پیر سانسو برگردان ناصر فکوهی و زهره دودانگه
بخش ۲۳
سرانجام، ما نباید پنهان کنیم که رمزگشایی و بازرمزگذاری نیازمند موضعگیریهایی هستند که ما جلوتر بدانها خواهیم پرداخت. انتخاب ما بازرمزگذاری بر خیابان است، زیرا به نظر میرسد در لحظهای از تاریخ این امر برای انسان یک شانس یا یک موقعیت مطلوب به شمار میآمده است. ما از استودیو (آپارتمان تک خوابه) رمزگشایی میکنیم زیرا ]این پدیده[ مستلزم نوعی جداییگزینی، نوعی «تکبودگی» است که آن را محکوم میکنیم.
با وجود این، هرچند که در این جا با جدایی میان دو حوزه روبرو نیستیم، اما موضوع (ابژه) نقش قالب را دارد. بدین معنا که موضوع (ابژه) از خلال استحکام خود، ظرفیت تکرار خود (چه درون خویش و چه سپس در صفحات ما)، گاه ]فرایند یک[ باز-اسطورهای شدن را (باز-رمزگذاری را) به یاد ما می آورد. اگر موضوع ما غنایی نداشته باشد، اگر این موضوع در گروهی از تصاویر کلیشهای محو شود؛ اگر این موضوع، به علت آن که چیزی در آن کشف می کنیم، هرگز با ما رودررو قرار نگیرد، ناچار خواهیم بود بیرحمانه از آن رمزگشایی کنیم. شادی ما باید از آن رو باشد که بتوانیم اندک چیزهایی را که یک نظام تلاش کرده به صورت واقعیت نشانمان دهد از میان برداریم، و این در حالی است که از آن خوشبختی برخوردار نیستیم که غنای خود از جهان را «بیافزاییم»!
بنابراین میبینیم که این رویکردها هیچ ساحت صوریای در خود ندارند و همواره در فرایند اندیشیدن ما بر موضوع پدید میآیند. اما در واقع این پرسش مطرح است که آیا در کار ما معیارها یا فرایندهای صوری وجود دارد؟ اگر میگوییم که در توصیفمان از یک محل، انسجامی که از این توصیف حاصل میشود یا نمیشود کار ما و این محل را داوری میکند، منظورمان انسجامی صرفاً صوری نیست که به شکل نبود تضاد در تحلیلها بروز میکند. چرا که در این صورت میتوان از بروز تضادهایی کاملاً مشهود با کمی زیرکی جلوگیری کرد و وانگهی میتوان این مساله را مطرح کرد که ما چه حقی داریم که خود را جایگزین موضوع کنیم! آیا کافیاست برای آن که یک مکان به شکوه مکان دست یابد، آن را «یک» ]یک چیز واحد[ بخوانیم (بیشتر به سیاق یک آرمانگرا، آن چیز را در وحدت خویش بازسازی کنیم).این عناصر یک مکان هستند که وجود یکدیگر را حفظ میکنند- البته در صورتی که از پیش عناصری وجود نداشته باشد که پیوستنشان به یکدیگر چنین مکانی را بدست دهد، بلکه در عین حال مکانها به وحدت و هستی برسند.
در چنین اوضاع و احوالی، چه کسی میتواند تعیین کند که ضعف از مکان است (مکانی که فاقد وحدت است) و یا بر آن باشد که مشکل در تحلیل ماست که نتوانسته آن مکان را بازیابد و وحدتش را به آن بازگرداند؟ هیچ کس نمیتواند از پیش در این باره تصمیمی بگیرد. زمانی که توصیف یک مکان به پایان خود میرسد یا ما قانع شدهایم و یا نه-و سپس دلایلی که سبب تردید یا اقناع ما شدهاند از راه میرسند: این دلایل زادۀ میزان صراحتی است که توصیف توانسته به آن دست یابد.
ما در میدانی قرار گرفتهایم که بسیار به نوعی بداهت دریافتی نزدیک است. این سنگریزه، یک سنگریزه است نه از آن رو که به چنین چیزی شباهت دارد، نه به دلیل شکلش، مکانش، و جنسش به مثابۀ یک سنگریزه؛ بلکه درست برعکس به دلیل وحدت بیچون و چرای، به دلیل تمام دلایل و تأثیراتی که ما را نسبت به این امر مطمئن میکند: زیرا نمیتوانم آن را به مثابۀ چیزی دیگر ]در ذهنم[ بازسازی کنم زیرا نمیتوانم بدان دست بیابم مگر آنکه آن را به مثابۀ یک سنگریزه به رسمیت بشمارم. و اگر شکل دیگری از دستیابی بدان ممکن بود و این شکل کمتر بیثبات و تاثیرگزار می بود
دراین صورت دیگر من با یک سنگریزه روبرو نبودم. میتوانیم همین را درباره توصیفهای خود نیز بگوییم: آیا میتوانیم آنها را زیر نگاه خویش حفظ کنیم. به عبارت دیگر : «آیا آنها میتوانند از درون خویش وحدت خود را حفظ کنند؟» و اینجاست که پرسش نخستین ما دوباره و بلافاصله مطرح شده و ما را به پرسشی دیگر میرساند: «آیا من میتوانم زیر لوای یک توصیف واقعی دیگر ویژگیهای کافه یا فروشگاههای پریزونیک را بهتر ارائه دهم؟» دلایل نظری کافی نیستند که اعتبار یک توصیف را به زیر سوال ببرند اما ترجیحاٌ یک درک و دریافت واقعی از آن است که از چنین حق و قدرتی برخوردار است.اینجا درستی و نادرستی، و یا بهتر بگوییم، اعتبار یا عدم اعتبار بر اساس معیارهای عمومی تعیین نمیشوند؛ بلکه بر پایۀ یک درک و دریافت قرار میگیرند، و بر پایۀ دریافتی که ما توانستهایم یا نتوانستهایم در موضوع به خوانش در بیاوریم… بر پایۀ سرشار بودن و آکندگیِ تحقق یافته یا نایافته در توصیفی که ما به خوانش در میآوریم.
برای آنکه به بحث درباره این نقطه نظر در حوزۀ روش پایان دهیم، باید از خود سوال کنیم که آیا این امکان وجود نداشت که کار خود را به شیوه ای کاملا متفاوت انجام میدادیم. آیا اگر رویکرد تاریخی را انتخاب میکردیم با سهولت بیشتری به مکانهای ویژهای دست نمییافتیم که در شهر به دنبالشان بودیم: یعنی به مکانهایی که عمدتاً به زایش شهر دامن زدهاند. تلاش ما آن است که با بیشترین توان از این گزاره دفاع کنیم. از دیدگاه ما این گزاره بی ارزش نیست، اما به نظر ما برای برخورداری از یک ارزش خیالین یا وجودی نیاز بدان وجود دارد که به سنتی زنده بازگردیم:و از این لحاظ میتوان گفت که چنین سنتی با رویکرد ما چندان تضادی ندارد. افزون بر این باید بگوییم که چنین سنتی اصولاً مکانهای دیگری را، نسبت به آنچه در این مطالعه مورد نظر ما بوده است، هدف میگیرد.