فاصله اجتماعی و اپیدمی ها / شهر هوش مصنوعی
شهرهای هوش مصنوعی که در بسیاری از کشورهای جهان از هم اکنون آغاز شدهاند، آخرین مرحله از تحول زیستگاهی انسانها به شمار میآیند. پرسش، حال این است: آیا انسانها میتوانند به صورتی دایمی در جهانی پساکرونایی و در وحشت از اپیدمیهای آینده در «فاصله اجتماعی» یا اشکالی شبیه به آن زندگی کنند؟ به عبارت دیگر، با فاصله گرفتن از یکدیگر به ویژه از طریق استفاده گسترده از ابزارهای هوش مصنوعی (شبکههای قدرتمند مجازی، هوش مصنوعی، اینترنت اشیا و غیره) آیا میتوانند نیاز هر چه کمتری به رابطه حسی مستقیم با یکدیگر داشته و بتوانند به جای رودررویی چهره به چهره با یکدیگر، از طریق شبکه وارد این رابطه شوند؟ ارایه پاسخ مثبت یا منفی به این پرسش بنا بر اینکه چه موضعی، البته سادهاندیشانه، درباره انقلاب اطلاعاتی و هوش مصنوعی داشته باشیم، به نظر بدیهی میآید: کسانی که نسبت به این انقلابها مشکوک هستند و در آرمانهایی یا «طبیعتگرا» برای بازگشت به طبیعتی که وجود ندارد (و به قول فیلیپ دسکولا از ابتدا هم بیشتر ابداع فرهنگی خود ما بود و نه آن چیزی که به عنوان «جهان» داریم) معتقدند فناوری، انسانها را از«انسانیت»شان خارج کرده و در نهایت تبدیل به ماشین خواهد کرد و از اینرو «بازگشت به طبیعت» خیالین را بهترین راه میدانند.برعکس، موافقان افراطی این انقلابها معتقدند فرآیندهایی چون تراانسانگرایی (Transhumanism) با ابزارهای علمی هوش مصنوعی و بیولوژیک، در پی افزایش سن انسان تا بینهایت یا تغییر کامل بدن او تا حدی هستند که بتوان از «گذار از انسان» سخن گفت. در نتیجه باید انسان پیشین و طبیعت گذشته را برای همیشه کنار گذاشت. گروه نخست میخواهند جهان مجازی به فراموشی سپرده شود و گروه دوم در پی فراموشی جهان واقعیاند. اما نه طرفداران طبیعت مطلق حاضرند از فناوریهایی که رفاه بزرگی را برایشان ایجاد کرده، بگذرند و نه گروه دوم، از طبیعت و بدن لذتبخشی که تنها با حسهای واقعی، معنی دارند. گروه نخست معتقد به روابطی هر چه بیشتر و نزدیکتر میان انسانها از راه بدن و حسهای مستقیم هستند و گروه دوم، درست برعکس معتقد به کوچ گسترده به شبکه، ترک همیشگی شهرهای واقعی و زیستن در شهرهای مجازی. اما بدون تردید، هر دو گروه، بیشتر جهان را از خلال عینک ایدئولوژیک خود میبینند تا از زاویه واقعیتهای پیچیدهاش و در حقیقت هر دو رویکرد سطحینگرانه هستند.موضوع فاصلهگذاری و تمهیدات بهداشتی دیگر نظیر استفاده از ماسک و نظافت در سطح بسیار بالایی که میتوان در یک کشور پیشرفته ثروتمند بدان دسترسی داشت – نسبت به یک کشور فقیر جهان سومی – اگر واقعبین باشیم، در بهترین حالت نمیتوانند، جز سازوکارهایی موقت برای مدیریت موقت یک بیماری در میان میلیونها بیماری و مشکلات دیگر زیستمحیطی باشند؛ مشکلاتی که خود انسانها به وجود آورده و از این پس نیز با سبک زندگی بیبندوبار خود ادامه خواهند داد. البته شکی نیست که این تجربه باید برای ما درسی باشد که جهان را در قالب «سیارهای» و پیوستاری ببینیم و تلاش کنیم به سوی برابری در امتیازات زندگی برای همه انسانها (به ویژه در مهمترین نیازهایشان یعنی غذا، بهداشت، تربیت، مسکن و رفاه) بیندیشیم و قدمهای موثری برداریم. اما اینها راهحلهایی نیستند که سرمایهداری بهطور عام و سرمایهداری متاخر مالی بهطور خاص – که شهر هوشمند، ثمره آن و بدون سرمایهگذاریاش قابل اجرا نیست – چندان علاقهای به آنها داشته باشند، زیرا پرهزینهترین و کمسودترین اقدامات در کوتاه و میانمدت هستند. سرمایهداری مالی بنا بر تعریف نمیتواند به بلندمدت فکر کند، چون معاملات و سوداگریهای مالی اغلب خودمحورانه هستند و نمیتوانند با اقتصاد و جامعهای که محوریتش بر اساس دگردوستی و آشتی با دیگران و با طبیعت باشد، سازگار شوند. از اینرو، انتخاب انسانها در سالهای آتی و هراندازه به جلو برویم با سرعت و شتاب و تراکمی بیشتر میان دو راه متفاوت و هر چه بیشتر در تناقض است: این دو راهی ما را وامیدارد یا سناریویی اتوپیایی ولو بسیار مشکل و پرزحمت را انتخاب کنیم که در آن بتوانیم گونه انسانی را از طریق آشتی دادنش با سایر گونهها و با خودش و البته با طبیعت نجات دهیم یا برعکس، راهی که گسست با طبیعت و سایر موجودات و البته میان خود انسانها را به حداکثر ممکن خواهد رساند و در این راه دیر یا زود، گونه را دچار انقراض کامل یا سقوطی نسبی، اما سخت، همچون بازگشتی چند هزارساله به پیش خواهد کشید.
آنچه امروز در جهان دیده میشود و ما از دوران شکار و گردآوری تا شهر هوشمند دنبال کردیم، نشان میدهد که به احتمال زیاد انسانها متاسفانه در کمال ناآگاهی راهحل دوم را برگزیدهاند و به جای آنکه فکری اساسی برای چگونه زیستن پایدار در جهان بکنند به فکر یا در توهم آن هستند که میتوانند با «زور» و «ثروت» تخیلی خود، در تمام معانی آن، با هر مشکلی از ویروسهای بینهایت کوچک، تا شهابهای آسمانی بینهایت بزرگ، دست و پنجه نرم کنند و همواره پیروز بیرون بیایند. شکی نیست که برای چنین حدی از بلاهت، باید در فقری بزرگ از لحاظ فرهنگی نسبت به جهان و تاریخ آن بود. تنها بدین ترتیب میتوان به این ایدئولوژی داروینیسم اجتماعی باور آورد. انسان شاید خود را بسیار باهوش بپندارد، اما متاسفانه تاکنون در چنین بلاهتی بوده. با این وجود، به عقیده بسیاری از اندیشمندان و متفکران روشنگر، پیروزی انسان در این نبرد نابرابر از هیچ ضرورتی نه در ذات کیهان، نه در ذات ما و نه در بطن آنچه ما دلبخواهانه «طبیعت» نامیدهایم و نه حتی از ذات خود فرهنگ قابل استنتاج نیست. ایدئولوژی ویرانگرانه سرمایهداری با به محوریت درآوردن مسابقه برتری و نخبگی، بهتر بودن این از آن، این و آن از همه، با سلسله مراتبی کردن جوامع، با یورش بیرحمانه به طبیعت و با دامن زدن به ایدئولوژیهایی که اساسشان فرض گرفتن دشمنی دیگری با خود است و این ایدئولوژی در حال حاضر سلطه مطلقی در جهان دارد و به آن تفکر دامن میزند. از اینرو، شهر هوش مصنوعی که با این ایدئولوژی شکل بگیرد، دقیقا همان چیزی یا بدتر از آن چیزی خواهد بود که در رمانهای خیالین قرن بیستم میتوانیم بیابیم: گذار از انسان، سرکوب انسانها به وسیله ماشینها، از میان رفتن احساسات و عواطف و در نهایت از میان رفتن و بردگی انسانهای زیردست ماشینها که مقدمهای برای از بین رفتن کامل آنها خواهد بود. اما درست برعکس، پرهیز از این امر، در شهری هوشمند و دقیقا به دلیل هوشمند بودن این شهر، کاملا ممکن است: اگر ما ابعاد خرد را جایگزین ابعاد کلان کنیم؛ اگر ما اشکال پیاده را جایگزین اشکال موتوریزه کنیم؛ اگر ما اشکال خلاقیت را جایگزین اشکال خودنمایی و اشکال هنر در معنای عمیق واژه را جایگزین فناوری در معنای سطحیاش کنیم و اگر شناخت جامع و بینرشتهای را مکملی بر شناخت تخصصی و رشتهای کنیم و از حرص و آز برای بیشتر داشتن، بیشتر زیستن، بیشتر لذت بردن در خود بکاهیم و کیفیت را جایگزین کمیت کنیم، جهانی بهتر کاملا ممکن خواهد بود. در این حالت، تمام ابزارهایی که شهر هوشمند در اختیار ما میگذارد، از شبکههای اجتماعی تا موتورهای جستوجو، از شهر مجازی تا چاپگرهای سه بعدی، از تلفنهای همراه قدرتمند تا کاربردی کردن اطلاعات نه برای مراقبت و تنبیه و سرکوب افراد، بلکه امکان دادن به خلاقیت آنها میتوانیم استفاده کنیم. در این شهر، فاصله اجتماعی میتواند به کمترین میزان ممکن برسد، زیرا خطراتی همچون ویروسهای کشنده و تهدیدهای تشعشعی و تسلیحاتی به حداقل ممکن خواهند رسید و سرانجام انسانها میتوانند پاسخی مناسب به انحراف نخستین از شیوه زیست و معیشت خود بیابند تا هم خود را نجات دهند و هم به سایر موجودات و جهان ضربه نزنند