داوید لوبروتون برگردان ناصر فکوهی و فاطمه سیارپور
اینگونه برنامهها و آویزان شدنها، امروز هرچه بیشتر مورد مناقشه قرار گرفتهاند و این بحث درباره آنها مطرح است که به نوعی نمایش تبدیل شدهاند. رواج این فرایندها سبب شده که برخی از افراد آنها را به عنوان شیوههای بیان خود در نظر میگیرند و نه دیگر راهی برای رسیدن به یک کشف. رلین گالینا از اینکه آویختهشدن (او.کی.پا) در ایالات متحده چنین رواج یافته است، خشمگین است و میگوید: «اگر آویختهشدن با چنگکها چنان عامهپسند شود که امروزه میبینیم سالنهای بزرگی را به آن اختصاص میدهند. افراد بعد از تفریح شبانه به دیدار آنها میآیند. از اینکه کسی را بالا بکشند و زیر و رویش کنند لذت میبرند. درست مثل آنست که کسی بگوید خب امشب تلویزیون برنامهای ندارد، برویم آویزانشدن یک نفر را ببینیم. این مناسک و ریشههای آنها دارای ریشههای معنوی بودهاند و پیوندهایی با خدایان، با جماعتها، با معنویتها، […] اما وقتی ما آنها را از همه این موارد خالی کنیم تا یک سرگرمی پیش پا افتاده بسازیم، به نظر من این یک بیاحترامی است و در معنایی این یک فرهنگ را به پایین میکشاند (در پیت، ۲۰۳۳، ۱۴۱- ۱۴۳).
تتو، سوراخ کردن و سایر نشانهگذاریهای بدنی
خنثیشدن رنج و گاه حتی باور به اینکه فرد در حال یک تجربه معنوی است، در ابعادی کوچکتر در تجربه نشانهگذاریهای بدنی دیده میشود. اینکه فردی بدنش را با یک تتو یا با سوراخکردن تغییر بدهد، به باور بعضی از افراد هم شکلی از کشف درونی است و هم در همان حال، به وجود آوردن بدنی [جدید] که با حرکت به سوی مرزهای حسی که خود را به وجود میآورد و معنایی جدیی را در خود پذیرا میشود. فرد با به دست گرفتن کنترل خود بر بدنش، به نوعی به کنترل خود بر هستیاش نیز میرسد، او خود را زیر و رو میکند، ظاهرش را تغییر میدهد و به تجربهای رادیکال میرسد. تغییر فیزیکی با تغییر اخلاقی همراه است. اما در سطحی دیگر از حیات. تتو یا سوراخکردن، بریدن یا افزودت چیزی به بدن، صرفاً تغییری ظاهری در آن به وجود نمیآورند، بلکه از پوست عبور کرده و به درون بدن رسوخ میکنند، بدن را دگرگون کرده و موادی بیگانه (فلز، مرکب و …) واردش میکنند، آنها درد ایجاد کرده و بدن را به خونریزی میکشانند. گویی فرد با این کارها، بار دیگر بدن خود را تعریف کرده باشد. او ارادهای دارد به آنکه پوست بیندازد و نمونه پیشین خود را که به نظرش کهنه شده، دور بریزد. این فرایند به همان اندازه شیئی که بر بدن نشانهگذاری میشو یا حتی بیشتر، اهمیت دارد.
درد به بعد «معنوی» یا «رمزآموزانه» (برای آنکه از همان کلمات پیروان این مراسم استفاده کنیم) این کار کمک میکند. درد سبب میشود اهمیت و ارزش آن لحظه افزایش پیدا کند و همچنین در فرد احساس غروری به وجود میآورد که توانسته آن را تحمل کند. درد نشانهای از آنست که فرد دارای قدرت روحی است و به او این احساس را میدهد که از این پس سلطه بیشتری به خود دارد. «روزی که بتوان این کار را بدون هیچ دردی تحمل کنی، دیگر هیچ معنایی ندارد» (والاس، تتوگر، ۲۹ سال). یان (۲۰ساله، دانشجو) میگوید: «من در مدت زیادی تتو میکردم. وای لعنتی! از درد گریه میکردم، البته واقعاً گریه نمیکردم، منظورم این است که خیلی درد داشت. مدت زیادی طول کشید، اما بهتر نمیشد. برعکس میدانستم که او [تتوگر] هم میداند. واقعاً عاشق این کار بودم. رابطه جالبی با هم داشتیم. اگر میخواستم استراحت کنم میرفتیم بیرون یک پوکی میکشیدیم […] خب باید بگویم من اهل اینکه خودم را لته و پاره کنم نیستم. خوشم نمیآید. اما برای تتو، حواست هست و خودت خواستهای. این به درد یک جنبه دیگری میدهد. کسی تو را زورنکرده است. وقتی تتو میکردم، حس مردانگی داشتم. نمیدانم چه بگویم مثل آن بود که در یک امتحان قبول شده باشی، نشان داده باشی مثل دختربچه ترسو نیستی، به دیگران نشان بدهی که تو آدمی هستی که میتوانی هم کارهای فیزیکی کنی و هم اخلاقی. البته من آدمهایی را که نمیخواهند تتو کنند میفهمم، اما این کار در یک دنیای دیگر را به روی آدم باز میکند. من را پختهتر میکرد. به نظر من آدم برای اینکه خودش را محک بزند، باید به آزمایش تن بدهد و تتو هم به من کمک میکرد که در این جهت خودم را رشد بدهم. تتوکردن بهرحال کار خاصی است. کسی نمیتواند همین طوری تتو کند. من حوصلهاش را ندارم که همه دائم میگویند تتوکردن کار بدی است. فکر نمیکنم تتوکردن بدترین دردی باشد که کسی در زندگی ناچار به تحملش باشد. آن هم فقط به این بهانه که سوزن درد دارد. معلوم است، ولی این بستگی به آن دارد که آستانه درد هر کسی چقدر باشد، برای من که لذت داشت، من از صدای قرچ قرچ دستگاه تتو خوشم میآید. خیلی حال میکنم. نمیتوانم توضیح بدهم». «این چیزهایی است که فقط باید تجربه کرد. وقتی دارد خطهای دور تتو را میکشد، بهترین بخش کار است. تقریباً احساس میکنی، بازویت را دارد اره میکند. روی پوست خیلی سخت نیست اما زیر پوست داغ داغ میشود. ولی بهرحال اگر دردی در کار نبود، دیگر تتو نمیشد.بعد هم اینکه مردن نیست و وقتی تمام میشود خیلی خوشحالی. دورتا دور بدنت را تتو کردهای» . مارک (۳۲ ساله). «با درد – و این را بعداً روی پوستت میفهمی- آدم خودش را بزرگتر حس میکند. درد لازم است، مثل یک زایمان است. اگر داروی ضد درد را به تو تزریق نکنند، وارد چیزی دیگری میشوی. یک بعد کیهانی و حتی رمزآموزانه. با تتو هم ممکن است. اگر دردی در کار نبود چیز مبتذلی میشد در حالی که تتو مبتذل نیست». (لوسی، ۲۴ ساله). «من در واقع به هیچ چیز فکر نمیکردن، فقط سعی میکردم روی درد متمرکز شوم، سعی میکردم آن را کنترل کنم ولی یادن باشد که درد دارم. و فکر میکنم اگر این کار را بکنی، بیشتر از تتوهایت لذت میبری. احساس میکنی که برای آنها رنج کشیدهای، درد کشیدهای، و میدانی که کار سادهای نبوده، فقط در یک حالت واکنشی این کار را نکردهای» (سیلوی ۲۲سال).