خروج از منطق خشونت و چاره اندیشی برای جلوگیری از تکرار جنایت

جنایتی که در حق «آمنه» انجام شده است و تا کنون بارها و بارها تکرار شده، گویای یکی از مهیب ترین بازنمودهای  جامعه ای است پدر سالار که مردان در آن به خود حق می دهند حتی «عشق» خود را با نابودی  و یا تخریب  تقریبا کامل فیزیکی و روانی موضوع عشق خویش«بروز» دهند. متاسفانه این جنایت که امروز به دلایلی رسانه ای شده و تصمیم «آمنه» با بزرگواری و از خود گذشتگی بی مانندی آن را برجسته کرده است، به اشکال گوناگون نه تنها در سال های گذشته بلکه تا امروز در سراسر کشور ما تکرار می شود: چه بسیار قتل های  به اصطلاح «ناموسی» که در  مناطق مختلفی از ایران هر روز اتفاق می افتند و همسران و حتی «خویشاوندن» بی رحم دختران و زنان خود را به بهانه های مختلف به قتل می رسانند و در بسیاری موارد نیز نام «خودکشی» به آنها می دهند.

با وصف این، تصمیم «آمنه»، بر خلاف بسیاری از باورها، بیشتر از هر چیز تاکیدی است بر آنکه خشونت را نمی توان با خشونت از میان برداشت  و بخشش شاید بتواند ما را از چرخه و دور باطل خشونت خارج کند. اما شاید این نکته نیز ضروری باشد که بگوئیم، به این ماجرا باید فراتر از یک شعار و یک نگاه  تشکر آمیز به تصمیمی از سر بخشندگی و روح بلند نگریست. واقعیت در آن است که این گونه تحسین ها نسبت به تصمیم آمنه این خطر را در بر دارند که پس از دوره ای که همگان  در مدح این تصمیم سخنرانی کردند، ما بار دیگر به وضعیت پیشین برگردیم.

هم از این رو به مثابه یک جامعه شناس به گمان من، با توجه به موقعیت کنونی جامعه ایران، باید برای این گونه جنایات همچون «تجاوز به عنف» بالاترین مجازات های حقوقی را در نظر گرفت. به باور من، اسید پاشی بر صورت یک انسان چیزی کمتری از «قتل نفس» نیست و از این لحاظ از میان بردن «چهره» را می توان کاملا از لحاظ فرهنگی با از میان بردن وجود فیزیکی یکی گرفت، در حالی که جنایاتی همچون «تجاوز به عنف» برغم پی آ»دهای بسیار سخت آنها  همواره قابلیت بازگشت فرد را به جامعه در خود دارند. بنابراین  پیشنهاد هایی قانونی برای تشدید مجازات ها برای تمام جنایات موسوم به «ناموسی» برای قرار دادن آنها در سطح «قتل»، که لااقل در دوره ای، قابل دفاع  است.
افزون بر این و در اقدامی ریشه ای و موثرتر تر به نظر ما باید  گروهی ویژه مرکب از متخصصان اجتماعی، روان شناسان، حقوق دانان و دین شناسان تشکیل داد و ابعاد این جنایات را کاملا ارزیابی و علت یابی کرد و برای آن چاره ای اندیشید. چنین گروهی به ویژه باید بر پدیده هایی چون «اسید پاشی» ، «جنایات ناشی از گرفتن پاسخ منفی در ازدواج»، «قتل های ناموسی» و «خودکشی» های بزک شده که در واقع جنایات درون خانوادگی هستند و همچنین به تمام جنایات درون نظام خویشاوندی که نباید وجود آنها را در جامعه خود انکار کنیم، بپردازد. این نکته را نیز بگوئیم که بررسی این جنایات را نمی توان از مجموعه جنایات مربوط به روابط بین جنسیتی و لزوم  نگاه تخصصی و حرفه ای بر آنها و ارائه راه حل های اجتماعی در کنار  اقدامات جزائی جدا کرد.
جامعه کنونی ایران به دلیل روند نادرستی که مدیریت روابط بین جنسیتی در آن به خود گرفته است و این روند نیز به صورت غریبنی  اغلب زیر پوشش دفاع از اخلاق توجیه می شود، متاسفانه در حال حاضر ولی به ویژه در سال های آینده شاهد جنایاتی بی شماری در این زمینه خواهد بود. اصرار به مدیریت آمرانه همه معضلات اجتماعی و تغییر سبک زندگی و رفتار انسن ها در شرایطی که همه می دانند چنین چیزی هرگز ممکن نیست، به گمان ما خود یکی از عوامل اصلی تداوم این جنایات است.

این یادداشت به تقاضای هفته نامه چلچراغ برای پرونده ای در این مورد،  در مرداد ماه ۱۳۹۰ نوشته شده است.

خبر مربوط در روزنامه شرق (۱۰ مرداد ۱۳۹۰)

گروه حوادث، مرجان لقایی: خبر کوتاه بود با بازتابی گسترده. آمنه بهرامی، مجید موحد را بخشید. او درست در لحظات آخر از کور کردن جوانی که با اسید بینایی‌اش را از وی گرفته است، صرف‌نظر کرد تا این پرونده تلخ فرجامی شیرین داشته باشد.
دو روز قبل
زنگ تلفن به صدا درمی‌آید، ساعت شش بعدازظهر شنبه است. صدایی به آمنه می‌گوید: «وقتش رسیده‌ است، آماده‌باش». آمنه می‌داند زمان اجرای حکم قصاص فرارسیده و حالا نوبت او است که دو چشم مجید را کور کند. صدا، زمان و مکان اجرای حکم را اعلام می‌کند؛ شش صبح یکشنبه، بیمارستان دادگستری. آمنه می‌داند تا ساعاتی دیگر می‌تواند بینایی یک مرد را بگیرد؛ این حقی است که قانون به او داده ‌است. سکوت در خانه آمنه حاکم می‌شود. خبر غیرمنتظره نبود. چند روز قبل از این تماس مسوولان اجرای احکام از آمنه خواسته‌ بودند از اسپانیا به ایران بیاید تا حکم را اجرا کند و همچنین در این‌باره با کسی صحبت نکند. همه چشم‌ها به سمت آمنه دوخته‌ شده‌ است. اما آمنه نمی‌بیند، فقط صدای نفس‌های دیگران را احساس می‌کند؛ اضطرابی در صدای اطرافیانش موج می‌زند. در سوی دیگر در جنوب شرق تهران خانه‌ای هست که زمان برای ساکنان آن به کندی می‌گذرد. خبرهایی تاییدنشده به مادر مجید رسیده‌، مبنی بر اینکه فرزندش صبح یکشنبه قصاص می‌شود و بینایی‌اش را از دست می‌دهد. هیچ‌کس خبر را تایید نکرده‌ است و مسوول اجرای احکام دادسرای جنایی تهران هم به او گفته، چنین خبری صحت ندارد اما حسی به این زن می‌گوید خبر درست است. با شماره تلفن آمنه تماس می‌گیرد، اما کسی گوشی را جواب نمی‌دهد. می‌خواهد التماس کند و از او بخواهد با مجازات مجید، او را مجازات نکند. هفت سال است این زن به خاطر کاری که پسرش کرده زجر می‌کشد و به گفته خودش، خانواده مجید بیشتر از خود او تاوان این‌کار را پس داده‌اند. تنها کاری که از دست این زن بر می‌آید دعاکردن است. نماز می‌خواند و از خدا می‌خواهد که آمنه را از تصمیمش منصرف کند. تیک تیک ساعت به مادر مجید یادآوری می‌کند که وقتش رسیده‌است و هر لحظه بیشتر به زمان اجرای حکم نزدیک می‌شود. چند روز قبل مجید با مادرش تماس گرفته و به او گفته ‌بود از او فیلمبرداری کرده‌اند و با او رفتاری می‌کنند که زمان اجرای حکم با مجرمان انجام می‌دهند. در این‌سو و آن‌سوی شهر چراغ دو خانه تا صبح روشن است.
صبح یکشنبه
عقربه‌های ساعت که روی پنج صبح می‌ایستد آمنه آماده بیرون رفتن می‌شود و پدر، مادر و برادرش که در این سال‌ها کنارش بودند او را در این مرحله هم‌ یاری می‌کنند و همراهش می‌روند. عموی آمنه هم آمده ‌است. او می‌خواهد در کنار برادرزاده‌اش باشد. تلفن همراه آمنه زنگ می‌خورد، از مسوولان دادسرای جنایی است. به او می‌گوید ساعت شش صبح مقابل اداره آگاهی در خیابان وحدت اسلامی آماده‌ باشد. ماشینی قرار است آنها را به محل اجرای حکم ببرد. وقتی ون نیروی انتظامی مقابل پای آمنه می‌ایستد، آمنه و اعضای خانواده‌اش سوار بر خودرو می‌شوند. آمنه از پدرش می‌خواهد حکم را اجرا کند. پدر طفره می‌رود، «من نمی‌توانم این‌ کار را کنم.» دختر رو به مادر می‌کند و از او می‌خواهد حکم را اجراکند. مادر به آمنه می‌گوید: «من هم نمی‌توانم.» آمنه از عمویش می‌خواهد «نه غیرممکن است بتوانم چنین کاری بکنم.» فقط یک نفر مانده، فرهاد برادر آمنه. او می‌پذیرد قطره‌های اسید را در چشمان مجید بچکاند و او را کورکند. دقایقی بعد سرباز راننده که پایش را روی ترمز می‌گذارد آمنه متوجه می‌شود به مقابل بیمارستان دادگستری‌ رسیده‌اند؛ جایی که قرار است حکم اجراشود.
بخشش بزرگ
لباس‌های سبزرنگ برای حضور آمنه در اتاق عمل بر تنش پوشانده می‌شود. فرهاد، برادر آمنه هم لباس‌ها را می‌پوشد و وارد اتاق عمل می‌شود. اتاقک قبل از ورود به اتاق عمل محل رویارویی مجید و آمنه است. دستبند بر دستان مجید نقش چفت شده و سه پزشک آماده‌اند. صدای هق‌هق یکی از افراد حاضر در محل به گوش آمنه می‌رسد. این صدا برای آمنه آشنا نیست. او مدت‌هاست که عادت کرده به جای دیدن بشنود. مجید فریاد می‌زند، گریه می‌کند، او البته التماس نمی‌کند و به آمنه ناسزا می‌گوید، صدای گریه غریبه همچنان در گوش آمنه می‌پیچد، همه‌چیز آماده ‌است. قاضی اجرای احکام از متخصص بیهوشی می‌خواهد کار را شروع کند. سرم را به دست مجید وصل می‌کنند و او را روی تخت می‌خوابانند. صدای گریه غریبه در گوش آمنه می‌پیچد، فرهاد برای اجرای حکم و چکاندن ۱۰ قطره ‌اسید به چشم مجید وارد اتاق عمل می‌شود؛ صدای گریه بلندتر می‌شود. هیچ‌کدام از اعضای خانواده مجید در بیمارستان نیستند، درهای اتاق عمل به هم کوبیده‌ می‌شود و ناگهان آمنه فریاد می‌زند: «بخشیدم.» صدای گریه این ‌بار آمنه را صدا می‌زند و به طرفش می‌رود و از او تشکر می‌کند. صدا، پزشک متخصص بیهوشی است. مجید به دست‌وپای آمنه می‌افتد و یک‌بار دیگر به او پیشنهاد ازدواج می‌دهد اما آمنه از مجید می‌خواهد دیگر این حرف را تکرار نکند. ۱۵ دقیقه از ساعت شش صبح گذشته ‌است و شوروشادی در بیمارستان دادگستری موج می‌زند. همه پرستاران و پزشکانی که برای اجرای حکم آماده‌بودند، گریه می‌کنند و از آمنه به خاطر این بخشش بزرگ تشکر می‌کنند. آمنه بهرامی دختری که هفت‌سال برای گرفتن حکم قصاص دو چشم مجید موحدی خواستگارش تلاش کرده ‌بود حالا درست زمان اجرای حکم گذشت کرده‌ است.
پرونده‌ای قطور
پرونده اسیدپاشی به صورت آمنه از آبان سال ۸۳ گشوده شد. آن زمان مجید موحد هم‌دانشگاهی آمنه که از او برای ازدواج درخواست رد شنیده بود، در حوالی پل سیدخندان با یک ظرف اسید به دختر جوان حمله کرد. بعد از آن آمنه بارها و بارها در ایران و اسپانیا تحت عمل جراحی قرار گرفت، ولی بینایی هر دو چشمش را از دست داد. سرانجام سه سال قبل جلسه رسیدگی به این پرونده برگزار و مجید به درخواست شاکی و با حکم قضات شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران به قصاص دو چشم با اسید محکوم شد و این رای به تایید دیوان‌عالی کشور رسید. پس از آن مقرر شد حکم روز یکشنبه ۹ مرداد در بیمارستان دادگستری به اجرا دربیاید ولی رییس قوه قضاییه در ساعات آخر اجرای حکم را متوقف کرد. بعد از آن آمنه به اسپانیا رفت تا کارهای مربوط به کتابش تحت عنوان چشم در برابر چشم را انجام دهد. چند روز قبل مسوولان دادسرای تهران با وی تماس گرفتند و از او خواستند به ایران بازگردد. به این ترتیب بود که صبح دیروز همه چیز برای اجرای حکمی که در تاریخ قضایی ایران سابقه نداشت، مهیا شد. ولی آمنه با بخشش بزرگ از کور کردن متهم گذشت کرد.
آمنه چه گفت
آمنه بهرامی که ساعاتی بعد از این بخشش بزرگ با خبرنگارما صحبت کرد درمورد اتفاقی که در بیمارستان افتاد، گفت: وقتی مجید را آوردند رو به من کرد و گفت: تو دختر زشتی هستی، هیچ‌کس با تو ازدواج نمی‌کند، هیچ پسری در دانشگاه به تو نگاه نمی‌کرد، فکر کردی من را کورکنی چه می‌شود؟ او اصلا به من التماس نمی‌کرد و حتی من را تهدید به قتل کرد. گفت، تو بودی که دنبال من آمدی. به مجید گفتم چرا روی صورت من اسید پاشیدی؟ این سوال مدت‌ها بود که در ذهنم بود. او به من جواب داد، به خاطر خودت این کار را کردم. وقتی مجید را برای اجرای حکم بردند، تصمیم گرفتم ببخشم، چون در این چند سال مردم خبرهای بد زیادی شنیده‌اند، من می‌خواستم کاری کنم که این‌بار خبر خوشی به گوش‌شان برسد.
من می‌خواستم مجید را ببخشم چون مردم از من خواستند این کار را بکنم. مردم نیاز به آرامش دارند، نیاز به خبر خوب دارند و من تصمیم گرفتم خبر خوب بخشش را به آنها بدهم. آمنه ادامه‌ داد: مجید بعد از گذشت روی پاهای من افتاد و خواست به پیشنهاد ازدواجش جواب مثبت بدهم اما من این کار را نمی‌کنم و از مجید هم خواستم دیگر درمورد ازدواج با من فکر نکند و هرگز چنین حرفی را به زبان نیاورد، چون من را عصبی می‌کند. آمنه در ادامه گفت: در هنگام انجام مراسم قصاص صدای گریه‌ای خیلی توجه من را جلب کرد، چون از اعضای خانواده مجید کسی آنجا نبود تعجب کردم کسی گریه می‌کند. بعد از بخشش بود که متوجه شدم یکی از پزشکانی که برای اجرای حکم آمده است، گریه می‌کند. او از من تشکر کرد و گفت: این بخشش به همه ما درس بزرگی داد. البته من از همان اول ماجرا نمی‌خواستم مجید را قصاص کنم. هدفم از پیگیری پرونده این بود که کسانی که دست به اسیدپاشی می‌زنند، بدانند مجازات قصاص قابل اجراست. من بخشیدم اما ممکن است شخص دیگری این کار را نکند. آمنه بهرامی‌نوا که هفت سال است به گفته‌ خودش آفتاب را ندیده ‌است درمورد اینکه چرا پیش از این گفته‌ بود برای اعلام رضایت چهار میلیون یورو پول می‌خواهد، گفت: من این حرف را زدم تا مجامعی که مدعی حقوق بشرهستند، بدانند با هیچ پولی نمی‌توانند بینایی من را بخرند. چشمان من قابل حراج نیست، هیچ پولی هم نمی‌توان بابت آن داد. من بر اجرای حکم اصرار کردم تا خانواده مجید بدانند در این سال‌ها برمن چه گذشته‌است. مردم هم باید این موضوع را می‌دانستند، اما به هرحال وقتی دیدم با این‌کارم می‌توانم مردم کشورم و حتی جهان را خوشحال کنم، تصمیم گرفتم سیاه نباشم و این کار را بکنم. من این کار را به خاطر خودم، خانواده‌ام و مادر مجید انجام دادم. حالا هم حالم خیلی خوب است. پدر و مادرم خوشحال هستند و در خانواده ما شادی موج می‌زند. همه خوشحال هستند و می‌توانیم در آسایش زندگی کنیم. بینایی من چه با قصاص چشم مجید و چه بدون آن برنخواهدگشت. من با خدا معامله کردم. امیدوارم که خانواده مجید هم به جای هرکار بیهوده‌ای به درمان فرزندشان بپردازند، چون او از نظر روانی بیمار است. آمنه که به خاطر سایر جراحات ایجادشده روی صورتش حکم دیه دریافت کرده است، دراین‌باره گفت: «دیروز در دادسرای جنایی به من گفتند میزان دیه‌ای که به من تعلق می‌گرفت نصف دیه یک مرد است؛ من به این موضوع اعتراض دارم چرا باید این‌طور باشد من به مجلس می‌روم و برای اصلاح این قانون با نمایندگان صحبت می‌کنم.» مادر آمنه نیز که از تصمیم دخترش خوشحال بود، در این‌باره گفت: به دخترم افتخار می‌کنم. ما برای گرفتن این حکم زحمت زیادی کشیده بودیم و به او افتخار می‌کنم که چنین توانایی داشت تا مجید را ببخشد. خداوند به دخترم صبر دهد. بسیار باعث خوشحالی است که یک نفر که قصاص حق اوست از آن بگذرد. به هر حال مجید هم جوانی است که خانواده‌ دارد. ما می‌توانستیم این حکم را اجرا کنیم و کسی نمی‌توانست امروز (یکشنبه) مانع از اجرای این حکم شود، اما عدم اجرای این حکم باعث آرامش آمنه و خانواده‌ ما‌ شد. پدر آمنه نیز گفت: به دخترم افتخار می‌کنم. او شجاعت زیادی داشت که توانست امروز (یکشنبه) مانع از اجرای حکم قصاص فردی شود که هفت سال باعث بیچارگی و درماندگی او شده است. من از تمام مردم هم تشکر می‌کنم که در این مدت آمنه را تنها نگذاشتند و او را همراهی کردند. عدم اجرای این حکم پاداشی است به همه کسانی که در این سال‌ها همراه دخترم بودند. عموی آمنه نیز که در محل اجرای قصاص حضور داشت، با ابراز خوشحالی از بخشش مجید گفت: وقتی روزها و ماه‌های بیچارگی و درد کشیدن آمنه را به یاد می‌آورم، تصور نمی‌کنم او مجید را بخشیده باشد، اما بسیار خوشحالم که چنین اتفاقی افتاده است.
گفته‌های مادر مجید
مادر مجید نیز صبح دیروز در حالی که از خوشحالی نمی‌توانست به خوبی صحبت کند، به خبرنگار ما گفت: یکی از اقوام ما از رادیو این خبر را شنید و به من تلفن زد. من حرفش را باورنکردم، بیرون رفتم و روزنامه خریدم. خبری نبود. با وکیلم تماس گرفتم، به من گفت در راه دادسراست و اصلا اجرای حکم به او ابلاغ نشده‌است. خیلی هول کرده‌بودم، فکر کردم شاید بازهم مثل دفعه قبل اجرای حکم را متوقف کرده‌اند اما بعد از چند ساعت که شوهرم به دادسرا رفت، خبر داد آمنه گذشت کرده‌است. من دستان آمنه را می‌بوسم. کار مجید هرگز قابل دفاع نیست و من به عنوان مادر مجید او را تکفیر کردم و بازهم می‌کنم. حرف من این بود که معلولی به معلولان جامعه اضافه نشود. آمنه بزرگواری کرد و من را نجات داد. مجید باید تنبیه شود و در این موضوع بحثی نیست و البته او در این سال‌ها سختی بسیار زیادی کشیده‌ است، اما قصاص او مجازاتی برای من و خواهران مجید بود. وقتی شنیدم مجید قبل از اجرای حکم با آمنه برخورد بدی کرده ‌است، از داشتن چنین پسری شرمنده شدم. او بیمار است، هیچ انسان سالمی دست به این کار نمی‌زند و اگر هم بزند، شرمنده می‌شود اما مجید حال درستی ندارد.

اقدام شجاعانه
عباس جعفری دولت‌آبادی، دادستان عمومی و انقلاب تهران نیز دیروز در گفت‌وگو با ایسنا اظهار کرد: صبح دیروز قرار بود حکم صادره از سوی دادگاه کیفری استان تهران درخصوص قصاص چشمان مجید موحد در بیمارستان دادگستری با حضور دادیار اجرای احکام و متخصصان پزشکی قانونی اجرا شود که آمنه به عنوان صاحب حق قصاص در آستانه اجرای این حکم اعلام رضایت کرد. آمنه در عین حال خواستار پرداخت دیه‌های سایر جراحات شده است. وی تاکید کرد: دادگستری بر اجرای این حکم مصمم بود و آمنه با اقدامی شجاعانه از قصاص این فرد گذشت کرد.نوراله عزیزمحمدی یکی از قضات رای‌دهنده بر قصاص دو چشم مجید نیز در مورد گذشت آمنه گفت: کاری که آمنه کرد کمتر از قصاص تاثیرگذار نبود و به نظر من به همان اندازه در جامعه تاثیر دارد و بازدارنده‌ است. او گفت: مردم باید بدانند که آمنه لحظه اجرای حکم تصمیم به بخشش گرفته‌ است؛ لحظه‌ای که می‌توانست حکم را اجرا کند و همه شرایط آن فراهم بود. بنابراین باید بگوییم اجرای حکم قصاص امکان‌پذیر است و گذشت شاکی هم به همان اندازه قصاص جنبه بازدارنده و تادیبی دارد. رییس شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران ادامه داد: رضایت در این‌گونه پرونده‌ها مثل قصاص حق مسلم شاکی است. آمنه از حق خودش استفاده‌ و از قصاص گذشت کرد؛ البته مجید به لحاظ جنبه عمومی جرم محاکمه خواهد شد. او در مورد اینکه آیا از مجازات مشدده در مورد مجید استفاده می‌شود یا نه، گفت: پرونده برای رسیدگی به جنبه عمومی جرم به دادگاه خواهد آمد و مجازات آن جرم نیز به مانند مجازات عمومی قتل است اما در مورد اینکه از مجازات مشدده استفاده شود یا نه، باید هیات قضات تصمیم بگیرند و بعد از محاکمه و مشورت در این خصوص حکم صادر می‌کنیم.
خیابانی به نام آمنه
ربانی – وکیل مدافع مجید- نیز دیروز به خبرنگار ما گفت: «بعد از بخشش آمنه وقتی والدین مجید به دادسرا آمدند به پای او افتادند و از او تشکر کردند و گفتند حاضر هستند خانه‌شان را که تنها دارایی‌شان است به آمنه بدهند اما مجید به این کار اعتراض کرد و در نهایت آمنه گفت فقط به دیه قانونی راضی است و مبلغ بیشتری نمی‌خواهد.»ربانی ادامه داد: «کمتر انسانی پیدا می‌شود که از چشمانش بگذرد ولی آمنه این کار را کرد. حقیقت این است که چشمان این دختر باز است و انسانیت را می‌بیند من از او بسیار سپاسگزار هستم و می‌خواهم به شورای شهر پیشنهاد بدهم به خاطر این کار بزرگ آمنه، یک خیابان را در تهران به نام او کنند.»این وکیل دادگستری درباره آینده موکلش نیز توضیح داد: «آمنه بحث حبس ابد مجید را مطرح کرد که چنین چیزی در قانون نداریم اگرچه در این زمینه خلأ قانونی وجود دارد، با توجه به قوانین فعلی حکم مجید به خاطر جنبه عمومی جرم، سه سال زندان است که این مدت را گذرانده و به همین دلیل به محض پرداخت دیه آزاد خواهد شد.»
آینده‌ای ندارم
مجید موحد نیز دیروز از طریق یک واسطه به سوالات خبرنگار ما به صورت کوتاه جواب داد. او که به خاطر جو حاکم بر دادسرا نمی‌توانست به خوبی صحبت کند، گفت: «از کاری که کرده‌ام پشیمانم و خیلی خوشحال هستم که آمنه من را بخشید.»او ادامه داد: «من برای آینده‌ام هیچ برنامه‌ای ندارم. در این سال‌ها که در زندان بودم خیلی زجر کشیدم و دیگر زندگی برایم مثل گذشته نیست و معنایش را از دست داده است. برای من در زندان یا آزاد بودن فرق زیادی نمی‌کند چون همیشه عذاب کاری را که کرده‌ام باید تحمل کنم.»مجید همچنین گفت: «من خودم می‌دانم که فردی بیمار و عصبی هستم و باید درمان شوم. به هر حال از کاری که کرده‌ام باز هم ابراز پشمانی می‌کنم.»