طره
مسئله ای که در اینجا مطرح است بسیار پیچیده است و نمی توان آن را صرفا به یکی از ابعادش تقلیل داد. نخستین موضوعی که باید مد نظر قرار داد این است: جهانی شدن به مثابه فرایندی دراز مدت در فاصله قرن پانزدهم و بیستم میلادی هم یکی از دلایل انقلاب صنعتی بود و هم به عنوان پی آمد این انقلاب تقویت شد.
شاید از بزرگترین چالشهای پیش روی هنرهای سنتی ایران و بهویژه فرش دستباف، جهانی شدن (بهعنوان فرایندی اقتصادی) باشد. جهانیشدن برپایۀ اندیشههای نولیبرالی و با نیروی اقتصاد میخواهد همۀ جوامع را بهسوی همسانی و سریسازی و تولید کالا به شیوۀ انبوه وادارد. چنانچه فرش دستباف که کالای محلی و اصیل ایران است تن به این خواسته بدهد ممکن است ماهیتش را از دست بدهد. نظر شما دراینباره چیست؟
مسئله ای که در اینجا مطرح است بسیار پیچیده است و نمی توان آن را صرفا به یکی از ابعادش تقلیل داد. نخستین موضوعی که باید مد نظر قرار داد این است: جهانی شدن به مثابه فرایندی دراز مدت در فاصله قرن پانزدهم و بیستم میلادی هم یکی از دلایل انقلاب صنعتی بود و هم به عنوان پی آمد این انقلاب تقویت شد. برای آنکه روشن تر سخن بگویم باید از دو تعریف حداقلی شروع کنم نخست تعریفی برای جهانی شدن و دوم تعریفی برای انقلاب صنعتی. جهانی شدن را باید فرایندی دانست که نظام های اقتصادی و سپس سایر نظام های انسانی را از خلال روابط پیچیده ای به یکدیگر پیوند می دهد و آنها را به یکدیگر وابسته می کند به گونه ای که امر محلی بر امر جهانی و امر جهانی بر امر محلی تاثیر گذار هستند و تفکیکی عملی میان آن دو وجود نخواهد داشت. مهم ترین شکل بروز جهانی شدن، شکل گیری بازار جهانی و رواج سبک های زندگی شهری کمابیش یکسان بوده است، اما در عین حال جهانی شدن به تنوع فرهنگی نیز به صورتی متناقض دامن زده است. انقلاب صنعتی در قرن نوزده و تداوم آن در قرن بیستم، انقلابی بود که فرایندهای تولید را از شکل سنتی و کارگاهی و محدود به شکل انبوه تبدیل کرد و با کاهش هزینه های تولید، مصرف را به شدت بالا برد. امروز ما در جوامعی هستیم که مصرف بالایی دارند البته این امر ، به خودی خود مثبت نیست و حتی می توان فت جنبه های منفی آن بسیار بیشتر از جنبه های مثبت آن است.
اما اگر خواسته باشم بحثم را به موصوعی مثل فرش بازگردانم باید دانست که روند صنعتی شدن لزوما در چنین حوزه هایی منفی نیست. اولا جهانی شدن بازاری جهانی ایجاد می کند که در مقایسه با بازارهای محدود محلی و یا بازاهای بسیار کوچک و اشرافی جهانی پیشین کاملا گسترده هستند، بنابراین، امروز هنرمندان فرش باف می توانند بازاری با ابعاد بسیار بزرگتر را برای خود در نظر بگیرند. از طرف دیگر صنعتی شدن هر چند شکل کارگاهی را تضعیف می کند، اما دو اثر مثبت هم در اینجا دارد، یکی آنکه سبب از میان رفتن یا کاهش کار کودکان و زنان در شرایط نامساعد می شود هر چند که تا موقعیت مطلوب فاصله زیاد است. از طرف دیگر با شناساندن فرش سنتی در شکل ارزان قیمت آن، ایجاد بازاری برای فرش دست باف هم می کند که پیش از آن لزوما وجود نداشته است. بنابراین فرش در دو حوزه می تواند پیشرفت کند، نخست در حوزه صنعتی شدن، برای تامین گروهی از نیازهای انبوه و دوم در حوزه بالا بردن کیفیت و شرایط تولید خود برای در دست گرفتن بازار های خاص . منتها هر کدام از اینها نیاز به بررسی ها و مطالعات جداگانه ای دارد و خود کار نیست.
جامعهای مانند ایران که قومیتهایی با فرهنگهای گوناگون را در خود جای داده است چه راهی برای گذار به جهانیشدن دارد بهگونهای که هویت خود را حفظ کند از سویی از جهان عقب نماند؟
اولا باید دانست که جهانی شدن امری دلبخواهانه و انتخابی نیست. در دنیای امروز دیگر امکان آن وجود ندارد که یک مجموعه یا کشور یا جامعه بخواهد دور خود حصار بکشد و با گریز از جهان به حیات خود ادامه بدهد. جهانی شدن ، سوای آنکه چه نظری درباره آن داریم یک امر واقع شده است که همه سیستم های مختلف در فرهنگ های مختلف را ، همه امور محلی و جهانی را به یکدیگر پیوند داده است و بنابراین تنها می توان بر سر چگونگی آن و مدیریت کردن حضور در آن و اینکه چطور در جهان باشیم بدون آنکه هویت خود را از دست بدهیم و حتی بتوانیم بر فرهنگ جهانی و سایر فرهنگ ها تاثیر بگذاریم، صحبت کنیم و نه اینکه چطور می توانیم از جهانی شدن خلاص شویم و آن را کنار بگذاریم. وقتی ما داریم از همه فناوری های جهانی شدن و توسعه آن استفاده می کنیم، از موبایل و رایانه و اینترنت گرفته تا تلویزیون و وسایل حمل و نقل مدرن ، نمی توانیم بخواهیم که در مورد چند کالا استثنا قایل شوند و آنها را در موقعیت چند هزار سال پیش خود قرار دهند. کاری که باید کرد این است که خود را با جهانی شدن وجهانی شدن را با خودمان انطباق بدهیم.
سیستم صنعتی و تولید انبوه، سبب شده و هر چه بیشتر می شود که تولید کارگاهی و هنری به تولیدی لوکس و پرهزینه تبدیل شود و این تنها به فرش مربوط نمی شود. کتاب ها هر چه بیشتر در حال تبدیل شدن به کتاب های الکترونیک هستند و کتاب های کاغذی که باقی می مانند در حال لوکس شدن و این هزینه آنها را بالا می برد ولی مشتریان خاصی هم برایشان ایجاد می کند. فرش نیز همین طور است. از یک سو، فرش های ماشینی جای فرش های دست باف را می گیرند اما این بازار را هم نباید از دست داد و باید در صورت وجود مزیت نسبی در آن سرمایه گزاری کرد ولی از طرف دیگر، بازار خاصی برای فرش های بسیار ارزشمند به وجود می آید که باید بتوان آن را تقویت کرد و خود را از لحاط فناورانه و از لحاط فرهنگی به جایی رساند که این بازار را به دست آورد. حفط هویت فرهنگی هم از همین راه انجام می گیرد، اگر ما بتوانیم فرش و صنایع سنتی خود را حفط کنیم، هویت های همراهی کننده آنها را نیز می توانیم پایدار سازیم و برعکس. اما اینها همانگونه که گفتم خودکار نیست باید برای این کار یک برنامه ریزی دقیق فنی ومهندسی از یک سو و فرهنگی و اجتماعی از سوی دیگر کرد.
فرش دستباف از دیرباز هویتساز فرهنگ ایرانی بوده است. این کالا تاکنون توانسته است هم به نیاز بازار پاسخ دهد و هم ارزش فرهنگی و هنری خود را حفظ کند. اما شوربختانه اکنون بیش از هر زمان دیگری بیم آن میرود که بهسبب عواملی مانند جهانیشدن و اقتصاد که دگرگونی سلیقهها را در پی دارد، هویت خود را از دست بدهد و هویتش تبدیل به کالا شود. نگاه شما به این نکته چیست؟ آیا سویههای مثبتی در آن میبینید؟
اولا به نظر من هنوز ارزش فرش ایران از لحاظ هنری و فرهنگی و هویتی برای بسیاری از ایرانیان و حتی نخبگان روشن و دقیق نیست و از این لحاظ باید از نشریه شما تشکر کنیم که به این امر مهم پرداخته است. از لحاظ انسان شناسی سنت فرش در ایران را می توان با سنت «نگار گری» یا نقاشی در فرهنگ اروپای غربی مقایسه کرد و یا با فرهنگ بافته های آمریکای پیش از کلمب. توجه و مطالعه به فرش ایرانی باید از ابعاد بی شماری و با نگاهی تازه و بر اساس نظریات جدید و به روز، در مد توجه قرار بگیرد. از این لحاظ برای مثال نمی توان فرش ایرانی را در همان رده ای قرار داد که «هنرهای دستی» ، کاری که اغلب انجام می شود. زیرا فرش در ایران دارای قابلیت بازخوانی به مثابه یک بازنمایی قدرتمند از نظام های اجتماعی، باورها و اعتقادات ذهنی، نمادین و اجتماعی و فرهنگی را در خود حمل می کند. که از هیچ یک از این ابعاد هنوز کار های زیادی انجام نگرفته است. بیشتر مطالعات انجام شده تا جایی که من اطلاع دارم از بعد موزه شناسانه و فناورانه بوده است که البته آنها هم مهم هستند اما یک هزارم آنچه در فرش ایرانی نهفته است را نیز در بر نمی گیرند. برای مثال کار روی «شمایل شناسی» (ichonography) فرش ایرانی، رابطه هویت های محلی و قومی با فرش، رابطه نظام های خطی محلی با نظام های گرافیک فرش؛ تحلیل مباحث مربوط به فرهنگ و رنگ در فرش ایرانی؛ نقش فرش در نظام های سیاسی و مناسکی و اقتصادی در طول تاریخ طولانی ایران و… این فهرست را پایانی نیست. از این لحاظ فکر می کنم نخستین قدم ها این باشد که مردم و نخبگان ما به ارزش این پدیده پی ببرند. قدم های بعدی ایجاد گروه های پژوهشی و علمی برای مطالعه بر فرش است. ما خود، یعنی سایت انسان شناسی و فرهنگ، به عنوان یک مجموعه پژوهشی و ترویجی از هم اکنون آمادگی خود را برای ایجاد گروه و صفحه ای ویژه در این مورد در همکاری با نشریه شما اعلام می کنیم چون به خوبی به اهمیت این موضوع واقفیم . اما به نظرمان نیاز به تربیت نیروی علمی در سطح بالا در این زمینه وجود دارد.
اگر ما به همه جنبه هایی که در فرش وجود دارد که یکی از آنها نیز به درستی پدیده هویتی و تمام مسائل مربوط به آن است، توجه کنیم در آن حالت متوجه خواهیم شد که نباید دیدگاهمان به فرش صرفا یک دیدگاه کالایی باشد. در عین حال که در شرایط جهانی شدن ورود فرش ایرانی در بازار هنر اجتناب ناپذیر است. از این لحاظ من فکر می کنم دو استراتژی در این زمینه می تواند وجود داشته باشد: یکی استراتژی کوتاه و میان مدت که می تواند در عین آنکه به بازار اقشار با توان متوسط توجه دارد فرش هایی را در این زمینه تولید کند و در عین حال بازار دست دوم فرش های با ارزش اقتصادی متوسط را کنترل و مدیریت کند. اما از طرف دیگر باید به یک استراتژی دراز مدت فکر کرد که در آن فرش وارد بازار جهانی هنر می شود و در این زمینه سطح کار فرش باید به سطح یک هنر مورد تقویت وحمایت همچون نقاشی، مجسمه سازی و غیره ارتقا یابد. به همین شکل، باید ما کاملا از تصویر سنتی و تاریخی که متاسفانه هنوز هم وجود دارد و از واقعیت هم دور نیست یعنی استثمار و کار زنان و کودکان در شرایط سخت در فرش دستی فاصله بگیریم. کار کودکان باید در این زمینه کاملا ممنوع شود و کار زنان و سایر افراد هم باید ارج گذاشته شود و در حد بالایی حمایت شود. بالا بردن کیفیت موقعیت کار امروز تاثیر زیادی در به دست آوردن سهم ار بازارهای جهانی دارد. مثالی بزنم ، امروز بسیاری از افراد در برخی از کالاها از خرید کالاهای چینی در اروپا اجتناب می کنند زیرا معتقدند که با این کار به شرایط وحشتناک کار کودکان و کارگران در این کشور که فاقد آزادی و حقوق کارگران است کمک نخواهند کرد و مطمئنا اگر اقتصاد جهانی از بحران کنونی خارج شود حقوق بشر و شرایط کار به یکی از مهم ترین استدلال ها و مولفه ها برای گرفتن بازار تبدیل خواهد شد. به نظر من در این زمینه هم ما کار زیادی را پیش رو داریم.
اما اینکه فرش دست باف ایرانی به کلی از میان برود بسیار بعید به نظر می رسد مگر آنکه هیچ سیاستی در این زمینه وجود نداشته باشد. شکی نیست که نباید انتظار داشت که در دراز مدت و حتی شاید در میان مدت، فرش دست باف بخواهد با بازار فرش های ماشینی رقابت کند. این ممکن نیست و مثل رقابت کتاب کاغذی است با کتاب الکترونیک. اما اینکه ارزش فرش دستباف به مثابه یک هنر حامل هویت و تاریخ ما به رسمیت شناخته شود و به عنوان یک کالای لوکس و ارزشمند هنری از آن حمایت شود و وارد بازار جهانی هنر شود به نظر من کاملا ممکن به نظر می رسد. اما این امر خودکار نیست ونیاز به سیاستگزاری های هوشمندانه دارد. در یک کلام با موضع گیری های رادیکال و تندروانه در برابر بازار جهانی نمی توان در مقابل آن مقاومت و در آن نفوذ کرد بلکه باید قواعد بازی را پذیرفت و وارد آن شد. رویکرد موزه ای به فرش نیز به نظر من باید کاهش یابد. اینکه ما باید از فرش های قدیمی و میراث فرهنگی مان محافظت کنیم و آنها را به نمایش بگذاریم یک بحث است که کاملا هم درست است، اما اینکه خواسته باشیم به جای استفاده از فرش در خانه ها و آپارتمان هایمان، آنها را به موزه منتقل کنیم و جایشان را به موکت بدهیم، این یک بلاهت تاریخی خواهد بود.
این گفتگو با مجله تخصصی فرش ایران «طره» شماره سه، شهریور ۱۳۹۲، انجام گرفته است.