خود و دیگری/ بخش شانزدهم/ سبک زندگی/ درسگفتارهای ناصر فکوهی/ با همکاری سامال عرفانی۱
سبک زندگی۲ یا سبک زندگی متفاوت، گونهای از دیگربودگی است. همانطور که پیشتر بیان کردیم بحث خود و دیگری بر دو مفهوم اساسی تکیه دارد، یکی نیاز انسان به داشتن هویت یعنی نیاز انسان به داشتن خود یا نیاز انسان به شناخت خود، بازشناسی خود و اینکه دارای مشخصات و حافظهای باشد که بتواند وجود خودش را بپذیرد و بهعنوان یک سوژه یا بهتر بگوییم بهعنوان یک بازیگر اجتماعی وارد عمل شود. مفهوم اساسی دیگر، “دیگری” است که فرد یا چیز یا پدیدهای است که بیرون از ما قرار دارد و هویتی برای خود دارد و ما یا این هویت را میپذیریم، یا آن را نفی میکنیم یا تقلیلش میدهیم و … ولی بههر تقدیر رابطهی خود و دیگری اصلی است که حیات برپایهی آن ادامه پیدا کرده است۳ که همان اصل مبادله است یعنی برای اینکه حیات وجود داشته باشد و شکل پیچیدهای از حیات که نظام اجتماعی است وجود داشتهباشد، باید مبادله وجود داشته باشد. شرط انجام مبادله، وجودِ هویت خود و دیگری است تا با یکدیگر مبادله انجام دهند. هر اندازه مبادلهی میان خود و دیگری سازندهتر و مثبتتر باشد و به ایجاد خلاقیت کمک میکند و منجر به بهترشدنِ خود و دیگری شود، در جهت درستتری در حال حرکت هستیم و عکس آن نیز صادق است یعنی هر اندازه مبادله تنشآمیزتر باشد در جهت نادرستی در حال حرکت هستیم. درستی و نادرستی صرفا یک بحث اخلاقی نیست بلکه میتوان گفت که یک بحث وجودی۴ است.
سبک زندگی بهوجود آورندهی خودهای متفاوت یا هویتهای متفاوت است که بهدلیل تفاوت، روابط خود و دیگری را ایجاد می کند.
بحث سبک زندگی در صد سال اخیر است که اهمیت پیدا کردهاست. سبک زندگی، در نگاه منتقدانه زندگی روزمره۵ خوانده میشود. روزمرگی در علوم اجتماعی اغلب با یک بار منفی یا بار انتقادی همراه بوده است. کسانی همچون هانری لوفبور و ایروین گافمن و …. روزمرگی را نوعی ابزار سرکوب تلقی کردهاند۶ ولذا سبک زندگی علیرغم همپوشانی بسیار با روزمرگی، همان روزمرگی نیست. روزمرگی واحدی زمانی-فضایی است که کنشگران اجتماعی بنابر جایگاههای متفاوتشان در آن قرار میگیرند که چون در آن موضوع هژمونی و سلطه و یا تصور هژمونی وجود دارد لذا در آن بحث سلطه نیز وجود دارد. روزمرگی یک کارگر با روزمرگی یک فرد ثروتمند کاملا متفاوت است، رابطهی این دو با فضا و زمان متفاوت است. سبک زندگی آن چیزی است که در زبان عام و عمومی از آن بهعنوان سلیقه و علاقهمندیهای روزمره نام برده میشود یعنی آنچه که در طول زندگی عادی انجام میدهیم. در سبک زندگی برخلاف روزمرگی هژمونی وجود ندارد. روزمرگی عموما و برای اکثریت قریب بهاتفاق انسانها یک رابطهی فضایی- زمانی است که با زور و هژمونی همراه است و دیدگاه انتقادی که متفکران معاصر نسبت به روزمرگی دارند از همین رو است که به مفهوم قدیمیتری که مارکس تحت عنوان ازخودبیگانگی مطرح میکرد باز میگردد که البته مارکس آن را با تولید مادی در ارتباط میدانست. روزمرگی چیزی نیست که لزوما افراد خواهان آن باشند، برای مثال یک کارگر یا یک کارمند شاید نخواهد که در ساعت خاصی از خواب بیدار شود، شاید پوشش مطلوب و یا یونیفرم کارش را دوست نداشته باشد، یا مسیری که از آن به سرکار میرود را دوست نداشته باشد اما به اجبار آن را انتخاب میکند زیرا که آن مسیر او را سریعتر به سر کار میرساند. شاید همکارانش را دوست نداشته باشد۷ و یا اینکه باید در ساعت خاصی از مسیر خاصی برگردد و در ساعت خاصی بخوابد و در ساعت خاصی غذا بخورد را، اما تمام اینها ناشی از هژمونی موجود در روزمرگی است که البته آن را قابل نقد میسازد. میتوان گفت که نظریهی انتقادی (چه نظریهی انتقادی مارکسیستی، چه انتقادی آنارشیستی و چه نظریات انتقادی دیگر) از لحاظ تحلیل نظامهای اجتماعی بر این باور است که باید هژمونی از روزمرگی حذف شده یا کاهش یابد. شاید حذف هژمونی از روزمرگی ممکن نباشد زیرا یک نظام اجتماعی به نظم نیاز دارد اما لزومی هم ندارد که هژمونی با چنان شدتی وجود داشتهباشد. در قرن ۱۹ آرای پرودون در فرانسه و اوون در انگلستان تلاش داشتند که محیطهای کار دلپذیرتری ایجاد کنند، آرمانشهرهایی که مارکس و انگلس آنها را آرمانشهرهای خیالی مینامیدند که اینها تلاشهایی بودند در جهت ایجاد روزمرگی مورد علاقه. یکی از تعاریف قابل ارائه برای سبک زندگی، روزمرگی مورد علاقه است که البته این تنها تعریف موجود از سبک زندگی نیست. یعنی اگر در روزمرگی کمترین هژمونی را احساس کنیم، بدینترتیب می توان به سبک زندگی مورد علاقهی خود نزدیک شد. البته بهیاد داشته باشیم که در اینجا سبک زندگی را در بُعد مثبت قضیه نگاه میکنیم، زیرا میتوان آسیبشناسی سبک زندگی نیز داشت و انسانها لزوما به آن گونهای که دلخواهشان است زندگی نکنند اما در بسیاری از موارد در بسیاری از جوامع امروز انسانها بخشهای زیادی از روابط با فضا و زمان را خود تعیین میکنند و میزان آزادی آنها بیشتر از گذشته است که البته در جوامع متفاوت مقدار آزادی متفاوت است. این مساله بر روی روابط خود و دیگری تاثیرگذار است. سبک زندگی یعنی یک فرد بر اساس سلیقهی خود انتخابهایش را انجام دهد، برای مثال اگر فردی در طی ۲۴ ساعت، هشت ساعت کار میکند، نحوهی گذران ساعات باقیمانده را به سلیقه خود انتخاب کند. لذا در سبک زندگی فرض بر آن است که میزان هژمونی کمتر است و ساختار اجتماعی کمتر فشار وارد میکند.
نکتهی قابل طرح و توجه آن است که در ادبیات علوماجتماعی در سطح جهان در دههی ۶۰ و ۷۰ میلادی، بیشتر بحثها دربارهی روزمرگی بود و نه سبک زندگی و بعد از دههی ۷۰ میلادی است که سبک زندگی به این میزان مورد توجه و بررسی قرار میگیرد. دلیل این امر برمیگردد به آنکه در دههی ۶۰ و ۷۰ میلادی، جهان در موقعیتی انقلابی و شورشی بهسر میبرد و در حال تجربهی تغییرات بسیاری بود که آن را در جنبشهای دانشجویی، در مه ۶۸، در تظاهرات ضدِ جنگ در آمریکا و در تغییرات در نظامهای خانواده و در روابط بین جنسیتی و همچنین تغییراتی که بهصورت نهادی رخ دادند، میشد دید. ابتدا در اروپا و آمریکا و سپس در دیگر نقاط جهان، آزادی در روزمرگی بهنوعی افزایش یافت. البته این افزایش در همهجا یکسان نبود، مثلا در فرانسه یا آمریکا به نسبت پنجاه سال پیشتر از آن، روزمرگی آزادی بیشتری را در خود داشت بهگونهای که گروههایی که پیشتر اجازهی ابراز وجود نداشتند و بهرسمیت شناخته نمیشدند مانند اقلیتهای نژادی، جنسیتی و قومی، حقوقشان بهرسمیت شناخته شدند و بحث حقوقبشر جدیتر مطرح شد هرچند که دولتها چندان به این حقوق و مباحث چندان پایبند نیستند اما بهرحال تظاهر میکنند که میخواهند آنها را رعایت کنند و به مباحث آزادی پایبند باشند. اینها نکاتی است که نشاندهندهی آن هستند که نگاه انتقادی به روزمرگی که نگاهی بود در راستای تغییر و تقویت شورش و موقعیت شورشی در دهههای ۶۰ و ۷۰. پس از سالهای ۱۹۸۰ شاهد مطرح شدن سبک زندگی هستیم، البته این بدان معنا نیست که تنها در این زمان است که سبک زندگی مطرح میشود و پیشتر از آن این مفهوم وجود نداشته است و موضوع کاملا جدیدی باشد. از همان زمانی که جامعهشناسی مطرح میشود، سبک زندگی نیز مطرح میشود. اولین نوشتههای موجود دربارهی سبک زندگی به زیمل و تحلیل شهر بهعنوان یک موقعیت فضایی-زمانی برمیگردد که میتواند متفاوت باشد و آزادی بیشتری را برای کنشگران اجتماعی ایجاد کند. حتی پیش از صنعتی شدن و قرن ۱۹ و حتی بسیار پیشتر و در دوران باستان نیز، میتوان دید که بحث دربارهی رفتار اجتماعی وجود داشته، اینکه افراد چگونه باید رفتار کنند، چه سلیقهای پسند است و چه سلیقهای خوب نیست و هم بحث سبک زندگی و هم روزمرگی هردو مطرح بود با این تفاوت که در دوران پیش از صنعتیشدن این بحثها مرتبط بود به جماعتی که فرد در آن قرار دارد. بهعبارت دیگر روزمرگی افراد بهمیزان زیادی توسط شغل و یا جماعتشان تعیین میشد و شغل و جماعت معمولا بر همدیگر همپوشانی داشتند و بههمین دلیل اگر کسی کشاورز بود یا فرزند یک کشاورز بود در ساعت خاصی بیدار میشد و یا بهخواب میرفت، روز خود را بهشکل خاصی میگذراند و با فضاهای خاصی سروکار داشت و بنابراین از جماعت خود پیروی میکرد و بههمین ترتیب سبک و سلیقهی وی در زندگی نیز بههمین صورت بود، پوشش، موسیقی، مناسکی که در آن شرکت مینمود، غذای مصرفی و شکل زیستگاه و تزئینات داخل و بیرون زیستگاهش تا حد زیادی از جماعت و سنت پیروی میکرد و سنت عامل پیونددهندهی جماعت بر روی یک پیوستگی تاریخی و مکانی بود. فضا و زمان بهنوعی در خودی که به معنای سوژهی مدرن نبود بلکه خودی بود که به جماعت خود تعلق داشت، تداوم پیدا میکرد و فرد در معنای مدرن کلمه نبود. آنچه که ما در اینجا دربارهی آن سخن میگوییم به دوران پس از صنعتی شدن بازمیگردد و از این لحاظ قرن ۱۹ را بهرغم آنکه در دورهی انقلاب صنعتی است باید تااندازهای متفاوت بررسی کنیم زیرا که قرن ۱۹ بیشتر ادعای این را دارد که میخواهد یک سبک زندگی بوجود آورد و آنچه عمدتا بوجود میآورد یک روزمرگی شهری است که این روزمرگی شهری همانگونه که مارکس مفهوم عمیق ازخود بیگانگی را مطرح میکند، روزمرگی است که بیشتر بهسود اقلیتی در جامعه است و اکثریت جامعه این روزمرگی را در شکل سرکوب و یک فشار بیرونی و نداشتن کنترل بر زندگی خود و لذا نداشتن سبک زندگی تجربه میکنند. کتاب معروف اِنگلس با نام “وضعیت طبقهی کارگر در انگلستان” و دیگر کتابهای نوشتهشده در قرن ۱۹ و نیز تاریخدانانی که دربارهی این قرن کار کردهاند، نشان میدهند که کارگران از روستاها به شهرها مهاجرت میکردند زیرا که در روستاها گرسنگی حاکم بود و امیدی به زندگی نداشتند و اما در کارخانهها نیز به معنای واقعی کلمه استثمار میشدند. صنعتیشدنِ قرن ۱۹ یک فرایند بسیار بیرحمانه بود که طی آن کارگران حدود ۱۶ ساعت کار میکردند و زنان و کودکان نیز در آنها بهکار گرفتهمیشدند و سالها بعد بهتدریج از کار زنان و کودکان کاسته شد و یا امتیازاتی برای آنها در نظر گرفته شد. زندگی کارگران در قرن ۱۹ بسیار سخت بود و ساعات طولانی کار، رمقی برای سبک زندگی در آنها باقی نمیگذاشت. کارگران کارخانهها معمولا در مکانهایی زندگی میکردند که صرفا برای آن بود تا در بخوابند و نیروی خود را بازیابند و غذایی را میخوردند که به دستشان میرسید و امکان انتخاب غذا یا نوع مسکن یا چگونگی گذران ساعات غیرکاری نداشتند و چیزی بهنام اوقات فراغت وجود نداشت. زندگی شهری قرن ۱۹ بهمراتب از زندگی روستایی متعارف سختتر بود، زیرا هرچند روستاییان فصول کار سخت و دشوار داشتند اما فصولی نیز داشتند که در آن کمتر کار میکردند و در انتظار برداشت محصول بودند که در این فصول فراغت داشتند و بازیها و سرگرمیهایی برای این فصول داشتند و میتوانستند در آن زمانها روابط خاصی با فضا برقرار کنند و با فضای بیرونی رابطهی نزدیکی داشتند زیرا که در دسترس بود و هیچکدام از این اینها در شهر وجود نداشت. آنچه بهعنوان سبک زندگی و یا اوقات فراغت قرن ۱۹ میشناسیم و در کتابهای ادبی توصیف میشوند بیشتر سبک زندگی و اوقات فراغت طبقات فرادست است، اشرافی که بورژوا بودند و هم اشراف روشنفکر که زندگی خاصی داشتند، آنها مطالعه میکردند و ابزارهای زیادی که در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ بوجود میآیند مانند دوربین عکاسی، فیلم تنها در دسترس این طبقه بود. تا حدود نیمهی قرن ۲۰، سبک زندگی بیشتر به این طبقات تعلق دارد و نه به گروههای مردمی. در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم، که در اروپا سی سال طلایی خوانده میشود یعنی در بازهی زمانی ۱۹۳۰- ۱۹۶۰ (بهبود وضعیت طبقهی متوسط در آمریکا اندکی زودتر آغاز میگردد) گروههای مردمی میتوانند سبک زندگی داشتهباشند، و بتوانند فضا و زمانی را که دوست دارند انتخاب کنند و سلیقهی خود را اعمال کنند و غذایی که واقعا دوست دارند را بخورند و آن هم در زمانی که خود میخواهند و به زندگی معنایی بدهند که خود تعیین کردهاند و نه دیگران. از زمانی که سبک زندگی بهوجود میآید آنچه پیشتر بهعنوان اختلاف طبقاتی خوانده میشد شکل تازهای بهخود میگیرد. اختلاف طبقاتی میان فقرا و ثروتمندان که آن را شکاف طبقاتی میخوانیم البته که یک شکاف در سبک زندگی نیز است، یعنی زیستگاه و غذا و فراغت فقرا متفاوت است از زیستگاه و غذا و فراغت ثروتمندان که در جای دیگری به این تفاوت خواهیم پرداخت و آنچه که در اینجا بر آن تاکید داریم و میخواهیم دربارهی آن سخن بگوییم به طبقات متوسط و پایین برمیگردد که حدودا از زمان جنگ جهانی دوم سبک زندگیهای متفاوتی را تجربه میکنند و در اینجاست که خود و دیگریها و روابط هژمونیک و تنشآمیز و یا روابط مسالمتآمیز شکل میگیرند.
- خود و دیگری/ بخش شانزدهم/ سبک زندگی/ درسگفتارهای ناصر فکوهی/ ۱۱ شهریور ۱۴۰۰/آمادهسازی برای انتشار، ویرایش نوشتاری و علمی: سامال عرفانی- خرداد ۱۴۰۳
- ۲. Style of life
- در این نوشتاردربارهی سبک زندگی، خود را تنها به اشکال دارای حیات محدود کرده و از اشکال غیرحیاتی سخن نمیگوییم.
- Existentialism
- Everyday life
- جهت اطلاعات بیشتر در این زمینه، به سلسله گفتارهای دکتر ناصر فکوهی درباره ی متفکران فرانسه رجوع نمایید.
- بنابر مطالعات اجتماعی اکثریت انسانها کاری که انجام میدهند را دوست ندارند و تنها اقلیتی از مشاغل هستند که افراد به انجام آنها علاقهمندند.