ترجمه ناصر فکوهی
بخش اول
ایوان ایلیچ در سال ۱۹۲۶ در وین اتریش، در یک خانواده کاتولیک زاده شد اما این کشور را به دلیل تبار یهودی مادرش در سال ۱۹۴۲ ترک کرد. پس از جنگ جهانی دوم که در آن پدرش را از دست داد، به تحصیل در رشته الهیات و فلسفه در دانشگاه گریگوری های رم پرداخت. واتیکان قصد داشت از او در حوزه دیپلماسی خود استفاده کند ولی وی تصمیم گرفت کشیش شود.
ایلیچ در سال ۱۹۵۲ به نیویورک رفت و در آنجا در محله پورتوریکن ها(اسپانیایی تبارهای فقیر کاتولیک) ساکن شد . در فاصله ۱۹۵۶ و ۱۹۶۰ ، نایب رئیس دانشگاه کاتولیک پورتوریکو بود و در همانجا نیز بود که وی مرکزی برای آموزش کشیشان در حوزه فرذرهنگ آمریکای لاتین تاسیس کرد.
ایلیچ پس از اختلافی که با سلسله مراتب کلیسای کاتولیک پیدا کرد، آمریکا را رها و در مکزیک ساکن شد و در آنجا مرکز بین فرهنگی اسناد (Cidoc) را در کوئرناواکا(Cuernavaca) تاسیس کرد که محلی برای ملاقات و بحث میان روشنفکران مترقی از سراسر جهان در طول ده سال بود. ایلیچ که به دلیل تبار خانوادگی اش چندین زبانه بود، در تمام طول حیات خود بر دانش زبان شناختی و اشرافش بر گویش های متنوع ادامه داد. کتجکاوی او و پژوهش هایش سبب شدند که ایلیچ به تمام حوزه هاس شناخت علاقمند شود : از تاریح تا روان شناسی… وی به نوشتن و انتشار کتاب هایش تا پایان عمر ادامه داد و هر چه بیشتر نسبت به سرنوشت جوامع انسانی بدبین می شد. او در راستای عقاید خود در سال ۲۰۰۲، هنگامی که مشخص شد یک تومار دارد حاضر به جراحی آن نشد و درگذشت.
جامعه صنعتی بدل به یک دستگاه دیوانه شده است که افراد را از آزادی و خلاقیتشان محروم می کند: این باور ایوان ایلیچ، چهره برجسته «ضد فرهنگ» در سال های ۱۹۷۰ و الهام بخش محیط شناسی سیاسی بود، آیا امروز می توان به او حق داد؟
در ابتدای سال های دهه ۱۹۷۰، کتاب های ایوان ایلیچ(۱۹۲۶-۲۰۰۲) با عناوینی چون «رهایی آینده»، «جامعه ای بدون مدرسه»، «بیکاری خلاق» و … به محض انتشار به صورت گسترده ای با استقبال روبرو می شدند.
در این دوره از شکوفایی که در تداوم وقایع ماه مه ۱۹۶۸ قرار داشت، جوامع صنعتی با اوج گیری مخالفت علیه خود روبرو بودند. جنبش طرفداران محیط زیست در همین دوران ظاهر شد و بر خطرات بهره برداری بی رویه و دیوانه وار از منابع طبیعی تاکید کرد. پادگانی کردن افراد در جهان بر محور مصرف گرایی کالایی، موضع انتقادات سختی بود… اندیشه های ایلیچ در همین زمان بود که با استقبال زیادی روبرو می شدند. در فرانسه این افکار در قالب کتاب های او و همچنین ماهنامه اسپری(Esprit) مطرح می شدند.
مباحث شور انگیز کوئرناواکا
در این دوره، ایلیچ در مکزیک در محلی به نام کوئرنائاکا، «مرکز اسناد بین فرهنگی» را بنیان گذاری کرده بود. این مرکز در ابتدا هدف آموزش به میسیونرهای آمریکایی را که برای ماموریت دینی به آمریکای لاتین می رفتند را بر عهده داشت. ایلیچ که اتریشی تبار بود و اصلیتش به وین بر می گشت، پس از انجام مطالعات درخشانی در حوزه الهیات در ایتالیا، ابتدا تصمیم گرفته بود خادم کلیسایی پورتوریکنی در نیویورک شود. وی سپس به مقام نایب رئیسی دانشگاه کاتولیک پونس (ponce) در پورتوریکو رسید. در سال ۱۹۶۶ بود که او مرکز اسناد بین فرهنگی را تاسیس کرد. در طول ده سال این مرکز به مکانی برای دیدارها و مباحث شورانگیز اندیشمندانی بدل شد که از سراسر جهان به آنجا می آمدند. ایلیچ خود در آنجا یک سمینار ویژه آلترناتیو برای نهاد های جامعه فناورانه را برعهده داشت. دانش گسترده و چند بعدی او چه در حوزه تاریخ و جامعه شناسی، چه در اقتصاد و آموزش به وی قدرت آن را می داد که نقدش را درباره جوامع مدرن تبیین کند و قابلیت آنها را در پاسخ دادن به نیازهای انسانی به زیر سئوال ببرد. جو کوئرناواکا در آن واحد هم بسیار جدی و پرکار بود و هم شادمان، سرشار از خنده و طنزهایی که بحث های جدی و گفتگوها را همراهی می کردند.
در سال ۱۹۷۶، پس از یک جشن به یاد ماندنی، مرکز اسناد فرهنگی به کار خود پایان داد و این در حالی بود که در اوج شکوفایی به سر می برد. ایلیچ از این زمان تا حدی تحرک بیشتری یافت و از جمله در شهر برم آلمان به تدریس تاریخ قرون وسطای متاخر و تاریخ علم و فناوری در دانشگاه پنسیلوانیا پرداخت. بسته شدن مرکز او با سقوط شهرت او به ویژه در فرانسه نیز همراه بود. پس از نخستین شوک نفتی و آغاز بحران فزاینده جوامع صنعتی و توسعه فناوری های جدید و اطلاعاتی که به همراه خود امیدها و چشم اندازهای تازه ای را برای جوامع صنعتی می آوردند و ذهن ها را بسیج می کردند، نقد ایلیچ بر این جوامع تا مدتی حاشیه ای شد. اما امروز ، هر چند نام او برای نسل های جدید چندان شناخته شده نیست، اندیشه های ایلیچ بار دیگر اعتبار یافته اند و در بسیاری از کتاب های جدید بار دیگر به آنها استناد داده می شود. این در حالی است که انباشت کالاها و ثروت ، به حاشیه ای شدن های جدید انجامیده و گرم شدن اقلیم موازنه های زیست محیطی را تهدید می کند و بحران های مالی، نظام هایی را که صرفا هدف خود را افزایش ثروت می دانستند، بی اعتبار کرده است و همه اینها سبب می شود که بار دیگر برخی از اندیشمندان بر انحرافات جوامع کنونی تاکید کنند. از این گروه می توانیم به رهبران فکری جنبش توسعه زدایی یا طرفداری عمیق از محیط زیست (deep ecology) و همچنین از طرفداران «توسعه پایدار» یا «توسعه صفر» یاد کنیم که هر کدام به گونه ای نشان می دهند که اندیشه ایلیچ، خلاقیت بالایی در خود داشت و هنوز برای ما سرچشمه ای برای مطالعه و بازاندیشی در جوامع انسانی است.
اما چگونه می توان بر کل این اندیشه پر بار و نامتعارف که ایلیچ در کتاب های متعدد خود ارائه داده است، اشراف یافت، به اندیشه ای که او در جای جای کتاب هایش تغییراتی نیز در آن به وجود آورده و تا به هنگام مرگش در سال ۲۰۰۲ آن را تحول بخشیده است؟
به نظر ایلیچ انحراف جوامع معاصر با صنعتی شدن آغاز می شود. او معتقد است که مسئول این امر چیزی است که باید آن را «ابزار تخریب کننده ای دانست که یکسان سازی، وابستگی، بهره کشی و ناتوانی را به همراه می آورد؛ این ابزار خوشبختی را از فرد فقیر می رباید تا فرد ثروتمند را بهتر از آن محروم کند».
پمپ آب، گاو اهن، بلبرینگ، در دوره های خود اختراع هایی بودند که به خود مختاری و خلاقیت بیشتری در انسان ها دامن زدند، اما امروز ، ابزارها بدل به دستگاه ها شده اند، کارخانه ها، فناوری های پیچیده که به جای آزاد کردن انسان ها، آنها را از خود بیگانه می کنند. آنچه ایلیچ آن را «شیوه تولید ….. » می نامد (بیکاری خلاق ۱۹۷۷) امکان می دهد که به برکت فناوری های هر چه پیشرفته تر تولید انبوه انجام داد و انسان را ازقابلیت های خود مختاری اش محروم کرد.
پایان بخش اول – ادامه دارد