تحلیل ساختارگرایانه یک اسطورۀ سیاسی[۱](بخش چهارم)
اسطوره «وای» در فرهنگ ایرانی و همتایان غیرایرانی آن
تحلیل ساختاری اسطوره
در تحلیل اسطوره باد میتوان چند تقابل اساسی و اولیه را مشاهده کرد. نخست تقابل میان باد و طوفآنکه خلأ در رابطهای بینابینی با آن دو قرار دارد و مثل شکل شماره ۱ را به صورت زیر تشکیل میدهد.
شکل شماره ۱
این مثلث که با تکیه بر مثلثهای ساختاری لِوی- استروس (مثلث آشپزی، مثلث رنگها و غیره) (لِوی- استروس ۱۹۹۰، صص ۲۹-۱۹) طراحی شده است، گویای تقابلی است که در آن بار مثبت در باد و بار منفی در طوفان قرار میگیرد و آن دو با یک بار خنثی از یکدیگر جدا میشوند. مثبت بودن باد در دو معنای زایش (آغاز حرکت) و حرکت (تداوم حرکت) مشاهده میشود. در مفهوم زایش، مجموعهای از نمادها قرار میگیرند که گویای مفهوم جنسی هستند: آب و باران که زمین (عنصر مؤنث) را در گرما (جنوب) در بهار و تابستان بارور میکنند و سبب زایش انسان (حرکت) میشوند. زایش انسان خود تداوم حرکت را به دنبال دارد که در عنصر مذکر و فعال (جنگ) به همایش و حرکت دامن میزند و با ورود شکلی از باد (نفس، عطر، روح، بخار، جو) حیات را به وجود میآورد و تداوم چرخه زایش حرکت را. که چرخه زندگی و مرگ، نظم و بینظمی نیز هست، تضمین میکند.
خلأ در این تقابل به مثابۀ یک «رسانه» یا یک «میدان تعامل» است، چنانکه منشأ هر حرکتی درون خلأ و تهیگی است و در بازگشت هر حرکتی نیز میتوان دورهای از گذار از خلأ را مشاهده کرد. در واقع سکون، حرکت را معنادار میکند، خلأ فضا را و سکوت صدا را. بار سیاسی در این تقابل مستتر است زیرا حیات بخشی (باد) و حیات زدایی (طوفان) در آن وجود دارند. اما برای گویاتر شدن این بار سیاسی باید به تقابل دوم توجه کنیم که در رابطه با حیات کالبدی انسانی درک شدنی است و مثلث شکل شماره ۲ را به صورت زیر درمیآورد:
شکل شماره ۲
در تقابلهای این مثلث بار سیاسی اسطوره باد مشخصتر میشود. تقابل اصلی در اینجا میان جان (تداوم هستی) و مرگ (قطع هستی) است یا آنچه میتوان «قدرت زایش و حفظ حیات» از یک سو یا «قدرت مرگ و قطع حیات» از سوی دیگر نامید. این قدرتها، قدرتهایی به وضوح سیاسی هستند زیرا زندگی و مرگ را میتوان در دو سوی طیف پاداش/مجازات قرار داد که حق خدایان به حساب میآید. قدرت استعلایی، یا خداوند با آفرینش که در اکثریت فرهنگها از درون نیستی[۲] و یا از درون هاویه (بی نظمی شیطانی آغازین) بیرون آمده، هستی را به وجود میآورد که معنای حقیقی آن «به نظم کشیدن» است، «نظمی» که خود ایجاد «معنی» و یا به عبارتی ایجاد «نام» و «کلمه» (لوگوس) میکند. بنابراین در برابر هستی (جان، حرکت)، نیستی (مرگ، بی حرکتی) قرار میگیرد که در خود بی معنایی و بی شکلی را نیز حمل میکند. خلأ (تهیگی) میان حرکت و بی حرکتی فاصله میاندازد و رسانهای است که میان آن دو ایجاد رابطه میکند. در حالی که هستی خود زائیدۀ باد نیک است: نفس کیهانی که به نفس انسانی بدل میشود و سکون را میشکند، در حالیکه باد بد (مسموم و متعفن) مرگزاست و هستی را متوقف میکند. بار سیاسی اسطوره در اینجا حرکتی مشخص را نشان میدهد که حرکتی استعلایی و با جهتی مشخص از بالا به پایین یعنی از خدا (کیهان) میکند. قدرت خدا در قدرت شهریار تبلور مییابد و مهمترین تبلور این قدرت در حق زندگی و مرگ است: خداوند میتواند هستی جهان را از میان بردارد (طوفان، رگبار، تخریب) یا آن را تداوم بخشد (باد نیک، باران، باروری زمین) همان گونه که شهریار میتواند به انسانها حق تداوم حیات بدهد (مذکر/ مؤنث، تولید مثل، زایش، نفس) یا آن را از ایشان سلب کند: مرگ، قطع نفس. از این رو مجموعه معنای بار منفی توجیه پذیر میشوند. خشم خدا (انسان) به گسست، طوفان و رگبار و باد مسموم میکشد که عذابی بزرگ است از بالا (شمال) فرود میآید و زندگی را میخشکاند (پاییز) و از میان میبرد (زمستان).
رابطه انسان/ خدا یا شهریار/ خدا شاید نیاز به تأکید بیشتری داشته باشد. در این بحث باید بر مفهوم کالبد تأکید کنیم که به خودی خود مفهومی سیاسی است چه در نهایت هدف از اراده سیاسی، کنترل کالبدها و به کارگیری آنها در جهت خاصی است، چه کالبدهای فردی (انسانها) و چه کالبدهای اجتماعی (گروهها). در اینجا اراده سیاسی خود به صورت نوعی انتزاع عمل میکند که پیش از تبلور مادی و مدرن آن در قابل دولتهای ملی، تبلوری باستانی نیز داشته است. این تبلورگاه به صورت تبلوری دولتی بوده نظیر مصر و ایران و چین، و گاه به صورت حاکمیتهایی غیردولتی نظیر قدرتهای آفریقایی. اما در هر حال همواره در خود معنایی استعلایی را حمل میکرده که در آن حاکم (شهریار، پادشاه، سلطان…) به مثابۀ سایهای از خدا، فرزند خدا و گاه حتی خود خدا به حساب میآمده است. اراده سیاسی بیش از هر چیز به صورت یک اجبار[۳] فیزیکی تبلور مییابد که در واقع اجبار بر کالبد است.
در تاریخ اندیشه انسانشناسی، نخستین بار مارسل موس، در کتاب «فنون کالبدی» (۱۹۳۵) به این نتیجه رسید که رابطه کیهانی، از خلال رابطه فرهنگی کالبد انسان را در تمام حرکاتش کنترل و در واقع حرکت را به فن تبدیل میکند. انسان از خلال کالبد خود با جهان رابطه برقرار و آن را درک میکند و به عبارتی میتوان گفت حتی درون فضا جای میگیرد:
«یکی از همکاران مارسل موس به نام روبر هرتز[۴] بر وجود نظامهای دوتایی جهانشمول که رابطه میان جامعه و کیهان را نشان میدهند، تأکید میکند، نظامهایی که از واقعیت دوجانبگی کالبد فیزیکی انسان، تکمیلی بودن و تضاد دو سوی راست و چپ بدن منشأ میگیرند. روشن است که وجود عام و فرهنگی جهان چهارگانه از ساخت کالبد انسانی ریشه میگیرد. محور شرقی- غربی با دوگانگی راست- چپ و محور کمتر مشخص شمالی- جنوبی با تفاوت گذاری روی-پشت در بدن انطباق دارند. افزون بر این میتوان از تناسب عمومی سر با آسمان و حوزه آسمانی و کف بدن و پاها با جهان زیرزمینی سخن گفت. یاکوب فون اوکسکول[۵] (۱۹۸۲) در یک نظریه مؤثر درباره نقش فیزیولوژی ارگانیک درادراک جهانهای فرهنگی بر مشخصات زیستی انسان انگشت میگذارد. به عقیده او هر یک از انواع جانوری ادارکی خاص از محیط زیست[۶] دارد و اشکال این محیط را، چه در مورد انسان چه در انواع دیگر، حسهای کالبدی ایجاد و محدود میکند» (ویلیس ۲۰۰۰).
شکل ۳
انسان نه فقط محیط زیست یا جامعه را به مثابۀ یک کالبد درک میکند که نمونه آن را میتوان در اشکال متفاوت اندام گرایی (از ابن خلدون گرفته تا اسپنسر) مشاهده کنیم، بلکه کیهان را نیز یک کالبد میپندارد. بنابراین میتوان در ادراک انسانی سه نوع از کالبد را در رابطه با یکدیگر بر روی چند دایره متحدالمرکز قرار داد.
شکل ۴
شکل شماره ۴، یک ساختار کالبدی را به صورت بسیار شماتیکی نشان میدهد. این رابطه منظمی است که آفرینش کیهانی (خدا)، آفرینش اجتماعی (دولت یا سیاست) و آفرینش انسانی (کالبد فردی) به همراه یکدیگر به وجود میآورند و مفهوم قانون، در جهتی خاص از کیهان به جامعه و از جامعه به انسان این هدف را تعقیب میکند که هر کالبد فوقانی قادر به فرمانروایی، حاکمیت ومدیریت کالبدهای تحتانی خود باشد (امکان) و هر کالبد تحتانی ناچار به فرمانبرداری، محکومیت و عمل بر اساس اراده کالبدهای فوقانی گردد (اجبار).
آنچه در بحث کنونی برای ما حائز اهمیت است، وجود یک «رسانه»[۷]برای برقراری رابطه میان این کالبدهاست. این رسانه به عقیده ما و با طرح ساختاری که از اسطوره باد ارائه شد، همان مفهوم اسطورهای باد است و با توجه به آن میتوان سه شکل اساسی از اسطوره و رابطه آنها را با سه شکل از موجودیت مادی، به صورت شکل شماره ۵ نشان داد.
شکل ۵
بنا بر فرهنگهای گوناگون، مفهوم سیاسی میتواند حامل هر یک از بارهای مثبت، خنثی و منفی نیز باشد اما دو بار مثبت و منفی عموماً با دو حالت نظم و بی نظمی و با دو حرکت پاداش (برکت و سعادت) و مجازات (نفرین و عذاب) منطبق هستند. از این رو قدرت استعلایی میتواند در قابل خدایی سهمگین (یهوه، عداد، اشکور) فرود آید و با عمل خود طبیعت را به آشوب (گردباد، طوفان، صاعقه، رگبار) بکشد و انسان را عذاب دهد و نفس را بر او ببندد (باد متعفن و مسموم مرگ)
نتیجهگیری
تحلیل ساختاری مفهوم «وای» ایرانی و مقایسه آن با فرهنگهای هم خانواده (هندواروپایی) و فرهنگهایی متعلق به جوامع کاملاً متفاوت آسیایی (بینالنهرین و خاور دور) و حتی پیش کلمبی (آزتک) گویای شباهتهای معناداری هستند که منشأ آنها را باید در جایی خارج از حوزه اشاعه فرهنگی جُست. دستیابی به این شباهتها در مرحله نخست از خلال گردآوری مجموعه معانی و مفاهیم همراهیکننده اسطوره باد ممکن میشود که نشان میدهد شباهتها در برخی از مفاهیم با تراکم یا پراکندگی کمتر یا بیشتری قابل مشاهده هستند. اگر این شباهتها را در یک تحلیل ساختاری قرار دهیم میتوانیم به مجموعهای از تقابلها دست یابیم که اسطوره وای را چه در نمونه ایرانی و چه در نمونههای دیگر آن به اسطورهای سیاسی یعنی حامل مفهوم قدرت بدل میسازند. تبلور این مفهوم از خلال رابطهای استعلایی انجام میگیرد که در آن باد به مثابۀ رسانهای ناپیدا اما جاری و پویا، کالبد کیهانی، طبیعی و انسانی را به یکدیگر پیوند میدهد. این پیوند که گاه در ادیان به شکل صوری نیز درآمده است (تثلیث)، پیوندی است نظم آفرین که با آفرینش کالبدها، نیستی و هاویه را کنار میزند و فرمانروایی و فرمانبرداری را ممکن و لازم میسازد. تحلیل ساختاری همچنین نشان میدهد که تقابلهای متفاوتی را میتوان میان بار مثبت (سازنده) این اسطوره و بار منفی (مخرب) آن ایجاد کرد و این تقابلها نیز درخدمت مفهوم سیاسی آن قرار میگیرند.
باد عنصری شگفت انگیز است که نمادهای اسطورهای و عقیدتی زاییدۀ آن، گویای شیفتگی انسان در برابر قدرت بخشایشگر و در همان حال ویرانگرش است. پیوستگی و انسجامی که این پدیده فرهنگی به صورت اسطورهای پایدار و تاریخی از خود نشان میدهد، نشان و بیانی است روشن از پایداری معنایی ذاتی در موجودیت انسان.
برای مشاهده مقاله کامل به همراه شکل ها و جداول رو لینک زیر کلیک کنید:
مآخذ:
- آرلاتو، آ (۱۳۷۳)، درآمدی بر زبانشناسی تاریخی، ترجمه یحیی مدرسی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران
- ارداویراف نامه (۱۳۷۲)، ترجمه فیلیپ ژینیو، ترجمه به فارسی و تحقیق ژاله آموزگار، انجمن ایرانشناسی فراسنه، شرکت انتشارات معین، تهران.
- برنال، ا و دیگران (۱۳۷۷)، اقوام سرزمین مکزیک از فرهنگهای آغازین تا آزتک ها، ترجمه مهران کندری، سروش، تهران.
- بندهش (۱۳۶۹)، ترجمه مهرداد بهار، توس، تهران
- پاز، اُ (۱۳۶۷)، هنر و تاریخ، ترجمه ناصر فکوهی، توس، تهران.
- پانوف، م؛ پرن، م (۱۳۶۸)، فرهنگ مردم شناسی، ترجمه اصغر عسگری خانقاه، ویس، تهران
- روایت پهلوی (۱۳۶۷)، ترجمه مهشید میرفخرایی، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران
- روبینز، آر. اچ (۱۳۷۳)، تاریخ مختصر زبانشناسی، ترجمه علی محمد حقشناس، چاپ دوم، نشر مرکز، تهران
- شایست ناشایست (۱۳۶۹)، ترجمه کتایون مزادپور، موسسه مطالعات و تحقیات فرهنگی، تهران.
- کندری، م (۱۳۶۹)، فرهنگ و تمدن آمریکای میانه (پیش از کلمب)، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران
- گرنی، اُ (۱۳۷۱)، هیتیها، ترجمه رقیه بهزادی، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران.
- گزیدههای زادسپرم (۱۳۶۶)، ترجمه محمد تقی راشد محصل، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران
- لیچ، ا (۱۳۵۸)، لِوی- استروس، ترجمه حمید عنایت، خوارزمی، چاپ دوم، تهران.
- موله، م (۱۳۷۲)، ایران باستان، ترجمه ژاله آموزگار، توس، تهران
- مینوی خرد (۱۳۶۴)، ترجمه احمد تفضلی، توس، تهران
- هوک، س. ه. بی تا، اساطیر خاورمیانه، ترجمه علیاصغر بهرامی، فرنگیس مزداپور، انتشارات روشنگران، تهران
- یشتها (۱۳۵۶)، گزارش پورداود، به کوشش دکتر بهرام فرهوشی، انتشارات دانشگاه تهران، تهران
- Ballendier, G. (1984) “Anthropologie Politique”, Paris, PUF, Qudrige.
- Bastide, R. (1950) “ Sociologie et psychanalyse”, Paris, PUF.
- Benedict, R. (1950) “Echantillons de civilisations”, trad. Paris, Gallimard.
- Benveniste, E. (1969) “Le Vocabulaire des institutions indo- européennes”, ۱- économie, parente, société ۲- pouvoir, droit, religion, Paris, Ed.
- Douglas, M. (1971) “ De la souillure”, essai sur les notions de pollution et de tabou, Paris, F. Maspero
- Daumas, F. (1965) “Les Dieux de l’Egypte”, Paris, PUF.
- Duchesne-Guillemin, J. (1962) “ La Religion de l, Iran ancien”, Paris, PUF.
- Dumézil, G. (1968) “Mythe et epopee”, Paris, Gallimard.
- Dumézil, G. (1985a) “Heur et maleur du guerrier”, Paris, Flammarion.
- Dumezil, G. (1985b) “L’oublie de l’homme et l’honneur des dieux”, esquisses de mythologie, Paris, Gallimard.
- Eliade, M. (1978) “Histoire des croyances et des idées religieuses”, Vol. I, Paris, Payot.
- Freud, S. (1979) “ Le Rêve et son interprétation”, Paris, Gallimard, Idees.
- Garrelli, P. (1969) “La Pensée pré philosophique en Mésopotamie”, in, Histoire de philosophie I, Pléiade, Paris, Gallimard.
- Grant, M., Hazel, J. (1981) “Dictionnaire de la mythologie”, Paris, Marabout Université.
- Hérodote, (1985) “L’Enquête”, Livre I, Paris, Folio.
- Hornung, E. (1992) “Les Dieux de l’Egypte”, l’Un et le Multiple, Paris, Flammarion.
- Kluckhohn, C. (1965) “Recueernt themes in Mythes and Mythmaking”, in, Alan Dundes, de., The Study of Folklore, Engelwood Cliffs, N. J., Prentice Hall.
- Lévi-Strauss, Cl. (1967) “Anthropologie Structurale”, I, Paris, Plon.
- Lévi-Strauss, Cl. (1955) “Tristes Tropiques”, Paris, Plon.
- Levi-Strauss, Cl., (1990) “Le Triangle culinaire”, in, L,Arc, Paris, Duponchelle, no. special Levi-Strauss.
- Lombard, J. (1994) “Introduction à l’ anthropologie”, Paris, Armand Colin.
- Mahabharata I I I, Widengren, G. (1968) “Les Religion d,Iran”, Paris, Payot.
- Poupard, P., ed. (1984) “Dictionnaire des religions”, Paris, PUF.
- Mauss, M. (1935) “Les Technique du corps”, Journal de psychanalyse, 32.
- Roheim, G., 1967 (1951) “psychanalyse et anthropologie”, Paris, Gallimard.
- Savingny Kespi, N. (1994) “Le Concept de l’homme dans la tradition taoiste a travers Laozi et Zhuangzi”; Thèse de doctorat en medcine, Université Rene Descartes, Faculté de Médecine, Cochin Port-Royal.
- Vandier-Nicolas, N. (1969) “La Philosophie chinoise des origines au XVIIe siècle”, in Histoire de la Philosophie, I, Pléiade, Paris, Gallimard.
- Widengren, G., 1968, Les Religion d’Iran, Paris, Payot.
- Willis, R., 2000, Body, in Encyclopedia of Social and Cultural Anthropology, Loudon & NY. Routledge.
[۱] این مقاله نخستین بار در دوره شانزدهم شماره شانزدهم مجله نامه علوم اجتماعی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در دی ماه ۱۳۷۹ به انتشار رسیده است.
[۲] -Ex Nihili
[۳] -Coercion
[۴] -Roberty Hertz
[۵] -Jacon von Uxekull
[۶] -Umwelt
[۷] -Medias