حرکتى بى‏‌نظم به‏‌سوى جهانى‌‏شدن/ گفت‌وگو با ناصر فکوهی/ بخش دوم و آخر

حامد فرمند

منظورتان کدام پتانسیل‏‌هاست؟
پتانسیل ما در درجه نخست در کلیه صنایع مرتبط با انرژى است. ما کشورى هستیم که روى منابع نفت و گاز طبیعى قرار گرفته‌‏ایم. من فکر مى‏‌کنم با یک سرمایه‏‌گذارى نسبتاً معقول در تمامى صنایع مرتبط با انرژى مى‏‌توانیم به اولویت نسبى محصولات خود در بازارهاى جهانى دست پیدا کنیم. امکان دیگر، توریسم است؛ با توجه به این‏که ایران میراث فرهنگى منحصر به‏ فردى دارد که با سرمایه‏‌گذارى لازم در آن‏‌ها، مى‏‌توانیم سود اقتصادى بالایى ایجاد کنیم. همچنین ما پتانسیل‏‌هاى بى‏‌نظیر اکوسیستمى داریم. ما در کشورمان از شمال تا جنوب، گاه ۳۰ تا ۴۰ درجه سانتیگراد اختلاف دما داریم. در کنار آن، با تمامى اشکال اکوسیستم از جنگلى تا کویرى مواجهیم. چنین ویژگى‏‌هایى براى ما مى‏‌توانند منابع بزرگ درآمدى محسوب شوند.

آن‏چه شما مطرح کردید باز هم به معنى استفاده اقتصادى از منابع فرهنگى است. حتى اگر فرض کنیم که مدیریت در جامعه به چنان سطحى از رشد برسد که توانایى استفاده از پیشینه فرهنگى کشور را داشته باشد و محدودیت‏‌هاى فعلى براى جذب توریسم هم برداشته شود و ما بالاخره به سطحى مشخص از توسعه دست پیدا کنیم، با وسایل و شیوه‏‌هایى از زندگى مواجه خواهیم شد که در پیشینه فرهنگى ما جایگاهى نداشته‏‌اند. پرسش این است که فرهنگ گذشته‏‌اى که ما را به‏ عنوان یک ایرانى در جهان مشخص مى‏‌کند، در توسعه فرداى ما – با فرض دست‌یابى به آن – چه جایگاهى خواهد داشت؟
آن فرهنگ خاص ما در یک شرایط مطلوب باید در همه جا حضور داشته باشد؛ یعنى ما اگر بتوانیم از پتانسیل‏‌هایمان درست استفاده کنیم، فرهنگ‏‌مان را در همه جا خواهیم دید. مى‏‌توانیم مثالى روشن بزنیم: اگر بتوانیم از پیشینه مادى و ذهنى که در حوزه معمارى داریم بهره‏‌بردارى کنیم، باید ویژگى‏‌هاى اصیل آن را در همه‏‌جا شاهد باشیم. از نظر ما مدرنیته هیچ‏وقت خودش را به شکل گسست با سنت پیشین نشان نمى‏‌دهد، مگر در شرایط تصنعى که ما این شرایط را در کشورهاى در حال توسعه مى‏‌بینیم. البته در هر فرهنگى، هم عناصر مثبت وجود دارند و هم عناصر منفى و دست‏‌کم ما باید بتوانیم از عناصر مثبت در جابه‏‌جایى فرایند توسعه‏‌اى استفاده کنیم.

بجز عناصر مادى محسوس، بخشى از پیشینه فرهنگى ما غیرمادى بوده است. ما در بسیارى از محصولات فرهنگى گذشته، رد پاى تفکرى خاص را مى‏‌بینیم که با حذف آن اندیشه، دیگر شاهد تولید آن آثار هم نخواهیم بود. مثلاً بداهه، به‏ عنوان شیوه‏اى از اجراى هنرى، نه‏‌تنها در موسیقى – آن‏چنان‏که امروز مطرح است – وجود داشته که در گونه‏‌هاى مختلف هنرى هم خود را نشان مى‏‌داده است. آیا این جنبه از میراث فرهنگى را هم مى‏‌توانیم حفظ کنیم یا اصولاً نیازى به حفظ آن هست؟
این مسئله، مورد به مورد متفاوت است. از قبل نمى‏‌توانیم بگوییم که باید تمامى میراث‏مان یا بخشى از آن را حفظ کنیم. مثلاً همین بداهه که فرمودید، از نظر ما نه‏‌تنها یک عنصر مثبت است، بلکه مى‏‌تواند پایه‏‌اى براى خلاقیت هنرى باشد. موسیقى جاز نمونه یک نوع بداهه‌نوازى است. این موسیقى از ابتدا یک موسیقى سیاه بود و هنوز هم همین ویژگى را حفظ کرده است. فرهنگ خاصى از سیاه‏پوستان، عنصر بداهه را براى ایجاد یک سبک جدید هنرى استفاده کرده است. امروز شما مى‏‌بینید که در سطح دنیا چند اثر با این سبک منتشر شده‏‌اند و همین نکته نشان مى‏‌دهد که یک عنصر سنتى چطور مى‏‌تواند به یک اثر مدرن بدل شود. ما باز هم روى همان نکته تأکید مى‏‌کنیم که آینده در تضاد با گذشته نیست؛ آینده تداوم گذشته است. علت این‏که در کشورهاى در حال توسعه آینده را در تضاد با گذشته مى‏‌بینیم این است که آینده‏‌اى که به ما پیشنهاد یا تحمیل شده یک گسست بوده است. اما باید دانست که آن‏چه به‏ تدریج ساخته شود، ریشه‏‌دار باشد و از عمق جامعه بیرون بیاید، بیش‏تر قابل اتکا است تا یک توسعه و رشد سریع و آنى. با همین استدلال ما معتقدیم که فرایند توسعه در ایران به نسبت بسیارى از کشورهاى در حال توسعه، درازمدت‏‌تر، کندتر، اما عمیق‏‌تر و ریشه‏‌دارتر است و مى‏‌توانیم بگویم امروز ما در یکى از بهترین موقعیت‏‌ها براى رشد و توسعه قرار داریم.

شواهدتان براى چنین ادعایى چیست؟ منظورم شواهدى است که نشان دهند فرایند توسعه در ایران به‏ صورت عمیق و پایدار شکل گرفته است؟
یکى از شواهد این است که ایران از قدیمى‏‌ترین کشورهایى است که با توسعه و فرایند آن آشنا شده است.

همین موضوع گاهى به‏ عنوان نقطه ضعف ما مطرح مى‏‌شود. عده‏‌اى معتقدند مثلاً با این‏که ما در ایران، ۱۰۰ سال سابقه مشروطیت داریم، هنوز نتوانسته‏‌ایم نخستین مبانى توسعه سیاسى را ایجاد کنیم.
کسانى که این حرف را مى‏‌زنند متوجه نیستند که دقیقاً چون ما صد سال سابقه فعالیت در حوزه توسعه سیاسى داریم. امروز هم در بهترین موقعیت قرار داریم تا بتوانیم توسعه سیاسى پایدار در کشورمان به‏ وجود آوریم.

اما به‏ نظر مى‏رسد که ما همیشه از اول شروع مى‏‌کنیم.
این صرفاً یک تصور است که ما فکر کنیم از اول شروع مى‏‌کنیم. شما وضعیت کشورهاى افریقایى را نگاه کنید. آن‏‌ها اصلاً اولى ندارند. مثلاً کشورهاى حوزه شمال افریقا بدون اغراق در وضعیتى قرار دارند که ایران در دهه ۳۰ در آن وضعیت قرار داشت. این کشورها هیچ‏کدام تجربه‏‌هایى را که ایرانیان پشت سر گذاشته‏‌اند، در پیشینه‏‌شان ندارند. باید این را بدانیم که هیچ‏کس، هیچ چیز را از اول شروع نمى‏‌کند. همه آن‏چه اتفاق مى‏‌افتد، در سرنوشت یک ملت نوشته مى‏‌شود. شما به حوادث چند سال اخیر نگاه کنید. مثلاً چقدر در مباحث روزمان به مشروطه و مباحث آن تجربه تاریخى استناد مى‏‌شود؟ منتها ما یک مقدار عجولیم و گمان مى‏‌کنیم از امروز به فردا باید زیر و رو شویم.

‌مثالى دیگر بزنیم. همان زمان که توسعه اقتصادى در کشور ما شروع شد، کره جنوبى هم برنامه‏‌هاى اصلاحى خود را آغاز کرد. اما اکنون مى‏‌توان گفت که در حوزه اقتصاد ما در مقابل این کشور از جایگاهى برخوردار نیستیم.
شما نمى‏‌توانید توسعه اقتصادى را از توسعه عمومى جامعه جدا کنید. یکى از مشکلاتى که ایران در زمینه توسعه اقتصادى داشته این بوده است که توسعه اقتصادى در کشور ما مبتنى بر اقتصاد تک‏‌محصولى و نفتى بوده است، نه آن‏چه مى‏‌توان به آن صنعت انرژى گفت. شکى نیست که اکنون و در زمینه اقتصادى با مشکلاتى بسیار مواجهیم اما از نظر ما بحث اقتصادى، بحث اساسى نیست. لزوماً نباید تصور کنیم که جامعه کره، یک ایده‏‌آل است. تجربه کشورهاى آسیاى جنوب شرقى در سال‏‌هاى دهه ۱۹۹۰ نشان داد که این کشورها به همان سرعت که ثروتمند شدند، مى‏‌توانند فقیر شوند. بحث اساسى، تداوم فرایند توسعه است. افزون بر این کره به‏ رغم رشد اقتصادى‏‌اش کشورى از لحاظ جهانى در رده دوم و سوم است، درحالى‏‌که ایران همه شرایط را براى تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ منطقه‏‌اى دارد. بسیارى از اتفاقاتى که در طول چند دهه گذشته در جامعه ایران رخ دادند ما را وارد شرایطى کرده‏‌اند که مى‏‌توانیم به آن توسعه‏‌یافتگى تدریجى بگوییم؛ مثلاً تغییر موقعیت زنان در جامعه ایرانى به نظر یک تغییر عمیق، قطعى، و بازگشت‏‌ناپذیر است. این مسئله در هیچ‏‌کدام از کشورهاى عربى اتفاق نیفتاده است. یا تغییر دیدگاه جوانان ما نسبت به زندگى و تفاوت رویکردهاى‏شان نسبت به آینده، فرایندهایى عمیق‏‌اند که به‏ سادگى در جامعه‏‌اى اتفاق نمى‏‌افتد. یا در حوزه توسعه سیاسى، مواجهه روستاییان ما با فرایندهاى جدیدِ توسعه تجربیاتى هستند که به‏ سادگى کسب نمى‏‌شوند. مسلم است که این تجربه‏‌ها ناقص و داراى اشکالاتى هستند، اما همه‏‌جا همین‏طور بوده است. درنتیجه به‏ طورکلى باید گفت که آن‏چه در رشد کشورهاى در حال توسعه مهم است، یک رشد مداوم و کنترل شده است. ما باید آن اندازه رشد ایجاد کنیم که بتوانیم آن را تحت کنترل داشته باشیم.

یعنى شما معتقدید که کنترل‏‌کننده‏‌هایى که بتوانند این رشد را به‏ صورت مداوم در مورد شاخص‏‌هاى مختلف توسعه در ایران ایجاد کنند، وجود دارند؟
من معتقدم هم‏‌اکنون ما بیش‏تر با ابزارهاى مکانیکى به اعمال سیاست‏‌هاى حفاظتى مى‏‌پردازیم. مثلاً در سینما با جلوگیرى از ورود فیلم‏‌هاى خارجى سعى مى‏‌کنیم سینماى ایران، رشدى قابل کنترل پیدا کند. اما اشکال این سیاست‏‌ها این است که امروز نمى‏‌توانند به‏‌صورتى که در دوره رشد کشورهاى توسعه‏‌یافته عمل مى‏‌کردند، عمل کنند. کشورهاى توسعه‏‌یافته هم در دوره رشد خودشان حتى علیه یکدیگر از همین سدهاى مکانیکى استفاده کردند. منتها در شرایط کنونى استفاده از ابزارهاى محافظتى در بسیارى از موارد حتى مى‏‌توانند به کشورهاى در حال توسعه ضربه بزنند. ممکن است این ابزارها در کوتاه‏‌مدت جلوى بدترین زیان‏‌ها را بگیرند، ولى در درازمدت به ایجاد ساختارهاى ضعیف و فاقد نظام‏‌هاى مصونیت درونى دامن مى‏‌زنند. حرکت توسعه در این کشورها باید به سمت تبادل فرهنگ‏‌ها باشد.

اما راه‏‌حل کنونى ما چیست. با توجه به این‏که به گفته شما ما پتانسیل لازم براى توسعه را داریم، اما از ضعف مدیریت رنج مى‏‌بریم؟
فعلاً باید تلاش کنیم تا مدیریت‏‌های‌مان هرچه بیش‏تر به‏ سوى عقلانى‏‌شدن، منطقى شدن، و انطباق مناسب‏‌تر با ساختارهاى عمومى جهانى حرکت کنند. از نظر من، این فرایندى است که هم‏‌اکنون در حال پیمودن آن هستیم. وقتى این فرایند کامل شود؛ یعنى ساختارهاى ما با ساختارهاى جهانى منطبق شوند، خیلى از مشکلات حل خواهند شد. البته این انطباق مى‏‌تواند به‏ صورت منفعلانه یا فعالانه انجام شود. این تصور که ما بتوانیم خارج از ساختارهاى جهانى باقى بمانیم، واقع‏‌گرایانه نیست. براى همین ما معتقدیم باید به‏ صورت‏‌هاى مختلف در ساختارهاى جهانى مشارکت کنیم و بکوشیم در عین پذیرش این ساختارها، بیش‏ترین انطباق را به‏ سود خودمان پیدا کنیم.

بر اساس چه شواهدى مى‏‌گویید که مدیریت ما در حال حرکت به‏ سوى عقلانى‏‌شدن است؟
به این دلیل که چاره‏‌اى نداریم جز این‏که به این سو برویم. انطباق با ساختارهاى جهانى و عقلانى‏‌شدن را ما نوعى ضرورت فناورانه مى‏‌دانیم؛ هرچند حرکت ما، پرنوسان جلوه مى‏‌کند. در طول سى، چهل سال گذشته، نه ما که تمامى کشورهاى در حال توسعه تلاش کردند تا خود را با نظم جهانى تطبیق دهند. این تطابق یا به‏ صورت ناهنجار و بى‏‌نظم و یا منظم بوده است. ما به این سو، ولى اغلب به‏ شکل بى‏‌نظم و آشفته رفته‏‌ایم. کارى که اکنون باید بکنیم، این است که حرکت‏‌مان را منظم و هرچه عقلانى‏‌تر کنیم.

گفت‏‌وگو با حامد فرمند، خبرگزارى میراث فرهنگى، ۱۳۸۲.