داوید لوبروتون برگردان ناصر فکوهی و فاطمه سیارپور
درد علیه رنج
«خورشیدی بیجان در بالای ِ آسمان میدرخشید و من میخواستم خود را چنان در آن ذوب کنم که به یک قدیس تبدیل شویم، نحیف و آنقدربرّنده که تیغ یک خنجر»
سیلویا پلاث، ناقوس ِ شیشهای
درد به مثابه لذت
چند سالی است که جریانهای سادومازو پهنههای [طبقهبندی شده به مثابه] انحرافی را ترک کرده و گروههایی که در حالت عام از یک اخلاق غالب آنها را نفی میکردند، چندان به آنها نمیپردازند. این گونه گرایشها امروز بیشتر در حوزه سبک زندگی و سرگرمی قرار گرفتهاند و جزئی از رفتارهایی شدهاند که به صورت عادی و در اشکال نمایشی و بازیگونه میتوان مشاهده کرد. البته گاه این حرکات رادیکال میشوند اما غالبا با رضایت دو سویه انجام میگیرند. بسیاری از طرفداران این گرایشها آنها را نوعی نوآوری در روابط جنسیشان تلقی میکنند که با میزان بیشتری از هیجانهای شدید همراه است و به آنها امکان میدهد با قدرت در جهان معاصر مشارکت کنند BDSM (که مخفف بستن، زیر سلطه قرار دادن، اطاعت و مازوخیسم ) است امروز جزو آن گروه از روابط جنسی قرار داده میشوند که با غریب بودن و حسهای تازهای که ایجاد میکنند، تعریف میشوند. اما در این اصطلاح ، مخفف واژه سادیسم با یک معادل دیگر که از لحاظ اجتماعی قابل قبولتر است یعنی «سلطه» جایگزین شده است. این عملکردها بر اساس توافق بازیگونه طرفهای درگیر آنها و کنشگران حاضر زیرعنوان تمایل سلطه و اطاعت طبقهبندی میکند. این روابط، نقشهایی را که از پیش مشخص هستند برای رسیدن به یک تجربه جنسی از تحمیل و تمکین دنبال میکنند و نیازمند استفاده از ابزارهایی گوناگون هستند ( لاتکس، چرم، نقاب…) همچنان که وسایلی چون شلاق و چوب تنبیه و کرست و طناب و زنجیر و سوزن و غیره) و حالات، استفاده از کلمات ویژه و همچنین به کاربردن زبان خاصی که در آن دشنام، تحقیر، سرزنش و غیره مشاهده میشود. درد در این روابط از عناصری است که احتمالا به ارگاسم منجر میشود. و در این شرایط در محدوده، شدت و شرایط مشخصی از سوی کنشگران پذیرفته میشود. درد یکی از ابزارهای سلطه و اطاعت در این مناسک است، اما همواره آن را مشاهده نمیکنیم زیرا برخی از کنشگران در این روابط ترجیح میدهند از حد صحنههای تحقیر زبانی و الزاماتی از این دست فراتر نروند. این گونه روابط از دید کسانی که از بیرون به آنها نگاه میکنند ممکن است به نظر بیرحمانه و مضحک بیایند اما افراد مازوخیست از آنها لذت میبرند. در نزد آنها روابط جنسی پیش از هر چیز امری ذهنی است که به خیالپردازی مربوط می شود. در گرایش سادو مازوخیستی، نقشها، کلماتی که به کار برده میشوند، لباسها، عملکردها، مکانها، حضور یا عدم حضور مخاطبان بخشهایی از یک نمایشهستند که بازیگرانش آنها را تعیین کردهاند.
این عملکردها تجربههایی هستند که برای خیالپردازیهای طرفین انجام میگیرند و ولو آنکه گاه به نظر برسند بسیار کلیشهای هستند، خیالپردازیهای عمیق یکی از طرفین در صحنه را ارضا میکنند. «تغییر یا حتی جا یه جایی اتفاقی در این مناسک مازوخیستی “ارزش لیبیدویی” آنها را کاهش میدهد و شاید حتی آن را تخریب کند . نوعی از سنت شکل میگیرد که باید همچون مراسمی در یک کلیسا آن را دنبال کرد. این یا آن کار باید اول انجام شود، بعد آن کار دیگر؛ این و آن کلمات به صورت خاصی باید بر زبان رانده شوند و غیره». کنشگرانی که در این روابط شرکت میکنند، نباید به هیچ وجه سبب شوند که رفتارهایشان جریان را از مسیر اصلیاش منحرف کند زیرا در غیر این صورت سبب خواهد شد که این مناسک به شکلی مضحک در آمده و درد و ضربات در آن به درد و ضربانی واقعا تنبیهآمیز در بیایند. اگر این صحنه بازتعریف شود، جنبههای اروتیک خود را از دست میدهد و حتی به رفتارهایی درد آور و غیر قابل تحمل تبدیل خواهد شد. به نظر رایک، در مازوخیسم، لذت نه ناشی از خود ِ درد بلکه ناشی از چیزی است که درد آن را مجاز می کند: «مازوخیسم نمیتواند بی آنکه رنج را بر اساس یک مسیر مشخص مورد پذیرش، تحمیل کند، به سرانجام برسد». در این چارچوب، احساسات بدنی به اوج خود میرسند. هدف به هیچ رو نه درد، بلکه لذت است، رسیدن به رابطهای در بدن که در آن احساساتی که عموما به مثابه درد دریافت می شوند (درگیری، ترس، تنبیه، درد، و غیره) به مثابه اشکال لذت بازتعریف شوند. به نظر ژیل دولوز نکته طنزآمیز مازوخیسم نیز در همین امر نهفته است: « همان قانونی که مرا از داشتن یک میل خاص ممنوع می کند و در غیر این صورت تنبیه میشوم، حال تنبیه را پیش از میل قرار میدهد و بنابراین مرا به ارضای میلم می کشاند».
هیچ عمل حادی بدون رضایت مرتبط با آن از طرف فرد «زیر سلطه» اتفاق نمیافتد. از این رو و از آنجا که «بیرحمی» از طرف مقابل خواسته میشود، در واقع وجود ندارد و ابعاد هولناک خود را از دست میدهد. فرد دارای سلطه باید بتواند تسلط خود را بر بازی خویش حفظ کند و میل خود را در صحنه عمل نگه داشته و نگذارد که به انحراف کشیده شود. البته روشن است که یک فرد سلطهگر ممکن است بیش ازاندازه شتابزده و بیش از اندازه زیاد پیش برود و بدون آنکه متوجه باشد مرزهای تحمل فرد زیر سلطه را زیر پا بگذارد اما در این صورت کلیدواژهای هست که عمل او را متوقف و وی را به احتیاط بیشتر وادار کند. فرد زیر سلطه ممکن است بیش از آنچه تصور می کرده درد بکشد، احساس از دست رفتن بکند، و اگر کار از این بیشتر پیش رود رنج جای تجربه اروتیزه درد را بگیرد. نمایشی کردن تخیلات در چارچوب جنسی دقیقا همان چیزی است که ای. وایت در نوشتهای که درباره گرایشهای سادو مازوخیست هم جنس خواهانه نوشته بر آن تاکید دارد. با وجود این، در اینجا نیز بحث به هیچ وجه بر سر بیرحمی نیست بلکه نوعی شبیه بازی به وسیله بازیگرانی در کار است در هر لحظه می دانند تا کجا می توانند پیش بروند. نمایش و ادای شکنجه را درآوردن، به معنای شکنجه کردن نیست. ادای اطاعت کردن ، اطاعت کردن نیست. صحنه پردازی سبب میشود که جدی بودن رویداد از میان برود و شبیهسازی اصل شود، در اینجا اصطلاح «چیزی واقعا شبیه … » دقیقا شرایط به وجود آمدن یک تخیل و لذت حاصل از آن را میسازد. طرفین در این حالت بازی خشونت را انجام میدهند اما خود را به آن نمیسپارند، آنها ادای بیرحمی را در میآورند اما تن به آن نمیدهند. برای کسی که تن به سلطه میدهد در ظاهر ما با یک از میان رفتن خویشتن در اراده دیگری روبرو هستیم. اما این به هیچ وجه به معنای نوعی انفعال در برابر طرف مقابل نیست بلکه بخشی از یک سناریویی است که در حدود ممکنهای عملکردها قرار میگیرد. گسترش سادومازو یا فتیشیسم به مثابه اشکال بیان خویش در جستجویی انجام میگیرد که فرد برای رسیدن به نوعی غرابت بازگونه انجام میدهد؛ درست همانطور که در شب نشینیهایی میان هنرپیشگانی میبینیم که در آنها برای رسیدن به احساس وجود نیاز به بازیی دارند و دغدغه در آن است که خود را از دست موقعیتهای روزمرگی رها کرد و درون جهانی از بازی انداخت ابزارها و جامگانش خود گویای بازی گونه بودنش هستند. بدین ترتیب زندگی متعارف پشت سر گذاشته میشود هر کسی درون یک نقش فرو میرود و تا به انتهای تخیلاتش پیش میرود و البته اندکی هم عدم اطمینان وجود دارد که به میل دامن میزند.