. پرسش این است که کاربرد این دو واژه آیا دو سنت ادبى مختلف براى نامیدن یک رشته علمى واحدند یا میان این دو، تفاوت‏‌هاى ماهوى وجود دارد؟
واژه‏‌هایى که ما براى یک علم یا زیرشاخه‏‌هاى آن به‏‌کار م‌ى‏بریم، درون فرایندهاى آموزشى و پژوهشى آن علم شکل مى‏‌گیرند و رشد مى‏‌کنند، درنتیجه اگر این فرایندها داراى ابهام معنایى در تعیین حدود نظرى و روش‏‌هاى عملى خود باشند، واژگان نیز از دقت لازم برخوردار نخواهند بود و در شکلى مبهم باقى مى‏‌مانند. از این لحاظ، مى‏‌بینیم که با وجود تلاش زیادى که در ایران از سوى فرهنگستان سابق و همه مترجمان براى انتخاب واژه‏‌هاى درست صورت گرفته است، هنوز در حوزه علوم به‏‌طور عام و در حوزه علوم اجتماعى به‏‌طور خاص، بر سر بسیارى از واژگان توافقى وجود ندارد. از حدود پنجاه سال پیش که این علم وارد ایران شد، تلاش شد که براى انتقال معنى آن در فرهنگ اروپایى، برابر نهاده خوبى به فارسى پیدا شود. بدین‏‌ترتیب فرهنگستان واژه «Anthropology» را به «مردم‏‌شناسى» ترجمه کرد؛ یعنى، به‏‌جاى Anthropos(انسان) واژه «مردم» را گذاشت. علت آن بود که در ادبیات قدیمى پارسى «مردم» به معنى «انسان» آمده است. تقریباً در همان زمان در حوزه وزارت فرهنگ، «مرکز مردم‏‌شناسى ایران براى Anthropologyو Ethnologyدو واژه «مردم‏‌شناسى» و «قوم‏‌شناسى» را مطرح کرد. بنابراین، ما عمدتاً در ادبیات مردم‏‌شناسى نسل اول، این برابر نهاده‏‌ها را مشاهده مى‏‌کنیم. بعدها دو واژه انسان‏‌شناسى براى Anthropologyو مردم‏‌شناسى براى Ethnologieکاملاً مورد اجماع قرار گرفتند و من در این گفت‏گو از این پس در همه حال از این برابرنهاده‏‌ها استفاده مى‏‌کنم. به این نکته هم توجه داشته باشیم که چون نسل اول مردم‏‌شناسان ایران و حتى نسل‏‌هاى بعدى آن‏‌ها، عمدتاً تحصیل‏‌کرده و متأثر از فرهنگ اروپایى بودند، بیش‏تر به واژه فرانسوى Ethnologie(مردم‏‌شناسى) گرایش داشتند تا به واژه انگلیسى Anthropology(انسان‏‍شناسى).

آیا در خود غرب، تفاوت‏‌هایى میان کاربرد این دو واژه وجود داشت؟
بله. زمانى که علوم اجتماعى از اروپا، یعنى، به‏‌طور خاص از فرانسه و انگلستان آغاز شد، تفکیکى نسبتاً روشن از یک‏سو میان انسان‏‌شناسى و جامعه‏‌شناسى و از سوى دیگر میان انسان‏‌شناسى و مردم‏‌شناسى وجود داشت. در مورد نخست، تفکیک بر سر حوزه‏‌هاى مطالعاتى آن دو بود. واژه Sociology(جامعه‏‌شناسى) از ریشه لاتین Socii (و البته ریشه یونانى لوگوس) به معنى شُرکا ساخته شده بود و در خود معنایى مترادف با شرکاى جامعه مدنىِ مبتنى‏بر «قرارداد اجتماعى» روسو و لاک را حمل مى‏‌کرد و حوزه بررسى خود را همان جامعه مدنىِ توسعه‏‌یافته، پیشرفته، و صنعتى اروپا قرار مى‏‌داد. اما واژه Ethnologie(مردم‏‌شناسى) از ریشه یونانى Ethnos ساخته شده بود و در آن نوعى تحقیر نسبت به غیر اروپایى‏‌ها وجود داشت که از دیدگاه تطورگرایانه به‏‌شدت رایج در آن دوران نشئت مى‏‌گرفت. «اتنوس» در یونان، هم به کوچروان و هم به کسانى که هنوز وارد «پلیس»ها (شهرها) نشده بودند، اطلاق مى‏‌شد. حوزه مطالعات مردم‏‌شناسى، مردمان غیراروپایى، یعنى، جوامعى تصور مى‏‌شد که به باور اروپایى‏‌ها هنوز در ابتداى خط تطورى قرار داشتند. تصور در واقع آن بود که این خط در ادامه خود، آن جوامع را به سطح اروپا خواهد رساند.
این تفاوت جامعه‏‌شناسى و مردم‏‌شناسى در ابتداى ابداع این واژه‏‌ها بود. اما درباره انسان‏‌شناسى و مردم‏‌شناسى باید دانست که واژه انسان‏‌شناسى در اروپا ابتدا از حوزه خداشناسى و فلسفه ریشه گرفته بود، اما در قرن نوزدهم اروپا در کنار آن معنى قدیمى‏‌تر، عمدتاً به معنى شناخت انسان به‏ مثابه یک موجود زیستى (بیولوژیک) نیز بود. منظور شناخت منشأ و چگونگى تطور مشخصات زیستى و طبیعى انسان بود. با این وصف در امریکا واژه Anthropologyاز ابتدا دو مفهوم داشت؛ یعنى، هم به معنى شناخت انسان زیستى بود و هم به معنى شناخت انسان فرهنگى. هرچند براى دقیق‏‌ترشدن این واژه عموماً از دو صفت «طبیعى» و «فرهنگى» نیز استفاده مى‏‌شد.
آن‏چه در امریکا «انسان‏‌شناسى فرهنگى» نامیده مى‏‌شد، در فرانسه معادل «مردم‏‌شناسى» و در انگلستان معادل «انسان‏‌شناسى اجتماعى» بود. اما به‏تدریج اصطلاح امریکایى در همه‏‌جاى دنیا با استقبالى بیش‏تر روبه‏‌رو شد و سایر واژگان را از میان برداشت.
امروزه انسان‏‌شناسى مفهومى بسیار گسترده‏‌تر و بدون بار معنایى تحقیرآمیز نسبت به مردمان جوامع توسعه‏‌نیافته شمرده مى‏‌شود که دیگر حوزه مطالعاتى خود را به جوامع ابتدایى یا غیرغربى محدود نمى‏‌کنند و همه جوامع در همه دوره‏‌ها را مورد بررسى قرار مى‏‌دهند. بنابراین، مى‏‌توان نتیجه گرفت که واژه مردم‏‌شناسى در حال منسوخ شدن است، هرچند هنوز معنى خاص و متفاوتى از این واژه در زبان انگلیسى باقى مانده است که در این‏جا من وارد آن بحث نمى‏‌شوم. به‏‌هر حال در سال‏‌هاى اخیر شاهد آن بوده‏‌ایم که در همه جا در حوزه انسان‏‌شناسى و حتى علوم اجتماعى مفهوم «فرهنگ» با قدرت وارد عرصه‏‌هاى پژوهشى و آموزشى شده است.

ادامه دارد

علیرضا حسن‏‌زاده، مهرداد عربستانى، کتاب ماه علوم اجتماعى، ویژه انسان‏‌شناسى، ش ۸ – ۹، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، خرداد و تیر ۱۳۸۱.