میراث گذشتگان و چشماندازهاى کنونى
گروهى از پژوهشگران رشته مردمشناسى و پژوهشگرانى که به حوزه ایرانشناسى مىپردازند، در ایران از «مردمشناسى بدون مردمشناس» سخن مىگویند. آنها به منابع بسیار گرانسنگ، پربار و غنى گذشته ایران؛ یعنى منابع اسطورهاى، ادبى، دینى، و آیینى آن اشاره مىکنند و معتقدند که این منابع در شناخت مردمشناختى فرهنگ ایرانى بسیار مؤثرند. پرسش من این است که منابع مزبور تا چه حد مىتوانند در مطالعات در زمانى و پژوهشهایى که تحول فرهنگ ایرانى را نشان مىدهند، مورد استفاده قرار گیرند؟
من دقیقاً از عبارت «مردمشناسى بدون مردمشناس» در پاسخ به این پرسش استفاده نمىکنم، بلکه بیشتر مایل به کاربرد عبارت «تفکر مردمشناختى» یا «تفکر انسانشناختى» هستم و این عبارت خود اشاره به دورانى دارد که مردمشناسى هنوز به عنوان یک علم ظهور نکرده است که عموماً این دوره را باید به پیش از ۱۵۰ سال؛ یعنى نیمه قرن نوزدهم، به واپس برد. در مورد کشورهاى غربى نیز همین وضع وجود دارد؛ یعنى، کشورهاى غربى و سایر کشورهاى جهان نیز چنین دورهاى را با نام دوره «ماقبل مردمشناسى» یا «ماقبل انسانشناسى» باز مىشناسند. بحث در اینجاست که اگر ما انسانشناسى را علمى بدانیم یا تفکرى تعریف کنیم که حاصل تعمق و اندیشیدن «خود» نسبت به «دیگرى» است و نیز توصیف «دیگرى» از سوى «خود»، همواره در طول تاریخ با چنین توصیفهایى مواجه هستیم. اینکه فرهنگى درباره فرهنگى دیگر سخن بگوید، آن را توصیف کرده و درباره آن قضاوت و داورى کند یا آن را مورد بدگویى و ناسزا قرار دهد و محکومش کند، تمامى صورتهاى مزبور را در قالب یک مجموعه مىتوانیم در مقوله و دورهاى با نام «دوره ماقبل تاریخ مردمشناسى» و «تفکر مردمشناختى» قرار دهیم و این دوره همانگونه که گفتم به پیش از ظهور مردمشناسى بهعنوان یک علم بازمىگردد. شاید بتوان گفت ایران جزء کشورهاىی است که از لحاظ چنین منابعى بسیار غنى است و از پربارترین فرهنگهاى جهان به شمار مىآید. علت این امر هم کاملاً مشخص است، ما از قدیمىترین فرهنگهاى جهان هستیم و سابقه تمدن در ایران به بیش از ۳۰۰۰ سال پیش مىرسد. بنابراین، نوعى از انباشت فرهنگى، هنرى، و تمدنى در طول چند هزار سال صورت گرفته و روى داده است که مىتواند تا اندازهاى زیاد در قالب اندیشه مردمشناسى جاى بگیرد. فرهنگ ایرانى درعینحال فرهنگى بوده است که با فرهنگهاى بیرونى و پیرامونى خود به تعامل برخاسته، بسیارى از عناصر آن را جذب و در خویش هضم کرده و در این آمیزش تألیفهایى جدید را بهوجود آورده است. باید توجه داشت که ایران در نقطهاى استراتژیک و در واقع در یک چهار راه تمدنى قرار داشته و محل گذار و دیدار بسیارى از فرهنگها و تمدنها بوده است و بنابراین، ما تقریباً در تمامى دورههاى تاریخ ایران با قضاوت درباره «دیگرى» و توصیف آن از جانب ایرانیان روبهرو هستیم. به تعبیر دیگر، این امر حجمى بزرگ از منابع را ایجاد کرده که در دسترس ما قرار دارند و اینکه منابع مذکور تا چه اندازه به یک تحلیل در زمانى از وضعیت کنونى ما کمک مىکنند، چیزى نیست که بتوانیم به سادگى به آن پاسخ گوییم. یعنى از آغاز نمىتوانیم این رأى را صادر کنیم که اگر با توجه به ابزارهاى امروزِ علم مردمشناسى به مطالعه دقیق مردمشناختى و انسانشناختى منابع گذشته بپردازیم، این پژوهشها با نتایج کاربردى همراه خواهند بود و به طور مسلم مىتوان از این نتایج در برنامهریزىهاى فرهنگى، توسعه، و … بهره جست. ما تنها مىتوانیم در اینجا از نوعى فرضیه سخن بگوییم که بررسى جدید این منابع و کار دقیق بر روى آنها در وضعیت کنونى ما بىتأثیر نخواهد بود و بىشک اگر از نتایج آن نتوان به طور مستقیم در مسائل کاربردى استفاده کرد، این پژوهشها به طور غیرمستقیم در غنىتر کردن آگاهىهاى ما نسبت به خود و فرهنگ ایرانى که درحقیقت تألیفى هزاران ساله است و مجموعهاى بسیارى فراوان و زیاد از فرهنگهاى متعدد را در خود گرد آورده است، کمک مىکند.
البته در این میان به غیر از منابع و مراجعى که خالق شخصى ندارند، ما آثار و منابع مهم دیگرى مانند کارهاى ابوریحان بیرونى را در کتابهایى چون التفهیم، آثارالباقیه، و … داریم که به نظر مىرسد کارهایى در خور تأمل باشند، به ویژه «بیرونى» که در ثبت و ضبط خود، قضاوت و داورى ارزشى ندارد و این امر را حتى در حوزه توصیف «دیگرى» در کتاب تحقیق ماللهند براى فرهنگ هندىها از سوى ابوریحان مىبینیم. این کارها که سفرنامهنویسان، دیوانیان، و … انجام دادهاند، تا چه اندازه در بررسىهاى مردمشناختى قابل استنادند؟
آثار ادبى چون مجموعههاى شعر، حکایات، و … هدفشان به طور مستقیم شناخت «دیگرى» نبوده است و با هدف شناسایى اشکال حاشیهاى و خاص زندگى اجتماعى صورت نگرفتهاند. درحالىکه آثار مورد اشاره شما کارهایى هستند که با نگاهى مردمشناختى و با تفکرى از این نوع انجام شدهاند و درنتیجه شاید بتوان گفت که از لحاظ روششناختى نسبت به منابع گروه اول در درجه بالاترى از اهمیت قرار دارند. البته باید در نظر داشت این آثار که متفکرانى چون بیرونى و مورخانى چون ابنفضلان، مسعودى، بیهقى، طبرى، و … انجام دادهاند، با دیدگاه انتقادى و روششناختى جدید از جهات زیادى قابل نقد هستند و هنوز در ایران از آثار یادشده، برخلاف آثار تفکر مردمشناختى غرب، ویرایشهاى انتقادى به چاپ نرسیده است. مثلاً در اروپا از تاریخ هردودت که جایگاهى مشابه آثار مورد بحث در ایران دارد، دهها کتاب بر مبناى ویرایش انتقادى چاپ شدهاند؛ یعنى جمله به جمله کتاب هردودت مورد بررسى قرار گرفته و با دادههاى تاریخى که امروز در دسترس پژوهشگران قرار دارند، مقایسه شده است، حتى با دادههاى تاریخى مورخان دیگر در زمان او مقایسه شده است. ویرایشهاى انتقادى از آثار مزبور، به مردمشناسان و پژوهشگرانى که از منابع یاد شده استفاده مىکنند، کمکهاى فراوانى کردهاند. البته، منظور من نقد ادبى و تصحیح و ویرایش از این دیدگاه نیست.
در ایران متأسفانه درباره بسیارى از آثار مورد اشاره شما این کار صورت نگرفته است. البته درباره برخى از آثار مذکور گونهاى تصحیح و ویرایش ادبى صورت گرفته، اما منظور این تصحیح بیشتر پیدا کردن و یافتن اصلىترین نسخه از میان نسخ متعددى بوده که وجود داشته است. این کارى است که معمولاً انجام گرفته، مثلاً شاهنامه را در نظر بگیرید یا از آثار حافظ و سعدى و … چون نسخ متعددى وجود داشته است و در بازنویسى نسخ معمولاً اشتباهاتى رخ مىداده، دانشمندان این عرصه سعى مىکردند با ویرایش اثر و بررسى متن آن به نسخه اصلى نزدیکتر بشوند. درحالىکه نقد مورد نظر لزوماً نقدى از این نوع نیست، نقد موردنظر ما نقد تاریخى نکتههاى مطرح شده در این آثار است و پاسخ به این پرسش که آنچه در این آثار مىخوانیم، آیا حاصل قضاوت صحیح مؤلفیناش بوده است یا برعکس؟ آیا مؤلفین، شاعران یا داستانسرایان مزبور به عمد و به قصد، نکته نادرستى را در مورد یک فرهنگ دیگر مطرح کردهاند و یا به اشتباه این کار را انجام دادهاند؟ و اصولاً موضوع مطرح شده در این آثار با واقعیتى که ما پس از این به یارى کانالهاى دیگر شناختهایم تا چه اندازه انطباق دارد. این کار متأسفانه در ایران در مورد منابع مزبور نشده است. بخش بزرگى از این کار مسلماً بر عهده منتقدان، مورخان، و جغرافىدانان و … است، بخشى از این کار هم طبعاً بر عهده مردمشناسان است و من فکر مىکنم در این حوزه به هرحال کار باید به صورت گروهى انجام گیرد. یعنى گروهى از مردمشناسان که تخصصشان بررسىهاى ادبى است باید با متخصصان ادبى و کسانى که از نقطهنظر جغرافیایى به تحلیل و نقد آثار یاد شده مىپردازند، همکارى کنند.
ادامه دارد
فصلنامه نمایه پژوهش، ش ۱۹، تهران پژوهشگاه فرهنگ، هنر، و ارتباطات، پاییز ۱۳۸۰.