پیر سانسو برگردان ناصرفکوهی با همکاری زهره دودانگه
بخش پنجم
به نظر ما سومین اعتراضی که میتوان بدین شیوه داشت، از همه سهمگینتر است، زیرا ما باید مسئولیت آن را کاملاً بر دوش بگیریم؛ یعنی هدف ما مطالعه دربارۀ این واقعیتهای شهری است، به همان گونه ای که خود را به ما عرضه میکنند و اغلب با استفاده از زبانی که برای نام بردن از آنها استفاده میشود. در وهلۀ نخست به نظر میرسد- و بعداً سعی خواهیم کرد آن را به اثبات برسانیم- که این واحدها[۱] صرفا در قالب مجموعهها[۲] مطرح نیستند- ما نشان خواهیم داد که این واحدها با تمام نیرو در مقابل پدیدهای قرار میگیرند که تمایل به از میان بردن آنها دارد، نشان خواهیم داد که آن ها دارای بیانی، معنایی یا شیوهای از وجود هستند: وقتی چنین خصوصیاتی در این واحدها وجود ندارد، میپذیریم که وجود خود مختار آنها زیر سوال برود و دیگر آنها را به مثابۀ مکانهای بزرگ شهری به حساب نیاوریم. در حالی که برعکس، این مکانها نیمه شخصیتی دارند.میتوانند قابلیت بیان داشته باشند و به صورت بلافصل سخن بگویند؛ و واژگانی که آنها را می آرایند، در واقع، از خود آنها نشات می گیرند: زبان بولوار، زبان «بیسترو»، زبان خیابان به این مکانها تعلق دارد. بدین ترتیب زمانی که ما جای میدان را به «فضای سبز» میدهیم، و یا عملاً به چیزی میدان میگوییم که هیچ ربطی به میدان ندارد (چیزی که از لحاظ کارکردی وظیفه «گسست» مجموعههای بزرگ و ایجاد فضای سبز در «حومههای غمگین»[۳] را بر عهده دارد) یا زمانی که از میدان بد میگوییم، و با حذف نام آن، یکی از کیفیتهایش را از میان میبریم: درست مثل آن است که دروازه کوچکی را، که از راه آنها پای به میدان گذاشتهایم، از میان برده باشیم! در اینجا ما با نوعی از زبان شهرشناسانه روبرو میشویم که حاضر نیستیم آن را بپذیریم، زیرا میان انسان و شهر گسست ایجاد میکند. همین زبان است که به دنبال واقعیتزدایی از شهر است و این کار خود را سودمند نشان میدهد، زیرا به وسیلۀ آن میتواند رویکرد خنثی و لحن رنگ و رو رفته و عقلانیت فن سالاران را وارد صحنه کند. رویکردی که در نهایت هدفش بیرون راندن امر انسانی از پهنهای است که هدف از ایجاد آن شکوفا ساختن انسان بوده است. این زبان را سخنی علمی مینامند اما نه تنها زیان بار است، بلکه وجود خارجی نیز ندارد. زبانی که شهر را صرفاً در حجمها و سطوحش میبیند. البته باید این بحث را روشن کنیم. ما به هیج روی منکر آن نیستیم که ]برای تحلیل شهرها[ به دخالت دادن اعداد، نسبت ها و ملاحظات معماری در ساخت آنها نیازمندیم. اما این دلیل ]مناسبی[ برای حذف انسان نیست؛ انسانی که همه اینها باید در رابطه با او تعریف شوند. به عبارت دیگر این دلیلی نیست که به واسطهاش غنی ترین نیازهای انسانی را در شهر، که نمیتوانند به عدد و رقم تبدیل شوند، کنار بگذاریم. چنان که ما در این اثر، از شهرهایی میگوییم که در حال حاضر وجود ندارند و گاه در پیشینه خود تاریخی شگفت انگیز را حمل میکنند، و انسانهایی که این شهرها را دوست داشته و در آنها زیستهاند، از آنها یاد میکنند. بنابراین استفاده از این زبان غیر انسانی، به گمان ما به نقشه دیگری ]از شهر[ میرسد که رابطه میان انسانها و مکانها را فراموش کرده، و پیوندی بنیادین را، که به باور ما باید مورد مطالعه قرار داد، نادیده میانگارد. بدین ترتیب اندیشۀ شهرشناسانه، ولو اینکه کاملاً بنیادین و مستحکم باشد، نوعی تامل سطحی و ثانویه به شمار آمده و فرض را بر آن میگیرد که انسانها با ساده لوحی شهرهای خود را بنا کرده و در آنها زندگی میکنند.
برای آن که دقیقتر سخن بگوییم، واژهای همچون «خیابان»[۴] را در نظر میگیریم: اغلب ]در زبان شهرشناسانه[ ترجیح داده میشود به جای این واژه از کلمۀ «برجسته»تری همچون «شریان»[۵] یا «مسیر حرکت»[۶] استفاده شود. از سویی باید گفت که اصطلاحات آنقدرها هم که فرض میشوند خنثی نیستند؛ بلکه استعارههایی اندامگرایانه[۷] به شمار میآیند؛ کاملا روشن است که این اصطلاحات در پی تأکید بر شباهت شهر با یک موجود زنده هستند. از سوی دیگر اگرچه این اصطلاحات به دنبال اثبات آن هستند که کارکرد دارای اولویت است، اما خود تبدیل به امری چالشبرانگیز میشوند، این اصطلاحات در واقع درصدد نشان دادن آن هستند که میتوان، متکی بر چارچوب نظم اجتماعی، کارکرد پدیدهای چون خیابان را تنها به حمل و نقل تقلیل داد، یعنی کارکردی که انسان را از خود بیرون میراند.
این در حالی است که با بیدار شدن، تاریخ این تقلیلگرایی کارکردگرایانه خود ناچار به حذف شدن است. در این موقعیت است که چه کارگران و چه کسانی که در قدرت هستند این بار به خیابان همچون به یک واقعیت استناد میکنند. واقعیتی که برای کارگران دارای یک اصالت است و برای حاکمان سرشار از تهدید. حکومتها فریاد بر میآورند «ما تسلیم خیابان نخواهیم شد». این نمونه به تنهایی میتواند به ما نشان دهد که چگونه مفاهیم «شریان» و «مسیرهای حرکت» از مفهوم «خیابان» متفاوت هستند. بنابراین اینکه ما این یا آن زبان را بکار گیریم، امری خنثی نیست. زیرا بسیاری بر آن هستند که، با اتکا بر ادعای علمی بودن، جایگاه انسانی و قابلیتهای تاریخی آن را خنثی کنند.
[۱] unités
[۲] agrégats
[۳] triste banlieue
[۴] rue
[۵] artère
[۶] voie de circulation
[۷] metaphore organicistes
بخش اول
بخش دوم
بخش سوم
بخش چهارم
هر گونه نقل قول یا استفاده از این متن بدون اجازه مکتوب انسان شناسی و فرهنگ پیگرد قانونی دارد. متن برای جلوگیری از سرقت علمی در برخی از نقاط نشانه گزاری شده است.