به رسمیت شناختهشدن موقعیت شخصی رنج برای بیمار، در دسترسبودن کسی که درمان را بر عهده دارد و گشایش بدنها به یک تأثیرگزاری نمادین میانجامد. تماس بدن با بدن وقتی با شخص دیوانه انجام میگیرد امری نادر است و سبب از کار افتادن حرکات دیگری میشود. البته حرکت آرامشبخش هرگز حرکتی مکانیکی به حساب نمیآید، تأثیر آن بستگی به کیفیت حضور و بنابراین تماس دارد. به این ترتیب است که باید سخن سیمون دوبوآر را در روایتی که از مرگ مادرش نوشته است درک کنیم:«دردهای مادرم به هیچ عنوان خیالی نبود، دلایل آنها ارگانیک(اندامی) و دقیق بودند. با وجود این وقتی از سطحی پایینتر میآمدیم حرکات دوشیزه مارتن آن دردها را آرام میکرد؛ به همین ترتیب حرکات خانم هورت ران او را آرام نمیکرد» [۱] . دستی که بر پیشانی یا شانه او گذاشته میشود یا بازویی را میفشارد این دست دایی را از میان برده و همبستگی و هماهنگی عواطف را نشان میدهد؛ این دست گویای یک حضور دوستانه است، یک همراهی با درد. تماس با پوست رنج را کاهش میدهد و این احتمال را به وجود میآورد که آن را بیرون براند. فردی که از درد از همگسیخته در آغوش دیگری حاشیهایشدن خود را از یاد برده و احساس پرتابشدن در پرتگاه را از دست میدهد.
همراهی با فردی که رنج میکشد به نوعی تقابل در عواطف و بازشناسی دیگر نیاز دارد و لو آن که نتوان این احساسات را به بیان درآورد. جان جیانو در مرگ یک شخصیت پایان زندگی مادربزرگ آنجلو کاردی را روایت میکند. این مرد پس از سالها دوری زنی را که پس از مرگ مادرش در چهارسالگی او را بزرگ کرده است، بازمییابد. پزشکی که در حضور او بیمار را میبیند به وی میگوید از این پس باید از این بیمار نگهداری کند. وقتی آنجلو به پزشک ایراد میگیرد که چرا دامن مادربزرگش را برای آزمایش بالا میزند پزشک در عین حال که دلیل این کار را به او توضیح میدهد اضافه میکند؛«به هر حال تو مجبوری از این به بعد پاهای برهنه و حتی پشت او را ببینی. تو مسئول نظافت او خواهی بود. البته من با زنی از مُنتولیوه هماهنگ کردم که صبحها برای تمیزکردن او و شستن رختها میآید اما او نمیتواند مادربزرگت را پوشیده نگهدارد، میفهمی چه میگویم … و ما نمیتوانیم شب و روز او را در این حالت نگهداریم و زمانی که پزشک آنجلو را ترک میکند به او یادآوری میکند:«آب، صابون، نظافت و عشق … .همین و بس». اما زنی که از مُِنتولیوه میآید خود را کاملاً بدون محبت نشان میدهد و پیرزن را همچو یک شیء جابجا میکند. آنجلو از این مسئله ناراحت شده و از زن دیگری میخواهد که برای مراقبت از مادربزرگش به آنجا بیاید و با زنی روبرو میشود سرشار از عاطفه و احترام: «آن زن عجلهای در کارهایش نمیکرد. مادربزرگ میتوانست او را هرچند بار که بخواهد صدا کند و پاسخ آن زن همیشه «زیبای من» با صدایی خوشآهنگ و به خصوص آن قدر کودکانه بود که به پشمهای گرم و یک اسب شباهت داشت نزدیک میشد و کاملاً آشکار بود که بلافاصله این بو، این کالبد گِرد و گرمای بدن او آرامش و رضایت خارقالعاده به مادربزرگ میداد». حتی خود آنجلو تحت تأثیر این رابطه عاطفی که هیچ چیز در برابر ارائه خود نمیخواست قرار میگرفت. «مسئله دیگر آن نبود که من آن زن را به خاطر کارهایی که برایم انجام میداد دوست داشته باشم؛ مسئله آن بود که او را دوست داشته باشم تا کاری برایش انجام دهم [۲]».
این تماس لامسه ارتباطی عاطفی است که گاه تماسی مادری را به یاد میآورد که فرزند خود را در آغوش میگیرد؛ این تماس در همین حال گویای حضور دیگری و بازگشتی صمیمانه در روایتی است که در خاطرات ما، مادری حضور داشته تا از ما در برابر لحظات دشمنی حمایت کند. بنابراین این تماس ما را به نقاط عطفی اساسی پیوند میزند تا اعتماد را در ما بازسازی کند. در سنتهای درمانگری مردمی، اغلب با ضرورت تماس فیزیک سروکار دارد. «لمسکردن» شیوهای است برای درمان عارضهای که در پوست ایجاد شده است: بیماریها ، سوختگی، زُنا، بادکردن شکم و غیره. «کسی که لمس میکند» با دست خود نقطه آسیبدیده را احاطه کرده و حرکتی انجام میدهد که در عین حال با به بیانآوردن کلماتی همراه است. در سنتهای مردمی اغلب این کار به عهده یکی از اعضای خانواده گذاشته میشد که معتقد بودند از «استعداد خاصی» برخوردار است و پیش از مرگش این قابلیت را به فردی منتقل خواهد کرد که بیشترین آمادگی را برای حفظ خاصیت دست او داشته باشد. بدین ترتیب دانش انتقالیافته به رازی مربوط میشد که بدان قدرتی شدتیافته میداد. بسیاری از روشهای درمانی براساس تماس مناسبی که درمانگر با بیمار میداشت و انتقالی که باید با «انرژی» خود همراه با تماس فیزیکی انجام میداد از فردی به فردی دیگر منتقل میشد.
فنون دیگری مثل ماساژها یا لمسکردنهای درمانی [۳] اغلب به وسیله درمانگران برای آرامکردن دردهای مقاوم نسبت به آرامبخشها به کار میروند. این فنون دارای دوگونه تأثیر هستند یعنی هم درد را از بین میبرند و هم فشار را از اروی بیمار برمیدارند.از این لحاظ این فنون دارای اثرات درمانگری بسیار قابل ملاحظهای هستند (ساواتفسکی(۲۰۰۱)؛ وینیت(۲۰۰۷)؛ کورژو( ۲۰۰۷)؛ آندریو(۲۰۰۸)). ماساژها رنجهای روانی را کاهش میدهند (اضطراب، افسردگی، نگرانی و غیره)، دردهای فیزیکی سخت یا مزمن. این ماساژها اختلالات عصبی-ماهیچهای و بیماریهای مربوط به سیستم ایمنی بدن، سرطانها و غیره را کاهش میدهند. این فنون میتوانند استیلای شخص بر بدن خویش و آرامش را به او بازگردانند. بدین ترتیب هرگونه موقعیت درد میتواند کاهش یابد و این که چنین دردی در نزدیک فرد بالغ، مسن و یا در نزد کودکان باشد چندان تأثیری بر موضوع ندارد. تماسهایی از نوع نزدیکی عاطفی و ماساژها به بیمار نوعی قوت قلب داده و به او یادآوری میکنند که در درد خود تنها نیست. البته تأثیر مثبت یک تماس فیزیکی ایجاب میند که لزوماً با موقعیت مربوط تناسب داشته باشد ولو آنکه فراتر از انتظارات مشترک تعمیم یابد. دیگری [بیمار] مانع نوازش یا لمسکردن به هر شکلی نشده و پاسخ خوشایندی به آن میدهد. زمانی که درد از راه میرسد، دست آرامشدهنده به نوعی یک انتقال وجودی انجام میدهد و به یاد بیمار میآورد که در برابر این آزمایش دردناک تنها نیست. بلکه او در میان دستانی قرار دارد که از وی حمایت میکند.
[۱] عین عبارت لاتین
[۲] عین عبارت لاتین
[۳] منظور از لمسکردن درمانی گذاشتن دستان خود بر روی بدن یک فرد بیمار در طول مدت تقریباً ده دقیقه است تا بدین ترتیب یک اراده قدرتمندبرای آرامشبخشیدن به بیمار و درمان او را در خود بسیج کرد. تماس فیزیکی با تصویری مغزی و مثبت از بازیافتن حالت سلامت در بیمار همراه است. تأثیرگزاربودن این تماس متکی بر میزان تمرکز، احساس امنیت درونی و به ویژه کیفیت حضور درمانی است. ماساژها یا لمسکردن اشکال بسیار متنوعی دارند که تشریح آنها به فرصتی بسیار بیشتر از این کتاب نیاز دارد: این اشکال گاه اغلب دارای کارکرد ایجاد حالا راحتی، آرامش، بیدارشدن حسی (ماساژهای کالیفرنیایی و غیره) هستند. این اشکال کنشی درمانی را از خلال در اختیارگرفتن قسمتهای مختلف بدن از پیش میبرند(دو ای ان و شیاتسو) گاه نیز شامل تنشهای فیزیولوژیک با اعمالی چون ماساژدادن، فشردن، ماساژ، دستکاری انرژیها، فیزیوتراپی و غیره میشود(وینیت، ۲۰۰۷).