ایران از کشورهایی است که به اذعان همه – و این شاید یکی از معدود مواردی باشد که اجماعی گسترده در آن وجود دارد- بیشترین میزان تعطیلات رسمی و نیمه رسمی و غیر رسمی را در طول سال دارد. تعطیلاتی که گاه همچون در مورد تعطیلات تابستانی که هنوز درونش هستیم و یا تعطیلات نوروزی به پهنه هایی از گسست فکری و کاری تبدیل می شوند که پیش درآمدها و پی آمدهایی نامطلوب و سخت بر کار و حیات روزمره افراد باقی می گذارند. و این تازه در مواردی است که قدرت خرید واقعی و توانایی اقتصادی افراد اجازه دهد که از تعطیلات خود به گونه ای که می خواهند یا آرزویش را دارند ( برای نمونه با تفریحات ، سفر و غیره) استفاده کنند که در اغلب موارد این نیز ناممکن است به خصوص آنکه شکاف میان توانایی های اقتصادی واقعی و حوزه تصورات ناشی از ساختارهای ذهنی شکل گرفته از «امکانات بالقوه» هر روز عمیق تر می شود. همین امر سالهاست که مسئولان مختلف و برنامه ریزان را در همه رده ها به خود مشغول کرده است ، زیرا بدون تردید لااقل بخشی از آسیب های اجتماعی و بن بست های کنونی جامعه ما از عدم توانایی به مدیریت اوقات فراغت و نداشتن دیدی روشن از آنها مربوط می شود. شکل بیرونی و اغلب غیر کارای این دغدغه ها نیز در تلاش هایی دیده می شد که گاه و بی گاه برای تغییر ساعات کاری و فراغتی ، از جمله کوتاه کردن تعطیلات عید و تابستان، تغییر ساعات کاری موسسات، جا به جایی روزها و مناسبت های تعطیلی، مساله «پل» زدن رسمی و غیر رسمی بین تعطیلات و غیره مشاهده می شود. در این یادداشت کوتاه قصد ما طرح چند گروه از مباحث است که باید درباره آنها به تفکر پرداخت و با تغییر دیدگاه ها به تلاشی دوباره درباره سازماندهی این اوقات دست زد.
۱- نخستین رویکردی که باید درباره آن تامل کرد، مسئولیت جامعه به مدیریت و در نظر گرفتن تعطیلات و فراغت به مثابه یک «حق» و نه یک «امتیاز» است. جامعه صنعتی و پسا صنعتی با قرار دادن «کار» به مثابه محور اصلی خود ،مصرف را به عنوان موتور جامعه به کار گرفتند و به این ترتیب اکثریت جوامع انسانی را ابتدا در کشورهای اروپایی و سپس در سراسر جهان به بردگان کار و مصرف بدل کردند، هم از این رو بازگشت به جوامعی انسانی تر به معنی کاهش مصرف و ایجاد انطباق بیشتری با طبیعت و همچنین دادن فرصت بیشتری به انسان ها برای «زندگی کردن» و یا به عبارت دیگر خلاصه «کارکردن برای زندگی» و نه «زندگی برای کار» است.
۲- مسئولیت جامعه در این زمینه بر دوش دو کنشگر اصلی قرار میگیرد که با یکدیگر به هماهنگی برسند و در شرایط کنونی نه در کشورهای توسعه یافته و نه به خصوص در کشورهای در حال توسعه هیچ یک از آن دونمی توانند مسئولتی خود را نادیده بگیرند: نخست دولت به مثابه متولی سازماندهی عمومی جامعه و سپس سازمان های مدنی به مثابه واحدهای واقعی و هر چه گسترده تری که در جوامع کنونی زندگی و حرکات اجتماعی را در خود متبلور کرده و تحقق می رسانند.
۳- گسست میان ذهنیت و واقعیت در حوره های کار و اوقات فراغت امر مهم دیگری است که باید به آن توجه داشت. جوامع انسانی و گروه های ختلف هر جامعه در هر دو این حوزه ها دارای الزامات و محدودیت هایی از یک سو ، و امکانات و امتیازاتی از سوی دیگر هستند که بر اساس آنها باید دست به برنامه ریزی زد. هجوم تصاویر و نمادها و ذهنیات ها در این میان می تواند در عین سازنده بدن مخرب نیز باشند، زیرا جهان در این حالت نه به آنگونه ای که «هست» بلکه به آن گونه ای که «باید باشد» در ذهن کنشگر ظاهر شده و از همینجا هر چند انرژی ای تولید می کند که می تواند به صورت مثبت به کار بیافتد اما می تواند انرزی منفی ای نیز تولید کند که سبب انفعال و فرو ریختن سازمان اجتماعی شود.
۴- درک از کار و فراغت نیز نیاز به تامل و بازنگری دارد. اینکه تصور شود که کار به علنی فعالیتی نامطلوب است که صرفا باید آن را از روی اجبار انجام داد از اثرات مستقیم محوریت یافته و اجباری شدن کار صنعتی و تولید انبوه بوده است، اغلب پیشه وران و صنعتگران در جوامع باستانی و سنتی به کار خود با لذت می پرداختند و نمی توانستند اصولا زندگی خود را بدون آن کار تصور کنند. در حالی که از خصوصیات جامعه مدرن یکی هم این است که اکثریت غریب به اتفاق افراد از کار خود ناراضی اند و این امر به پی آمدهای مختلف روحی و کالبدی می انجامد. تصور از اوقات فراغت با معنی «کار نکردن» نیز نادرست است. فراغت به معنی انفعال نیست، بلکه به معنی یافتن فرصت مجددی است برای خلاقیت برای دست زدن به «کار» هایی که انسان به آنها علاقمند است. از این رو ما نیاز به تغییری جدی داریم زیرا برخوردمان با فراغت به شدت انفعالی است.
۵- مدیریت زمان، بیش از هر چیز نیاز به فهمیدن زمان دارد. در کشوری همچون کشور ما که زمان بر اساس لااقل دو تقویم «مهی» و «خورشیدی» و دو سنت اسلامی و ایرانی، تنظیم می شود که با یکدیگر تداخل داشته و مناسبت ها را به صورت های گوناگون با یکدیگر در می آمیزند، این امر باید در تمام برنامه ریزی ها مد نظر قرار گیرد.
۶- و سرانجام تنوع های فرهنگی که باز هم یک بار دیگر باید به ویژه به مثابه انسان شناس و در کشوری همچون ایران بر آنها تاکید کنیم در کشوری با چنین تنوع و غنایی از لحاظ افلیمی، محیط شناختی، قومی و زبانی و فرهنگی و چنین گوناگونی در سبک ها و سلایق زندگی هر گونه تلاشی برای یکسان سازی این تنوع نه تنها از پیش شکست خود را در خود دارد بلکه هزینه های سنگینی کوتاه و درازمدتی به جامعه تحمیل می کند که به هیچ رو قابل توجیه نیستند.