عزت الله سحابی، روز ۱۰ خرداد ماه ۱۳۹۰ (۳۱ ماه مه ۲۰۱۱) در ۸۱ سالگی درگذشت. آنچه بیش از هر چیز در نوشته ها و مطالبی که پس از درگذشت وی به چشم می خورد، اجماعی تقریبا کامل در اخلاقی بودن و الگو وار بودن حیات او و نه لزوما در «سیاستمدار بودن» وی، بود. مرگ سحابی پس از عمری مبارزه بر سر عقایدش، بدون آنکه کوچکترین خللی در آنها وارد آورد و با سرسختی بی مانندی که در کمتر «سیاستمدار حرفه ای» به چشم می خورد، شاید گویای از میان رفتن تدریجی آخرین نسل از سیاستمدارانی در جهان باشد که هنوز اخلاق را در درجه نخست اولویت نسبت به مصالح سیاسی و منافعی که خود برای این حوزه تعریف کرده اند، باشد. هر چند این حقیقتی تلخ است که نخستین بار ماکیاولی بر آن انگشت گذاشت و با تکیه بر تاریخ، آن را تشریح و تحلیل کرد؛ حقیقتی مبنی بر آنکه دو حوزه سیاسی و اخلاقی ظاهرا و در اکثر فرهنگ های انسانی تضادی آشتی ناپذیر با یکدیگر دارند. اما این را نیز نمی توان انکار کرد که تاریخ قرن بیستم نمونه های زیادی را نیز نشان می دهد که اخلاق گرایی بر سیاست ورزی پیشه گرفته است.
اما این نیز پرسشی اساسی است که آیا در نهایت سیاست ورزی به مثابه پشتیبانی از اقلیت ها و آنها که نه در حوزه مرکزی هژمونی سیاسی بلکه در پیرامون و زیر ضربات قدرت مرکزی هستند، آیا اصولا امری ممکن است؟ آیا می توان اخلاق و سیاست را با هم خواست و از آن بالاتر با هم به اجرا در آورد؟ شاید این پرسش اساسی قرن بیستم و بیست و یکم باشد. پرسشی که زندگی و رفتار مهندس سحابی از دوران پیش از انقلاب اسلامی تا آخرین روزهای عمرش، پاسخی روشن بدان می داد که جایی برای هیچ شک و تردیدی باقی نمی گذاشت: اینکه به هیچ بها و قیمتی، نباید از سوی آنها که دست شان از قدرت کوتاه است به سوی دیگر رفت، و به خصوص این کار را نباید کرد، اگر پای شرف و انسانیت در کار باشد. در یک کلام، بهتر آن است که شرافتمندانه مرد تا آبروی خود را بر سر قدرت و زور فانی و این جهانی گذاشت.
امروز هر چند نمی توان انکار کرد که الزامات سیاست ورزی و حاکمیت در مدرنیته و پسا مدرنیته ای که انسان ها برای خود ساخته اند، بی شک جای چندانی را برای اخلاق و شرافت انسانی از نوع پیش صنعتی اش باقی نگذاشته است، اما پایبند بودن به اخلاق، شرافت، انسانیت، مسئولیت، وجدان کاری، ادب و آبرو داری و احترام به حقوق دیگری، به آداب و سنن و تاریخ و فرهنگ خود و میراث جهانی فرهنگ، و دانستن حقوق خویش و مرزهایی که نباید در زندگی اجتماعی زیر پا گذاشت تا حق کسی را ضایع نکرد، هنوز کارهایی ممکن هستند و نه شعارهایی اتوپیایی ، و نمونه آن انسانی که از ابتدا تا به انتها چنین کرد، هر چند این کار به بهای سنگینی در زندگی برای خود و نزدیکانش تمام شد، اما الگویی انکار ناپذیر برای همه باقی گذاشت.
«انسان شناسی و فرهنگ» درگذشت مهندس سحابی را به خانواده محترم ایشان و به عموم اهل علم و فرهنگ تسلیت می گوید و در زیر پاره ای از نوشته هایی را که درباره زندگی و درگذشت وی منتشر شده اند را به نقل از دو خبرگزاری و یک روزنامه می آورد.
بخشی از ویژه نامه شرق درباره مهندس سحابی
http://sharghnewspaper.ir/Page/Paper/90/03/11/4
• مهندس عزتالله سحابی در ۸۱ سالگی درگذشت
• ایران فردا بیسحابی
گروه سیاسی، امید ایرانمهر: مهندس عزتالله سحابی دیروز آرامتر از همیشه بر تخت بیمارستان مدرس تهران به خوابی ابدی فرو رفت تا با رفتنش بخشهایی تلخ و شیرین از تاریخ این سرزمین تا همیشه ناگفته بماند و به همراه دغدغههای پایانناپذیری که برای «ایران» داشت میهمان خاک و نقطه پایانی شود بر «نیم قرن خاطره و تجربه.» سحابی که از اوایل اردیبهشتماه گذشته به دلیل سکته مغزی در بیمارستان بستری شده بود به دنبال انجام عمل جراحی برای خارج کردن لخته خون، به کما رفت و سطح عملکرد مغزش دیگر به حال عادی بازنگشت. سحابی بعد از یکماه دست و پنجه نرم کردن با مرگ، در ساعت دو بامداد روز سهشنبه، در سن ۸۱ سالگی رخ در نقاب خاک کشید و دار فانی را وداع گفت. پیکر وی صبح دیروز به منزلش واقع در لواسان تهران منتقل شد تا صبح امروز بر دستان دوستدارانش تشییع شود. سحابی در طول هشت دهه زندگی خود وقایع تاریخی بسیاری را به چشم دید. از ورود متفقین به تهران تا تبعید رضاخان، از دوران حکومت ملی مصدق تا کودتای ۲۸ مرداد و از خفقان محمدرضاشاهی تا فضای باز سیاسی و انقلاب اسلامی همه و همه وقایعی بودند که سحابی شاهدی صادق برای روایت آنها بود. او در سالهای پس از انقلاب نیز در ردههایی چون معاون نخستوزیر و رییس سازمان برنامه و بودجه و نماینده مردم تهران در مجلس خبرگان قانون اساسی و اولین دوره مجلس شورای اسلامی ایفای نقش کرد و از این جهت خاطرههای بسیاری از آنچه در دولتهای اول انقلاب میگذشت با خود به همراه داشت.
عزتالله سحابی در سال ۱۳۰۹ همزمان با حکمرانی رضاخان در خانوادهای فرهنگی به دنیا آمد. مادرش معصومه اسدیکنی و پدرش مرحوم دکتر یدالله سحابی از چهرههای شاخص جریان ملی- مذهبی در پیش و پس از انقلاب و دانشآموخته دکتری زمینشناسی از فرانسه بود. سحابی در سال ۱۳۲۷ وارد دانشگاه تهران شد تا در رشته مهندسی مکانیک تحصیل کند اما ورود به دانشگاه علاوه بر کسب علم برای او فرصتی بود تا فعالیتهای اجتماعی خود را در قالبی جدیتر پیگیری کند. اینچنین بود که به محض ورود به دانشگاه به انجمن اسلامی دانشجویان پیوست و در کنار افرادی چون محمد نخشب، حسین عالی، منصوربیگی، حافظی، مهدوی شهرضایی، گوشهگیر و ابنشهیدی فعالیتهایش را پی گرفت.
دوران کودتا و راه مصدق
سحابی و یارانش در انجمن، تعلق خاطر ویژهای به دکتر مصدق و دولت ملی وی داشتند. از همین جهت بود که وقوع کودتای ۲۸ مرداد، افزایش فعالیتهای سیاسی آنها را به دنبال داشت. سحابی خود میگوید: «انجمن اسلامی دانشجویان با وقوع کودتای ۲۸ مرداد همچون پیشگامان خود مرحوم طالقانی و مرحوم بازرگان و دکتر سحابی که تا آن زمان افرادی غیرسیاسی بودند و پس از کودتا به یک عنصر سیاسی تبدیل و در عرصه سیاسی فعال شدند.» در روز کودتای ۲۸ مرداد، سحابی در همدان به سر میبرد. خبر کودتا که رسید به همراه دوستان همدانیاش که گویا چندان هم سیاسی نبودهاند تظاهراتی به راه انداختند و علیه دولت کودتا شعار دادند. همین ارتباطات با شهرستانها بود که پس از کودتا نطفههای نهضت مقاومت ملی را شکل داد و امکان گسترش آن در شهرستانها را فراهم کرد. یکی از فعالیتهای نهضت مقاومت انتشار نشریهای با عنوان «راه مصدق» بود. فعالیتی که عزتالله سحابی نیز در آن مشارکت موثری داشت. وی در جریان فعالیتهای مربوط به انتشار راه مصدق بود که برای اولینبار بازداشت شد. سحابی که همه چیز را برعهده گرفته بود یکماه را در زندان فرمانداری گذراند و سپس آزاد شد. پس از آزادی حدود دو ماه فعالیت را کنار گذاشت اما از اواخر تابستان ۱۳۳۳ دوباره به تشکیلات نهضت مقاومت وصل شد. در اسفند همان سال بود که سحابی با زریندخت عطایی، خواهرزاده مهندس بازرگان و خواهر دوستش رحیم عطایی ازدواج کرد اما یک ماهونیم پس از ازدواج برای دومین بار به همراه عسگری، مسوول تکثیر راه مصدق بازداشت و اینبار به زندان لشکر دو زرهی منتقل شد. در آنجا او و عسگری به اتفاق مهندس بازرگان که چند روز پیش از وی بازداشت شده بود به یک سلول منتقل شدند. اینچنین بود که سحابی بدون محاکمه به مدت هفت ماه در زندان ماند.
تاسیس نهضت و آغاز راهی نو
بعد از کودتا، فضا تغییر کرده بود. افرادی مثل بازرگان و دکتر سحابی که کمتر به سیاست روی خوش نشان میدادند احساس وظیفه کردند که وارد سیاست شوند. سال ۱۳۳۸ در جریان دکترین کندی فضای سیاسی ایران باز شد و فعالیتها گسترش بیشتری یافت. اینجا بود که مهندس بازرگان و دکتر سحابی به دنبال مذاکره با آیتالله طالقانی در مورد تاسیس یک تشکل مبتنی بر عقاید و مرام اسلامی و ملی به توافق رسیدند. تشکیلاتی سیاسی – مذهبی که بتواند مبارزان مسلمان را تحت پوشش قرار دهد. جریان ملی – مذهبی از همان زمان متولد شد و اندیشههایی که ریشه در تأملات چهرههایی چون سیدجمالالدین اسدآبادی داشت به تشکیل گروهی سیاسی با عنوان «نهضت آزادی ایران» انجامید.
انقلاب سفید و بازداشتهای گسترده
تاسیس نهضت آزادی دو ماه بعد از به قدرت رسیدن دکتر امینی اعلام شد. نهضت آزادی به سرعت در شهرهای مختلف کشور گسترش یافت و حتی برخی اعضای حزب مردم متعلق به اسدالله علم نیز به آن پیوستند. این موضوع باعث شد، رژیم به فعالیتهای این گروه تازهتاسیس که بازرگان و طالقانی را در راس داشت حساس شود. در پی اعلام اصلاحات ارضی و انقلاب سفید از سوی محمدرضا شاه پهلوی و دولت امینی، نهضت آزادی در سوم بهمن ۱۳۴۱ اعلامیهای در اعتراض به انقلاب سفید منتشر کرد که با واکنش تند حکومت مواجه شد و باعث دستگیری سران و عدهای از فعالان نهضت از جمله آیتالله طالقانی، مهندس بازرگان و دکتر یدالله سحابی شد. دو ماه بعد گروه دیگری از اعضای نهضت آزادی از جمله عزتالله سحابی نیز به جمله بازداشتیهای نهضت پیوستند. به دنبال بازداشت این افراد، محاکمه آنان در سالهای ۱۳۴۲ و ۱۳۴۳ به اتهام اقدام برضد امنیت کشور، ضدیت با سلطنت مشروطه و اهانتهای گستاخانه به مقام شامخ سلطنت در دادگاه نظامی برگزار شد. دادگاه در روز شانزدهم دیماه ۱۳۴۲ پس از ۳۱ جلسه محاکمه، رای به محکومیت متهمان داد. بر اساس این حکم آیتالله طالقانی به ۱۰ سال حبس، مهندس بازرگان به ۱۰ سال حبس، دکتر یدالله سحابی، دکتر عباس شیبانی و احمد علیبابایی به شش سال زندان و پرویز عدالتمنش به یکسال حبس محکوم شدند. عزتالله سحابی نیز به همراه ابوالفضل حکیمی و محمدمهدی جعفری در این دادگاه حکم چهار سال حبس گرفت و روانه زندان قصر شد. دوران زندان برای زندانی، سختیهایی دارد اما برای سحابی و همفکرانش این سختی دو چندان شد چرا که دو سال پس از آغاز دوران حبس در مهرماه ۱۳۴۴ عزتالله سحابی به همراه ۱۷ زندانی دیگر از جمله مهندس بازرگان و دکتر سحابی، به دلیل شرکت در اعتصاب غذایی در حمایت از زندانیان دیگر به زندان برازجان تبعید شدند. بیش از سحابی خانواده وی در این دوران، روزگار دشواری را از سر گذراندند. آنها برای نیمساعت ملاقات دو شبانه روز مسیر رفت و برگشت تا برازجان را در راه بودند.
مرحوم محمد گفت ارتباط با سازمان را بیشتر کن
در اردیبهشت ماه ۱۳۴۶ بود که عزتالله سحابی بعد از گذراندن دوران حبس چهار ساله خود از زندان آزاد شد. سحابی در این دوره بعد از آزادی از زندان بیشتر به خانواده پرداخت. چرا که فعالیتهای نهضت عملا متوقف شده بود و جز جلساتی که دو هفته یکبار در بیرون از شهر برگزار میشد، فعالیت دیگری انجام نمیشد. عزتالله سحابی یکی از اولین افرادی بود که از تشکیل سازمان مجاهدین خلق مطلع شد. محمد حنیفنژاد و سعید محسن از اعضای شاخه دانشجویی نهضت بودند که تشکیل این سازمان چریکی را به اطلاع مهندس بازرگان، مرحوم طالقانی، دکتر سحابی و مهندس سحابی رساندند.
در این دوره محمد حنیفنژاد اصرار زیادی داشت که عزتالله سحابی ارتباط خود را با سازمان بیشتر کند و سحابی نیز تلاش میکرد تا با تغییر سبک زندگی خود برای پیوستن به چریکهای مسلمان آماده شود. سحابی میگوید: «مرحوم محمد مکررا به من اصرار میکرد که هرچه زودتر خودت را از کارخانه صافیاد آزاد کن، چرا که کارهای زیادی است که باید انجام شود.»
در همین شرایط بود که اول شهریور ۱۳۵۰ ساواک خانههای تیمی و اعضای سازمان را مورد هجوم قرار داد.
در همین دوره بود که سحابی به همراه هاشمیرفسنجانی و طاهر احمدزاده نامههایی خطاب به امام خمینی(ره) و دیگر مبارزان خارج از کشور نوشتند و از آنان خواستند در برابر بازداشت گسترده اعضای مجاهدین موضعگیری کنند. این نامهها را به یکی از دوستان سحابی سپرده شد تا بعد از خروج از کشور آنها را به مقصد برساند اما بسته نامهها در فرودگاه لو رفت و دوست سحابی و سپس خود او بازداشت و به زندان اوین منتقل شدند. همزمان هاشمیرفسنجانی نیز دستگیر شد. سحابی تا دیماه همان سال در اوین ماند و سپس به قزلقلعه منتقل شد. خردادماه ۵۱ بود که عزتالله سحابی که به ۱۱ سال زندان محکوم شده بود، به همراه ۹ نفر دیگر از زندانیان مجاهدین به زندان شماره چهار قصر منتقل شد. این شرایط اما باقی نماند چرا که در آبانماه ۵۱، ساواک و پلیس شاه برای فاصله انداختن میان مرکزیت و بدنه مجاهدین و زندانیان جدید و قدیم گروهی از آنها را به زندان عادلآباد شیراز تبعید کردند که عزتالله سحابی نیز در میان آنها بود. دوران زندان در شیراز حدود شش سال به طول انجامید و در اواخر مهر ۵۷ بود که سحابی همزمان با چهلم شهدای ۱۷ شهریور به تهران بازگردانده شد.
یکی از ۱۴ انقلابی مورد وثوق
سحابی زمان کمی برای خانواده خود داشت. از همان روزی که با زریندخت عطایی ازدواج کرد، تنشها و فراز و نشیبهای گوناگونی زندگیاش را تحت تاثیر خود قرار داد. امتزاج مبارزه سیاسی با زندگی سحابی آنچنان بود که پیروزی انقلاب هم نتوانست اندکی از مشغلههایش را کم کند. او پیش از پیروزی به خانواده وعده داده بود که در روزی اینچنین بیشتر با آنها خواهد بود اما روزگار سرنوشت دیگری برایش رقم زده بود. سحابی از جمله افرادی بود که از سوی بنیانگذار جمهوری اسلامی و شهید مطهری به عنوان اعضای شورای انقلاب اسلامی برگزیده شد. به این ترتیب از یک ماه پیش از پیروزی انقلاب مشغلههای دولت انقلابی بر دوش سحابی سنگینی کرد و او باز غرق در فعالیتهای سیاسی شد.
ریاست سازمان برنامه، استعفا و نمایندگی مجلس
با ورود امام به ایران و تشکیل دولت موقت، سحابی هم همچون اغلب همفکرانش به یاری مهندس بازرگان شتافت. مهرماه ۱۳۵۸ بود که عزتالله سحابی به سازمان برنامه و بودجه رفت تا بعد از علیاکبر معینفر، دومین رییس سازمان برنامه و بودجه بعد از انقلاب باشد. با وقوع ماجرای تسخیر سفارت آمریکا در تهران توسط گروهی از دانشجویان مسلمان، سحابی نیز به اتفاق نخستوزیر و دیگر اعضای دولت موقت استعفا داد. چندماه بعد در جریان انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی، سحابی به عنوان کاندیدای گروه «همنام» که فهرست آن توسط آیتالله سید ابوالفضل موسویزنجانی، محمدتقی شریعتی، مهدی بازرگان و یدالله سحابی تهیه شده بود، در انتخابات شرکت کرد و به عنوان نماینده تهران به مجلس راه یافت. او در مجلس نیز ریاست کمیسیون برنامه و بودجه را برعهده گرفت و دغدغههای اقتصادیاش را پیگیری کرد.
درآمیختن اخلاق و سیاست
با خروج جریان ملی- مذهبی و نهضت آزادی از حاکمیت، سحابی نیز به حوزه فعالیتهای مطبوعاتی و فکری پرداخت و حاصل کار او ماهنامهای شد با عنوان «ایران فردا» که از سال ۱۳۷۰ تا زمان توقیف در سال ۱۳۷۹ از مهمترین مجلات زمان خود به شمار میآمد.سحابی با وجود محدودیتهایی که برایش ایجاد شد هیچگاه پای از دایره اخلاق بیرون نگذاشت و به شهادت موافق و مخالف از جمله منادیان سیاست اخلاقی در بازار هفترنگ سیاست بود.
لواسانات؛ خانه ابدی
بعد از توقیف «ایران فردا» در سال ۷۹ مهندس سحابی فعالیتهای سیاسی علنی خود را کمتر کرد و بیشتر زمان خود را با خانوادهاش میگذراند. هرچند از اخبار به دور نبود و در مسایل مهم سیاسی دیدگاههای خود را ارایه میداد. سحابی در سالهای اخیر بیشتر زمان خود را در خانهاش در منطقه لواسان تهران میگذراند و تنها یک یا دو روز در هفته به تهران میآمد و در دفتری ساده در حوالی میدان هفتتیر به کارهای روزانه خود میپرداخت. روزی که سحابی برای انجام عمل جراحی به بیمارستان رفت، دخترش نتوانست به دیدارش بیاید و وقتی آمد او چند روز بود که در بیهوشی چشمهایش را بسته بود و سخن نمیگفت. حالا سحابی بعد از یک عمر فعالیت سیاسی بدرود حیات گفته است. خانوادهاش اعلام کردهاند، میخواهند او را در منطقه لواسان جایی که قلب ناآرامش سالهای پایان عمر در آن تپید به خاک بسپارند. مراسم وداع آخر با سحابی امروز از ساعت هشت صبح با حضور خانواده و دوستدارانش از مقابل خانه وی آغاز خواهد شد.
ماشاءالله شمس الواعظین
• جمع اخلاق و سیاست
•
یکم: درگذشت مهندس عزتالله سحابی یکی از شخصیتهای برجسته ملی، ضایعهای بزرگ برای جامعه ایران نه فقط جامعه سیاسی که کل جامعه ما محسوب میشود. من در این یادداشت کوتاه و فراتر از روابط شخصی با این شادروان میخواهم به این نکته اشاره کنم که مهندس سحابی افسانه عدم آمیختگی سیاست و اخلاق را از ذهنها زدود و با رویکرد خود نشان داد که اخلاق و سیاست دو مقوله قابل جمعاند و نه متضاد.
سالها بود در حوزه اندیشه سیاسی به ویژه در ایران معاصر، عدم آشتی میان این دو مقوله را به دلیل عدم هماهنگی میان بنیادها و قواعد و حوزه کاربری آن را ترویج میکردند. به ویژه پس از انقلاب اسلامی ایران این نکته مطرح بود که اخلاق مقولهای کاملا ارزشی و به پیوندها و ارزشها و نوع دوستیها مربوط میشود، در حالی که حوزه سیاست صرفا به حوزه منافع و کاربردهای آن خلاصه میشود. آنقدر در این تئوری دمیده شد که هر کس وارد حوزه سیاست میشد گویی از اخلاق گریز میکرد و هر کس به اخلاقیات روی میآورد با سیاست وداع میکرد. مهندس سحابی با رفتار و باورهای خود نشان داد این دو مقوله را میتوان با یکدیگر آشتی داد. حتی اگر از حوزه سیاست به نفع اخلاق فاصله گرفت. عمر پر برکت مهندس سحابی نیز نشان میداد که ایشان به سود حوزه اخلاق، سیاست را قربانی میکرد به ویژه آنجا که این دو مقوله در تقابل با یکدیگر قرار میگرفتند. بنابراین در آن آموزه رفتارها و باورهای مهندس سحابی شاید برای نسل امروز کمی دشوار باشد اما هنگامی که جامعه ایران به ویژه نخبگان به ارزشها و آرمانها و پیامدهای یک رفتار پسندیده به بلوغ دست یابند تازه نوبت به کارکردهای مثبت نگاه شخصیتی همچون سحابی میرسند.
دوم: من نگران آنم که جامعه ایران از داشتن شخصیتهایی چون مهندس سحابی تهی شود و شخصیتهای کنونی به ویژه نخبگان حوزه سیاست یا به باورهای آن سرطیف رادیکالیسم سیاسی پناه ببرند یا به این سوی سر طیف تحجر و انجماد فکری دچار شوند و در این میان رنگهای خاکستری و شخصیتهای میانی و الگوهای آن گم شوند. حال این میراثداران آمیختگی اخلاق و سیاست یکی پس از دیگری چشم از جهان فرو میبندند بدون آنکه جامعه به زایش شخصیتها و نخبگان مشابه امیدوار باشد. مهندس سحابی بخشی از عمر خود را در زندان گذراند. مهندس سحابی که تغییر نکرده بود، گویی این شرایط پیرامونی و حاکم بر جامعه است که دستخوش تغییر شده بود. حال باید دید نخبگان کنونی چه عبرتی از باورها و رویکردهای شخصیتی همچون سحابی خواهند گرفت. آنچه مسلم است این است که سحابی زاده نهضت مقاومت ملی پس از شهریور ۲۰ است. این شخصیت ناقل ارزشهای مبارزاتی و پیونددهنده سه نسل دوران مبارزه بود. آیا نخبگان جامعه ایران فقط از این زاویه میتوانند پیونددهنده میان نسلهای امروز و فردای ایران باشند؟
سوم: من همچنین نگران آنم که با فقدان شخصیتی همچون مهندس سحابی، دولت به مفهوم عام کلمه از داشتن شخصیتهای مشفق، دلسوز، منتقد، مسالمتجو و اصلاحطلب محروم بماند و خود قاضی و داور باورها و رفتارها و کارآمدی برنامههای خود باشد، بدون آنکه شخصیتهای دلسوزی همچون سحابی در حوزههای گوناگون پرچمدار نقد دلسوزانه و مشفقانه باشند. این نکته آنقدر اهمیت دارد که «اولف پالمر» نخستوزیر فقید سوئد روزی گفته بود اگر من میان گزینه نداشتن اپوزیسیون سیاسی و داشتن آن با هزینه تقویت آن به وسیله دولت باید یکی را انتخاب کنم قطعا گزینه دوم را انتخاب میکردم. از اینرو دولتها نباید از نداشتن شخصیتهای مشفقی همچون سحابی بر خود ببالند و بر بالین آرامش سر بیاسایند، بلکه باید نگران این وضعیت باشند و برای رفع این نگرانی باید به حوزه منتقدان مشفق جامعه مجال شکوفایی و رشد و توسعه بدهند. بهویژه به الگوهایی دامن بزنند که شخصیتهایی همچون سحابی را پرورش میدهند. درگذشت این فقید سعید بر ملت ایران تسلیت باد
حمید رضا جلایی پور
• دو نسل ستاره در سیاست اخلاقی
•
تعداد چهرههای سیاسی ملی که بیش از نیمقرن سیاستورزی «اخلاقی» و «پاک» در سطوح عالی را در کارنامه داشتهاند، بسیار محدود است و از این میان آنها که چنان خوشنامند و وجود نازنین و پرخیرشان به نمادهای «اخلاق سیاسی» برای چند نسل بدل میشود، انگشتشمارند. مهندس سحابی در کنار بزرگانی چون محمد مصدق، مهدی بازرگان و آیتالله طالقانی از معدود چهرههای سیاسی درخشان معاصر است که گذشت زمان بر فروغ تصویر و خوشنامیشان میافزاید. این میزان سرمایه اجتماعی و احترام در اثر هزاران روز تلاش هزینهبر، مجدانه و دیگرخواهانه در جهت خیر و مصلحت عمومی میلیونها شهروند و شرافت، سلامت نفس، پاکدستی، ایمان، اراده و استقامت مثالزدنی در طول چند دهه فعالیت اجتماعی و سیاسی به دست میآید و منجر به شکلگیری توافقی فراگیر میان فعالان سیاسی و نخبگان سیاسی بر سر «الگو» بودن شخصیتی «ملی» میشود و او را در وجدان جمعی جامعه در جایگاهی مینشاند که در هر نیمقرن جز چند نفر نمیتوانند به آن دست بیابند. یکی از نشانههای بزرگی مهندس سحابی دستیابی به چنین جایگاهی در ذهن و ضمیر جمعی ایرانیان فرهیخته و وطندوست است. حساسیت ویژه نسبت به سرنوشت و چشمانداز ایران؛ سیاستورزی ملتزم به ضوابط اخلاقی؛ بهرهگیری کارآمد از تجربه جمعی سیاستورزان ایرانی؛ معطوف بودن سیاستورزی به سمت اهداف و ارزشهایی که اخلاقا مرجحاند (آزادی، عدالت، مردمسالاری، رفاه و امنیت) به جای صرف کسب قدرت؛ کوشش در جهت کسب شناخت تاریخی، اقتصادی، جامعهشناختی و سیاسی عمیقتر و تجربیتر از جامعه ایران؛ توجه راهبردی به توسعه ملی؛ انصاف مثالزدنی در گفتوگوها و مواضع سیاسی (مثلا در تغییر موضع تحریمیشان در انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۸۴ و حمایت از دکتر معین)، شجاعت در تغییر و اصلاح موضع و نگاه سیاسی؛ واقعگرایی و اعتدال در نظر؛ پرهیز از سیاستورزی شعارزده و غیرمنعطف؛ توجه به موانع ساختاری توسعه فرهنگی، اقتصادی و سیاسی؛ التزام عملی و بلندمدت به حرکت جمعی سیاسی و اخلاق کار گروهی؛ تاکید بر ملیگرایی مدنی؛ سلامت نفس و تدین عاقلانه، عارفانه و اخلاقی و تعلق به خانوادهای پاک و خوشنام از جمله عواملی بودهاند که در کنار هم مهندس سحابی را در میان انگشتشمارانی قرار دادهاست که به این رتبه از خوشنامی در سیاست ایران رسیدهاند. این نسل از ستارگان سیاست اخلاقی در زندانهای دهه ۵۰ به جامعه ایران معرفی شدند و سوگمندانه مهندس سحابی از آخرین چهرههای آن بود. مرحوم پدرم
۳۰ سال پیش با شناختی وسیع از خانوادههای تهرانی میگفت در تهران خانوادهای شریفتر از سحابیها نمیشناسد.
غلام عباس توسلی
• دغدغه دار سربلندی ایران
•
مهندس عزتالله سحابی از شاخصترین فعالان سیاسی پیش از انقلاب و پس از آن بوده و همواره با هدف ارتقای سطح آزادی و عزت ملت به مبارزه میپرداخت. اگر بخواهیم کارنامه فعالیتهای مهندس سحابی را فهرست کنیم مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد. آنچه از مجموعه فعالیتهای مهندس عزتالله سحابی برای عموم مردم شناخته شدهتر است، فعالیت وی در مجموعه نهضت آزادی به همراه مهندس بازرگان و دکتر یدالله سحابی است. اما وی در حوزه فرهنگی و اجتماعی هم فعالیتهای تاثیرگذاری داشته است. مدیریت هشت ساله او بر ماهنامه «ایران فردا» که من هم افتخار همکاری با وی در این نشریه را داشتم، توانست در سالهای ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۹ فصل نوینی از نگاه انتقادی در رسانهها را آغاز کند. همچنین در مدتزمان ریاست ایشان بر شرکت انتشارات کتابهای بسیار مهمی تالیف یا ترجمه شد. مهندس سحابی یکی از مقاومترین و شایستهترین افراد فعال در ایران بود. مجموعه سرمقالههای وی در ماهنامه ایران فردا نشان میدهد که ایشان دغدغهای به غیر از آزادی ایران و سربلندی ایرانیان نداشت. ای کاش در طول این ۳۳ سال از ایشان بهره بیشتری میبردیم.
بهرام مهرجو
• نگاهی به زندگی و خدمات اقتصادی عزتالله سحابی
• پیرمرد چشم اقتصاد بود
•
شش ماه قبل پیرمرد با دستان لرزان در دفتر کارش حوالی میدان هفتمتیر و کمی دورتر از مسجدی در مرکز تهران، کنج اتاقی نشسته و اندوهگین از اتفاقی تلخ بود و خاطرات روزهای دور را مرور میکرد. خدمتکار سوال کرد: «آقای مهندس چرا سرکار میآیید. اگر در خانه بمانید دیگر از این اتفاقها هم نمیافتد.» باز هم مهندس جواب داد: «هیچ وقت در خانه نماندم. زندان رفتم باز هم سرکار رفتم و باز هم زندان رفتم بعد هم به دولت آمدم و باز هم به زندان رفتم. حالا هم ادامه میدهم.» روز گذشته سرانجام عزتالله سحابی، مرد یگانه مبارزه، سیاست و اقتصاد ایران دور از خانه مانده است. او همچنان مبارز و استوار باقی خواهد ماند حتی اگر نباشد.
مهندس اقتصاد یا سیاست؟
عزتالله سال ۱۳۰۹ به جمع خانوادهای افزوده شد که همگی اعضای آن دو خاصیت مهم داشتند. آنان جملگی مبارز و مسلمان بودند. پدر، رفاقتی سخت با مهندس بازرگان و آیتالله طالقانی داشت. او جوانی را در کنار خانواده مذهبی و انقلابی میگذراند و راهی دانشگاه تهران میشود تا مهندسی بیاموزد. دوره دانشجویی او با مبارزات ملی شدن نفت و قیام مصدق همراه بود. عزتالله در همان دوران زندان را تجربه کرد و باز هم فرصت آزادی یافت. او مدتی تجربه «آهنگری» هم کسب کرده بود: «وقتی از زندان آمدم بیرون بیکار بودم. این مربوط به قبل از رفتن به کارخانه است. این بیکاری باعث شده بود حتی با همسرم هم بحثهایی پیدا شود. در فکر ایجاد شرایط و تهیه لوازم زندگی برای بردن خانمم به خانه خودم بودم که در دکانی که در اجاره داشتم به کار آهنگری ادامه دادم. این دکان یک کارگاه دو دهنه بود. در همین خیابان اسکندری فعلی که کار آهنگری در آن به زور ماهی ۲۰۰ تا ۲۵۰ تومان یا گاهی ۳۰۰ تومان برای من درآمد داشت.» او همین کارگاه آهنگری را هم با همدوره دانشگاهیاش، مهندس سجاد هاشمی شریک بود. عزت خود روایت میکند از سال ۱۳۳۶ نشانههای امیدواری در زندگیاش نمایان شد. معیشت مهندس جوان قدری بهبود یافته بود و او میتوانست دورانی تازه تجربه کند: «سال ۱۳۳۶ شرکت «کوکس» اجرای نصب اسکلت فلزی کارخانه نساجی شماره دو شاهی را به مناقصه گذاشت. من به مهندس بازرگان اصرار میکردم که اقدامی کنید که شرکت «یاد» این پروژه را قبول کند و در مناقصه شرکت کند. شرکت یاد تا آن زمان کار مهمی نگرفته بود و همهاش کارهای شخصی میکرد. خانه مردم، تاسیسات و شوفاژخانهها… به هرحال درآمد زیادی نداشت. مهندس بازرگان حاضر شد در این مناقصه شرکت کند. من اسناد نقشهها را گرفتم و تمامی محاسبات و برآورد قیمتهای پیشنهادی این کار را خودم انجام دادم و این کار جدیدی بود. با پیشبینی یک سود ۱۵درصدی، پیشنهاد قیمت ۴۵۰ هزار تومانی را برای پروژه دادیم. مهندس بازرگان هم اسناد را امضا کردند و در پاکتی گذاشتند و به کوکس فرستادند..» دوران تازه زندگی عزتالله چنین آغاز شد. او با اندوخته سیاستورزی به میدان اقتصاد هم قدم گذاشت. مدتی بعد شرکت یاد پروژهای بزرگتر به وسعت ۲۲ هزار مترمربع میگیرد. به روایت عزت: «کار بعدی قدری مهندسیتر بود.» اما با این حال شرکت، فعالیتهای جدید را نیز آغاز میکند. پروژه جدید به قدری بزرگ بود که عدهای از مردم شمال نام آن را «برج سحابی» گذاشته بودند. عزتالله ولی چندان علاقهای به ادامه همکاری با یاد نداشت از همین رو شرکتی دیگر به نام «تست» تاسیس شد. این شرکت با موافقت مهندس بازرگان فعالیتهای خود را آغاز کرده بود. سحابی جوان به عنوان مدیرعامل شرکت تست انتخاب میشود. او مهندس «فرخ نجم آبادی» یکی از رفقای دوران دبیرستان خود را هم به شرکت میآورد. نجم آبادی در دانشکده تکنیکالاسکول نفت آبادان تحصیل کرده بود. دوران خوش عزت ولی دوام چندانی نداشت. مدتی بعد باز هم وضعیت اقتصادی عزتالله جوان دگرگون میشود.
مینویسد: «من که از زندان آمدم، شرایطی مانند همین دوستان داشتم. یعنی جایی نبود که کار کنم. درس مهندسی من هم تمام شده بود. آقای بازرگان گفتند شما بیایید در همین کارخانه کار کنید. اینطور من مدیرعامل کارخانه صافیر شدم.» او همزمان به مدرسه کمال هم سرک میکشید. یدالله سحابی هم مدرسه کمال را به کانون مبارزه و علم بدل ساخته بود. او از مرحوم رجایی گرفته تا گروهی دیگر از مبارزان را در مدرسه سامان داده بود. همزمان سهگانه، مدرسه، کارخانه و محافل انقلابی سبب شد تا عزتالله باز هم کارش به جلسات بازجویی ساواک بکشد: «این بار مرا بردند و گفتند که تو با گروهی همکاری داری که فلان و بهمان میکنند. این زندان دوم من بود.» مهندس جوان کارخانه را رها میکند و روانه زندان میشود. پدر در فراغ فرزند جوان میماند. مرحوم یدالله سحابی، عزت را تا مقابل زندان همراهی میکند. اما کمی پیش از زندان، باز هم رخدادی زندگی سحابی جوان را تحت تاثیر قرار میدهد: «در آن سالها شرکت یاد، زمین بزرگی به اندازه ۱۰یا ۱۲ هزار متر در محله دروس خریده بود و آنجا را به قطعات کوچک تقسیم کرده و میانش کوچه داده بودند. یکی از این قطعه زمینها که ۸۵۰ متر مساحت داشت، سهم پدرم، ایرج و من شد. بعدها پدرم و ایرج سهم خود را به من واگذار کردند و با آنکه ما پول پرداخت قسط آن را نداشتیم، قرار شد که اقساط آنها را در طول زمان بپردازیم و به این صورت مالکیت این ۸۵۰ متر زمین به نام من شد و همه پولش را هم به شرکت یاد بدهکار بودم. از سال ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۷ که بالاخره از زندان آزاد شدم هنوز ماهی ۵۰۰تومان قسط این زمین را میدادیم و گاهی میشد که شش یا هفت ماه این قسط معوق میماند. منتها در این مدت زمین ساخته شد و به قول دوست عزیزمان مهندس میثمی شماره پلاکش هم انقلابی است: ۵۷.» عزت دوباره مهرماه سال ۱۳۵۰ دستگیر میشود. دادگاه اول او را به هشت سال حبس محکوم میکند و در دادگاه تجدید نظر به ۱۱ سال حبس محکوم میشود. روزهای زندان، ایام تازهای برای عزت بود. او از فضای فعالیتهای اقتصادی فاصله میگیرد. عزتالله به زندان اوین میرود. مدتی بعد او را به زندان قزلقلعه انتقال میدهند. همزمان درون تشکیلات سازمان مجاهدین انشعابی رخ میدهد و عزت هم در دوران زندان در جریان امور قرار میگیرد. او در ایام زندان به دلیل فعالیتهای گسترده به برازجان تبعید میشود. مدتی هم با خلیل ملکی هم بند میشود و تجربه تازه میآموزد.
اما سال ۵۷
سالهای سخت زندان برای عزت به پایان رسیده بود. موج انقلاب او را از زندان رهایی میدهد. عزتالله ولی هنگامی که از میلههای قزلقعله خلاصی مییابد با گرفتاری تازهای مواجه میشود. همسر او در دوران دوری از عزت بیمار شده بود: «او افسرده شده بود. دوستان توصیه کردند که زری را به خارج از کشور ببرم. حالا من تازه چند روز بود که از زندان آزاد شده بودم.» عزتالله راهی سفر میشود. همزمان کشتی انقلاب در تهران پهلو میگیرد. مهندس بازرگان به حکم امام، نخستوزیر اولین دولت جمهوری اسلامی میشود. بازرگان در میان همراهان خود به جستوجوی مردی اقتصادی بود. او به سرعت به عزتالله پیغام میرساند که راهی تهران شود: «آقای مهندس بازرگان به من تکلیف کردند که پست وزارت صنایع را بپذیرم. اما من چون چندین سال در زندان و دور از جامعه بودم، تمایل داشتم که در فضای غیراداری باشم و کمتر کار اجرایی انجام دهم. به همین دلیل در دور اول پست وزارت را نپذیرفتم و در شورای انقلاب تا شهریور سال ۱۳۵۸ ماندم. بعد از فوت مرحوم طالقانی دولت موقت در شرف تغییراتی بود و قصد داشت ترمیمهایی انجام دهد و وزارتخانه جدیدی به نام وزارت نفت تاسیس کند. در واقع ایجاد وزارت نفت جزو تصمیمات اولیهشان بود. از این رو مهندس معینفر که در کابینه اول مهندس بازرگان رییس سازمان برنامه و وزیر مشاور بود، کاندیدای وزارت نفت شد. در بین دوستان آن زمان هم غیر از خود معینفر که از قدیم در سازمان برنامه حضور داشت، کمتر کسی بود که به امور اقتصادی و امور برنامه و بودجه آشنایی داشته باشد. من هم نه به صورت تخصصی و کارشناسی بلکه فیالجمله اطلاعات اقتصادی داشتم و چون دوستان و آقای معینفر هم میدانستند، بنده را به عنوان رییس سازمان برنامه و بودجه پیشنهاد کردند، دولت موقت و آقای بازرگان هم قبول کردند.» عزتالله سحابی اینگونه تجربه اولین پست دولتی را کسب میکند. «در واقع بنده از اول مهر سال ۱۳۵۸ رییس سازمان برنامه و بودجه شدم. به اقتصاد سوسیالیستی دولتی گرایش داشتم و مرحوم بازرگان به اقتصاد آزاد و به سرمایهداری گرایش داشتند. آقای طالقانی هم معمولا وسط ما را میگرفتند.» عزتالله مامور میشود برنامه اقتصادی اولین دولت جمهوری اسلامی را تدوین کند.
این برنامه نسبت به تمام برنامههایی که بعد از آن تدوین شد، کارشناسی شدهتر و متواضعانهتر بود. یعنی بلندپروازی در آن نبود و ادعایی از قبیل رفع اختلاف طبقاتی و رسیدن به نقاط آرمانی و با ارقام غیرواقعی در آن دیده نمیشد و بیشتر کارشناسی بود و هدف برنامه را هم این قرار داده بودند که در پایان برنامه پنج ساله اول، تمامی جمعیت ایران از حداقل زندگی برخوردار شوند. مهندس سحابی همزمان عضویت در شورای انقلاب را هم پذیرفته بود. او روایت میکند: «در اسفندماه سال ۵۷ که دولت تازه تشکیل شده بود یکی از گرفتاریهای بزرگ دولت، وزارت صنایع، وزارت کار و شورای انقلاب، مسایل کارگری بود. این مسایل فقط راجع به حقوق کارگر نبود، بلکه مربوط به خواستها و شورشهای کارگری بود. مدیران و سهامداران بسیاری از کارخانجات یا فرار کرده بودند یا پنهان شده بودند و میترسیدند و جلو نمیآمدند. به همین دلیل این کارخانجات بیسرپرست بوده و شوراهای کارگری بر آنها مسلط بودند در این کارخانجات کارگران با مدیرانی که از طرف سهامداران یا دولت گذاشته شده بود، درگیری داشتند. بهعنوان مثال، کارخانه ایرفو که مهندس قلیزاده در سال ۴۲ آن را تاسیس کرده و یک کارخانه ریختهگری چدن و فولاد بود و تقریبا تمام مبارزان آن روز از جمله مهندس بازرگان، شهید بهشتی، آقای اردبیلی، هاشمیرفسنجانی سهامدار آن بودند دارای مشکلات شدید کارگری بود.» شورای انقلاب کمیتهای را تعیین کرده بود تا به موضوعات کارگری و صنایع بپردازند: «جلسات این شورا تقریبا هر روز تشکیل میشد. خود من بعدازظهرها در شورای انقلاب بودم و صبحها هم به این شورا میرفتم. این شورا درست مثل یک ستاد جنگی کار میکرد چند تلفن روی میز بود که مرتبا زنگ میخورد و از شورشهای کارگری و گروگانگیری مدیران و هیات مدیره در تمام کارخانههای اطراف تهران و کل کشور خبر میداد. بنابراین در وضعیت بدی قرار داشتیم اگر صنایع میخوابید تمام کشور میخوابید و پیامدهایی همچون عدم تولید، بیکاری کارگران، نقشههای سیاسی که در این فضا رشد مییافت و عدم امنیت کشور بهوجود میآمد. تمام این مسایل در آنجا مطرح بود. به همین دلیل وزارت صنایع لایحهای به نام لایحه مدیریت تهیه کرد. این لایحه از شورای انقلاب آمد و در آنجا هم سریعا تصویب شد.»
دغدغههای سحابی هر روز شکل تازهای به خود میگرفت. او خود روزگاری فعالیتهای صنعتی را تجربه کرده بود و حالا کشور را در بحرانی سخت میدید: «از یک طرف صنعت در حال از بین رفتن بود و کارخانجات با حیله صاحبان قبلی خود در حال تخلیه بودند و از طرف دیگر هم شورشهای کارگری وجود داشت و سنگ روی سنگ بند نمیشد و کارخانهها عملا تعطیل بودند. به هر حال قانون مدیریت تصویب شد و با این قانون صنایع و سازمانهای خصوصی و پیمانکاریها عملا دولتی شدند. البته نه مالکیت آنها بلکه مدیریتشان و این بار سنگینی برای دولت شد و در همان یورش اول مدیریت و اداره ۶۰۰ کارخانه، از کارخانههای ۱۲ هزار کارگری گرفته مثل کفش ملی و ایران ناسیونال تا کارخانههای پنج کارگری و سه کارگری به گردن دولت افتاد. به همین جهت وضعیت بسیار دشواری ایجاد شده بود. در آن زمان بنده هم در سازمان برنامه و هم در کمیسیون شماره دو شورای انقلاب و هم در این جریان مسوولیت داشتم. بنابراین، بسیار نگران بودم و خیلی به این مساله فکر میکردم، به همین جهت تصمیم گرفتم که این مساله به صورت اساسی و پایهای در شورای انقلاب طرح و حل شود. بنابراین، طرحی در مورد اقتصاد و صنعت نوشتم که یک طرح عملی و ارجاعی بود و خیلی تئوریک نبود تا دو سال قبل هم آن را در منزل داشتم که متاسفانه در حال حاضر در اختیارم نیست. اما در این طرح چنین استدلال شده بود که سرمایهگذاری بخش تولید و صنعت باید خصوصی باشد. اما تا حدی هم نظارت دولت بر آن باشد و حدود سود موسسات خصوصی را با روشی مثل مالیات کنترل کنیم، بهگونهای که اصل سودآوری سرمایه آنها در سال از ۱۶درصد تجاوز نکند. از این ۱۶درصد ششدرصد مربوط به کاهش ارزش پول و تورم بود و سودی برای سرمایهدار محسوب نمیشد و ۱۰درصد دیگر آن هم سود سرمایه بود که البته این را با ترس و لرز در شورای انقلاب مطرح و توجیه کردیم که باید مشوقی برای مردم وجود داشته باشد تا اقدام به سرمایهگذاری صنعتی کنند.» مهندس سحابی مامور میشود تا در جلسات ستاد بسیج اقتصادی هم شرکت کند. بعدها بهزاد نبوی، جایگزین او در ستاد بسیج اقتصادی میشود. عزتالله سحابی در دوران حضور خود سعی میکند نیازهای مردم بدون گرفتاری تامین شود. اما شاید سختترین دوران حضور او به ایامی مربوط شود که دولت نام ۵۲ سرمایهدار را برای مصادره اموال مطرح میکند. عزتالله این بار هم در خط مقدم بود: «مصوبه دیگری در شورای انقلاب وجود داشت که طی آن اسامی ۵۲ خانواده را که در صنایع قبل از انقلاب صاحبنام بودند مثل خانواده لاجوردی را به عنوان مشمولان بند ب اعلام کرد. آقای بازرگان در مصاحبهای در رادیو و تلویزیون این اسامی را اعلام کردند که جنجال زیادی را هم ایجاد کرد. اما شورای انقلاب پشت آن ایستاده بود و دولت هم میگفت این بند را ما پیشنهاد کردهایم اما اسامی این خانوادهها را شورای انقلاب تعیین کرد. البته نه بهطور مستقیم بلکه کمیتهای تشکیل شد که وزیر بازرگانی وقت آقای دکتر صدر بودند و با حاج سیدجوادی تفاوت دارد. حاج سیدجوادی وزیر نفت آقای معینفر، وزیر صنایع آقای احمدزاده، بنده به عنوان وزیر سازمان برنامه، آقای عالینسب و مهندس کتیرایی وزیر مسکن عضو این کمیته بودند. این کمیته نام ۵۲ خانواده را تعیین کردند که اکثر آنها هم به درستی انتخاب شدند. اما در مورد دو نفر اشتباه شده بود به این دلیل که وزارت صنایع عمدا اطلاعات غلط در مورد این افراد به کمیسیون داد. یکی از آنها آقای حاجعلی طرخانی بود که چند سال پیش فوت کرد. ایشان در صنایع قند بودند و در شروع انقلاب، امام خمینی(ره) سرپرستی کل اموال هژبر یزدانی را به عهده ایشان گذاشته بودند. در آن زمان شایعه شده بود ایشان اموال هژبر را میبرد. همچنین میگفتند ایشان اوراق قرضه شاه را ارزان خریده و به قیمتگران با دولت حساب کرده است. به هر حال ایشان به ناحق شامل بند ب شد. محمد تقی برخوردار هم همینطور. ایشان صاحب صنایع مشهور ایران بود و کارهایش از تمام صاحبان صنایع درستتر بود. صنایع پارس و چندین کارخانه بزرگ را داشت و حدود پنج هزار کارگر، کارمند و مهندس برایش کار میکردند. شیوه مدیریتاش در صنایع معروف بود. تمام صنایع ایشان مانند اصول کارخانجات امروزی ژاپن سازماندهی شده و خیلی محکم و منسجم بود. تنها کسانی که من از اینکه موافقت کرده بودم مشمول بند ب شوند و از آن پشیمان شدم این دو نفر بودند.» سحابی متواضعانه اشتباهات گذشته را میپذیرفت. او جایگاهی بسیار مهم در ساختار دولت ایران داشت. حتی روایت میکردند که برخی اعضای شورای انقلاب به دولت خرده میگیرند که برخی از اعضای سازمان برنامه و بودجه و سحابی با کلام خود جایگاهی بیش از وزرا پیدا کردهاند. سحابی ولی در پاسخ چنین میگفت: «ما از حرف کارشناسی دفاع میکنیم و کوتاه نخواهیم آمد.» سحابی چنان معتمد شده بود که در مجلس هم کلامش پذیرفته بود: «بنابراین هر چه من میگفتم سریع میپذیرفتند. هر طرح اقتصادی را که من دادم راحت قبول کردند. طرح ملی شدن بانکها که آقای معینفر آورد در یک جلسه تصویب شد البته آن زمان هنوز در دولت نبودم و در شورای انقلاب بودم.» او اعتقادات خود را داشت: «بنده هم در شورای انقلاب و هم زمانی که به مجلس رفتم، طرفدار کاهش هزینههای دولت بودم و اعتقادم بر این بود که میتوان به سادگی جلو برخی ریختوپاشها را گرفت و تا حدود ۵۰درصد هزینههای دولت را پایین آورد. با استقراض از بانک هم مخالف بودم. چون خود کارشناسان بانک مرکزی اطلاعات کارشناسی به ما داده بودند که هر استقراضی که دولت از بانک مرکزی میکند حداقل به ازای ۲۰درصد از آن مبلغ را بانک باید اسکناس چاپ کند. یعنی مجموع سپردهها و پساندازهایی که نزدیک بانک مرکزی یا بانکهای دیگر بود کفاف وامهای دولت را نمیداد. یعنی اگر همه آنها را به وام دولت اختصاص میدادند، به کارهای دیگری که بانکها باید انجام دهند مثل وام به مردم و سرمایهگذاران نمیرسیدند. این بود که ما مخالف این مساله بودیم چرا که وقتی هر سال ۲۰درصد از کل بودجه کشور یا بخشی از آنکه به صورت وام است، اسکناس چاپ شد این امر موجب کاهش ارزش پول و تورم میشود. سال بعد هم مجبور هستند پول بیشتری چاپ کنند به این دلیل بنده شخصا طرفدار محدودیت هزینههای ارزی و ریالی دولت بودم. وقتی هم بودجه سال ۶۰ در فروردین ماه همان سال به مجلس آورده شد، خیلی از نیروهای ملی یا اپوزیسیون داخل مجلس در مخالفت با آن بودجه صحبت کردند. بنابراین بنده از آن دفاع کردم و گفتم آقایان نمیدانند مشکلات دولت چیست؟ اما ما چون در کمیسیون برنامه و بودجه هستیم مشکلات دولت را میدانیم. خود ما هم با کاهش بودجه دولت موافق هستیم بنابراین نمیتوانیم یکباره این بودجه را در مجلس حذف کنیم. اول باید به صورت قانونی یا با نظارت مجلس از برخی ریخت و پاشها جلوگیری شود، سپس بودجه را بهطور مناسب کاهش دهیم. در کمیسیون برنامه و بودجه بر سر بودجه سال ۶۰ با آقای رجایی اختلاف داشتیم، بنده با توجه به شرایط جنگی که در آن قرار داشتیم و اینکه کل هزینه ارزی کشور ۱۲ میلیارد دلار برآورد شده بود میگفتم ما باید سقف تولید نفت را در جایی متوقف کنیم که ۱۲ میلیارد دلار را تامین کند. ضمن اینکه باید جوابگوی مصرف داخلی کشور هم باشد. با قیمت آن روز یک میلیون و دویست هزار بشکه در روز میشد. در حالیکه دولت موافق ۵/۲ میلیون بشکه بود.» عزتالله سحابی هنگامی که دوران نمایندگی مجلس را به پایان رساند به همراه سایر همراهان خود از ترکیب اداری و اقتصادی کشور خارج شد. اما همچنان ارتباط خود با بدنه اقتصادی کشور را حفظ کرده بود. او چهرهای مورد اطمینان گروههای اقتصادی بود و بسیاری او را چشم اقتصاد ایران میدانستند. عزتالله حتی در دوران زندان خود با محمود میرفندرسکی کارخانهدار، اصفهانی و موتلفهای هم بند بود. در سالهای پس از آزادی این دو با هم همکاری اقتصادی نیز داشتند. عزتالله سحابی، مهندس جوان سالهای دور در تمامی روزهایی که گرفتار زندان نبود، هر روز صبح به دفتر شرکت خود میرفت و همچنان کار میکرد. او در آخرین روزهای حضورش در شرکت هم اقتصاد را همچون یک مهندس پیش میبرد. او نماد رفتار متواضعانه بود. یدالله و عزتالله تنها کسانی بودند که پس از آزادی «صفرخان» تاریخیترین زندانی تاریخ مبارزه ایران به دیدار او رفتند. آنها صفرخان را از زندان اوین به منزل خود بردند. سحابی اکنون به لطف چنین رفتاری محبوب مانده است. عزتالله خدانگهدار.
سعید مدنی
• عزت اهل سیاست رفت
•
سیاست زمینه مستعدی است برای خوشنامی و بدنامی. کمتر از اهل سیاست سراغ داریم که درباره او قضاوت نشده باشد. سیاستمدار ریسک حضور علنی در برابر تاریخ و جامعه را میپذیرد؛ گاه رضایت مردم را بر رضایت حاکمان ترجیح میدهد و گاه کسب قدرت را بر رضایت مردم. جمع بین این دوتا ممکن نیست اما استثنا است. در میان رجال ایران که این گزینه را برگزیدند اسامی شخصیتهایی همچون امیرکبیر، قائممقام، مدرس و بازرگان را میتوان نام برد. مهندس سحابی طی شش دهه بارها فرصت آن را داشت تا مردم را رها کند و سر خویش گیرد و سهمی از قدرت را برباید. بارها در معرض امتحان قرار گرفت تا منافع ملی را قربانی منافع فردی و خانوادگیاش کند و کمی از رنجها و مرارتهای زندگی دشوار خود و خانوادهاش بکاهد اما هرگز چنین نکرد. برای کسانی که دو روز جوانی را به سیاست اختصاص میدهند و پس از آن تا سالها مردم را وامدار خود میدانند، حفظ سلامت چندان دشوار نیست، اما برای شخصیتی همچون سحابی که سابقه مبارزاتاش بیش از نیم قرن درازا دارد، سلامت و صداقت گوهر تابناکی است که کسب آن در برابر افکار عمومی و وجدان جامعه به سادگی ممکن نیست. به این سبب عزتالله سحابی را عزت اهل سیاست میدانیم، زیرا او در دوران مبارزات سیاسیاش پیش از انقلاب ۱۲ سال از جوانی خود را در زندان به سر برد و کارنامه درخشانی از آن دوران به جای گذاشت. سپس با پیروزی انقلاب در برخی مصادر قدرت رفت اما همچون سیاوش از دل آتش قدرت جان به سلامت برد و بالاخره پس از آنکه قدرت را به اهلاش سپرد، پای در عرصه عمومی گذاشت و تا پایان عمر دغدغه ایران فردا را رها نکرد و در این راه مرارتها کشید. یادش گرامی.
خبر آنلاین
مهندس عزت الله سحابی نیمه شب گذشته پس از تحمل یک دوره بیماری درگذشت.
عزت الله سحابی فرزند شادروان دکتر یدالله سحابی، متولد ۱۳۰۹ در تهران بود. او مبارزات خود را در سالهای دهه ۲۰ و در دورهٔ دانشجویی و ملی شدن صنعت نفت آغاز کرد و با به وقوع پیوستن کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به نهضت مقاومت ملی پیوست.
سحابی در سال ۱۳۴۰ و با شروع به کار نهضت آزادی ایران به این گروه پیوست و در سال ۱۳۴۲ همراه دیگر اعضا و رهبران نهضت محاکمه و به شش سال زندان محکوم شد. او بار دیگر در سال ۱۳۵۰ به زندان افتاد.
بعد از پیروزی انقلاب، مدتی به علت مرخصی مهندس بازرگان از دبیرکلی نهضت آزادی، برای انجام وظایف نخست وزیری، سرپرستی نهضت آزادی را بر عهده داشت تا زمانی که به عنوان رئیس سازمان برنامه بودجه در دولت مشغول به کار شد. او بعد از استعفای دولت موقت، با سران نهضت آزادی دچار اختلاف شد و با ۱۲ تن دیگر از جمله محمد بسته نگار، مرحوم محمدعلی رجایی و محمدمهدی جعفری از نهضت آزادی جدا شدند.
سحابی به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس خبرگان قانون اساسی و مجلس اول شورای اسلامی انتخاب شد
خبرگزاری مهر درباره درگذشت مهندس سحابی
مراسم تشییع پیکر عزت الله سحابی رئیس شورای فعالان ملی و مذهبی ایران در ساعت ۷ صبح امروز چهارشنبه برگزار شد.
در این مراسم که با حضور جمعیتی در حدود ۵۰۰ نفر از دوستان و خانواده وی برگزار شد، چهره های سیاسی چون سید محمود دعایی، عبدالله نوری، احمد منتظری حضور داشتند.
بنابراین گزارش مراسم تشییع با آرامش برگزار شد و به هیچ عنوان شعار سیاسی از سوی تشییع کنندگان داده نشد.
حضور نیروهای انتظامی در این مراسم کاملاً مشهود بود و تنها در چند مورد درگیری محدود مقابل منزل مرحوم سحابی ۳ نفر بازداشت شدند.
پیکر عزت الله سحابی در ساعت ۸ صبح در قبرستان لواسان به خاک سپرده شد و مراسم مذهبی آن را محمود دعایی اجرا کرد.
دختر عزت الله سحابی نیز که پیش از این از عارضه هایی چون فشار بالای خون و قند رنج می برد در مراسم تشییع با مشکل قلبی مواجه شده و درپی انتقال به بیمارستان از دنیا رفت.
عزت الله سحابی بامداد سه شنبه به علت ایست قلبی در سن ۸۱ سالگی در بیمارستان شهید مدرس تهران فوت کرد.
سحابی حدود یک ماه پیش در پی سکته مغزی در بیمارستان پارسیان بستری شد و پس از عمل جراحی تا هفته پیش در بخش آی سی یوی همان بیمارستان در حال اغما بود و پس از آن به بیمارستان مدرس منتقل شده بود.
سحابی در ویکیپدیا