مرضیه جعفری
شایعه را باید نوعی مبادله ارتباطاتی تعریف کرد که شامل خبر یا گروهی از اطلاعاتی می شود که دارای منشاء مشخص و به خصوص رسمیت یافته نیست، اغلب جنبه منفی علیه یک فرد یا یک گروه را دارد، به صورت های مختلف اما تقریبا همیشه غیر رسمی در زمان و مکان خاصی در یک جامعه گسترش می یابد و می تواند پیامدهای منفی یا مثبت کوتاه یا دراز مدتی داشته باشد.
شایعه را در تحلیلی انسانشناختی چگونه میتوان تعریف کرد؟
شایعه را باید نوعی مبادله ارتباطاتی تعریف کرد که شامل خبر یا گروهی از اطلاعاتی می شود که دارای منشاء مشخص و به خصوص رسمیت یافته نیست، اغلب جنبه منفی علیه یک فرد یا یک گروه را دارد، به صورت های مختلف اما تقریبا همیشه غیر رسمی در زمان و مکان خاصی در یک جامعه گسترش می یابد و می تواند پیامدهای منفی یا مثبت کوتاه یا دراز مدتی داشته باشد.
آیا میتوانیم تاریخچهای از شایعه بگوییم؟
تاکنون در چارچوب تاریخ فرهنگی تحقیقات زیادی در این مورد انجام شده است که خوانندگان می توانند از طریق واژه gossip در اینترنت جستجویشان کنند. این واژه را در فارسی به صورت های مختلف می توان ترجمه کرد از جمله و علاوه بر شایعه با «سخن چینی» و «بدگویی» . از لحاظ تاریخی این شیوه انتقال اخبار و اطلاعات در جوامع انسانی قدمت بسیار زیادی دارد و ظاهر شدن ابزارهای جدید رسانه ای سبب کاهش آن نشده اند و حتی بر شدت آن افزوده اند و از این رو برای نمونه ما با ورود «روزنامه های زرد» و سایر رسانه های مدرن در شبکه های اجتماعی روبرو بوده ایم که به این فرایند دامن زده اند. از لحاظ روان شناسی و انسان شناسی فرهنگی، اغلب پژوهشگران معتقدند که به دلایل زیادی این رفتار ، بسیار در میان همه اقشار و گروه های اجتماعی رایج و بخش بزرگی از تمام مکالمات آنها را در زندگی روزمره تشکیل می دهد و این برغم آنکه تقریبا تمام سیستم های اخلاقی و دینی این رفتار را به شدت محکوم و ممنوع کرده اند.
تفاوت شایعات گذشته که اغلب به صورت شفاهی و سینه به سینه انتقال پیدا میکردند با شایعههای امروزی، که فضای مجازی و رسانهها نقش عمدهای در آنها دارند، چیست؟
تفاوت عمده ای وجود ندارد، جز در میزان «پیچیده شدن» . در واقع ابزارهای جدید امکان می دهند که به یک شایعه و دروغ در قالب یک «اطلاع نادرست» (misinformation) شکلی واقعی بدهیم. نمونه ای برجسته از این فرایند را وودی آلن، سیناگر برجسته، در یک سبک سینمایی متعارف که به آن مستند قلابی (mockumentary) می گویند، در فیلم معروف خود «زلیگ» (Zelig)، که به نظر من از شاهکارهای تاریخ سینما به حساب می آید، نشان داده است. فضای مجازی ، زمینه ای بسیار مناسبی برای پخش شایعات فراهم می کند و می توان کاملا مشاهده کرد که در دو دهه اخیر با گسترش بی نظیر شبکه های اجتماعی نظیر گوگل، فیس بوک و غیره، نه تنها امکان از میان رفتن زندگی شخصی افراد به وجود آمده است و اطلاعات همه برای قدرت های بزرگ دولتی یا جنایت سازمان یافته قابل دسترس است، بلکه این شبکه ها – برغم تمام امکانات مناسبی که دارند – متاسفانه این نقطه ضعف را نیز دارند که می توانند به شدت به گروهی از رفتارهای بسیار آسیب زا نظیر همین شایعه و دروغ پردازی ها دامن بزنند و حتی آنها را در کنشگران اجتماعی درونی کنند.
بسیاری از شایعهها پس از مدتی تبدیل به باوری عمومی میشوند، چه سازوکاری در این میان اتفاق میافتد که شایعه بدل به باور شود؟ آیا این باور باوری واقعی است و یا مردم میدانند با یک شایعه روبرو هستند ولی آن را تعمدا تکرار میکنند؟
متاسفانه این یک واقعیت اجتماعی است در زبان های اروپایی به این فرایند شکل گیری کلیشه های ذهنی (mental stereotyps) یا باورهای عامیانه ( در فرانسه و انگلیسی به ترتیب idée reçue / Conventional wisdom) می گویند که می تواند مثبت هم باشد، اما بیشتر منفی است و گاه شامل گروهی از وقایع تاریخی یا نظرات و پیش داوری های اجتماعی نیز می شود. برای مثال اینکه زن ها پر حرف تر از مردان هستند، یا مردها بی احساس تر از زن ها، اینکه آلمانی ها نژادپرست هستند، یا فرانسوی ها شاعر منش، اینکه مثلا در جنگ های صلیبی یا در فرایند استعماری غربی ها نبوده اند که خشونت به خرج داده اند… این ها نمونه هایی از کلیشه ها و باورهای نادرست جا افتاده هستند. وقتی یک فکر و نظر بسیار تکرار شود، رفته رفته باوری نادرست نسبت به آن به وجود می آید و دیگر اغلب افراد آن را بدیهی فرض می کنند و گاه ده ها کتاب تاریخی و مطالعه اجتماعی نیز نمی تواند این کلیشه را از میان ببرد مثال کلیشه های جنسیتی ضد زنان از این موارد است.
تفاوت شایعه با دروغ در چیست؟
در دروغ کنشگر فردی یا اجتماعی عامدانه و آگاهانه حقیقت را پنهان یا تغییر می دهد، در حالی که در شایعه لزوما این خودآگاهی تا این حد وجود ندارد. البته هموراه می توان پنداشت که در شایعه نیز کنشگران می توانند نسبت به نادرست بودن شایعه شک کنند، اما چون این خبر یا اطلاع به نوعی برایشان مطبوع و خواستنی است نادرستی احتمالی اش را نادیده می گیرند. این را هم باید گفت که شایعه در جوامع بسته ، فاقد دموکراسی یا با ابزارهای دموکراتیک ضعیف و شکننده، به شدت تقویت می شوند چون در این جوامع بی اعتمادی به همان نسبت که فضا بسته می شود، افزایش می یابد و فضا برای گسترش شایعه و حتی دروغ و آسیب های ناشی از آنها بالا می رود و جامعه سقوط اخلاقی ای سخت را تجربه می کند که به سختی قابل بازگشت است که حتی با احیای موقعیت های دموکراتیک نمی توان انتظار داشت که بسیار زود جبران شوند.
ما در جامعه انواع شایعات را داریم. مثلا شایعات مربوط به سیاستمداران (پیامهای وایبری که اطلاع میدانند توافق هستهای صورت گرفته)، شایعات مربوط به هنرمندان (اعلام مرگ مرتضی پاشایی، رضا رویگری و غیره)، شایعات مربوط به بیماریها (ورود ابولا به ایران)، شایعات مربوط به اتفاقات اجتماعی (مانند اغراق درباره اسیدپاشیهای اصفهان و یا شهرهای دیگر) و… آیا این نوع شایعات با یکدیگر متفاوت اند و دلایل متفاوت دارند و یا همگی با دلیلی مشخص شکل میگیرند.
هر یک از این شایعات دلایل متفاوتی دارد و نمی توان همه را به یک صورت تحلیل کرد. اما آنچه مشخص است اینکه کمبود اعتماد و نبود فضاهای باز و وجود خطوط قرمز متعدد و دائما متغیر به چنین شایعاتی دامن می زند. البته نکته ای را که درباره سقوط اخلاقی گفتم را نیز نباید نادیده گرفت به همان نسبت که جامعه بیشتر درون سقوط اخلاقی فرو می رود، کنش هایی غیر اخلاقی تر از خود نشان می دهد که در مرحله قبلی گاه قابل تصور هم نیست. در موردی که به مرگ افراد در ایران مربوط می شود این را می بینید. در موردی که به پخش فیلم جان دادن مرتضی پاشایی مربوط می شود می توان گفت ما به نوعی اوج هرزه نگاری تصویری می رسیم نظیر آنچه پیشتر در سربریدن های داعش دیده بودیم.
آیا جوامع به شایعه نیاز دارند؟ اگر شایعه در جامعه نباشد چه تاثیراتی در روابط دارد؟
اینکه جوامع نیاز به اشکال «نرم» و انعطاف آمیز انتقال اخبار نیاز دارند مورد تایید روان شناسان و انسان شناسان است. همه ما دائما در زندگی روزمره از این ابزارها استفاده می کنیم. نگاه کنید به زمانی که مصیبتی از راه می رسد و افراد حتی بسیار با اخلاق ممکن است ناچار شوند حقیقت را تا حدی تغییر داده یا بر زبان نیاورند تا سبب آسیب و زیان نشوند. بنابراین گردش اطلاعات و اخبار خصوصی و عمومی همواره باید دارای ابزارهای متفاوتی باشد که بتوان شدت پیامدهای آنها را کنترل کرد. اما به همان اندازه که یک جامعه اخلاق و دانش را در خود افزایش دهد نیاز به استفاده از این ابزارها کاهش یافته و به موارد معدودی که خود اخلاقی هستند ، کاهش می یابند، مثل زمانی که ما از دادن یک خبر بد به کسی که دچار ناراحتی قلبی است، به صورت مستقیم پرهیز می کنیم. یا برعکس سعی می کنیم با دادن یک خبر ساختگی به کسی که به شدت نومید است، امید بدهیم تا بر وضعیت عمومی او اثر بگذاریم. این ها مواردی هستند که می توان به نوعی استفاده از ابزارهای تغییر دهنده حقیقت را در ک کرد، البته این ها همانطور که گفتم هر اندازه جامعه ای به بلوغ فکر ی و عاطفی بیشتر برسد، کمتر مورد نیاز خواهند بود.
این گفتگو در چارچوب همکاری رسمی انسان شناسیو فرهنگ و سایت «فرارو» انجام گرفته است و نهم آذر ۱۳۹۳ منتشر شده است.