داوید لوبروتون برگردان ناصر فکوهی و فاطمه سیارپور
آقای فونتنه نیز که در طول ۷۳ روز ۷ هزار کیلومتر را با قایق پارویی پیموده است، همین گفتار در استقبال از درد را مطرح میکند، هر چند او نیز همچون افراد پیش از خودش، ناچار است درد را به سختی تحمل کند. از جمله حوادث بدی که برای او اتفاق افتاده، آن است که قایقش را طوفان واژگون کرده و به او صدمه زیادی زده است. البته ، خوشبختانه مادرش به کمک یک تلفن همراه توانست او را نجات دهد: «همه جایم درد میکند[… ] اما برغم همه مشکلات، هرچقدر هم درد داشته باشم یا اضطراب وجودم را ترک نکند، باید طاقت بیاورم و باز هم بیشتر و بیشتر و سریعتر پارو بزنم تا حادثهای دیگر برایم اتفاق نیافتد، تا بالاخره این ماجرا تمام شود» و چند ساعت پیش از رسیدنش میگوید: ـ دستهایم باد کردهاند، کتفهایم از بس پارو زدهام گرفتگی دارند، و پشتم درد میکند. هر حرکتی میکنم، زخم دندههایم عذابم میدهد، ناچارم خودم را کنترل کنم و عادی نشان بدهم» (۱). شمارش زخمها، معادلی است برای تعداد جامهایی که او برنده شده است به گونهای که به نظر میرسد این جامها نوعی گواهی صداقت به وی میدهند. ژ. دابویل، با دو دنده شکسته با قایقی پارویی اقیانوس آرام را طی میکند. م. موروران که در حال طی کردن اقیانوس اطلس با قایق کایاک است، یک «کلیه از کار افتاده» دارد. و غیره. دردهای عضلانی، مشکلات تنفسی، زخمها، سرما، گرما، آب و هوای نامساعد، همراهان اعتماد به نفس [ورزشکاران] هستند، هر چند کسی نمیگوید که به دنبال آنهاست اما آنها را نشانههای ضروروی پیشرفت خود میدانند. به عبارت دیگر، اگر این درگیرشدنهای دائم [با درد] نبود ، اگر کار آنها با یک آرامش و بدون هر دردسری پیش میرفت، نوعی تضاد برایشان میآمد که گویی ارزش چندانی در آن نیست. میزان شدت [ورزش] برای آنها با میزان سختی فیزیکی آن و میزان مشکلاتی که با آن برخورد کردهاند سنجیده میشود (لوبروتون، ۲۰۰۲ الف). موفقیت پروژه به ساخت موضوع تضمینی شخصی بدل میشود.
بسیاری از [ورزشکاران] غربی امروزه وارد تلاشهایی از این دست، طولانی مدت و سخت میشوند که در آنها نیاز به ظرفیت درونی بسیار بالایی برای رودررو شدن با دردهای فزاینده دارند. افزایش مسابقات دو استقامت، دوچرخهسواری استقامت، شنا، قایقرانی که گاه روزها و روزها بدون توقف ادامه مییابند نشاندهنده این تمایل هستند. در این عملکردها هرکسی به دنبال آن است که بیبشتر از آنکه به رقابت با دیگران فکر کند، میزان استقامت خودش را در برابر یورش درد اندازه بگیرد. بهترین این افراد آنهایی هستند که صرفا به دنبال یافتن یک مشروعیت شخصیاند. اینکه در این مسابقات چه مقامی بیاورند چندان برایشان اهمیت ندارد اما اینکه بتوانند تا انتهای خط بروند، چرا. درد برای همه آنها وجود دارد و نوعی سرنوشت مشترک موقت را برایشان میسازد.همه سنین با یکدیگر در هم میآمیزند، افراد بیمار یا ناتوان نیز به میدان میآیند تا قدرت شخصیت خود را افزایش دهند. هرکسی به دنبال چالشی شخصی است که به دیگران ربطی ندارد. طرفدارن این فعالیتهای فیزیکی و ورزشی سخت بر این نکته تاکید دارند که امکانات و مقررات محافظت کننده و کنترلهای فنی در جوامع ما برای محافظت از آنها برایشان انگیزه ساز نیست. و احساسهای حاصل از این ورزشها به خصوص از آن لحاظ مورد خواست آنها است که مابقی زندگیشان در یک آرامش خانوادگی و حرفهای و به دور از هرگونه هراسی میگذرد(لوبروتون، ۲۰۰۰؛ لینگ، ۱۹۹۵، ۲۰۰۵). بنابراین این رفتارها به وسیله آنها به مثابه جبرانی برای وضعیتهای متداول زندگی روزمره مطرح میشود. مسئله بر سر آن است که در یک زندگی کاملا ضد عفونی شده، بتوان نمکی را چاشنی حیات خود کرد. برخی از اظهارات آنها درباره درد این کار و وسوسههایی که برای رها کردن آن داشته اند: «واقعا به تنگ آمده بودم» ؛ « وحشتناک بود، اما باز هم این کار را خواهم کرد.»؛ یکی از شرکتکنندگان دوی استقامت مون بلان یعنی ۱۶۳ کیلومتر و ۸۹۰۰ متر راه سخت پر سنگلاخ میگوید: «اینجا همه کس، چالش با خودش را میبرد: رفتن به انتهای قدرتش». همانگونه که در یک مجله تخصصی می خوانیم(بوره، ۱۹۹۶، ۲۰۲): همه این مسابقات دو را باید در «ستایش درد» تلقی کرد.
مهمترین هدف آن است که برغم خستگی مفرط به تلاش خود ادامه داد، برغم گرسنگی، سرما، تردید، ترس، دردهای ماهیچهای و تنفسی. و سرانجام آنکه احساس کنی جهان در وجودت به ضربان درآمده است، جهان را با دستهای خود و با تمام بدن خویش، احساس کردن. یعنی این ضرورت که دائم با جامعهای درگیر شوی که در آن استنادهای زیاد و متضادی وجود دارند، جهانی که در آن ارزشها در بحران هستند، یافتن راهی رادیکال برای ارزیابی خود در رودرویی با جهان. محدودیتهای فیزیکی جایگزین محدودیت های معنایی هستند که در نظم اجتماعی به دست نمیآیند. یکی از شرکتکنندگان در مسابقه استقامت میگوید: «حتی اگر فکر کنم که این کار باعث خواهد شد چندین روز پس از مسابقه، زخمی هم برایم باقی بماند، مثلا مفصلهایم ضربه بخورند، باز هم ارزشش را دارد که برای تمام کردن آن زحمت بکشم. این فکر که مسابقه را رها کنم حتی به ذهنم هم خطور نمیکند.» . هر اندازه درد بیشتر باشد، یافتن معنایی درونی مطمئنتر شده رضایت کاملتری برای آنکه کسی توانسته است تا به انتها پیش برود بیشتر میشود.
درد به مثابه حامل ِ خلسه
ژ. روژه، خلسه را در میان معیارهای دیگر، به مثابه نوعی «بیحس شدن نسبت به درد» تعریف میکند. در این حالت آگاهی تغییر یافته، به نظر میرسد که شخص دیگر به خودش تعلق ندارد و به گونهای از خود فراتر میرود. «مثل آن است که روی تودهای از ذغالهای گداخته راه بروی بدون آنکه بسوزی. مثل اینکه خنجری به بدنت فرو برود بیآنکه خونی جاری شود […] فرد با خطر روبرو میشود بی آنکه واهمهای به خود راه دهد، گویی با مارهایی سمی بازی کنی بی آنکه تو را بگزند، […] انسان دست به آکروباسیهایی میزند در حالت عادی هرگز قادر به آنها نیست، کاملا به پشت خم میشوی تا یک طاق نصرت با بدنت بسازی […] میتوانی روزها و شبها آواز بخوانی بیآنکه متوقف شوی؛ میتوانی شروع کنی به رقصیدن در حالی که بدنی ناتوان داری»(۱۹۸۰، ۱۹). شمنیسم به نوعی کامل گسترهای از رفتارها با بدن خود یا بدن دیگران نشان میدهد، یعنی موقعیتهایی که حساسیت نسبت به درد یا دستکم رنج، معلق میشود. شمن یا کسی که تسخیر شده خود را زخمی میکند، عذاب میدهد و بدون دغدغه خودش را در معرض آتش و سرما قرار میدهد. اما وقتی از آن حالت خارج میشود، هیچ چیز را به یاد نمیآورد.