پیر سانسو برگردان ناصر فکوهی با همکاری زهره دودانگه
امّا مکان این زایش کجاست که زایش ابژه نیز در آنجا اتفاق میافتد؟ «ما مطابق زبان دوگرایی[۱] سخن گفتیم، امّا این چلیپای[۲] در خود فرو رفته، در تقارنی کامل، وحدتی را میسازد که بدون آن نمیتواند خود را درک کند». پدیدارشناسی سانسو به همین دلیل خود را در نقطهای قرار میدهد که انسان و شهر – سوژه و ابژه – هنوز از یکدیگر جدا نشدهاند و یکی تنها به شرط دیگری وجود دارد. شکی نیست که میتوان شهر را همچون اثر کار انسانی درک کرد که از آن فاصله گرفته تا آن را بسازد، تا بتواند بر آن اشراف داشته باشد و مکان را تغییر دهد: این کاری است که جغرافیدان در تلاش برای رسیدن بدان است.
پیشگفتار (ادامه از شماره ۲)
(میکل دوفرن)
امّا مکان این زایش کجاست که زایش ابژه نیز در آنجا اتفاق میافتد؟ «ما مطابق زبان دوگرایی[۱] سخن گفتیم، امّا این چلیپای[۲] در خود فرو رفته، در تقارنی کامل، وحدتی را میسازد که بدون آن نمیتواند خود را درک کند». پدیدارشناسی سانسو به همین دلیل خود را در نقطهای قرار میدهد که انسان و شهر – سوژه و ابژه – هنوز از یکدیگر جدا نشدهاند و یکی تنها به شرط دیگری وجود دارد. شکی نیست که میتوان شهر را همچون اثر کار انسانی درک کرد که از آن فاصله گرفته تا آن را بسازد، تا بتواند بر آن اشراف داشته باشد و مکان را تغییر دهد: این کاری است که جغرافیدان در تلاش برای رسیدن بدان است. امّا سانسو میگوید: «ما برآنیم که عمیقتر شویم و به نقطهای برسیم که پیش از جدا شدن انسان از اثر او قرار دارد». عمیقتر، یعنی حرکت به سوی منشأ، به سوی این همزایی، انسان و جهان. امّا منشأیی که همچون اولیم[۳] افسانهها یا بهشتی گمشده در اسطورهها پیشاتاریخی نیست؛ منشأیی که همواره حاضر است، منشأیی که یک توصیف دقیق و موشکافانه دستِکم میتواند آن را برایمان محسوس کند. با خواندن سانسو ما از اینکه شهر را در حقیقتِ نخستینش دوباره کشف میکنیم، شگفت زده میشویم؛ حقیقتی آشنا که با وجود زندگی کردن در آن، نسبت به آن آگاهی نداریم.
اما چرا باید خوانشِ کتاب او را به تأخیر بیاندازیم؟ چه سودی دارد که بهشیوهای چنین دستوپا بریده آنچه را که سانسو به شیوهای بینهایت بهتر میگوید و نشان میدهد، بازگوییم؟ آنچه در اینجا مینویسیم توجیه این نکته است که چرا کتاب سانسو در مجموعهای از انتشاراتِ ما در حوزۀ زیبایی شناسی قرار میگیرد. بیتردید حضورِ چنین کتابی ارزش هر مجموعهای را افزایش میدهد و ما نیز با افتخار این کار را انجام میدهیم. اما باید بر این نکته نیز تأکید کنیم که کتاب سانسو در اینجا مکانی طبیعی برای خود مییابد. زیرا این کتاب یک «بوطیقا» (شاعرانه) است: برای پرده برداشتن از این شهر آغازین، شهری در آنِ واحد فراواقعی و همزاد با انسان؛ شاعرانه بودن در اینجا جایگزینِ پدیدارشناسی شده و بدل به «تنها رویکردِ ممکن» میشود. بیشک این بوطیقا (شاعرانه) اندیشهای بر شعر شاعران، یعنی آفرینشی در زبانی آغازین و در تخیّلی نو، نیست؛ سانسو خود را مثل بشلار[۴] همچون شخصیتی قدرتمند و خلّاق در حوزۀ زبان نشان نمیدهد. ما در آنِ واحد هم با تخیّلی دیگرگون سروکار داریم و هم با زبانی متفاوت: «میتوانیم میان شاعرانهای که از هنرمندان الهام گرفته است و رویایی که ساکنان فروتنِ شهرها طرحش را ریختهاند، تفاوت بگذاریم» – و آفرینشی[۵] از خودِ شهر: «بوطیقا (شاعرانه) صرفاً کیفیتی در زبان شاعران نیست، امّا پیش از هرچیز کیفیتی است که در برخی مکانهای طبیعت مییابیم». در یک معنا اگر زبانِ بازاندیشی[۶] نتواند از دوگرایی طفره رود، شهر است که انسان خلق کرده است یا دستِکم «دگرگون» کرده، تا خود هستی یابد، به زبان او خود را به بیان درآورد و به واسطه او قدرت شاعرانهاش را به فعلیت رساند: «شهر درونِ ما به خیال میرسد و این امر مشروعیت داشته که معنای برخی از مکانها را در اینجا گرد آوردیم؛ مکانهایی که به دلیل برجستگی و قدرت تأثیرگذاری بر انسان یا عبور از او، شایستۀ آن بودهاند که تا چنین سطحی در تخیّل بالا روند». توانی متناسب با طبیعتِ شهر؛ این اقیانوسِ سنگها به همان اندازه یک «طبیعت» ]خاص[ است که طبیعتی ]متعارف[، کوهستان یا دریا و انسانی که زاده میشود، انسانی که از آن زاده میشود- و از جنسِ آن است- انسانی که باید حاملِ طبیعت باشد تا آن را بهروشنی به ظهور برساند و سرنوشت خود را در آن به بازی بگذارد، انسانی که همان روستاییِ پاریس است.
بدین ترتیب بوطیقا (شاعرانۀ شهر) فصلی از بوطیقایی بنیادین است که شاعرانههای اشعار الهامهای خود را در آن میجویند. از خلالِ این کتاب، زیباییشناسی به سوی پایهگذاریِ کنشِ هنرها میرود. امّا برای آنکه بتوان این شاعرانۀ پیش-انسانی[۷] را بازگویی کرد باید از همان ابتدا تا حدی شاعر بود و شعر خامِ زبان انسان شهری را دانست. پیر سانسو همین شاعر شاعرانگی است: این چیزی است که خوانندۀ این کتاب با خواندنش اطمینان مییابد.
میکل دوفرن
پی نوشت:
[۱] dualisme
[۲] چلیپا معادل واژۀ chiasme قرار گرفته است. chiasme ساختی ادبی است که طبق آن گروه واژگان به صورتی برعکس به کار گرفته میشوند. ز.د.
[۳] Olim- سانسو در این جا به مفهوم «علیا» اشاره دارد که به قانون بازگشت به اسراییل (Law of Return) مرتبط بوده و مولفه ای اساسی در صهیونیسم محسوب می شود. طبق قانون بازگشت هر یهودی و غیر یهودیان واجد شرایط (فرزند یا نوۀ یک یهودی، همسر یک یهودی، همسر فرزند یک یهودی و همسر نوه یک یهودی) این حق قانونی را دارند که به اسرائیل مهاجرت کرده و در آنجا ساکن شوند، در عین حال این افراد از حق شهروندی اسرائیل نیز بهرهمند میشوند. کسی که علیا انجام میدهد، اوله (oleh) برای مذکر و اولاه (olah) برای مونث نامیده میشود.جمع برای هر دوی این کلمات اولیم (olim) است. ز.د.
[۴] Bachelard
[۵] Poiésis – این واژه ریشه در واژه یونانی ποιέω (poiéō) به معنای “من به وجود میآورم” + پسوند σις (-sis) دارد؛ و واژه شعر (poem) و شاعری (poetry) از آن برگرفته شده است. ز.د.
[۶] langage de la reflexion
[۷] préhumaine
هر گونه نقل قول یا استفاده از این متن بدون اجازه مکتوب انسان شناسی و فرهنگ پیگرد قانونی دارد. متن برای جلوگیری از سرقت علمی در برخی از نقاط نشانه گذاری شده است.