پیر سانسو- برگردان ناصر فکوهی و زهره دودانگه
** حال تنها باید پرسید که آیا به زحمتش میارزد که این امواج شهری را مطالعه کنیم؟ این یک حقیقت است که برخی از مکانها و برخی از مسیرها به نظر فینفسه جذاب میآیند، یا برعکس ناخوشایند یا حامل نوعی تخیل، اما آیا در اینجا به طور مسلم با نوعی جذابیت کالاییشده، یک فرافکنی ریاکارانه امر اجتماعی بر روی زمین، خلاقیتی انسانی که از خالق خود جدا شده و یک زندگی مستقل پیش گرفته، روبهرو نیستیم؟ یک نقد و به خصوص یک عمل اجتماعی این اعتبارهای تصنعی و این استقلال خیالین را بر باد خواهند دارد. یک نقد: فرض ما بر آن است که با افزایش شناخت، رمز و رازهای دروغین از میان بروند – یک عمل: در یک شهر که قوانین بازار را مهار میکند، و جایی که طبقات دیگر در پی آن نباشند که خود را پشت پرده ای تیره پنهان کنند، ما با شفافیت بیشتری روبرو شویم. البته شکی نیست که رمزگذاریهای اجتماعی بر سایهها میافزاید، چشم اندازها را از شکل میاندازد، بر روشناییها میافزاید، اما آیا جهان حتی جهان اجتماعی، وقتی از بت وارگی رها شود، از پشت پرده تار خود بیرون خواهد آمد؟ این به معنای فرو افتادن دوباره در اشتباهی روشنفکرمآبانه است، اشتباهی بر مبنای این تصور که کافی است به شیوهای درست درباره پدیدهها بیندیشیم تا سنگینی وجود را از آنها برداریم. یک کنش، ولو و به خصوص کنشی خلاقانه، به خودی خود و به طور کامل خود را روشن نمیکند. آن کنش بار دیگر چیزی میآفریند، تجربهای را میگشاید که ما در آن مشارکت داریم، اما ما را، برغم آنکه هدایتش میکنیم، به دنبال خود میکشد. به همین دلیل است که بوطیقای شهر در مقام نخست به تیرگی روابط اجتماعی بستگی ندارد، بلکه بیشتر زادۀ این واقعیت است که هرکدام از حرکتهای ما، امیال ما، خشمهای ما لایههای بیشتری بر جهان میافزایند و آن را واقعیتر میکنند، این واقعیت که یک شهر با توده سنگهایش، با جسمانیت کالبدهای ما، با غرابت گستردۀ اندیشههایمان به شدت در برابر انسان قرار میگیرد. این ها موادی هستند که به یک «رؤیاگر شهرها» داده میشود- نه به شهرسازان و نه به روانشناسان اجتماعی که بر سر آن رقابتی ندارند، زیرا نمیدانند با چنین موادی چه باید کرد.
** بوطیقای شهر در این فضا قرار دارد که در آن سهم انسان ها و سهم مکان ها از یکدیگر قابل تمایز نیستند، در این تداوم زمانی که ما توانستهایم در موقعیت میانکنش با خط سیر سایر موجودات قرار گیریم. ما بدون آنکه نظم اجتماعی حاکم بر شهرهایمان را بپذیریم، این نکته را تحسین می کنیم که جامعه خود را در این نظم به مادیت درآورده و خواهان آن هستیم که افراد از آن به شگفتی بیایند: تیکها ، شور و شوقها، شکستها، تضادها، شورشهای طبقات اجتماعی، بر اساس شاخصهایی که ما در اختیار داریم، روایتهای ناب کمابیش افسانهای یا فرضیههای بیاندازه محتمل نیستند، بلکه آنها هستند که شکل شهرها را انسانی کرده، در هم شکسته، آشفته کرده، توسعه و پراکنش دادهاند و حال باید گروهی از انسانها در پس گسلها، خطوط، موجها و گاه جای التیام یافتۀ زخمهای پیشین باشند.
** درنهایت، مسیرهای شهری همچون مکان های شهری ما را از یک پدیدارشناسی شهری به بوطیقای یک فضای شهری گذار داده و این کار را بر اساس حرکتی انجام میدهد که ما در نتایج خود به آن بیشتر خواهیم پرداخت. مکانهای ممتاز یک شهر صرفا بدان بسنده نمیکنند که به آرامی خود را در زنجیرهای از تغییرات به ما نشان دهند تا شکل آنها را دریابیم. زمانی فرا می رسد که این مکان ها بدان تمایل دارند که چیزی فراتر از آنچه هستند باشند و اینجاست که یک پدیدارشناس باید به دنبال موقعیت های بالقوه آنها باشد، به آنها اجازه دهد که از مرزهای خود فراتر بروند تا جوهر خود را به تحقق رسانند. این پدیدارشناس مدعی خواهد بود که شاهد نوزایی این مکانهاست. یک بیسترو، یا یک خیابان و یا یک پریزونیک دقیقا از وجود خود چه محتوایی دارند! با این تقلیل ما به رویکردی روانجامعهشناختی می رسیم که با هدف پدیدارشناسانه ما در تضاد است…
ادامه دارد