دائره المعارف بزرگ اسلامی
اصل پانزدهم قانون اساسی کاملا روشن است و نمی تواند محل مناقشه باشد ، شاید لازم باشد ابتدا اصل را بخوانیم :«زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است. »
۱. ما در رابطه با بحث زبان های محلی و قومی اصل ۱۵ قانون اساسی را داریم که محل مناقشه بسیاری قرار گرفته است. مهم ترین نقدی که به این اصل قانون اساسی است نبود وضوح کافی و ابهام داشتن آن است به گونه ای که هر کس آنچه را که خود دوست دارد از آن برداشت می کند. آیا شما به این قضیه معتقد هستید؟
اصل پانزدهم قانون اساسی کاملا روشن است و نمی تواند محل مناقشه باشد ، شاید لازم باشد ابتدا اصل را بخوانیم :«زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است. »
مشخص نیست این ادعا که اصل پانزده، روشن نیست از کجا می آید و چه مبنایی دارد . آنچه در متن می خوانیم صریح و واضح است: زبان و خط فارسی زبان و خط مشترک و رسمی است، اما وجود و حق استفاده از زبان های محلی و قومی به رسمیت شناخته شده است و از همه مهم تر، حق تدریس آنها در مدارس. اما این اصل تاکنون هرگز اجرا نشده است. اما به چه دلیل؟ به نظر من دلایل متفاوت بوده: در ابتدای انقلاب و در دوره ای تقریبا ده ساله به دلیل تنش هایی که در هر انقلابی طبیعی است و به دلیل درگیر شدن ایران با یک جنگ تحمیلی و این واقعیت که اجرای این طرح می توانست شاید به اختلافات قومی پیرامونی و مرزی، در شرایطی بحرانی دامن بزند و از این رو باید برای اجرایش در انتظار آرامش اوضاع و خروج کشور از موقعیت بحرانی جنگ می بودیم. سوای اینکه این استدلال تا چه اندازه حتی در آن موقع قابل دفاع بود یا نه اما به نظر من از نوعی مشروعیت برخوردار بود، زیرا وقتی تمامیت یک دولت ملی زیر تهدید است ، اولویت مطلق حفظ این تمامیت است و نمی توان در این باره آزمون و خطا کرد. از این رو موضوع قومیت ها و اجرای این اصل در دهه ۶۰ و حتی پس از آن در سال های نخست پس از پایان جنگ جزوموضوع های تابویی بود به صورتی که هیچ کار و تحقیقی حتی در سطح دانشگاه ها، جزدر حوزه سیاسی و امنیتی در آن باره انجام نمی شد. اما از اواسط دهه ۱۳۷۰ تا امروز این موضوع از چنین وضعیتی خارج شده است و جنبه و بعد فرهنگی مسئله قومیت های ایرانی نسبت به جنبه امنیتی و سیاسی آن برتری یافته است . چنانکه هم اکنون در تمام دانشگاه های ما سال ها است در همه موضوع های قومی تحقیق و کار می شود. افزون بر این در زبان ها و قومیت های غیر استان های با زبان های محلی و قومی نشریات و رسانه های رسمی به این زبان ها منتشر می شود، بی آنکه مشکلی ایجاد شود.
اما چرا دائم از ابهام یا مناقشه بر سر این اصل سخن گفته می شود: به نظر من به این دلیل که گروهی مایلند همزیستی قومی و فرهنگی در پهنه متکثر و غنی ایرانی را که اصلی هزاران ساله است را به سود دیدگاه های امنیتی ، شووینیستی و قوم پرستانه و کوته بینی های علمی و فرهنگی خود بکشانند و یک امتیاز بزرگ را دائما به مثابه یک خطر بزرگ جلوه دهند. برخورداری ایران از بیش از ۵۰ زبان، صدها گویش و هزاران سنت محلی و قومی به نظر من به عنوان یک فرهنگ شناس، یکی از بزرگترین شانس های این کشور است و باید به آن افتخار کرد. ما با برخورداری از این تکثر اگر توانایی و هوشیاری حفظ آن را داشته باشیم، می توانیم تا صدها سال موضوع هایی بکر برای مطالعات اجتماعی و فرهنگی داشته باشیم و نه تنها خود از این مطالعات در زندگی خویش بهره مند شویم، بلکه جهان را از آنها بهره مند کنیم. و وقتی می گویم مطالعه منظورم صرفا شناخت نیست، بلکه به کاربرد و بالا بردن سطح زندگی مردمان کشورمان نیز از خلال این مطالعات و نتایجشان باور دارم.
همین که این گفتگو در چارچوب یک دائره المعارف انجام می گیرد جایگاه روشنی به بحث من می دهد ، در چند پهنه در جهان می توانید چنین تنوعی برای کار دائره المعارفی و فرهنگی پیدا کنیم. در گوشه گوشه خاک ما، هزاران هزار موضوع برای شناخت و بالا بردن دانش دائره المعارفی و علمی وجود دارد و از این لحاظ ایران از جمله پهنه های نادر جهان است و این باعث افتخار و گنجینه ای بی پایان است. بنابراین، به نظر من اصل پانزده کاملا روشن است و باید هر چه سریعتر ابتدا به صورت آزمایشی و سپس به شکل گسترده به اجرا در بیاید.
۲. یکی دیگر از ایراداتی که به بحث تدریس زبان های قومی و محلی وارد است این است که زبان های محلی غنا و ویژگی های یک زبان کامل را برای تدریس ندارند. یعنی برای تدریس مثلا زبان ترکی نمی توان سیلابس درسی تعریف کرد.
متاسفانه چنین سخنان سخیف و بی ارزشی به گوش من هم خورده است و بسیار متاسفم که در کشوری با جمعیتی که زبان مادری نیمی از آنها فارسی نیست، اما همه آنها با تلاش های نسل اندر نسل خود زبان فارسی را به چنین درجه ای از قدرت و اعتبار رسانده اند ، کسانی که هیچ اعتبار علمی و اجتماعی برای بیان چنین مسائلی ندارند صرفا از وجود گرایش های شووینیستی و بلاهت های مرتبط با آنها که در جهان مدرن امروز دیگر هیچ جایگاهی ندارند، استفاده می کنند و می توانند چنین سخنانی را بر زبان بیاورند و اغلب روشنفکران و دانشمندان و زبان شناسان ما نیز خاموش بمانند. زبان ترکی آذری (سوای سایر شاخه های ترکی در ایران) در گویش های گوناگونش نه تنها زبان بیش از بیست میلیون از مردم کشور ما است، بلکه به خانواده زبان های ترکی تعلق دارد، با جمعیتی که آن را بین ۱۷۰ تا ۲۵۰ میلیون نفر تخخمین می زنند و با زبان های آلتایی نیز پیوسته است که از مهم ترین خانواده های زبانی اوراسیایی هستند. اما اگر تنها ترکی آذری را که عمدتا در ایران و آذربایجان پیشین شوروی وجود دارد، در نظر بگیریم. در کشور ما و در آذربایجان هزاران کتاب و نشریه و رسانه به خط فارسی (عربی) و خط سیریلیک و خط ترکی استانبولی در حال حاضر وجود دارد. چنین سخنان سخیفی را شاید تنها شاید بتوان در برخی از موقعیت بی در و پیکر و تعریف نشده در ایران یافت که افراد چنان در گیر خیالات خود هستند که فراموش می کنند جایزه ادبیات نوبل در سال ۲۰۰۶ به اورهان پاموک و به زبان ترکی استانبولی داده شده است. ظاهرا کسانی که چنین سخنانی را به زبان می آورند فراموش کرده اند که ترکیه امروز جایگاهی بسیار بالا در روابط علمی بین المللی و حضوری پر رنگ در نهادهای علمی جهان دارد و جمهوری آذربایجان نیز برغم سلطه هفتاد ساله و و یرانگر کمونیسم در آن به سرعت در حال رشد است. افزون بر این دوستان حتی به خود زحمت نمی دهند که سری به کتابفروشی های تبریز یا برخی از کتابفروشی های تهران بزنند تا ببینند هزاران کتاب به آذری در همه حوزه ها منتشر می شود. شکی نیست که بسیاری از این کتاب ها کیفیت بالایی از لحاظ محتوا و زبان ندارند، اما فکر نمی کنم به جز یک شووینیست کوته نظر کسی را پیدا کنید که اندکی ادبیات و کتاب های منتشر شده به زبان فارسی را بشناسد و اذعان نکند که چه میزان بالایی از کتاب ها در این زبان نیز که کنترل نهادینه بسیار بالایی نیز بر آن وجود دارد، از هر لحاظ بی ارزش هستند. اما آیا این دلیلی می شود که ما احکام و گزاره هایی ابلهانه درباره زبان فارسی صادر کنیم؟
کسانی که آشنایی مختصری با زبان شناسی و فرهنگ دارند می دانند که هر زبان ولو زبان هایی با گویشوران اندک، گنچینه هایی بزرگ برای مفاهیم به شمار می روند و با به دلایل فرهنگی – بیولوژیک قابلیت رشد تقریبا بی نهایتی را در خود حمل می کنند و اگر رشد نکرده اند این اغلب و بیشتر به شرایط محیطی و اجتماعی بر می گردد تا به ذات زبان.
پیشنهاد من به کسانی که به دور از تخصصشان (به فرض آنکه اصولا تخصصی داشته باشند) چنین سخنان بی ارزش اما خطرناکی را مطرح می کنند، آن است که تلاش کنند این گونه اظهارات را در محافل علمی جهان منتشر کنند تا مشاهده کنند به چه حد مورد مضحکه قرار خواهند گرفت. اصولا چنین اظهاراتی در کشورهای اروپایی قابل تعقیب است زیرا نوعی برانگیختن نفرت نژادی تلفی می شود. من به عنوان یک فارس تبار که هر گز شانس برخورداری از دانش زبانی قومی ایرانی دیگر را نداشته است، واقعا متاسفم در کشورهای پیشرفته علمی نظیر فرانسه، گاه زبانی را با صرف هزینه های سنگین تنها بر اساس چند گویشور در طول تاریخ زبان شناسی بازسازی کرده اند و امروز تمام تلاش زبان شناسان این است که بتوانند سرمایه های لازم را بیابند تا زبان های با گویشوران اندک چند هزار نفری را نجات داده و بازسازی و ادبیات و رسانه هایی به آن زبان ها را زنده کنند و در کشوری همچون کشور ما که میلیون ها گویشور به زبان های آذری و کردی و عرب و … داریم می توان شاهد چنین اظهارات غیر مسئولانه، خطرناک، نژاد پرستانه و ابلهانه ای بود. در فرانسه امروز زبان هایی که انقلاب فرانسه در اواخر قرن نوزدهم بر اساس مدل خشونت آمیز دولت ملی از میان بردند، اجازه یافته اند نه تنها ادبیات و روزنامه و کتاب داشته باشند، بلکه از رسانه هایی چون تلویزیون برخوردارند و حتی سریال های آمریکایی را می توان امروز در غرب فرانسه به زبان های محلی تماشا کنیم. همه زبان شناسان بزرگ بر اهمیت حفظ و پتانسیل بالایی که همه زبان ها برای رشد دارند و نیاز انسانیت به جلوگیری هر چه سریع تر از نابودی زبان ها سخن می گویند و در ایران ما باید بنشینیم و چنین سخنان بی ربط و بی ارزش و در عین حال خطرناکی را گوش بدهیم که کاری نمی کنند جز بر انگیختن و تشویق پان ترکیست ها، پان عرب ها و پان کرد ها به ایجاد ادبیات و استدلال هایی به همین اندازه سخیف و بی ارزش و خطرناک و حمله به چیز موهومی به نام «شووینیسم قوم فارس» . ما با شووینیسم فارس روبرو نیستیم بلکه با بی مسئولیتی و بی سوادی و سطحی نگری و محیطی آشوب زده روبرو هستیم که هر کس به خود اجازه می دهد راجع به همه چیز اظهار نظر کند و زبان و فرهنگ میلیون ها ایرانی را به مسخره بگیرد و توهین کند و ارگان ها و رسانه های رسمی کشور نیز بدون هیچ نوع مشکلی آنها را منتشر کرده و روشنفکران ما نیز خم به ابرو نیاورده و نژاد پرستی های ابلهانه و ملی گرایانه شان را که ده ها سال است دیگر در هیچ کشور مدرنی حتی عقب افتاده ترین متفکران نیز سخنی از آنها به میان نمی آورند، با افتخار در اینترنت و رسانه ها و روزنامه ها تکرار کنند.
این فقط شامل ترک های ایرانی نمی شود. نگاه کنید به لحن روزنامه ها و بسیاری از مثلا روشنفکران ما درباره عرب ها، بدون آنکه توجه کنند ما حدود دو میلیون عرب ایرانی داریم. و اگر حتی با استدلال های سطحی نگرانه و نژاد پرستانه آنها نیز جلو برویم پیشینه حضور سامی ها در پهنه ایران از آنجه آنها «آریایی» ها می نامند قدیمی تر است. اما اصولا در قرن بیست و یکم طرح چنین موضوع هایی که میلیون ها نفر را در قرن بیستم به کشتن دادند، تاسف بار است نشان می دهد که متاسفانه در برخی از شاخه های فکر ی و به دلایلی اغلب واکنشی ما تا به چه حد سقوط کرده ایم. ایرانیان امروز متاسفانه از یک سو گرایش های به شدت ملی گرایانه و افراطی نشان می دهند و از سوی دیگر با رفتارهای نامناسب خود در حال تخریب میراث فرهنگی شان هستند. در عین حال بسیاری از آنها نیز اصولا توجه ندارند یکی از سنت هایی که برای ما از فرهنگ گذشته به جای مانده است همین قابلیت بالای مردممان در مدیریت کردن تفاوت های زبانی، دینی ، آداب و غیره است که بنایش نه بر حذف و تحقیر دیگری بلکه در پذیرش و همکاری و همگامی بنا شده است.
جدا افتادن از جهان و بی خبری و بی سوادی و پایین بودن فرهنگ عمومی هم البته به این گرایش ها بسیار دامن میزنند باز برای مثال باید به شووینیست ها یادآوری کنم که در قرن بیستم زبان عربی که افزون بر آنکه زبان اصلی دین اسلام است، یکی از زبان های موجود در ایران است و بنابراین ما باید به آن اهمیت زیادی بدهیم، در سال ۱۹۸۸ برنده جایزه نوبل ادبیات شد (نجیب محفوظ). اما در این حال هر روز در رسانه های ما از رسمی و عیر رسمی شاهد توهین به «اعراب» هستیم و برای بسیاری از افراد حتی به اصطلاح تحصیلکرده ما نیز تحقیر سایر فرهنگ ها ولو فرهنگ های حاضر در ایران، از عرب و افغان و … کاملا عادی است و بلاهت خود را با آلوده کردن نام بزرگان تاریخی ایران ، یعنی شاعرانی همچون فردوسی، تکمیل می کنند و خوراکی آماده برای تبلیغات «پان» ها به آنها می دهند.
۳. مسئله دیگر، بحث نگاه امنیتی است که به این قضیه وجود دارد. به نظر شما آیا واقعا می توان تدریس زبان های محلی و قمی را تهدیدی برای امنیت ملت و کشور ایران دانست؟
ابدا و درست برعکس. اجازه بدهید موضوع را کمی باز کنم، مسئله امنیتی اگر از طرف نیروهای امنیتی، ارتش، سپاه و سایر ارگان هایی که وظیفه و رسالتشان حفظ کشور از تهدید های خارجی و همچنین تنش های قومی است، مطرح شود، به نظر من منطقی است . نه به این معنا که من خطر قومی را در ایران به رسمیت بشمارم، اما معتقدم که تاریخ صد سال گذشته ایران نشان داده است که قدرت های بزرگ بارها و بارها، از تکثر قومی ایران برای تفرقه افکنی و تضعیف دولت های مرکزی استفاده کرده اند، کاری که به صورتی بسیار گسترده تر و ویرانگر تر امروز در پهنه های بزرگی از خاور میانه (افغانستان، عراق، سوریه، یمن، لیبی و …) نیز دارند انجام می دهند و پیش از آن باز هم به صورتی گسترده و با قربانیان بی شمار انسانی در قاره افریقای سیاه به ویژه در مناطق مرکزی( کنگو ، رواندا و…) و باز پیش از آن در آسیای جنوب شرقی ( ویتنام، کامبوج، فیلیپین و…) انجام داده اند. بنابراین اینکه تکثر قومی و زبانی ممکن است مورد سوء استفاده دشمنانی قرار بگیرد که خواسته باشند انسجام ملی را از میان برده و کشور را ویران کنند، کاملا قابل تصور است، اما دقیقا به همین دلیل است که من از آزادی گسترده زبان ها و فرهنگ های قومی در چارچوب قوانین کشور با محوریت یک زبان میانجی، فارسی، به مثابه زبان پیوند دهنده و سپس، زبان های محلی دفاع می کنم. به نظر من ایران باید همچون تاریخ چند هزار ساله خود ، الگوی تکثر قومی ، زبانی و فرهنگی باشد و این موقعیت را با موقعیت دولت ملی سازش دهد و بنابراین الگوی جدیدی برای دولت سازی و ملت سازی مدرن ایجاد کند و نه اینکه به دنبال الگوهای ژاکوبنی فرانسوی و غیر قابل اجرا و یا برعکس الگو های فدرال اروپایی نظیر آلمان و اسپانیا برود که آنها نیز در ایران غیر قابل اجرا هستند.
بنابراین خلاصه بگویم به نظر من کسانی که امروز امنیت ملی را تهید می کنند در دو جبهه در برابر یکدیگر قرار گرفته اند : از یک سو کسانی که به اسم دفاع از ملت و زبان فارسی، زبان های محلی و قومی و فرهنگ های ایرانی دیگر نظیر آذری، کردی، لری، بلوچی، عربی و … را تحقیر و تکذیب می کنند و برنامه شان از میان بردن این فرهنگ ها از طریق یکسان سازی و اسیمیلیشن فرهنگی است ، و سوی دیگر درست برعکس ، همه کسانی که تحت عنوان «پان» گرد آمده اند و از جدایی اقوام و فرهنگ های ایرانی، از ایران سخن می گویند، در حالی که ایران جز گرد هم آمدن این اقوام و زبان ها فرهنگ ها نیست. گروه نخست اغلب روشنفکرانی هستند که تلاش می کنند خود را به عنوان داوطلب آزاد کمک به کارشناسان امنیتی معرفی کنند و حتی برآوردهای نیروهای امنیتی را که امروز به درستی معتقدند دیگر نباید از موضوع قومیت در ایران یک دغدغه و تابو امنیتی ساخت و باید آزادی را به بالاترین حد ممکن از رساند و وقت آن فرا رسیده که اصل پانزده اجرا شود، زیر سئوال برده و مایل هستند به هر قیمتی بدون آنکه لزوما از آنها خواسته شده باشد، به عنوان کارشناس مجانی اعلام آمادگی برای خدمتگزاری و ارائه نظریه امنیتی به بخش های افراطی در این تفکر امنیتی بکنند؛ و گروه دوم اغلب روشنفکران بدون پایه ای در میان مردم و گروه های فرهنگی اقوام ایران؛ مردمی که خود را به درستی متعلق به فرهنگی قدیمی و ریشه دار می دانند که لزوما بر اساس دولت ملی و در یک صد سال اخیر تعریف نمی شود و بنابراین اصولا ایران را چیزی جز خود نمی دانند. این روشنفکران بی ریشه و بی پایه که مدل تاریخی خودرا از خزب توده می گیرند، اغلب از مدل های استالینی پیش از جنگ جهانی دوم، برای نظریه سازی های خود استفاده می کنند، و چاره ای جز آن ندارند که دشمنان «شووینیست فارس» خیالی برای خود بتراشند تا بتوانند خود را توجیه کنند. این دو گروه افراطی امروز بزرگترین خطر برای امنیت ایران به حساب می آیند و طبیعتا بسیار از موضع گیری های یکدیگر راضی هستند زیرا موضع گیری هر گروه موضع گیری های گروه دیگر را توجیه کرده و مشروعیت می بخشد.
این گفتگو در مهر ماه ۱۳۹۲ با دائره المعارف بزرگ اسلامی انجام گرفته است
لینک در دائره المعارف
http://www.cgie.org.ir/fa/news-77