خوشبختی و سبک زندگی (۱۲): بودیسم و کنفوسیونیسم

سمینار مسائل فرهنگی-اجتماعی: خوشبختی و سبک زندگی (بخش دوازدهم) /بودیسم و کنفوسیونیسم/ با همکاری آیدا نوابی[۱]

در این بخش به مفهوم خوشبختی در دو نظام مهم بودیسم و کنفوسیونیسم می‌‌پردازیم. ابتدا بیاییم جهان را در نظر بگیریم و از لحاظ فرهنگی بر اساس مذاهب تقسیم کنیم و دقت داشته باشیم که این تقسیم بر اساس مذاهب ارتباطی با «مذهبی» یا نبودن افراد ندارد بلکه امری فرهنگی است. مذهب فراسوی آن بحث اعتقادی که در خود دارد، مجموعه بسیار بزرگی از اشکال فرهنگی، مباحث فرهنگی، انباشت اندیشه‌ها، برخورد اندیشه‌ها،مناسک، رفتارهای اجتماعی و نظام‌های اجتماعی است که به هر تقدیر یک بافت بسیار مهم را از لحاظ فرهنگی را می‌سازد. بنابراین وقتی کسی می‌گوید من به اسلام اعتقادی ندارم و یا به مسیحیت اعتقادی ندارم، منظورش این نیست که مذهب در زندگی او مطرح نیست ؛ حتی اگر یک فرد خداناباور باشد هم نمی‌توان لزوما ادعا کرد  که می‌تواند خود را از بافت فرهنگی مذهبی که در آ« زاده شده مطلقا جدا کند. اگرچه حتی کسانی هستند که باور هم ندارند، ولی بسیاری از مسائل دینی را رعایت می‌کنند، برای نمونه در مراسم عزاداری و ختم شرکت می‌کنند و بسیاری از کار‌ها و مناسک را انجام داده و احترام می‌گذارند.

بحث ما یک بحث الهیاتی نیست بلکه بحث فرهنگی است و اگر با این دید نگاه کنیم می‌بینیم که از هشت میلیارد جمعیتی که جهان داریم بیش از نیمی از آنها در دو دین ابراهیمی ‌قرار گرفته‌اند: اسلام و مسیحیت. بیش از چهار میلیارد نفر متعلق به این دو دین هستند. سنتی که اینها را در داخل خودش قرار می‌دهد، سنت فرهنگی بزرگتری است. یک قالب فرهنگی بزرگتر است که این ادیان در آن جای می‌گیرند. این ادیان یا قالب تمدنیشان در قالب تمدن‌ و فرهنگ هند و اروپایی است به صورتی که تاریخ‌دانانی مثل دومزیل آن را تشریح کردند.

این فرهنگ دارای کاست‌های سه‌گانه بوده است، تقسیم جامعه به سه کاست، تمدنی که از هند شروع می‌شود و در افغانستان، ایران، یونان و اروپا وسپس آمریکا ادامه می‌یابد. اهمیت این تمدن در این است که از قرن پانزده میلادی با سلطه آن بر جهان از طریق استعمار و از طریق فتح نظامی، جهان را اروپایی می‌کند؛ اروپایی‌کردن جهان نیز به این معنی است که ساختار هند‌و‌اروپایی جهانی می‌شوند. هنگامی‌که جهانی شدن اتفاق می‌افتد این فرهنگ در اشکال جهانی‌شدن تغییر می‌کند، چون با فرهنگ‌های بومی‌ ترکیب می‌شوند و خود این نظام مرکزی از قرن نوزدهم دچار تحول شده و سرعت می‌گیرد و تا امروز این تحول شدت بسیار بالایی گرفته است. افرادی از آن مستعمرات جماعت‌هایی را ایجاد کردند که تکرار جماعت‌های پایه‌ای خودشان است و در نتیجه این جوامع استعماری پیشین را دچار تکثر فرهنگی کردند. در این مورد انسان‌شناسانی مثل آپادورای و جامعه‌شناسانی مثل کاستلز این بحث را مطرح کرد‌ه‌اند. در کنار این سیستم‌های ابراهیمی‌، دین یهود هم وجود دارد. دین یهود از لحاظ تعداد پیروانش محدود به حدود پانزده میلیون یهودی است ولی از لحاظ نفوذش بسیار قدرتمند به حساب می‌آید.

ولی اگر این تقسیم بندی را کنار بگذاریم یه یک پهنه بزرگ دیگر می‌رسیم که این پهنه بزرگ پهنه‌ای است که شامل یک گروه از ادیان شرقی می‌شود. واژه دین در اینجا شاید چندان گویا نباشد به دلیل اینکه در مفهوم هندواروپایی یا در مفهوم مونوتئیستی و خدای واحدی که در سیستم‌های هندو‌اروپایی وجود دارد نیستند، در برخی از اینها با نوعی چندخدایی سرو‌کار داریم، برای نمونه در ادیان چندخدایی هند باستان. اغلب در این ادیان با روش‌ها و سبک‌های اخلاقی در زندگی و سازماندهی اجتماعی و اصول اخلاقی و اصول مدنی و اصول زیستی سرو‌کار داریم.

این رویکردها با دین در مفهوم سیستم‌های هندواروپایی دیده می‌شود متفاوت است. اینکه یک خدایی در بالا و یک انسانی در پایین هست بین اینها یک رابطه برقرار می‌شود و زمینی هست که به نوعی انسان در آن سعی می‌کند خودش را به درجه‌ای از استعلا برساند. بنابراین باید از آن تفکر به طور کلی خارج شویم و به این نکته دقت داشته باشیم که این تفکر هندواروپایی است به جهان سلطه پیدا کرده نه تفکر بودایی یا کنفوسیوسی که در شرق وجود دارد اگر این‌ها سلطه پیدا کرده بودند شاید یک جهان کاملاً متفاوتی می‌داشتیم.

همچنین باید به این نکته توجه کنیم که اگر ما تنها دو کشور هندوستان و چین را درنظر بگیریم که در یکی با سیستم‌های بودایی یا بودیسم و هندوئیسم سروکار داریم و در دیگری با سیستم‌های کنفوسیوسی و بعد ترکیب‌هایی که از این دو اتفاق می‌افتد و شاخه‌هایی که از این دو بیرون می‌آیند مثل شینتوئیسم،تائوئیسم و دیگر شاخه‌ها. این مجموعه ادیان آسیایی و شرقی را در بر می‌گیرد از جمله هند و چین و آسیای جنوب شرقی مثل ژاپن کره.

دراین مناطق جمعیتی بالای سه میلیارد داریم که نزدیک ۴۰ درصد جمعیت جهان را تشکیل می‌دهد و اهمیت این فرایندهای ذهنی، فلسفی، اجتماعی و اخلاقی را باید درک کنیم که این ادیان درجهان مسلط نشدند و همین باعث شده که ما آن‌هارا نادیده بگیریم؛ برای نمونه در کشور ایران آنچه در آمریکا و یا حتی روسیه می‌افتد اهمیت بیشتری دارد.

دو کشوری که در همسایگی ایران هستند یعنی هندوستان و چین و روابط باستانی ما به خصوص با هندوستان زیاد بوده است و زبان فارسی یکی از زبان‌های اصلی هندوستان بوده و پارسی‌هایی در هندوستان هستند که تبارشان به زرتشتیان ایرانی می‌رسد که از ایران مهاجرت کردند و در قرن دهم میلادی که جمعیت زیادی را در هندوستان تشکیل می‌دادند. ما توجه کمتری نسبت به این جمعیت که بسیار قدرتمند هستند نشان می‌دهیم. دلیل مهم آن این است که این مناطق نظام جهانی را ایجاد نکردند.

نظام جهانی همان سیستم هندواروپایی است اما این موضوع از چه لحاظ غلط است؟از این لحاظ غلط است که این مناطق سیستم‌های اروپایی را پذیرفته‌اند و وارد آن ساختار شدند که در حقیقت با چین مدرن با ژاپن مدرن سازگار است. این مناطق شباهت زیادی با جوامع غربی دارند اما بیشتر از ما که در سیستم هندو‌اروپایی بودیم با سیستم‌های غربی تفاوت دارند و در تأثیر درکشان از زندگی و از روابطشان و احساساتشان نسبت به زندگی و خوشبختی متفاوت است.

ما دو سیستم بزرگ هندوئیسم و بودیسم را داریم که عمدتاً این دو در هندوستان بوده و به نقاط دیگر تعمیم پیدا کرده است و به شرق و غرب هم نفوذ داشته است و سیستم بودیسم یک سیستم بسیار گسترده است که درحال حاضر ده‌ها کتاب در این باره وجود دارد. علاوه بر مسائل دینی و مذهبی بلکه در حوزه‌های هنری، معماری و انواع اشکالی که ما می‌توانیم ببینیم وجود دارد و از طرف دیگر کنفوسیونیسم عمدتاً در چین است و آن هم رواج پیدا کرده؛

من در کتاب تاریخ اندیشه‌های انسان شناسی به این مسئله بودیسم پرداخته‌ام ولی کتاب‌های بسیار خوب و مفصل در این زمینه هم در ایران و هم به خصوص در جهان داریم که امکان دسترسی شما را به اندیشه بودیستی و کنفوسیونیستی می‌دهد.

تبار بودیسم به بودا بر می‌گردد؛ بودا که یک شخصیت تاریخی بود در عین حال یک صفت هم است. البته در مورد تاریخی بودن این شخصیت‌ها همیشه یک بحثی وجود دارد که آن را زیر سوال می‌برد که آیا آن شخصیتی که از او صحبت می‌شود یک فرد بوده یا مجموعه‌ای از شخصیت‌های واقعی و خیالین؟ به هرحال بودای تاریخی که از آن صحبت می‌شود عموما شخصیتی دانسته می‌شود که نام او سیذارتا گوتاما بودا بوده است. او در نیمه دوم قرن ششم قبل از میلاد در جنوب نپال هند به دنیا آمده است و در قرن پنجم پیش از میلاد در گذشته است این شخصیت یک صفت بودایی است که به معنای «بیدارشده» معروف شده است. این به این دلیل است که بیدار شدن نوعی غایت است که در فلسفه بودیستی و طرز تفکر از یک مذهب در معنای طریقت اندیشه است وسبک عمومی‌زندگی و هستی‌شناسی است نه یک سیستم باور به خدایان یا خدای واحد  و این دین را نباید با هندوئیسم یکی گرفت.

واژه هندوئیسم واژه‌ای است که استعمارگران اروپایی بر مجموعه ادیان دینی هند گذاشتند؛ همانطور که واژه آنیمیسم (جان‌انگاری یا جان‌باوری) را استعمار برای مجموعه ادیان آفریقایی به وجود آورد درحالی که در هند صدها مذاهب وجود داشت و دارد که اکثر آنها چندخدایی هستند که بسیاریشان هنوز وجود دارند. اما آن چیزی که بین آنها مشترک بوده و هست و با بودیسم ترکیب شد، همان سیستم کاست‌های هندی یا همان سنتی است که به تمدن و فرهنگ‌های هندو‌اروپایی پیوند می خورد.

در برابر بودیسم،سیستم کنفوسیونیستی نوعی اندیشه، فلسفی -اخلاقی و یک روش سازماندهی اجتماعی و سیاسی است که به شخصیتی که می‌دانیم وجود داشته برمی‌گردد و او کنفوسیوس است. کنفوسیوس بین  ۵۵۱-۴۷۹ پیش از میلاد یعنی عمدتا در قرن ششم پیش از میلاد زندگی می‌کرد. کنفسیوس و بودا بنابراین پیش از دوران سقراط و فلسفه یونانی بودند. لازم به ذکر است که کوروش بنیان‌گذار هخامنشیان است از ۶۰۰تا ۵۳۰پیش از میلاد زندگی می‌کرد و امپراطوری هخامنشی نیز از ۵۵۰تا۳۳۰ پیش از میلاد وجود داشته است، بنابراین پیش‌تر از کنفوسیوس قرار می‌گیرد و آیین بودا هم پیش از کنفوسیوس قرار می‌گیرد. از قرن ششم تا چهارم پیش از میلاد ما با این اندیشه‌های گسترده رو به رو هستیم. در شرق ایران یونان و هند و چین و در نقاط مختلف ترکیب این ادیان وجود دارد. سیستم هندی از سیستم بودایی متأثر است که از یک سو نوعی نگاه به زندگی متأثر از غرب را ایجاد کرده و از سوی دیگر متصل به سلسله مراتب نظام کاستی است.

 

[۱] سمینار مسائل فرهنگی و اجتماعی معاصر/ ناصر فکوهی / فصل دوم / خوشبختی و سبک زندگی/ تابستان۱۴۰۱/ بخش دوازدهم / با همکاری، ویرایش علمی و نوشتاری آیدا نوابی / مهر ۱۴۰۲