البته مىشود درباره آن بحث شما، گذار از یک مرحله و رسیدن به مرحله دیگر بیشتر بحث کرد، ولى من ترجیح مىدهم که به طور مشخص وارد همین بحث کتاب انسانشناسى شهرى بشویم. یک پرسش من که به همین بحثها مربوط مىشود این است که کتاب، مقدمات بسیار طولانى دارد؛ یعنى، به غیر از اینکه یک فصل طولانى بحثهاى مقدماتى درباره منشأ شهر و تحول آن دارد در بحثهاى دیگر هم پیوسته کتاب مقدمات دارد تا اینکه مشخصاً به آن چیزى برسیم که هسته بحث شما درباره انسانشناسى شهرى است. یکى از دلایلى که باعث مىشود این تقابل را بین کتاب روشنفکرانه و کتاب دانشگاهى به رسمیت بشناسیم، این است که چنانچه شما مىخواستید این کتاب را روشنفکرانه بنویسید، ممکن بود این مقدمات را کاملاً کنار بگذارید و سر اصل مطلب بروید. درباره ضرورت این مقدمه توضیح دهید.
ضرورت این مقدمات در واقع همان چیزى است که گفتم؛ یعنى حرکت از یک روششناسى، جایىکه به ویژه استناد قبلى وجود ندارد یا اگر وجود دارد خیلىخیلى پراکنده است. از آنجا که من سالهاست انسانشناسى شهرى تدریس مىکنم، مىدانم که وقتى مىخواهم به دانشجویان بگویم در مورد منشأ شهر یا درباره نظریات مربوط به شهر مطالعه کنند، تقریباً مرجعى ندارم که به آنها ارائه بدهم یا این مرجع در واقع مجموعهاى از مرجعهاست که در تعداد بسیار زیادى کتاب پراکندهاند و جمعآورى اینها خیلى کار مىبرد؛ بنابراین هدف این است که ما بتوانیم اینها را در یکجا جمع کنیم که وقتى من مىخواهم راجع به شهر صحبت کنم، دستکم بدانم اینها در یکجا جمعاند تا کسى که مىخواهد بعد بحثهاى خاص انسانشناسى را مطالعه کند، دستکم مطمئن باشیم که از این کریدور نظرى عبور کرده و اینها در دسترساش هستند.
اگر فرض کنید که این کتاب قرار بود در یک کشور اروپایى چاپ شود، نه خیلى از این بحثها، ولى بخشى از آنها شاید مىتوانستند حذف شوند. چون اینها در قالب تعداد زیادى کتابهاى دیگر ممکن است در دسترس باشند، ولى در اینجا چنین چیزى در دسترس نیست. بنابراین، من این جمعآورى را وظیفه خودم مىدانم. البته این نکته هم وجود دارد که حتى اگر شما کتابهایى را که در کشورهاى اروپایى و امریکایى منتشر مىشوند ببینید، امروز هرچه بیشتر تلاش مىکنند آن چیزى را که به نظریه و دیدگاهها مربوط مىشود، خودشان با دید و زبان شخصىشان جمعآورى و عرضه کنند. چون هر کسى در واقع وقتى به متفکرى نگاه مىکند، او را از دیدگاه خودش مىبیند، بنابراین ممکن است، هم من راجع به افلاطون صحبت کرده باشم و هم در چندین و چند کتاب دیگر راجع به افلاطون صحبت شده باشد، ولى نگاهها مسلماً یکى نیستند. وقتى ما مىخواهیم یک کتاب جامع بنویسیم، این کتاب جامع باید مجموع آن چیزى را که فکر مىکنیم هر کس باید در این رشته بداند در خودش جاى بدهد.
خوب، پرسشى هم در مورد ضمائم کتاب دارم که چیزى حدود ۶۸ صفحه از کتاب را به خودش اختصاص داده است. این مسئله را هم باز کمتر در کتابهاى ایرانى دیدهایم که چنین ضمائمى را به کتاب اضافه کرده باشند. این صفحاتى که مىگویم، غیر از ۴ مقالهاى که خود شما از تألیفات خودتان به کتاب ضمیمه کردهاید، حواشى هستند که در واقع براى راهنمایى خواننده به سمت منافع و راههاى بیشتر به کتاب افزوده شدهاند. نه در کتابهاى دانشگاهى و نه در کتابهاى روشنفکرانه ما چنین توجهى را به ضمیمهنویسى براى کتاب نمىبینیم. شما یک فصل مشخص را حتى به انجمنها و تشکلهایى اختصاص دادهاید که در زمینه مسائل شهرى کار مىکنند. یک فصل را به پایگاههاى اینترنتى اختصاص دادهاید و بعد فهرست پایاننامهها و رسالههاى دانشگاهى و چیزهایى از این قبیل. ضرورت این امر چه بوده است؟
من تقریباً همیشه در کتابهایى که طى سالهاى اخیر در این بخش دوم کارم؛ یعنى کتابهاى علمى تدوین کردهام، از یک ساختار خاص تبعیت کردهام، که این ساختار در کشورهاى غربى و امریکا شناخت شده است؛ به ویژه در امریکا. این ساختار کتاب را به صورت متنى یکپارچه که از نقطهاى آغاز و در نقطهاى تمام مىشود، شکل نمىدهد، بلکه متن را مىشکند. در داخل متن انواع و اقسام ابزارهایى را تعبیه مىکند و جاى مىدهد تا کتاب شکل خستهکننده به خودش نگیرد؛ یعنى، خواننده درعینحال که این متن را مىخواند – که به هرحال یک متن سنگین، متنى است که با وجود ظاهر سادهاش باز هم پیچیدگى و تراکم دارد – آن تنوع کتاب تا اندازهاى کمکش کند. بهاینترتیب، خواننده ابزارهاى مختلفى در دست دارد تا بتواند رابطهاش را با موضوع تعمیق کند. هدف این است که بیشترین ابزارهاى ممکن را به کسانى که مىخواهند در این زمینه کار کنند بدهیم، چون ما در جایى هستیم که براى پیدا کردن هر کدام از اینها باید زحمت کشید. اگر برعکس ما در یک کشور اروپایى یا امریکایى بودیم، خواننده مىتوانست به محض آنکه اراده کند سایتهاى مربوط به مطالعات شهرى را بیابد و یا با یکى دو تماس تلفنى همه اطلاعات موردنیاز خود را بهدست آورد یا با مراجعه به این انجمن و کتابخانه همه آنها را دریافت کند. ولى اینجا اینطور نیست و مثلاً خیلىها اصلاً بسیارى از این مجلاتِ شهرى را که در ایران منتشر مىشوند نمىشناسند. یکى از مشکلات ما در ایران همین آشفتگى و بىنظمى است که تا اندازهاى رکود علمى ما را هم توجیه مىکند، همینکه علم انباشت نمىشود. من در این کتاب خیلى زیاد تلاش کردهام به کارهاى دیگر استناد بدهم و خواننده را هدایت کردهام تا به سمت کارهاى دیگر برود و باز این کارى است که من کمتر دیدهام انجام بدهند؛ درحالىکه همه اینها مىتوانند با هم انباشت شوند و علم را جلو ببرند. یعنى، اگر ما بدانیم که چه کارى اکنون انجام شده و چه کسى این کار را کرده است، باعث مىشود کسى که بعداً مىخواهد بیاید کارى انجام بدهد، دستکم بتواند ادامه این کار را در دست بگیرد. فرض کنید من در بخش مربوط به ایران سعى کردهام در چند صفحه راجع به تمامى کارهایى که درباره شهر در ایران شده است، از دورههاى گذشته تا به امروز، یک تحلیل عمومى ارائه بدهم و این خودش به خودى خود مىتواند به کسى که مىخواهد این کار را آغاز کند، کمک کند. چون مىداند چه کسى چه کارى انجام داده است، کجا باید بهدنبال این کار رفت، این کار اکنون در چه مرحلهاى است، و الى آخر.
شاید وقتى آدم صرفاً بهصورت «روشنفکرانه» به قضیه نگاه مىکند، این مسائل چندان براى کسى مطرح نباشند ولى وقتى که شما بهصورت یک معلم به قضیه نگاه مىکنید، به صورت کسى که وظیفهاش این است که یک رشته را تقویت و کسانى را در آن رشته تربیت کند، این مسئله خیلى مهم مىشود. قابهایى که در کتاب هستند نیز با همین هدف انتخاب شدهاند که ذهن ما را فعال کنند و بتوانند نشان دهند که چقدر هر مسئله مىتواند از دیدگاههاى مختلف دیده شود. هر کدام از این قابها مىتواند زمینهاى باشد براى اینکه ما بحث جدیدى را آغاز کنیم و آن را پرورش دهیم، حتى در زمینه «روشنفکرانه».
ادامه دارد
گفتگو با حامد یوسفى، روزنامه شرق شماره ویژهنامه هفدهمین نمایشگاه بینالمللى کتاب تهران، اردیبهشت ۱۳۸۳.