از نگاه شما، «اینترنت طبقاتی» نماد چه نوع شکاف اجتماعی است؟ آیا باید آن را ادامهای از نابرابریهای تاریخی در دسترسی به قدرت و منابع دانست یا پدیدهای کاملاً جدید در نظم دیجیتال امروز؟
درباره این واژه عجیب باید گفت برای آنکه برخی از مفاهیمی را که ناگهان در ایران مطرح میشوند و برای آنها نمیتوان معادلی زبانی در سطح بینالمللی پیدا کرد، درک کنیم باید دقت داشته باشیم مفهوم دقیق را فراتر از واژاگان به کار برده شده، جستجو کنیم تا به نتیجهای برسیم. این یک سناریو اورولی را به یاد میآورد که واژگان اغلب بیمعنا و یا در معنای معکوس خود به کار میروند و در ایران و در این مورد به طور خاص، در چنین موقعیتی هستیم. زیرا ظاهرا این واژه به گمانم از رویکرد طرح موسوم «به صیانت از فضای مجازی» بیرون آمده و این در حالی است که معنای این عبارت درست برعکس چیزی جز سانسور دسترسی به این فضا نیست. به معنای دیگر نباید بخش کوچک مسئله، یعنی کسانی که دسترسی نامحدود دارند را در نظر گرفت، بلکه بخش بزرگ کاربران را که دسترسی آزاد ندارند مهم است. بنابراین مفهوم «اینترنت طبقاتی» را که در زبانهای بینالمللی وجود ندارد، باید در دو اصطلاح دیگر بیابیم یکی « Restricted internet access» یعنی دسترسی محدود شده به اینترنت یا بخشهایی از آن که برای نمونه در برخی از دستگاهها برای کنترل والدین بر آنچه فرزندانشان میتوانند ببینند و یا در برخی از شرکتها برای کنترل کردن کارکنانشان به کار برده میشود. اما اصطلاح دیگر و درستتر « Digital inequality» یا نابرابری دیجیتالی است. یعنی افراد، گروهها و نهادها در دسترسی به بخشهایی از اینترنت و یا کل آن به صورت ممنوعیت مطلق یا کاهش سرعت و ناممکن کردن عملی دسترسی، ممنوع شوند. هر دو مورد نامی و چیزی جز سانسور و از میان بردن آزادیهایی که قانونا حق مردم است، معنایی ندارند. در این موارد حتی اگر قانونی هم وجود داشته باشد و یا ایجاد شود مغایر با قانون اساسی و فاقد مشروعیت است. در آنچه که مربوط به حقوق کارکنان یک موسسه و یا کنترل خانواده بر فرزندان میشود، موضوع متفاوت است و قوانین درونی یک موسسه اگر مغایر قوانین کار نباشند و همچنین ضوابطی که در یک خانواده برای کودکان پیش از سن بلوغ، وضع میکنند، عموما شامل این مسئله نمیشوند. همین را شاید بتوان به مسائل امنیت ملی (برای نمونه در موقعیت جنگ یا تهدید خارجی) نیز به طور موقت و کوتاه مدت نیز دارای مشروعیت دانست. اما آنچه سالهای سال است در ایران اعمال میشود در هیچ کدام از موارد فوق جای نمیگیرد و به سادگی میتوان آن را یک نوع از سانسور دانست که قاعدتا مغایر قانون اساسی است.
در این میان، نابرابری در دسترسی سبب افزایش گسترده مشکلات و آسیبهای دیگر نیز میشود که در کوتاه و دراز مدت پیدا میشوند. پیش از هرچیز توجه داشته باشیم که این نابرابری، به نابرابری میان افراد یک جامعه در رشد و تحرک اجتماعی دامن میزند. روشن است که در زمانه انقلاب اطلاعاتی هر کسی دسترسی آسانتر و بهتری به اطلاعات و دادهها داشته باشد، امکان بیشتری هم برای رشد دارد. بنابراین این امر را نه فقط سانسور، بلکه اهرمی برای افزایش نابرابری اجتماعی و گسترش و فقر مطلق و فقر رسانهای به طور خاص میتوان دانست. آسیب جدی دیگر در آن است که این ممنوعیت همچون ممنوعیتهای دیگر از آنجا که در اجرای آنها ناتوانی وجود داشته و دارد به بسیاری از آفات اجتماعی دامن میزنند. من بارها نسبت به این نکته هشدار دادهام که انحصار رایو تلویزیون در ایران، عامل اصلی حرکت مخاطبان به تماشای رسانههای خارجی و اغلب در دست جاسوسان و قدرتهای بزرگ شده و میشود. اما در این مورد خاص، ممنوعیت اینترنت (به صورت مطلق یا با کاهش سرعت و پهنای باند) سبب بازار بزرگی برای وی.پی.ان.ها شده که هم یک مسئله فساد و سودجوییهای بزرگ و فقرزدگی بیشتر جامعه است و هم یک کریدور بزرگ برای ورود سازمانهای جاسوسی. نکته اخیر بارها از سوی شخصیتها و متخصصان این حوزه مطرح شد که دلیل نفوذ بالای دشمن از جمله در جنگ اخیر دوازده روزه دسترسی دشمن به دادههای بیشماری بود که به دلیل نفوذش به شبکه مراقبتی گسترده بر شهروندان به دستش رسیده بود و روشن است که وی.پی. ان.ها کلید طلایی این نفوذ است. در یک کلام محدودیت اینترنت هم زیانهای اجتماعی دارد و هم اقتصادی و هم تهدیدی است برای امنیت کشور. و اینکه چرا چنین اصراری بر آن وجود دارد را باید در هر سه مورد با این پرسش دنبال کرد که سقوط اجتماعی، اقتصادی و امنیتی کشور به سود کیست؟ و از طریق این پرسش به راهی برای درک موضوع میرسیم.
آیا اعطای «اینترنت سفید» به گروههای خاص را میتوان مصداق «بازتولید قدرت» در ساختار سیاسی دانست؟ این پدیده چه پیام اجتماعی برای مردم دارد؟
به نظر من این موضوع بر خلاف ممنوعیت کلی، آسیبهای کمتری دارد زیرا گستره و عمق کمتری دارد. این گونهای توزیع رانت است که در کشور ما به صورت گسترده رواج دارد. و البته نه فقط در کشور ما چه در کشورهای غربی و چه به خصوص در جهان سوم این رانتخواری ها امری مرسوم است و البته هر اندازه سیستمی پیشرفتهتر باشد، این امر را که گونهای فساد است را کنترل و از میان میبرد. این را هم بگویم که این امر بر بیاعتمادی مردم نسبت به یکدیگر، نسبت به نخبگان و نسبت به دولت نیز دامن میزند که همگی عوامل بسیار منفی و خطرناکی هستند. برای نمونه نگاه کنید که در ماجرای اخیر وقتی گروهی از افرادی که در طیف اصلاحطلب و مخالف فیلترینگ هستند از این رانت بهره بردهاند بروشنی در نگاه مردم بیاعتبار میشوند و این رسوایی کسان دیگری در رده آنها را هم که از این رانت استفاده نکردهاند مورد شک و تردید قرار میدهد. پیش از این ما شاهد آن بودهایم که وقتی برخی از مسئولان از ممنوعیت این و آن شبکه دفاع میکنند و آن را به حساب «صیانت از مردم» میگذارند و خود در آن شبکه ها مثل ایکس و واتسآپ غیره حساب و حضور فعال دارند، چطور مورد شک و تردید هستند و هیچ کدام از سخنانشان در نظر بسیاری از مردم اعتباری ندارد.
خبرنگاری که ناخواسته در لیست اینترنت سفید قرار گرفته، در موقعیتی اخلاقی چه جایگاهی دارد؟ آیا او قربانی یک ساختار تبعیضزا است یا مسئولیتی برای خروج از این وضعیت دارد؟
منظور از ناخواسته را متوجه نمیشوم. آیا ممکن است کسی بداند که اینترنت ممنوع است و باید برای استفاده آزاد از آن وی. پی. ان. بخرد و بعد به ناگهان ببیند او نیاز ندارد؟ ناخواستگی در کار نیست، این نوعی رشوه دادن و رشوه گرفتن است و نام دیگری ندارد. وگرنه چرا همه خبرنگاران این آزادی را نداشتهاند؟ از لحاظ اخلاقی به نظر من کسانی که نامشان فاش شده بهترین کار آن است که به اشتباه خود در رانتگیری و رشوهخواری اعتراف کنند و کارت سفید خود را پس بدهند و مثل سایرین وی.پی.ان بخرند. این به خصوص درباره کسانی صدق می کند که مخالف آزادی دسترسی هستند که کاری بسیار ضد اخلاقیتر کردهاند. اما آنها که موافق دسترسی آزاد برای همه هستند نیز مسئولیت دارند و کار آنها نیز رشوهخواری و رانتخواری بوده است و هرگونه توجیهی به نظر من عذر بدتر از گناه است. تنها شاید بتوان به مواردی اشاره کرد که شاید خبرنگاری زیر فشار کارفرمای خود ناچار به استفاده از این ابزار بشود. در این حالت ممکن است این شخص زیر نوعی معذوریت اخلاقی قرار بگیرد و این موارد را نمیتوان به صورت اجتماعی تحلیل کرد و به گمانم هرکسی باید بتواند خودش راه درست را برگزیند اما باید این را دانست که در یک پیرامون آلوده به فساد و تباهی کمتر کسی است که بتواند ادعای معصومیت و بیگناهی بکند و دقیقا این همان بحثی است که در ابتدال شرارت به وسیله هانا آرنت مطرح میشود. همه در چنین شرایطی آلوده میشوند ولی هرکسی باید بتواند به گونهای و راهی خود را از آلودگی تا حد ممکن خارج کند.
درشرایط جنگ که اینترنت قطع بود و برخی خبرنگاران به خاطر شرایط ویژه مجبور به استفاده از اینترنت سفید شدهاند، آیا اخلاق زیر پا گذاشتهاند؟ آیا تبعض را قبول کردهاند؟ در چنین شرایطی خبرنگار باید چه کار کند؟
در شرایط جنگ و یا تهدید گسترده خارجی به نظر این مشروعیت برای قدرت سیاسی وجود دارد که با توجه به خطرات واقعی و برای مدت مشخصی و به صورت شفاف سیستم های رد و بدل اطلاعات را کنترل و محدود بکند و دسترسیها را مشخص کند اما این کار باید به صورت کاملا شفاف انجام شود و در همه جای دنیا نیز انجام میشود. اما شرایط جنگی و تهدید امنیت یک کشور را باید دقیقا تعریف کرد چون در غیر این صورت قدرت به هر بهانهای میتواند دسترسی را کم و زیاد کند. در ایران به جز مواردی که ممکن است نفوذی و نقشه دشمنان در کار باشد، به نظر من بیشتر از آنکه مسئله ایدئولوژیک و ترس از انحراف اخلاقی جامعه مطرح باشد موضوع بر سر پول و منافع است این را هم درباره اینترنت، هم درباره رسانهها و مطبوعات میتوانم بگویم زیرا همه تصاویر و مطالب امروز به صورت کامل در اینترنت قابل دسترس است و اینکه اصرار بر کنترل رسانه و کتاب و تلویزیون و رادیو و غیره وجود دارد، به نظر من در سودی است که این کنترل دارد و البته مقامات مربوط باید مسئله نفوذ را که بی شک با این سیاستها ایجاد میشود و عاملان این امر را بیابند اما من به عنوان جامعهشناس نمیتوانم خود را به دست تئوریهای توطئه بدهم.
اگر خبرنگاری آگاهانه درخواست اینترنت سفید داده باشد اما همزمان علیه فیلترینگ و اینترنت طبقاتی موضعگیری کند، آیا این رفتار مصداق تضاد اخلاقی است یا یک کنش اعتراضی مشروع؟
من نمیتوانم در مورد شخص خاصی قضاوت کنم و رویکردم به مسائل نیز نمیتواند به عنوان یک قاضی اخلاقی باشد. آنچه میتوانم بگویم چون هم خودم به صورت جدی و دراز مدت کار انسانشناسی کردهام و هم بیش از سی سال است به صورت پیوسته با مطبوعات و رسانهها کار میکنم، این است که دریافت و استفاده از این گونه رانتها نمیتواند بدون تضاد و تناقض با یک گفتمان سالم در برابر مخاطبان عام انجام بگیرد. و همین اعتبار کسی را که دست به چنین کاری میزند دچار نقصان و ضربهای سخت خواهد کرد که در کارنامهاش خواهد ماند. البته در نظر داشته باشیم جامعه ما در حال حاضر دچار نوعی نسیان و کمحافظهگی شدید است و این را شاید در دنیای امروز درباره بسیاری از جوامع دیگر نیز بتوانیم بگوییم. ممکن است افکار عمومی این موضوع را تا چندی بعد اصولا به یاد نیاورند اما با شکلی که ثبت مسائل در عصر دادهها دارد بعید به نظر میرسد که فرد یا گروهی بتواند چنین مواردی مبنی بر بیاعتباری یا کم اعتباری سخنان خود را پوشیده نگه دارد. اما اینکه چنین کاری یک اعتراض مشروع باشد، ابدا فکر نمیکنم در اینجا نه اعتراضی در کار باشد و نه هیچ نوع مشروعیتی و هر آنچه در این زمینه مطرح شود نه تنها نمیتواند آن بیاعتباری را از میان بردارد بلکه آن را تشدید میکند.
از نگاه جامعهشناسی اخلاق، آیا یک خبرنگار میتواند از امتیاز ویژه بهره ببرد و همزمان مدافع حقوق برابر دیجیتال باشد؟ این «دوگانگی» را باید ریاکاری دانست یا پیامد فشار ساختارهای قدرت بر حرفه روزنامهنگاری؟
هردو، دقت داشته باشیم که اصولا سیستمهای فشار سیاسی سبب میشوند کنشگران اجتماعی متعارف، به جز اقلیتی که به دلایل خاصی دست به مقاومت و حتی مبارزه با آنها میزند، بدترین و منفیترین صفات خود را برجسته و صفات مثبت و سازنده خود را حاشیهای کنند. وقتی در یک نهاد، یا گروه یا سازمان و طبعا در یک کشور با فشار و استبداد و سرکوب روبرو باشید از نخستین عناصری که پدیدار میشوند فساد رو به گسترشی است که همه آن نهاد یا جامعه را در بر میگیرد و سرانجام سبب فروپاشیاش میشود مثل میوهای که از درون بگندد یا بدنی که دچار سرطانی شود که متاستاز کرده باشد. بنابراین رشوهخواری، رانتخواری و سوء استفاده هر کسی در سیستم به آلودگی او منجر میشود و هیچگونه نیز توجیه بردار نیست. هیچ صداقتی در اینجا وجود ندارد به خصوص وقتی کسی در آن واحد هم از آزادی و لزوم رفع محدودیتهای صحبت کند، روشن است که بهرهبرداریاش از اینگونه رشوهها عدم صداقت و ریاکاری او را نشان میدهد. البته شاید هم بتوان گفت این گونه رفتارها ناشی از گونهای بلاهت و کوتهبینی است اما معمولا در قشری چون خبرنگاران که باید سرمایه فرهنگی بالاتری داشته باشند بعید است که ندانند چه دارند میکنند.
آیا اساساً درست است که خبرنگار – بهعنوان ناظر قدرت – خود مشمول امتیازات همان قدرت شود؟ این دسترسی ویژه چه تاثیری بر استقلال حرفهای و اعتماد عمومی به رسانهها دارد؟
بیشک درست نیست. مطبوعات و رسانهها در همه جای دنیا، دست کم در پهنههایی که هنوز اثری از آزادی و دموکراسی وجود دارد، یکی از مهمترین ضامنهای بقای آزادی و رشد آن هستند و برای آنکه این ضمانت و این گونه نهادها باقی بمانند نیاز به اعتماد اجتماعی به آنها هست و از این رو اگر اعتماد اجتماعی به آنها از بین برود نه فقط خبرنگاران و اهل قلمی که آلوده شدهاند بلکه اکثریت دیگر روزنامهنگاران نیز مورد شک و تردید قرار گرفته و اصولا این ستون دموکراسی به خطر افتاده و دموکراسی نیز رو به زوال میرود. این روند را هماکنون در آمریکای ترامپ مشاهده میکنیم.
برخی معتقدند خبرنگار ابزار کارش اینترنت است و باید دسترسی ویژه داشته باشد. این استدلال از نگاه جامعهشناختی و اخلاقی چقدر معتبر است؟ آیا «ابزار کار» میتواند توجیهی برای امتیاز تبعیضآمیز باشد؟
در جهان کنونی با انقلاب اطلاعاتی و هوش مصنوعی، اینترنت و دسترسی پر سرعت و بدون محدودیت به آن برای همه لازم است و نه فقط روزنامهنگاران، بلکه همه کسانی که در اینترنت فعالیت اقتصادی میکنند، همه تصمیمگیرندگان اقتصادی و سیاسی و اجتماعی نیاز به چنین دسترسیای دارند. بنابراین روزنگار بودن چیزی را توجیه نمیکند. رشوه ، رشوه است و این گونه رانتها بیشک با خدمتی متقابل جبران میشدهاند و منطق این را حکم میکند.
اینترنت سفید به لیست محدودی از مدیران، نمایندگان و خبرنگاران داده شده. این سیاست چه پیامدهایی برای اعتماد عمومی و انسجام اجتماعی دارد؟
اعتماد عمومی تا همین امروز هم به دلیل سیاستهای نامناسب و تبعیض آمیز که در همه زمینهها از مدیران بیکفایت و نالایق کشور را مرحله خطرناک کنونی رسانده، اعتماد عمومی را تخریب کردهاند. و متاسفانه این یک چرخه معیوب است، یعنی هر اندازه اعتماد عمومی بیشتر نسبت به دولت تخریب شود، دولت هم بیشتر دچار پارانویا و ترس از مردم و نداشتن اعتماد به آنها می شود و فشارها را بیشتر میکند و این دور دائم بدنه و قدرت سیستم را در مقابله با خطرات درونی و بیرونی که موجودیتش را تهدید میکنند بیشتر تضعیف میکند. در شرایطی که کشور ما امروز به وسیله دشمنان خارجی تهدید میشود فیلتر کردن اینترنت واین گونه محدودیتها و فشارها بر مردم و البته بیکفایتی در مدیریتها، بهترین بهانهها را به دشمن میدهند و در واقع جادهصاف کن حملات بیشتر و سختگیریهای اقتصادی کمرشکنتر بر ایران خواهند بود. و البته برعکس فضای گشوده، آزادیهای بیشتر و مبارزه با فساد و بهبود اوضاع اقتصادی میتوانند بهترین دفاع از کشور در برابر توطئهها و خطرات درونی یا برونی باشند.
به نظر شما، اعتماد عمومی بیشتر با رفتار گروههای برخوردار از اینترنت سفید آسیب میبیند یا با سیاستهای دولت؟ یعنی ریشه بحران در افراد است یا ساختار؟
ریشه بدن شک در ساختار است اما این امری نسبی است یعنی بین ساختار و تعامل یا رفتار آدمها رابطهای چرخهای وجود دارد که هرکدام تخریب دیگری را افزایش میدهند. از این رو برای خروج از این دور معیوب نباید انتظار معجزه داشت اگر از فروپاشی یا آشوب عمومی که ممکن است با جنگ یا شورشهای درونی اتفاق بیافتد و بدترین سناریوی ممکن است بگذریم، تنها دو راه برای خروج از این وضعیت وجود دارد که باید همراه با هم انجام شوند در کوتاه مدت افزایش آزادیها پایان دادن به هرگونه سرکوب، دستگیری، آزادی همه زندانیان عقیدتی، مبارزه شدید با فساد و و ورود به عرصه بینالمللی برای ایجاد اعتماد و رفع تحریمها در کوتاه ترین زمان ممکن تا مردم بتوانند نفسی بکشند و در میان مدت، برنامههای رادیکال تغییر گرایش از این وضعیت که جامعه را و قطبی کرده و مردم را دربرابر هم قرار داده به شدت به اعتماد آنها نسبت به مدیران ضربه زده. اختلاف طبقاتی وحشتناکی که امروز به دلیل فساد و این رانتهای گوناگون که اینترنت سفید بخش کوچکی از آن بیش نیست وجود دارد ممکن است به موقعیتهای خطرناک اجتاعی منجر شود. طبقه متوسط در حال نابودی کامل است و بزودی شاهد آن خواهیم بود که اکثریت مردم زیر خط فقر قرار بگیرند و تنها یک اقلیت کوچک چند درصدی دارای امتیاز در راس جامعه باشند که از همه مزایا برخوردارند و تصورشان این است که فساد را میتوانند تا بینهایت ادامه دهند اما واقعیت تاریخی نشان میدهد که حتی یک مورد هم نداشتهایم که فساد به چنین شکل گستردهای بتواند مدتی طولانی دوام بیاورد و لزوما به فروپاشی خواهد انجامید مگر فکری اساسی با همان راهحلهایی که گفتم به حال آن بشود.
افشاگری اخیر باعث حمله کاربران به یکدیگر شده و جامعه دچار «خشم دیجیتال» شده است. این پدیده را چگونه تحلیل میکنید؟ آیا جامعه به سمت «شکاف اخلاقی» پیش میرود که در آن شهروندان بهجای نقد ساختار، یکدیگر را تخریب میکنند؟
جامعه ما مدتهای زیادی است که دچار این موقعیت که در جامعهشناسی به آن «ناهنجاری» یا آنومی میگویند شده است و نشانههای آن نیز کاملا روشن و بارها در تاریخ این کشور و همه جای دنیا تکرار شده است. نومیدی و بی اعتمادی در این شرایط بیشترین ضربات را میخورند و بدنه و استخوانبندی کشور را دچار شکنندگی میکنند و سپس هر بحرانی ولو کوچک میتواند همه چیز را به باد بدهد. بالا رفتن تنش بین مردم، افزایش بیمار و اختلالات روانی، افزایش خودکشی، افزایش شکست تحصیلی، بالا رفتن طلاق، کاهش ازدواج و فرزندآوری، مهاجرت گسترده برخی از این نشانگان هستند که در مقابل آنها گروهی تصور میکنند تنها با زور و یا با افزایش فساد از طریق آلوده کردن تعداد هر چه بیشتری از مردم برای مثال با همین قبیل رانتهای کوچک میتوانند برایش راه حلی پیدا کنند که چنین نمیتواند باشد.
قرار دادن مردم در وضعیت امتیازخواهی و رقابت بر سر حق اولیهای مثل اینترنت، چه اثرات بلندمدتی بر فرهنگ عمومی و روابط اجتماعی دارد؟
اثر دراز مدتش تضعیف شدن و بیماریهای مزمن اجتماعی است که درمان آنها نیاز به زمان و انرژی و کار بسیار بیشتری دارد و همچنین افزایش بسیار بیشتر شکاف میان ما با کشورها و جوامع دیگر که خود آن نیز میتواند بر شدت بیماری بیافزاید. مسئله اینترنت در واقع به اینترنت ربطی ندارد چون هر کسی پول داشته باشد میتواند وی. پی.ان. بخرد. این مسئله همچون بسیاری مسائل دیگر به توزیع نابرابر ثروت و امتیازات با نزدیکی یا دوری از قدرت مرکزی مربوط می شود و اینکه جامعه ما در حال تبدیل شدن به یک جامعه کاملا الیگارشیک در بدترین معنای آن است که حتی همان اقلیت الیگارشیک هم درون خود انسجام و همصدایی ندارد.
در چنین شرایطی، مسئولیت اخلاقی و عملی خبرنگاران چیست؟ ادامه استفاده از اینترنت سفید؟ خروج از فهرست؟ شفافسازی؟ یا مقاومت جمعی؟
مسئولیت خبرنگارن آن است که کار خود را یعنی تحقیق و بازگویی واقعیتها را بکنند که مسلما در این کار نمیتوان ریاکاری و همکاری از طریق رشوهگرفتن و رانتخواری را قرار داد . خبرنگاری که رانتخواری کند بدون شک در کنار مردم نیست و نخواهد بود و در بهترین حالت از روی اپورتونیسم از مردم دفاع میکند و وجودش بیشتر از آنکه خدمتی به مردم باشد خطری پتانسیل برای آینده مردم و جامعه است.
چه راهحلی برای جلوگیری از تبدیل اینترنت به ابزار امتیازدهی و کنترل اجتماعی پیشنهاد میدهید؟
آزادی مطلق اینترنت و پرسرعت شدن آن و گذاشتن اختیار کنترل و محدودیت آن براساس قانون به والدین برای فرزندانشان و به مدیریت شرکتها و یا نهادهای دولتی برای کارمندانشان، همان کاری که در تمام کشورهای دموکراتیک انجام میشود. تا مسئولان ما قانع نشوند که ایران هرگز نمیتواند نه تنها همچون کشوری چون کره شمالی، بلکه حتی همچون روسیه و چین اداره شود، کار ما به جایی نخواهد رسید. فرهنگ ما چنین محدودیتهایی را بر نمیتابد و این دلایل بیشماری دارد. در نتیجه این محدودیتها جز فساد هرچه بیشتر، سرکوب هرچه بیشتر و انزوا و در خطر افتادن هر چه بیشتر در روند استقلال و رشد ما در آینده، حاصلی نداشه و نخواهد داشت.
هفته جاری آقای پزشکیان در جریان روز دانشجو در اعتراض به سوال دانشجویان در مورد فیلترینگ اعلام کردند که فیلترینگ بدترین چیز است که با ان روبهرو هستند ولی نمیتوانند ان را بردارند و بعد هم گفتند دستور دادیم همه سیمکارت سفیدا سیاه شونده تا آنهایی که بدون فیلتر بودند بفهمند اینترنت سیاهها چه سختی کشیدند. اینکه رییس جمهور به جای انجام وعده خود برای رفع فیلترینگ و اینکه اینترنت همه را سفید کند میکوید همه اینترنتشان سیاه میشود چه عواقب و تاثیر بر روان جامعه دارد؟ به جای این کار برای برگشت اعتماد رییس جمهور باید چه کند؟
این گونه توجیهها که بارها از سوی ریاست جمهوری در ایران و نه فقط ایشان مطرح شدهاند به نظر من عذر بدتر از گناه هستند. زیرا اگر دستور ایشان را کسی اجرا نمیکند، مردم انتظار دارند که مشخص شود چرا در این سمت یعنی ریاست قوه مجریه باقی ماندهاند. و ثانیا اینکه مسائل مربوط به بیکفایتی و نابرابری و رانت و فساد در کشور را به یک مورد کوچک مثل اینترنت سفید محدود کنیم خودش مسئلهای که بیاعتمادی مردم را نسبت به رفتارها و سخنان مسئولان بیشتر میکند. این هم که به نظرم یک شوخی و نوعی ابله فرض کردن مردم است که بگوییم آنها که این رانت را ندارند سختی بکشند! من واقعا متاسفم که در شرایط چنین سختی برای کشور مسئولان ما به این سادگی با مسائل برخورد میکنند و متوجه تبعا سخنان خود برای نهادهایی که در راسش قرار دارند و خطراتی که اینگونه رفتارها برای کشور در این شرایط وخیم داخلی و خارجی دارد نیستند. برای بازگشت اعتماد یک راه بیشتر وجود ندارد اینکه آنچه اکثریت مردم را آزار میدهد را به هر صورتی میتوانند حل کنند: اینکه دولت به جای آنکه مراقب مردم و گوش به زنگ هرگونه انتقاد و توصیهای در جهت بهتر شدن وضعیت کشور باشد تا آن را خاموش کند، به وطیفه اصلی و فراموش شده خود توجه کند یعنی تامین نیازهای اولیه مردم، حفظ کرامت و احترام به آنها، جلوگیری از طلم و تعدی نسبت به آنها، دفاع از حقوق مدنی آنها، مبارزه با گرانی با سقوط ارزش پول ملی، با فقر و بیکاری و در یک کلام کمک به مردم و دست برداشتن از سر آنها که برغم همه این سختیها میخواهند اندکی نفس بکشند، ولی هنوز حتی نمیتوانند با خیال راحت یک کنسرت برگذار کنند و تفریح و گردش که هیچ، حتی یک روز تنفس در فضای غیرمسموم و داشتن یک سفره معمولی در یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان برایشان آرزو شده است. آن هم در شرایطی که میبینیم در همان پایتخت و شهرهای بزرگ ایران، یک اقلیت رانتخوار در خانههای چندصد میلیاردی زندگی میکنند و پول یک میز نهار و شامشان در رستوران از حقوق چندماه اکثریت مردم کشور بیشتر است. تا این واقعیات تغییر نکنند، درهیچ کسی با این قبیل حرفها اعتمادی ایجاد نمیشود. رفتارهای ضد و نقیض و به هم ریختگی کامل وضعیت از اقتصاد تا همه امور دیگر و دخالتهای بی پایان و سرک کشیدن دولت در همه کارهای آنها، بازار آشفتهای ایجاد کرده که هر روز اعتماد را کمتر و خطرات درونی و برونی را بیشتر میکند.
از طرف دیگر امروز وزیر ارتباطات که خودش هم سیم کارت سفید دارد به دبیر شورای عالی فضای مجازی نامه زده که تکلیف اینترنت سفید را مشخص کنید. به نظر شما این یکجور فرار از واقعیت و عوامفریبی نیست؟
باز هم تکرار میکنم هرچند این گفتگو را درباره این موضوع انجام شد، اما به نظرم مسئله اینترنت سیاه یا سفید یک شوخی است در شرایطی که چنین نابرابریهای گستردهای حتی در غذا، و دارو و بهداشت و مسکن و زندگی عادی مردم وجود دارد. در کشوری که همه چیز به کالا و همه ارزشها در حال تبدیل شدن به ارزش پولی است و در شرایطی که دولت مصمم است به یک سیاست نولیبرالی آغشته به همه آلودگیهای بخش دولتی را با یک سیاست کوپنی کردن سازش دهد، سخن گفتن از اظهارات ضدو نقیض مسئولان که مردم را به تنگ آوردهاند به نظر من کار مفیدی نیست. مسئولان باید با یکدیگر بنشینند و مشکلاتشان بین خودشان حل کنند ولی تا زمانی که مردم ما به آنچه بدیهی است یعنی سطح زندگی در تناسب با موقعیت بسیار بالای پتانسیل اقتصادی کشور ما در رابطه با کل منطقه و حتی در جهان نرسند، خبری از بازگشت اعتماد و آرام شدن اوضاع نخواهد بود.
تذکر: این گفتگو را یک «روزنامهنگار» با من برای یکی از روزنامههای مهم ایران، انجام داد. ظاهرا نام خود او، در فهرست دارندگان اینترنت سفید منتشر شده بود و پس از گفتگو، شاید از آنجا که پاسخی برای آرامش وجدانش از داشتن این خط رانتی، انتظار داشت، نیافت و به بهانهای انتشار آن را، منتفی اعلام کرد. گرچه اینگونه رفتارهای نامتعارف و به دور از وجدان کاری در ایران بسیار رایج است، اما ترجیح دادیم که بدون نام بردن از وی، تنها این اشاره را در اینجا بیاوریم. وقتی فساد سیستمیک در جامعهای گسترش مییابد باید انتظار داشت که تقریبا به همه افراد آن جامعه کمابیش سرایت کند. / ن.ف.
آذر ۱۴۰۴