جمهوریت، معنایی جز آنچه در تبارشناسی این واژه آمده است، یعنی برساختن سیاست به مثابه یک «امر عمومی» ندارد و با این دیدگاه است که هر اندازه سیاست از امر عمومی فاصله بگیرد و سازوکارهایی تصنعی و آمرانه را برای بازتولید خود به جای سازوکارهای واقعی و مشارکتی برای عمومی کردن امر سیاسی به کار اندازد، تداوم و ثبات خود را با خطر بیشتری روبرو می کند. با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری در چند ماه آینده، بحث درباره این رویداد هر روز پر رنگ تر می شود و به گمان ما، ورود به این بحث از جانب نه فقط سیاستمداران بلکه فرهنگ شناسان، جامعه شناسان و همه اندیشمندان ضروری است زیرا بزرگترین دستاورد تحول بزرگی که جامعه ایرانی در نیم قرن گذشته داشته است، گذار ما از یک سیستم مبتنی بر دیکتاتوری نظامی پادشاهی به جمهوریت بوده است. بنابراین جمهوریت مبتنی بر اصول اساسی ای که انقلاب برای آن به وقوع پیوست، بزرگترین دستاوردی است که باید در قالب شکل گیری مناسب فرایندهای ملت سازی و دولت سازی در طول سال های آتی انجام بگیرد. امروز در میان و دراز مدت، مهم ترین چشم اندازی که برای کشوری همچون ایران وجود دارد آن است که به یک قدرت بزرگ منطقه ای و توسعه یافته و مردم سالار تبدیل شود تا جهان بتواند از خلال آن تغییر گسترده ای را که منطقه جنگ زده و ویران خاور میانه بدان نیاز دارد، آغاز کند. منطقه خاور میانه در حال حاضر به دلیل نزدیک به صد سال سیاست های هژمونیک قدرت های بزرگ که تنها به ثروت های انرژ ی آن به ویژه نفت و گاز برای تامین نیازهای صنعتی و رشد اقتصادی خود می اندیشدند و به دلیل انتقال معضل یهود ستیزی مسیحی- اروپایی از کشورهای غربی به این منطقه از خلال ایجاد دولت اسرائیل، و در علتیدن تدریجی اما ناگزیر این دولت درون نوعی آپارتاید شبه فاشیستی، در حال پرداخت بهای سنگینی است: اشغال نظامی منطقه، تخریب و جنگ در دوکشور آن، دیکتاتوری های پدر شاهی، «جمهوری های مادام العمر»، سلطه نظام های قبیله ای، وابستگی های سخت به قدرت های بزرگ، فساد های گسترده مافیاهای سیاسی- اقتصادی، فروپاشی سیستم های سنتی پیوستگی و همبستگی اجتماعی و … این شرایط برای منطقه مرگبار است، اما برای جهانی که در آن روابط روز به روز پیوسته تر می شوند، نیز بسیار خطرناک و حامل پتانسیل های بسیار زیادی از تنش و موقعیت های بحرانی است. هم از این رو نیاز بیش از پیشی به بهبود موقعیت این منطقه و یافتن محوری برای رشد و توسعه مردم سالاری و سازوکارهای نسبتا عقلانی برای مدیریت های اقتصادی- سیاسی و فرهنگی این منطقه ضروری به نظر می رسد و همانگونه که بارها گفته ایم، ایران تنها کشوری است که از شرایط مناسبی برای قرار گرفتن در راس این حرکت به دلایل تاریخی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی برخوردار است. با این وجود، توهمی بیش نیست که بپنداریم این یک امر خودکار و هدفی در دسترس است که بهر رو بدان خواهیم رسید و توهمی بسیار خطرناک تر اگر بپنداریم کشور ما در برابر خطراتی که در سیستم پیچیده جهان کنونی و ژئوپلیتیک حساس منطقه وجود دارند، دارای مصونیتی خود به خودی است. بزرگترین تهدید برای کشوری در موقعیت کنونی ما، غفلت کردن در تحکیم روند قدرت یافتن ساختارمند و عقلانی دولت و مدیریت و سازمان یافتگی بر اساس سلامت نسبی سیستم های اجتماعی است که جز از خلال گسترش مردم سالاری و انتقال گسترده بخشی از اختیارات دولت به نهاد ها و مناسبات مدنی و تکیه زدن آن بر این نهادها، جز با اعتماد کردن به مردم و در عین حال تلاش برای مسئول کردن هر جه بیشتر آنها امکان پذیر نیست.
در این حال این بحث مطرح می شود که برای این اهداف چه باید کرد؟ بی شک پاسخ ما، پیش از هر چیز، همانگونه که بارها تاکید کرده ایم، لزوم اتکاء بر عاملیت و کنش اجتماعی در سطوح خرد اجتماعی(در کنار تلاش برای دگرگونی در جنت بهبود در ساختارهای کلان) است که در چرخه های کوتاه ودراز مدت به سالم سازی جامعه منجر می شود . به عبارت دیگر اینکه هرکس بتواند ولو در دایره کوچکی که در کنش های خود دارد، به مسئولیت های خویش به مثابه یک شهروند درست عمل کند، بی شک نتایج مثبتی در بر خواهد داشت. اما همانگونه که اشاره شد، کنش سیاسی یا اجتماعی در سطح کلان از جمله مشارکت در فرایندهای انتخاباتی نیز امری بسیار ضروری است ولو آنکه شرایط در بهترین موقعیت مورد نظر هر فرد نباشد. بی شک، نمی توان انتظار داشت که یک سیستم نوپای سیاسی و مردم سالارانه بتواند در مدت زمانی کوتاه به موقعیتی آرمانی از لحاظ سطح کارا و سالم شدن فرایندهای مردم سالارانه برسد، اما برای رسیدن به چنین حدی و جلوگیری از انحرافات طبیعی و بالقوه ای که در همه سیستم های سیاسی وجود دارد، کنار کشیدن و انفعال بدترین راه حل است. بنابراین به گمان ما انتخابات و بحث های انتخاباتی در همه عرصه ها، همواره شکلی از مشارکت سیاسی است که بهر رو سیستم های مردم سالارانه را تقویت می کنند زیرا به انتقاد ها و مباحثی دامن می زنند که اندیشه پرسشگر و مسئول را در هر دو سوی معادله سیاسی یعنی دست اندرکاران و مردم بالا می برند.
در شرایط کنونی، جامعه ما در موقعیتی بسیار حساس قرار دارد زیرا از یک سو زیر فشارهای ناشی از تحولات درونی خود است که باید بتواند به آنها پاسخ گوید و از جمله برای مسائل مهمی چون مشکلات و کمبودهای اقتصادی- معیشتی مردم و به ویژه اشتغال جوانان، حضور گسترده زنان در عرصه اجتماعی و برابری حقوق و پیشرفت اجتماعی آنها، هماهنگ ساختن و مدیریت سلایق و سبک های زندگی متفاوت و بالا رفتن انتظارات جامعه در روند جهانی شدن و تاثیرات آن در زندگی مردم خود راه حل های منطقی و پایدار بیابد ؛ و از سوی دیگر باید بتواند در برابر سیستم جهانی که لزوما در هماهنگی با آن قرار ندارد و بیشتر به منافع خود می اندیشد و بنابراین مسئله تداوم بخشیدن به هژمونی در منطقه را هنوز کنار نگذاشته است، مقاومت و در عین حال همسازی داشته باشد. در چنین حالتی به گمان ما رئیس جمهور آینده باید بتواند از تمام ظرفیت های ممکن و از قوی ترین مدیران اجرایی در سطح کشور در تمام سطوح استفاده کند. مسئله ایران، امروز فراتر از انتخاب میان دو با چند گرایش و حزب، یافتن راه حلی برای مدیریت در شرایطی بسیار سخت و پیچیده است. حجم مشکلات به حدی است که هر رئیس جمهوری از هر جناحی که بر سر کار بیاید اگر نخواهد با بحران های عمومی روبرو شود، باید بر کمک همه نیرو های سیاسی دارای پشتوانه و تجربه و همه مردم کشور با هر گونه فکر و سلیقه و گرایشی که داشته باشند، تکیه بزند. و برای این کار نیاز به گشایش فضای سیاسی و اجتماعی تا حد بسیار زیادی وجود دارد. واقعیت آن است که امروز ما نیاز به فردی در راس نیروی مجریه داریم که تجربه انباشت شده در طول سه دهه پیش یعنی از ابتدای انقلاب اسلامی را به کار گیرد و در حد امکان هیچ کس را از خدمتگزاری و کمک به بهبود موقعیت کشور محروم نکند، و با ایجاد فضایی که امکان دهد همه افراد دلسوز بتوانند به میدان بیایند و در مدیریت های قوی با مشکلات روبرو شوند، بحران های موجود و آتی را عقب نشاند. آنچه شاید بتوان در سال های گذشته و نه لزوما در دولت نهم درباره آن متاسف بود، این است که ما ( و اغلب در کشورهای جهان سوم) از تجربیات مدیریتی انباشت شده، استفاده لازم و عقلانی را نمی کنیم، در حالی که هر تجربه ای و به ویژه تجربه مدیرانی که در شرایط سخت و بحرانی توانسته اند مدیریت کشور را به پیش برند، ارزشمند است و باید مورد استفاده قرار بگیرد.
یاست امری بسیار پیچیده است که اگر به منافع کوتاه مدت در آن فکر نشود، نیاز به همگامی تمام نیرو ها و نخبه ترین نیروها در همه عرصه ها دارد. این عرصه ها در جهان اجتماعی مشخص هستند و بخش بزرگی از آنها در اختیار قوه مجریه قرار دارد و بنابراین عاقلانه ترین راه برای انتخاب رئیس جمهور آینده به گمان ما فراتر از انتخاب های حزبی و جناحی، که هنوز در ایران به دلیل کمبود تجربه به طور کامل شکل نگرفته اند (بدون آنکه لزوما این احزاب یا جناح ها به کنار گذاشته شوند، بلکه با همگرایی هر چه بیشتر میان آنها) آن است که نامزدهای انتخاباتی برنامه های خود را به مردم عرضه کرده و بگویند تا چه اندازه آمادگی آن را دارند که از نیروهای دارای تجربه و کسانی که از آزمون واقعی مدیریت های سخت بیرون آمده اند، در پست های کلیدی استفاده کنند. به همین صورت، پیشینه هر مدیریتی نیز یکی از مولفه هایی است که می تواند با اطمینان برای این انتخاب به کار گرفته شود. هیچ کس به تنهایی و با استفاده از مدیریت های بی تجربه یا کم تجربه نمی تواند کشوری به پیچیدگی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ایران را مدیریت کند و تلاش و اصرار برای چنین کاری جز به بحران های سخت اجتماعی نخواهد انجامید. بنابراین می توان نتیجه گیری این بحث را در یک جمله گفت: قوی ترین افراد و بالاترین اجماع ها درباره آنها در مهم ترین مدیریت ها، برنامه ای است که بی شک بیشترین شانس را نیز برای بهبود و رشد و شکوفایی هر چه بیش از پیش کشور، در جهانی بحران زده، فراهم می کند.
این یادداشت در سایت خبر آنلاین روز ۱۲ اسفند ۱۳۸۷ نیز منتشر شده است.