ایوان ایلیچ (۱۹۲۶-۲۰۰۲) از جمله معدود اندیشمندانی بود که چون مونتنی، روسو، دیدرو و برخی دیگر از روشنگران تاریخ اندیشه، بیش از پنجاه سال پیش از پدید آمدن فجایع ناشی از فرایندهایی انحرافی در جامعه انسانی، از راه رسیدن آنها را پیشبینی میکرد و هشدار میداد که تن دادن به آن روندها، انسان را به سوی نابودی خویش و شاید حتی محیط زیست خواهد کشاند. او با کتاب «الههٔ مکافات پزشکی» (۱۹۷۴) هشدار داد که بالا رفتن قدرت انسان در کنترل بیماریها و دخالت بیش از پیش او در امر بیولوژیک میتواند به روندی خشونت آمیز تبدیل شود و انسان را از انسانیت خود خالی کند. چیزی که امروز با کالایی شدن پزشکی و حتی مرگ، و پدیدههای هولناکی چون تجارت اندامهای انسانی مشاهده می کنیم.
ایلیچ در کتاب «جامعهٔ مدرسهزُدوده» (۱۹۷۱)، هشدار می داد که مدرسه نباید جایی باشد که در آن کلیشههای یک جامعه را به خورد کودکان داد و تلاش کرد از آنها آدمکهایی بیعقل ساخت که در خدمت سرمایهداری قرار بگیرند بلکه مدرسه و آموزش باید جایی باشد که به انسانها اندیشیدن و خلاقیت و آزادی آموزش آموخته شود.
ایلیچ در کتاب دیگری با عنوان «انرژی و برابری» (۱۹۷۴)، نسبت به روند موتوریزه شدن شهرهای مدرن هشدار می داد و نه فقط این امر را خطری بزرگ برای آلودگی محیط زیست و نهایتا به وجود آمدن ویرانشهرهایی غیر قابل زیست می دانست، بلکه معتقد بود که این ماشینی شدن جامعه خود ِ انسان را نیز نابود میکند.
تجربه اندیشه ایوان ایلیچ، همانگونه که چه پیش از او با روسو چه پس از او با لوی استروس و فوکو شاهدش هستیم، به ما یادآوری میکند که فرایندهای آسیبزای اجتماعی در دورههای طولانی شکل می گیرند و حاصل حوادث و روندهایی هستند که به صورت بسیار پیچیدهای در طول زمان – فضاهای بیشمار شاهدش هستیم. هم از این رو، نگاه این اندیشمندان گویای آن است که گذشته و زمان خال، به گونهای «حامل» ، آینده هستند، ولو اینکه این آینده، را میتوان تغییر داد، اما نه به آن سادگی اتوپیاهای انقلابی و به خصوص خشونتآمیز ادعا میکنند.