درخت نادانی و جنگل فرهنگ

شبکه های اجتماعی، روابط الکترونیکی که امروز بسیاری از مردم جهان را به یکدیگر متصل کرده اند و به آنها امکان می دهند با یکدیگر وارد گفت وگو و خواندن و نوشتن سخنان هم، با خبر شدن از رویدادهایی که در رسانه های رسمی گاه نمی توان به شیوه ارایه شدن شان اعتماد کرد و… از امکانات بسیار مهم و بی نظیری هستند که انقلاب اطلاعاتی برای نسل های جدید به ارمغان آورده است. اما اگر خواسته باشیم این امکان را صرفا در جنبه و ابعاد منفی اش در نظر بگیریم، نخواهیم توانست ذهن خود را با جهان پسامدرن و پیچیدگی های آن انطباق دهیم و این امر زمینه و مقدمه ای است برای حاشیه ای شدن، حذف شدن و زیر سلطه رفتن در جهانی که تقریبا همه قدرت ها در آن به داشتن و قابلیت استفاده و پردازش از اطلاعات بستگی دارد.
با وجود این، وقتی امروز، فهرست شبکه های مجازی و به خصوص محتوای آنها را در امکانات فناورانه و برنامه هایی جدید چون تلگرام، اینستاگرام، فیس بوک و غیره رصد می کنیم، به سرعت دو پدیده، در جنبه های منفی شان، توجه مان را جلب می کنند: یک پدیده که به سلطه سیاسی مربوط می شود: شکی نیست که این شبکه ها می توانند ابزاری باشند در دست قدرت های بزرگ برای ایجاد سلطه بر نقاط پیرامونی، بر شهروندان عادی تا آنها را از هر جهتی کنترل کنند. سازمان های چون آژانس ملی امنیت اطلاعاتی امریکا (NSA) امروزه در کنار سازمان های جاسوسی دیگر، در حال گرد آوردن تمام اطلاعات الکترونیک جهان (تلفن، موبایل، محتوای رایانه ها، فهرست خرید و مبادلات بانکی و نامه نگاری ها و غیره) هستند تا از آنها به سود برنامه های خویش استفاده کنند و بدون شک شبکه های اجتماعی و خرید الکترونیک، موتورهای جست وجو و سایر برنامه هایی از این دست، حتی اگر خود نخواهند، چاره ای جز آن ندارند که با این سازمان ها ارتباط داشته و از آنها تبعیت کنند (به دلیل کنترل شبکه ها از طریق شاهراه های فیبرنوری و سرورهای اطلاعاتی بزرگ). از سوی دیگر، باز هم یک بعد منفی وجود دارد، اینکه به خصوص در کشور ما این شبکه ها، پدیده ای بیشتر آسیب زده و آسیب زا از لحاظ اجتماعی، پوپولیستی و عامه پسند هستند، یعنی جمع شدن تعداد بی شماری از افرادی که هرگونه کار فرهنگی و اندیشیدن و ارتباط با جهان، با طبیعت، با دوستان و با زندگی واقعی را حتی از خلال همین ابزارهای الکترونیک کنار گذاشته اند و به صورت مجنون وار وقت خود را شاید تا بیش از سه یا چهار ساعت در روز در بدترین اشکال این روابط شبکه ای می گذرانند و در حقیقت می کشند. اینها همان کسانی هستند که در گستره بزرگی قرار می گیرند: از آنها که شبکه های بزرگ «جوک» دارند، تا طرفداران سریال ها و شبکه های ماهوارهای «ترکیه»، از «شایعه سازها» تا کسانی که به سایت ها سر می کشند و «کامنت» های دشنام آمیز و توهین وار می گذارند و این و آن را مسخره و تحقیر می کنند و یا کسان دیگری که اغلب با هویت مجهول به یکدیگر فحاشی می کنند یا با هویت واقعی شان به زمین و زمان دشنام می دهند و به بحث هایی مشغولند که نه گرهی از گره های سردرگم زندگی خودشان باز می کند و نه ذره ای به آنها یا به جامعه و زبانی که در آن قرار دارند، خدمتی می کند. در نهایت برای این گروه ها، شبکه های اجتماعی نوعی ماده مخدر ملایم است اما به شدت اعتیاد آور است که با آن سر خویش را گرم می کنند و به قول خودشان: «اگر این کار را هم نکنیم، پس چه کار کنیم؟» اما به گونه ای دیگر نیز می توان به جهان و جامعه ای که در آن زندگی می کنیم، نگریست و باور داشت که این جنبه های منفی را می توان به درخت تنومندی از شرارت و نادانی تشبیه کرد که جنگلی بزرگ از هوشمندی، انسانیت، فرهنگ و حساسیت و دغدغه و دلسوزی و عاطفه را نسبت به موقعیت خویش، زبان، جامعه، اندیشیدن و تلاش برای ایجاد تغییر در زندگی خود و دیگران نشان می دهند و این کارها همه با ابزارهایی رسانه ای که امروز با این گستردگی، سهولت و بهایی ارزان در اختیارمان است، امکان پذیر هستند. این جنگل، ساکنان بی نهایت دارد که در حباب هایی بی شمار هر یک به کاری مشغول هستند: گروهی انجمن های کوچک تشکیل داده اند تا از محیط زیست دفاع کنند، گروهی از حقوق حیوانات دفاع می کنند، گروهی کارهای خیر انجام می دهند یا به یکدیگر راهنمایی های عملی می کنند، گروهی شعر می گویند و در کار خلاقیت ادبی هستند، گروهی داستان می نویسند و داستان های یکدیگر را می خوانند، گروهی مجله منتشر می کنند یا رادیو های اینترنتی به راه انداخته اند، گروهی که زبان یا زبان هایی دیگر می دانند، ترجمه می کنند و دیگران را در جریان رویدادهای مهم جهان در هر زمینه ای قرار می دهند. اما قضیه به همین جا و به جهان مجازی ختم نمی شود. همین گروه ها اغلب در جهان واقعی نیز هنوز امکان می دهند که جلسات بحث و گفت وگو تشکیل شود، به سینما می روند و نمی گذارند سالن ها از کار بیفتند، نمایش می بینند، به گالری ها سر می کشند، اینجا و آنجا در جلسات نمایش فیلم مستند شرکت می کنند، به سخنرانی ها می روند و به سخنرانان امید می دهند که کسانی هستند که هنوز برای شان اندیشیدن و دانستن مهم باشد و ارزش دارد که به کار خویش در سخن گفتن و واداشتن دیگران به اندیشیدن ادامه دهند. این گروه ها اندک نیستند، بلکه بی شمارند، اما اغلب آن درخت شرارت و جهالت، راه را بر دیدن شان بسته است به صورتی که نمی توانیم نه ببینیم شان و نه حتی احساسشان کنیم و از آن بدتر خودشان نیز اغلب قدر خود را نمی دانند زیرا نمی توانند خودشان را ببینند. فرهنگ، بدون شک از این گروه های اغلب جوان و پرتلاش تغذیه می شود، زبان ما و دانش و شناخت ما از خودمان و از جهان از کار این حباب های بی شمار تغذیه می شوند. پس باید تلاش کنیم که هر بار می توانیم به جای اتلاف وقت از ابزارهایی که امروز چنین راحت در اختیارمان هستند، به جای وقت تلف کردن و حسرت خوردن بر تنومندی آن درخت زشت، به جنگل زیبایی که در پشت آن نهفته است، بنگریم و در میان آن جنگل، جایی برای خود پیدا کنیم. شک نداشته باشیم که فرهنگ پهنه ای است آنقدر گسترده و آنقدر سخاوتمند که برای همگان، جایی دارد که بتواند برای خود و دیگران مفید باشد. به شرط آنکه بتوانند از درخت نادانی و تاثیرات منفی آن، از اندیشه های پلیدی چون سلسله مراتبی خواستن و برتری جویی در جامعه، قهرمان پروری، مرید و مراد جستن، اسطوره سازی های بی معنا، ادعاهای بزرگ، تحقیر یا تقدیس دیگران به بهانه کار فرهنگی و علمی فاصله بگیریم و از طبیعت جنگلی که با فرهنگ سیراب می شود، بهره ببریم. هرکسی می تواند در این جنگل کاری بکند، نهالی بکارد، گیاهی را بیاراید یا صرفا به سادگی در آن پرسه زند تا جایی برای پرسه زدن و امکان لذت بردن از زیبایی ها باقی بماند. شکی نداشته باشیم که اگر اراده کنیم و از همین امروز می توانیم از انبوه کسانی که وقت خود را با بطالت بر درخت نادانی تلف می کنند، خارج شویم و به گروه بی شمار کسانی که در حال انتشار اندیشه ها، مجلات الکترونیک، کار فکری، تبادل دانش و اندیشه هستند، بپیوندیم و حتی از آن هم بیشتر به شمار بزرگ کسانی بپیوندیم که چراغ محافل علمی و ادبی و هنری را در این پهنه روشن نگه داشته اند، کسانی که با یک خرید کوچک می دانند که مجله مورد علاقه شان به انتشار خود ادامه خواهد داد و با خریدن این و آن کتاب و سی دی نمی گذارند سرزمین شان به برهوتی فرهنگی بدل شود و آنگاه همین کسان خواهند بود که در فردایی نه چندان دور، به جای فروغلتیدن در افسردگی و رسیدن به انتهای کوچه بن بست شهرت و ثروت و قدرت و حس بی معنا بودن زندگی شان، شاید بتوانند در سخت ترین شرایط نیز به رضایتی حداقلی یا حداکثری از این زندگی و از این جهان برسند.

این مطلب در همکاری با روزنامه اعتماد منتشر شده است.

روزنامه اعتماد، شماره ۳۴۳۰ به تاریخ ۱۳/۱۰/۹۴، صفحه ۱۶ (صفحه آخر)

http://www.magiran.com/npview.asp?ID=3290554