بوطیقای شهر (۷۶)

پیرسانسو برگردان ناصر فکوهی و زهره دودانگه

رویکرد فرد شورشی به زباله‌های شهر همیشه مبهم، اما کمابیش مثبت است. همین بس که فرد مورد تعقیب درون پیچیدگی داربست‌ها و اسکلت‌های فلزی زمین‌های بایر زندگی می‌کند و پشت آن‌ها پناه می‌گیرد و از اینکه آنجا زندگی کند شرمی ندارد. برای چارلی کافی است یک حصار وجود داشته باشد تا به هوس بیفتد که قواعد جامعه را زیر سوال ببرد. از این رو تظاهرکنندگان به شیوه خودانگیخته باید میله‌های اسکت‌های فلزی، سنگ‌های [ساختمان‌های نیمه‌ساخته] و سرپوش سطل‌های خاکروبه را به مثابۀ سپر برداشته و از آنها استفاده کنند. آنها در این شکاف‌های شهری تکیه‌گاهی برای دست‌های خود می‌یافتند، تسخیرگاهی برای مانورهایشان. بدین ترتیب آنها گاه با گونه‌ای تمسخر دست به کار می‌شدند، گویی ادای نوعی درگیری را درمی‌آورند که برای جدیت و پروپاقرص بودنش بسته به این نیست که همچون دیگر مبارزه‌های اجتماعی باشد و به آن‌ها ملحق شود. [بدین ترتیب] آنها– با مضحکه و شوخی- پاسخ نیروهای پلیس را می‌دادند. از سوی دیگر آنها، با مهارت و زبردستی، از این افراد که جامعه صنعتی «به حال خود رهایشان کرده»، استفاده می‌کنند. در دورۀ کارهای تکه‌تکه، آن‌ها با کارهای خرد امرارمعاش می‌کردند. با آنها به گونه‌ای رفتار می‌شد که گویی نظریه‌پردازان و روشنفکران گمشده‌ای در سرزمینی کاملاً اتوپیایی هستند: آنها نیز خود را بسیار چالاک و ماهر نشان می‌دادند؛ آنها از عناصر مختلف (برای نمونه پیچ و مهره‌ها و شمع‌های یک اتومبیل) در جهتی غیرعادی استفاده می‌کردند و بدین ترتیب به چارلی می‌پیوستند؛ این دست و پا چلفتی بزرگ که همیشه یا قابلمه ای را زیر و رو می‌کند یا مهرۀ پیچی را به شکلی نامناسب می‌بندد، اما همیشه می‌داند برای دفاع از خود چگونه از اشیای بسیار گوناگونی که دستکاری‌شان می‌کند، به صورتی کاملاً غیرمنتظره استفاده کند. اینجا مهارتی حیرت‌آور و نوعی یک کارایی وجود دارد که این فکر را به ذهن می‌آورد که [شاید] آن‌ها از ابزارهای قابل ملاحظه و کمکی بیرونی برخوردار هستند.

 

باز از چه استفاده کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند؟ باز چه چیزی را تخریب کرده‌اند؟ و آیا این دو پرسش با یکدیگر در هم نمی‌آمیزند؟ آنها اتومبیل‌ها را به آتش می‌کشند. اتومبیل‌هایی که امکان می‌دادند موانعی ایجاد شود، با بنزینشان آتش‌هایی برپا شود، ]به عبارتی[ آن‌ها جلوی پیش‌روی پلیس را می‌گرفتند. از این گذشته، با حضور آنها می‌توانستیم نمادی محسوس از جامعۀ مصرف را ببینیم. آیا اتومبیل به این دو صورت با دو شیوه به مصرف نمی‌رسد: یکی به شیوه علمی و دیگری به شیوۀ کلامی؟ آیا اتومبیل ایجاب نمی‌کرد که با نوعی رفتار گریز، با خودکفایی فردی یا خانوادگی روبرو شویم؟ و آیا با جذابیت خود، شور و شوق جمعی را در هم نمی شکست و کیشی را جایگزین آیینِ یک جامعۀ انسانی‌تر نمی‌کرد؟ حتی کم‌کار‌ترین راننده، با محافظت از اتومبیل خود، به نظر تعلق خود را به گونه خاصی از جامعه نشان میداد. حرکت شورانگیز، جیر، استفاده از روغن جلای کف رولویی سول معادلی برای یک قرارداد اخلاقی بودند. و سرانجام آنکه اتومبیل کمک می‌کرد که زندگی شهری را از معنا خالی کنیم، وقتی دیگر اتومبیلی از درون شهر گذر نمی‌کرد، همچون امریکا، بزرگراه ها، تقاطع‌ها و پارکینگ ها.

همه این دلایل به بازی گرفته می‌شدند و قاعدتا باید به یک هولوکاست واقعی برای اتومبیل ها می‌بودیم. بنابراین چندان احترامی برای اتومبیل ها قائل نمی شدند. آن ها را زیرورو می‌کردند تا چهار چرخشان در هوا بگردد و به ریشخند گرفته شوند. اما بازهم تکرار می‌کنیم: مصرف کردن در دوره شورش همان تخریب است. وانگهی آیا همه مصرف‌ها چیزی جز نفی آن‌چیزی هستند که قصد تصاحبش وجود دارد. فقط این‌که، عموماً جنبه تراژیک امر منفی پنهان می‌شود. بنابراین تظاهر کنندگان ضرورتاً همواره قصد از میان برداشتن سلطۀ نمادین اتومبیل را نداشته‌اند. بلکه اغلب اتومبیل‌هایی معمولی را شریک می‌شدند؛ دوشووو [ژیان] و رنو ۴L، یعنی اتومبیل هایی که به خود آنها تعلق داشتند و فاقد غرور و تکبر ماشین‌های بزرگ بودند. یک دوشوو وقتی مدت زیادی اینجا و آنجا کار کرده باشد، سرانجام در همان نظام اشیایی طبقه‌بندی می‌شود که ما یک دوچرخه کهنه، یک جفت گیوه، یک شلوار قدیمی یا کتاب کهنه ای را که دوست داشته ایم، قرار می‌دهیم. افزون بر این، باید توجه داشت که [این اتومبیل‌ها فقط گاه به گاه مصرف می‌شدند] و وقتی آن‌ها فرصتش را می‌داشتند، از اتوبوس یعنی وسایل حمل و نقل عمومی استفاده می‌کردند، چنان‌که پیشینیان‌شان از قطار محلی (Omnibus) استفاده می‌کردند.

ادامه دارد …