خود و دیگری/ بخش یازدهم/ انسان و حیوان / درسگفتارهای ناصر فکوهی/ با همکاری سامال عرفانی۱
بهیاد داشتهباشیم که الگوی “خود” و “دیگری” را نه تنها در رابطهی انسان بهعنوان “خود” و جانوران بهعنوان “دیگری”، بلکه در نگاه و بررسی بسیاری از روابط دیگر نیز میتوان دید. همین نگاه و رابطه را میتوان میان یک فرهنگ با فرهنگ دیگر یا درون یک کشور در روابط نقاط مرکزی با نقاط پیرامونی آن و یا میان کشورهای مختلف دید … از طرفی دیگر، همانگونه که در انتهای بخش پیش نیز ذکر کردیم خشونت انسان سبب شده که انسان وارد یک تنش گسترده علیه طبیعت و جانوران شود و سپس این خشونت به خشونت درونگروهی کشیده شود یعنی خشونت انسان علیه انسان که امروزه ابعاد بسیار گستردهای بهخود گرفتهاست.
در این اینجا نگاهی میاندازیم به نرخ کشتار حیوانات در جهان توسط انسان که البته این ارقام بسیار دقیق نبوده و نسبی است به این دلیل که محاسبهی دقیق مواردی که در اینجا ذکر مینماییم کار سادهای نیست و ارقام ارائهشده گاه متفاوت هستند اما در هرصورت با وجود اختلاف در ارقام، نرخ کشتار حیوانات همانطور که خواهید دید بسیار بالا بوده و نشاندهندهی آن هستند که انسانها در چه نوعی از روابط با حیوانات قرارگرفتهاند. انسانها در نظامهای گوناگونی از جانوران استفاده میکنند، که در اینجا از سه گونه از این نظامها نام میبریم تا دریابیم که انسان چگونه و با چه خشونتی با جهان جانوری بهعنوان یک دیگری رفتار میکند و چگونه در طول دورهی استعمار و بردهداری اصرار بر این بود که انسانیتِ دیگری یعنی بردهها و یا مردمان مستعمرات نفی شود تا بتوانند وارد رابطهی هژمونیک خشونتبار با آنها شوند. بنابر ارقامی که سازمان جهانی غذا (فائو) اعلام کرده در هر ثانیه بطور متوسط دو هزار جانور کشته میشود و بنابر برآوردهای همین سازمان این ارقام در حدود سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۵ بین شصت و پنج میلیارد تا سیصد میلیارد جانور در یک سال بودهاست (ارقام برای سال ۲۰۱۸، ۱۳۸۰ میلیارد جانور بوده، شامل ۹۴ درصد جانوران دریایی و ۶ درصد جانوران خشکی). حیوانات کشتهشده بیشتر شامل مرغ، بوقلمون، خوک، گاو و گوسفند میشود که این ارقام برای جانورانی چون خوک و مرغ دهها میلیارد و بیشتر است و کمترین برای حیواناتی چون گاو و گوسفند و بوقلمون است که در حدود پانصد تا ششصد میلیون برای هر کدام است. در مورد جانوران دریایی ارقام بسیار بیشتر است. هشتاد میلیارد رقم جانورانی است که روی زمین زندگی میکنند و کشته میشوند، تا غذای انسانها تامین شود دربرابر حدودا سیصد میلیارد جانور دریایی و هزار میلیارد جانور دریایی که بهعنوان جانور دریایی وحشی دستهبندی میشوند و صرفا جانورانی هستند که در دریا زندگی میکنند. هرچند که میان ارقام تفاوت زیاد است اما در هر حال کمترین این ارقام حدود هشتاد میلیارد جانوری است که ما در سال میکشیم و کشتاری که انسان انجام میدهد کشتاری نیست از آن دسته که مابین گونههای مختلف جانوری میبینیم بلکه کشتاری است از نوع قتلِعام و نسلکشیهایی که انسانها بین خودشان هم انجام دادهاند یعنی انسان گونهای است که به سمت تمامی موجودات دیگر یورش بردهاست و در حال نابودکردن دیگر جانوران است. بنابر برآوردهای انجامشده، در صد سال گذشته تنها جهت سرگرمی و یا استفاده از عاج، ۹۵% فیلهای جهان کشتهشدهاند و تعداد فیلها در آفریقا از سه میلیون به پانصد هزار فیل کاهش یافته است. در بحث جانوران بهعنوان غذا، انسانها علاوهبر اینکه اردوگاههای مرگی برای حیوانات ساختهاند، که دوفونته منطقی میداند که این اردوگاههای مرگ جانوران را با اردوگاههای مرگ در رژیمهای توتالیتر (برای مثال اردوگاه آشویتس) مقایسه کند، که در این اردوگاهها جانوران را در بدترین شرایط نگهداری کرده و سپس میکشند. در بسیاری از موارد جانوران را در دوران نوزادی آنها یعنی در چند ماهگی میکشند تا به گوشت و یا پوست بهتری دست یابند. علت عادی شدن این مسائل برای ما به قول هانا آرنت آن است که انسان در یک نوع از ابتذال شرارت زندگی میکند. ما چنین میاندیشیم که اردوگاههای مرگِ جانوران امر چندان مهمی نبوده و خود را با این تفکر گول میزنیم که تمامی جانوران یکدیگر را میخورند، گیاهان را میخورند و لذا ما نیز بهعنوان انسان همین کار را انجام میدهیم… اما تفاوت در آن است که این حد از توحش و بیرحمی که در انسان شاهد هستیم در میان دیگر جانوران روی نمیدهد.
حوزهی دومی که جانوران در آن مورد استفاده قرار میگیرند حوزهی پزشکی و تحقیقات آزمایشگاهی است.۲ در حوزهی پزشکی و زیستشناسی با کشتارهای گسترده و آزمایشهای بیرحمانه روبرو هستیم. طول عمر گونهی انسان حدود چهل تا چهل و پنج سال است. طول عمر شامپانزهها که ساختار ژنتیکی آنها ۹۹% مشابه ساختار ژنتیکی انسان است نیز همین مقدار است اما امروزه انسان طول عمر خود را تقریبا به دو برابر افزایش دادهاست که همزمانی این افزایش طول عمر با قرن بیستم که از خشونتبارترین قرون زندگی انسان برروی کرهی زمین است (چه خشونت میان خود انسانها و چه خشونت انسان علیه طبیعت و جانوران) تصادفی نیست. انسان موجودی است که تمام دیگر موجودات را میکشد، در اردوگاهها اسیر و شکنجه میکند. در حوزهی پزشکی و حتی دروس زیستشناسی مدارس و دانشگاهها هر سال میلیونها جانور شکنجه و قربانی میشوند، با تزریق میکروب و ویروسها بیمار میشوند و تحت بدترین و دردناکترین شرایط بهمعنای واقعی کلمه درد میکشند. این موجودات حس دارند و هیچ انسان عادی وجود ندارد که بتواند درد و رنج آنها را تحمل کند.
در کنار کشتار و شکنجه در حوزهی پزشکی و تحقیقات آزمایشگاهی، هر سال دویست میلیارد جانور برای چرمشان کشته میشوند. در خصوص کندن خز و پوست حیوانات، بیرحمانهترین اعمال انجام میشود۳ و هیچگونه ملاحظهای جهت کاهش درد یا عدم آسیبرسانی به این جانوران انجام نمیشود. این جانوران زخمی میشوند، روانی میشوند و از شدت درد و رنج خود به همدیگر حمله میکنند و همدیگر را میکشند. شکنجههایی بسیار وحشتناک که قابل تصور نیستند.
بطور کاملا سیستماتیک هیچ تصویری از کشتارگاهها و آزمایشگاههای پزشکی به ما نشان داده نمیشوند. نه آنکه چنین تصویرهایی وجود نداشتهباشند، وجود دارند اما در روزنامهها، تلویزیون و فضا مجازی، خصوصا در رسانههایی که برد زیاد دارند پخش نمیشوند به همان دلیلی که تصاویر جنگها پخش نمیشوند. در تصاویر پخششده از جنگها، تنها صحنههای پشت جنگها نمایش داده میشوند و نه بدنهای تکهتکه شدهی انسانها. بههمین شکل نیز تکهتکه شدن جانوران و شکنجهی آنها و زنجهها و فریادهای درد و رنج آنها پخش نمیشوند. غم و زجر حیوانات در زمان جداکردن فرزندان از مادرانشان، زندهزنده کندن پوست آنها و اِعمال انواع و اقسام شکنجهها را نمیبینیم. تمام این بیرحمی و شکنجهها و کشتارها در راستای یافتن درمان برای بیماریهای انسان است و بدین شیوه است که انسان توانسته عمر خود را دوبرابر کند. انسان وارد یک تمدن فاوستی۴ شده است خصوصا در قرن ۱۹ و ۲۰، یعنی تمدنی ساختهاست که تنها دغدغهی افزایش عمر و رفاه، غذا و تنوع را دارد بدون توجه به بهایی که میپردازد و خشونتی که اعمال میکند.
طبیعتا با گذشت چندین میلیون سال که حدود دههزار سالِ آن در دورهی کشاورزی و تمدن بوده، خودمان را نیز دگرگون کردهایم. امروز یک موجود انسانی لزوما نمیتواند در همان شرایطی زندگی کند که در دوران پیش از خارجشدن از گیاهخواری میزیستهاست. در ادامه به این موضوع خواهیم پرداخت که چرا افرادی سعی در تغییر این وضعیت دارند، جایگزینهایشان چیست و واقعا باید چه کاری انجام داد. آیا میتوانیم مانند پنجاه سال پیش جایگزینهایی همچون گیاهخواری را بهعنوان یک روش عملی در نظر بگیریم در جهانی به پیچیدگی جهانی که امروز ساختهایم و یا راههای جایگزین دیگری نیز وجود دارند و اگر وجود دارند چرا دربارهی آنها سخنی گفته نمیشود، چرا به آنها عمل نمیشود. درک عمیق این مسائل سبب میشود که درک روابط گونهای یعنی روابط یک فرهنگ انسانی با یک فرهنگ انسانی دیگر برایمان عمیقتر شده و فواید کاهش خشونت را دریابیم.
همانطور که پیشتر ذکر کردیم، انسانها خصوصا در جهان پساصنعتی و جهان متاخر امروزی روابط بسیار خشونتآمیزی با حیوانات و طبیعت دارند و این سبب شده تا این خشونت به طرف خود انسان برگردد و روابط بسیار خشونتآمیز درونگروهی بوجود آید. کرهی زمین هرگز تا این حد جنگ، بیرحمی و کشتار را بهخود ندیدهاست. انسانها به اشکال مختلف در حال شکنجهکردن، اِعمال بیرحمی و کشتار همدیگر بوده و در حال دور شدن از دستاوردهای دموکراتیک و همدلانهی خود هستند. انسان درحال ازدستدادنِ جنبههای انسانی مثبتی است که تقویت کردهبود و میبینیم که در بسیاری از کشورها، حکومتهای پوپولیستی راست افراطی فاشیستی و دیکتاتوری در حال بدستگرفتن قدرت هستند و دموکراسی در حال تضعیفشدن است. اقتدارمداری در حال افزایش است و افراد نه تنها از تماشای خشونت لذت میبرند بلکه حتی حاضر هستند برای آن هزینه پرداخت کنند و تنها به بازنمایی خشونت راضی نبوده و در پی دیدن خشونت واقعی هستند و آگاه هستیم که امروز خشونت به اشکال متفاوتی هم بر روی شبکهی مجازی موجود است و هم در جهان واقعی وجود دارد و انسان از دیدن خشونت لذت میبرد.۵ بحث اساسی در اینجا آن است که راه حل چیست. انسان از حدود چهار میلیون سال پیش است که تعریف میشود. علت تعریفشدن آن است که موجود انسانی از گروه گونهای خود بهنوعی فاصله گرفته و شروع به برقراری روابط جدیدی با پیرامون خود میکند که در آن زمان یعنی حدود چهار میلیون سال پیش در میان انسانهای ابزارساز۶، این رابطه، رابطهی ابزارسازی است یعنی ساختن ابزارهای سادهی دوران پارینهسنگی که صرفا سنگهایی هستند که با استفاده از سنگهایی دیگر با ضربهزدن، لبههایشان تیز شدهاند. بدینترتیب انسان موقعیتهایی مییابد مانند برش یا کوبش که در حالت عادی ابزار آن را در بدن خود ندارد. با گذشت چندین میلیون سال انسان این مهارتها را هرچه بیشتر تقویت میکند تا به مهارتهای دیگری چون قدرت پرتاب دست مییابد، با ساخت تیر و کمان و تله گذاشتن برای جانوران بزرگ قدرت شکار جانوران بزرگ را مییابد که این نوع از شکار و توزیع گوشت آن سبب افزایش و پیچیدگی سازماندهی اجتماعی در میان انسانها میشود. این رابطه قابل مقایسه است با دیگر جانوران و تفاوت در آن است که انسانِ گیاهخوار طی چندین میلیون سال به یک موجود همه چیزخوار تبدیل میشود یعنی هم گیاه و گوشت را میخورد . اما تا دورهی انقلاب کشاورزی، همه چیز خوار شدن انسان به آن نوع از نظاممندی که در جامعهی کشاورزی میبینیم نرسیدهاست. ورود انسان به جامعهی کشاورزی، زمینهساز پدید آمدن دولتها است زیرا که مازاد تولید به انسان این امکان را میدهد که وارد شکل جدیدی از خشونت گسترده بشود یعنی جنگهای گسترده. هرچند که دوران باستان دوران خشونتآمیزی است اما میزان گسترش خشونت کمتر از امروز بود زیرا که سلاحهای کمتر و امکانات اندک و چشماندازهای کمتری برای انسان وجود داشت تا آنکه به دوران صنعتیشدن میرسیم که حدود دویست سال پیش شروع شده و تا امروز ادامه دارد. برای مثال عمر انسان از ابتدای قرن بیستم تا امروز حدودا دو برابر شدهاست. میانگین عمر انسان از پنجاه و پنج سال به بالای نود سال در کشورهای پیشرفته رسیدهاست البته به بهای خشونتی سنگین وبسیار بیرویه و بیرحمانه و بدون ضابطه علیه طبیعت و علیه تمامی موجودات دیگر. تا مدتها تصور بر آن بود که از آنجایی که انسان از این مساله سود میبرد هیچ اشکال اخلاقی در این قضیه وجود ندارد، همان گونه که در دوران استعمار، استعمارگران و یا در دوران بردهداری، بردهداران بدترین رفتارها را با مردمان مستعمرات خود و یا با بردهها انجام میدادند و اغلب چون استعمارگران دین مسیحیت داشتند از پاپها حکمی درخواست میکردند مبنی بر آنکه افراد بومی انسان نبوده و بلکه جانورند. در مورد بردهها نیز تفکر بردهدران آن بود که بردهها جانورند و روح ندارند و این استدلال کافی بود تا بردهها را تحت شدیدترین شکنجهها و طاقتفرساترین کارها قرار دهند و تا حد مرگ از آنها کار بکشند. امروز میبینیم تمامی کارهایی که انجام دادهایم، تمامی خشونتهایی که حتی نسلهای پیشین انجام دادهاند به ما برمیگردد. امروز شاهد وضعیت دشوار انسان هستیم، نه تنها همهگیری کووید-۱۹ (که نه اولین ویروس و نه آخرین ویروس خواهد بود)، بلکه وضعیت اقلیم کرهی زمین، کاملا بههم ریخته و در حال گرمشدن است و افزایش چند درجه حرارت هوای کرهی زمین کافی است تا میلیونها نفر خانه و کاشانهشان به زیر آب برود. در چنین حالتی میبینیم که انسان شیوهی زندگیش را تغییر داده، حتی در درون بدن خود. واقعیت آن است که بدن انسان به دلیل اینکه میلیونها سال است که همه چیزخوار شدهاست دیگر همان بدن یک موجود گیاهخوار نیست. بدن یک کودک اگر پروتئین کافی دریافت نکند دچار عوارض شدیدی میشود. یک گفتمان گیاهخواری وجود دارد که در صدد است تا نشان دهد که تمامی صحبتها در مورد ضرورت پروتئینهای گوشتی کذب بوده و اگر انسان به گیاهخواری مطلق برگردد، وضعیت بهتری خواهد داشت. متاسفانه تحقیقات پزشکی چنین چیزی را نشان نمیدهند. بدن انسان طی چند میلیون سال گذشته تغییر کرده است و بهیاد داشتهباشیم که باید بدن انسان با محیط اطراف خودش سنجیده شود، برای نمونه انسانهایی که در مناطق بسیار سرد زندگی میکنند باید میزان چربی بیشتری زیر سطح پوست داشتهباشند تا این لایهی چربی از انسان در برابر سرما محافظت کند. انسان امروز در مناطقی زندگی میکند که در یک یا دو میلیون سال پیش امکان نداشت بتواند در آن مناطق زنده بماند. برای گیاهخوار بودن هم باید موقعیت ما موقعیت گیاهخواری باشد که نیست و گفتمان گیاهخواری یک گفتمان حاد است. آن سوی گفتمان گیاهخواری، گفتمان حدی دیگری قرار دارد که معتقد است که از آنجایی که انسان کاملا عوض شده باید به هر قیمتی به شیوهی گوشتخواری امروزش ادامه دهد. اگرچه استدلال طرف اول مقداری ضعیف است و انسان نمیتواند به گیاهخواری مطلق برگردد، در مورد گروه دوم نیز استدلال کاملا اشتباه است. امروز در سطح جهان هیچ دانشمندی را نمییابیم که بیان کند که انسان با رویهای که امروز بهپیش میبرد بتواند به جایی برسد. با افزایش بیرحمیهای انسان علیه انسان و علیه طبیعت شاید بتوان به عمر انسان بیش از این نیز افزود از طریق یافتن داروها و … اما ما به ازای این امر افزایش خشونت درون گروهی انسان است. از یک طرف عمر انسانها افزایش مییابد و از طرف دیگر جنگها هرچه خونینتر و بیرحمانهتر میشوند. لذا باید به سمت بازاندیشی دوباره مفهوم انسان، مفهوم چگونگی زیست انسان و هدف زیست انسان رفت. بازاندیشیِ همان موارد و مسائلی که طبیعی فرض میکردیم، مانند عمر انسان که حد ژنتیک را برای آن قائل باشیم که امروز به ۱۵۰ سال رسیده. شاید بتوان به این ۱۵۰ سال رسید اما به چه بهایی. شاید پیش از رسیدن به این ۱۵۰ سال، میزان خشونت میان انسانها انقدر بالا برود که بطور کلی انسان از بین برود. پس باید یک تغییر اساسی در رفتار انسان نسبت به پیرامونش روی دهد ولو به قیمت آنکه دیگر بهدنبال افزایش عمر انسان نباشیم. به دنبال این نباشیم که انسان دچار هیچگونه بیماری نشود، یا به دنبال رفاه حداکثری نباشیم. راههای جایگزین بسیاری وجود دارند. باید با دانشی که داریم سعی نماییم که جنبههای بسیار سخت زندگی را بهتر کنیم، برای مثال درد را در جایی که بیهوده است کاهش داده یا قطع کنیم، دوران پیری را راحتتر نماییم، مرگ را راحتتر کنیم نه اینکه آنها را بطور کامل از بین ببریم. از بین بردن آنها در چشماندازی که امروز وجود دارد منجر به خشونتهای بیشتر خواهد شد. رفاه بیشتر بدون شک انسان را بر باد خواهد داد. باید برای دیگر موجودات و جانوران و گیاهان طبیعت احترام قائل شد. فشاری که در پزشکی بر جانوران وارد میشود بهصورت تدریجی کاهش یابد و برخی از انواع آزمایشها ممنوع شده و بهجای آنها آزمایشهای دیگری انجام داد. گروهی از روشها بطور کلی متوقف شوند مثلا استفاده از پوست جانوران و شکار جانوران در حال انقراض بطور کامل منع گردد و … که توسعهی پایدار به این مسائل میپردازد.
Endnotes
- خود و دیگری/ بخش یازدهم/ انسان و حیوان/ درسگفتارهای ناصر فکوهی/ ۲۱ مرداد ۱۴۰۰/آمادهسازی برای انتشار، ویرایش نوشتاری و علمی: سامال عرفانی- فروردین ۱۴۰۳
- علاقهمندان به این موضوع میتوانند با جستجوی عبارت exploitation of animals by humans و یا vivisection اطلاعات بیشتری در مورد جانورانی که در آزمایشگاهها شکنجه و یا کشته میشوند، بدست آورند.
- در فایل تصویری این درسگفتار میتوانید برخی از عکسهای مرتبط با موقعیت وحشتناک جانوران استفاده شده در این حوزه را ببینید.
- در اساطیر آلمانی، فاوستوس در معاملهای با شیطان روحش را برای دستیابی به دانش نامحدود و لذات دنیوی معاوضه میکند. شیطان که با انسان معامله میکند وعدهی رفاه کامل به انسان میدهد درعوض انسان باید بعد از مرگ به دوزخ برود.
- پازولینی در فیلم “سالو” پیوند خشونت فاشیستی و پایهی سیاستهای اقتدارمدارانه و فاشیستی با تمام جنبههای منفی موجود در روح بشر را بهخوبی نمایش دادهاست.
- Homohabilis که گاه انسان کارگر نیز خوانده میشود.
Endnotes