کتاب ریتزر(۱)، بهانه ای شد که نه تنها آن را برای خواندن توصیه کنم یادداشتی نیز درباره آسیب شناسی این گروه از کتاب ها را در این نوشته بیاورم. اما پیش از هر چیز به کتاب ریتزر که خواندنش را توصیه می کنم اشاره کنم. اثر جرج ریتز در حوزه جامعه شناسی، امروز بعد از بارها تجدید چاپ، هنوز بدون شک یکی از بهترین و قابل دسترس ترین کتاب ها برای شروع به مطالعه جدی در این زمینه به شمار می رود. جرج ریتز استاد ممتاز دانشگاه مریلند، بیش از هر چیز در کار خود تواایی ها و قلبلیت هایش را به عنوان یک معلم نشان می دهد و این شایسته قدردانی از اوست. در حفیفت بسیاری از اندیشمندان و نویسندگان و اساتیدی که دست به نوشتن یک کتاب «درسی» می زنند همواره می دانند که کار آنها ممکن است بسیار پایین تر از ارزش واقعی آن در نظام دانشگاهی و به ویژه روشنفکرانه، ارزیابی شود. دلیل روشن است: روشنفکر بودن به هر قیمت ولو نثری آشفته و بی سامان و بیهوده پیچیده، شاید همواره به دلیل رازگونه بودنش، «اعتبار» بیشتری را به نویسنده بدهد تا نوشتن به سبک و سیاقی که دانشجویان و حتی غیر دانشجویان در رده های تحصیلی و رشته های متفاوت بتوانند از یک اثر استفاده کنند.
اصطلاح «کتاب درسی» به شیوه ای که ما امروز در فارسی به کار می بریم، سرنوشت جالبی در ایران داشته است که اشاره ای به آن خالی از لطف نیست. نخستین بار، اساتیدی که که در حوزه های جدید ناچار به تدریس بودند، همچون در هر کجای جهان ناچار شدند چنین کاب هایی را بنویسند زیرا نیاز به ابزار کاری داشتند که خود و دانشجویانشان از آنها استفاده کنند. در زمانی نه چندان دور، شاید سی یا چهل سال پیش تعداد کتاب های قابل استفاده در زمینه علوم اجتماعی به حدی اندک بود که عملا انتخابی را برای دانشجو یا استاد باقی نمی گذاشت. برای مثال کتاب مشهور ترجمه –تالیفی مرحوم «آریان پور» درباره جامعه شناسی تا سال های سال تنها کتاب در زمینه این علم بود و نسل های متعددی با همین کتاب آموختند که جامعه شناسی چیست و یا کتاب همین نویسنده درباره «جامعه شناسی هنر» باز هم تا زمانی دراز تنها منبعی بود که علاقمندان به شناخت هنر و زیباشناسی با دیدگاهی اجتماعی می توانستند از آن بهره برند.
اما، با رشد جامعه شاسی و علوم اجتماعی در طول سال های پس از انقلاب اسلامی، ما شاهد گسترش روزافزون کتاب هایی در زمینه های مختلف این علوم بودیم که طبعا اکثر آنها کناب هایی پایه، درآمد و به نوعی «کتاب درسی» بود. در این زمینه سوء استفاده ها ی زیادی نیز انجام گرفت که ما را به سوی انحراف های بیش از پیشی کشاند به صورتی که پس از مدتی، هر استادی برای کلاس های خودش و صرفا برای کلاس های خودش کتاب می نوشت و دانشجویان را واردار به خریدن آنها می کرد، بدین ترتیب بود که ده ها کتاب «جامعه شناسی» ، «مبانی جامعه شناسی»، «جامعه شناسی فان با بهمان» و … منتشر شد. دانشجویان نیز بیشتر از آنکه به این امر معترض باشند همین کتاب ها را می خریدند و بیشتر تمایل بدان داشتند که هر چه زودتر واحدهای خود را با حفظ کردن این کتاب ها «پاس» کنند و سپس آنها را به دور بریزند. در عین حال نخست برخی از روشنفکران وسپس گروهی از دانشجویان شروع به ترجمه آثار علوم اجتماعی کردند و بازار بزرگی برای ترجمه در کشور گشوده شد. بسیاری از ناشران صرفا ترجمه منتشر می کردند و معتقد بودند که تا زمانی که آثار «ارزنده» ای در زبان های دیگر وجود دارد ( و معلوم نبود آ«ها چکونه به این امر پی برده اند؟) ما نباید دست به «تالیف » بزنیم. بزودی ناشران مدعی نویسندگانی شدند که «تالیف» می کردند و دانشجویان مدعی هر دو گروه. روشنفکرانی نیز که گاه تنها فضیلت خود را در آن می دانستند که «دانشگاه جای آنها نبوده» بهضی وقتها از خلا ل ترجمه های دست وپا شکسته «تالیف» می کردند و گاه از خلال «تالیف» های به سرقت رفته از آثار دیگران، ظاهرا با ترجمه فاصله گرفته، خود را صاحب فکر دانسته و مترجمان را را به دلیل «کاری مکانیکی» تحقیر می کردند.
در نهایت شرایطی به وجود آمد که امروز شاهدش هستیم یعنی هر کس به خود اجازه می دهد درباره هر کس دیگر اظهار نظر هایی دلبخواهی بکند و از سر «شلختگی فکری» بکند و حتی گونه های های علمی ضروری را به زیر سئوال ببرد، بدون آنکه حتی به خود زحمت آن را بدهد که کتاب مورد «انتقاد» خود را، نه اینکه بخواند که ظاهرا انتظار بزرگی است، بلکه حتی «تورقی» بکند. از این پس هر دانشجویی که حتی تازه پا به دانشگاه گذاشته بود می توانست به خود اجازه دهد که کتاب های هر استادی را به جرم«درسی» بودن بی ارزش بخواند و اعلام کند که «چیزی قابل تاملی ندارد» و چند علامت تعجب و یا تعجب و سئوال (!!؟) را نیز چاشنی ادعاهای خود بکند( که یعنی فرصت یا ارزش نوشتن چند خط هم به قلم ایشان را ندارند) و در عوض کتاب های این یا آن استاد «نابغه» خود و حتی «کتاب» های هنوز نوشته نشده آنها و یا در شرف نوشته شدنشان را به عرش اعلا برسانند. اساتید نیز عقب نماندند: گروهی به کتاب سازی های «درسی» و «غیر درسی» خود ادامه دادند، گروهی ترجیح دادند همچون برخی از «روشنفکران» خود اعلام کرده یا از سوی مریدان اعلام شده، در نقش سقراط ها و فیلسوفان شفاهی عصر جدید فرو بروند و سرانجام گروهی هم که دست حادثه و اقبال مالی یا اجبار اجتماعی آنها را به آن سوی دنیای «فرنگ» پرتاب کرده بود و در دانشگاهی از دانشگاه های «پیشرفته» کاری برای خوشان دست و پا کرده بودند، شروع به نوشتن کناب های خود به «زبان های ارزشمند بین المللی» کردند و دیگر زبان فارسی را حتی لایق آن ندانستند که ترجمه به زبان مادری را خود انجام دهند و «هوادان»ی را یافتند که این کار «پیش پا افتاده» را انجام داده و «جامعه شناسی از راه دور» را به ما بیاموزند و به ما بفهمانند که فاصله ای چند هزار کیلومتری و گذار از زبانی «محلی» مثل فارسی به «زبان علم» یعنی انگلیسی لازم است تا ما بتوانیم جامعه اطراف خود را از زبان برگردانده شده آنها درک کنیم.
در این میان شفافیت، زبان علمی و ارزش کاری چون کار ریتزر که در میان دانشجویان و استاید ، بسیار شناخته شده است، لازم بود و هست که به ما یادآوری کند که «ترجمه» و «تالیف» هر دو نه فقط جایگاه خود را دارند، بلکه هر دو برای رشد علوم اجتماعی و بقای زبان ما که راه اساسی و اصلی هویت داشتن و شیوه زیستن فرهنگی ما در جهان است، ضروری هستند. از این رو خواندن کتاب ریتزر را نه به عنوان یک «کتاب درسی» بلکه به عنوان یک کتاب ارزشمند که به زبانی ساده و روان و با ترجمه ای خوب خوانندگان را با نظریه های اساسی جامعه شناسی آشنا و آنها را برای ورود به مباحث پیچیده تر آماده می کند و یا برای همه کسانی که تمایل دارند اطلاعات قابل اعتماد و ارزشمندی برای درک عمیق پدیده های اجتماعی داشته باشند، توصیه می کنم.
۱- ریتزر، چرج، ۱۳۸۹، مبانی نظریه جامعه شاختی معاصر و ریشه های کلاسیک آن، ترجمه شهناز مسمی پرست، تهران: نشر ثالث.
این یادداشت در شماره ۷۹-۸۰ مجله رودکی دی ماه ۱۳۸۹ منتشر شده است