بدگویی(Gossip) که می توان آن را با تعداد بی شماری از واژگان دیگر همچون «غیبت»، «سخن چینی»، «شایعه»، «دروغ» و… پیوند زد، یکی از شایع ترین کنش های اجتماعی در سراسر جهان است که بنا بر مطالعات جامعه شناسی و انسان شناسی لزوما ربطی به عواملی چون جنسیت، جایگاه اجتماعی و سرمایه های فرهنگی و اقتصادی افراد ندارد. اما این موقعیت ها و مهارت ها و شیوه های گوناگون تربیتی و دستاوردهایی که افراد در هر فرهنگ به دست آورده اند، بر گونه های بدگویی آنها تاثیر می گذارد و کارکردهای این امر را متفاوت می کند. از لحاظ نظری، در کنار باور تطورگرایان که در راس آنها باید دانبر(R. Dunbar) را قرار داد می توان به نظرات هاویلند (W.AHaviland)، گلاکمن (M.Gluckman) و پین (R.Paine) اشاره کرد. دیدگاه تطورگرایان بیشتر بر نیاز به بدگویی به مثابه شکلی از ارتباط متکی است که افراد را به یکدیگر پیوند داده، ولی در عین حال آنها را از یکدیگر جدا نگه می دارد. این نظریه به دیدگاه کارکرد- ساختارگرایانی نطیر گلاکسمن، نزدیک است که بدگویی را روشی برای انعطاف پذیر کردن برخورد و تنش و جلوگیری از آن در رابطه میان گروه ها و افراد متضاد می دانند. اما پین معتقد است که بدگویی بیشتر وسیله ای برای افزایش شانس یک فرد یا گروه در برابر فرد یا گروه دیگری است و امکان می دهد که حتی دست به نوعی مدیریت منابع زد. درباره بدگویی کلیشه های بسیار زیادی در ذهنیت اجتماعی جوامع مختلف وجود دارد، اما مطالعات جدید نشان می دهند که بسیاری از کلیشه ها همچون اینکه زنان بیشتر از مردان بدگویی می کنند یا بدگویی در افراد غیر فعال، فقیر و کم سواد بیشتر از فعالان، تحصیلکردگان و ثروتمندان است، نادرست و حاصل برساخته های اجتماعی هستند.
در جامعه ما نیز اکثر جوامع جهان این پدیده به شکل بسیار گسترده ای وجود دارد و شدت منفی بودن و واکنش های دینی و سنتی و عرفی در برابر آن گویای، میزان گستره آن و در عین حال مشکلاتی است که مقابله با آن در طول تاریخ وجود داشته است. بنابراین سخن گفتن از بدگویی یا غیبت به مثابه خصیصه ای ایرانی چندان قابل دفاع نیست زیرا می توان آن را در جوامعی بسیار متفاوت با همین شدت مشاهده کرد. با وجود این مطالعات تطبیقی در جهان نشان می دهند که پدیده بدگویی اولا قابل کاهش است و ثانیا می توان بر کیفیت و محتوای آن تاثیرگزاری کرد، هر چند مطالعات نشان می دهند که در گروه های دوستی و صمیمی همواره بخش بزرگی از مکالمات به بدگویی ها البته اغلب بدگویی های کوچک و خفیف اختصاص داشته و سهم ناخودآگاهانه بودن را نیز در این کنش نباید دستکم گرفت به گونه ای که سوژه لزوما در هنگام بدگویی نمی داند که به چنین کاری مشغول است و حتی اگر بداند اغلب آن را به شیوه زیباسازی می کند تا از واکنش های حاد در برابرش جلوگیری کند.
جامعه ایرانی معاصر شهری، زمینه ای بسیار مناسب برای رشد بدگویی فراهم آورد. نخست به دلیل آنکه افزایش و رشد سریع جمعیت و مهاجرت روستا شهری، تنوع های فرهنگی و سبک های زندگی را در کمتر از چند دهه به خصوص و در فاصله ۱۳۲۰ تا انقلاب اسلامی و سپس در فرایند ۱۳۶۰ تا امروز ، زیر و رو کرده و گسترش دادند. این جمعیت های بزرگ و متنوع باید با یکدیگر سازش می یافتند کاری که نه می توانست در روندی از همدلی (empathy) دموکراتیک انجام بگیرد، نه در روند در گسترش ارتباطی. افزون بر این، تداخل گسترده ای که میان حوزه عمومی و حوزه خصوصی در چند دهه اخیر اتفاق افتاد و مرزهای آنچه باید زندگی و باورهای شخصی و خصوص افراد نامید و آنچه جامعه می تواند به خود حق دخالت در آن را بدهد، چنان مغشوش شدند که بدگویی بدل به تنها وسیله و بدیل ممکن برای به وجود آمدن موقعیت های کمتر تنش آمیز و قابل تعامل گردید. شاید از این لحاظ بتوان گسترش آسیب هایی نظیر «جوک» ها در اشکال تحقیر آمیز و مخربشان و سپس پیوند خوردن این پدیده به فناوری های مدرن نظیر اس ام اس ، را نیز در همین چارچوب قرار داد.
نتیجه آنکه، در مبادلات غیر رسمی، بدگویی ابعاد بسیار حیرت انگیری یافت و همانطور که گفتیم بنابر موقعیت شخص و روابطش تفاوت می یافت. سرگرمی اصلی افراد در گردهم آیی ها تقریبا به طور کامل در «جوک گفتن» یا در بد گویی از این و آن در حوزه خصوص و عمومی خلاصه شد به گونه ای که ادبیات لومپنی به صورتی ناخود آگاه وارد گفتمان تمام طبقات اجتماعی با سرمایه های فرهنگی بسیار متفاوت شد، و در عین حال صحبت های جدی و مبادلات فکری و افزایش حضور اجتماعی زنان، به همان نسبت این گفتگو ها را ترک کردند. ضربه بیشتر در این زمینه از آنجا نشات گرفت که عدم عقلانیت نیز بر اغلب مبادلات و ارتباطات مسلط شد و این در حالی بود که با فشار بر نظام ارتباطات رسانه ای و خبری، راه بر شایعات و «ناخبر ها» و «کژخبرها» در مقابل خبر ها باز می شد و «تحلیل های عامیانه» یا بهتر بگوییم عوام زدگی در تحلیل موقعیت های اجتماعی و فردی «دیگری» ِ رسمی و غیر رسمی،به اصل تبدیل شد.
امروز متاسفانه سطح آسیب های سخت که در رده جرم قرار می گیرند به حدی است که بدگویی اصولا بدل به عادی رایج و مورد پذیرش قرار گرفته است. درونی شدن بدگویی در فرهنگ ایرانی با برخی دیگر از آسیب های روزمره نظیر دروغ، حسادت، کم کاری، تحقیر افراد زیردست، اشرافی گری و غیره… میزان آسیب های آن را برغم این «متعارف شدن» دائما افزایش می دهد. از طرف دیگر به دلیل همین متعارف شدن و درونی شدن بدگویی فرایند های زیباسازی و تلطیف آن در قالب هایی که همچون لطیفه های بی آزار یا شوخی و … مشاهده می کنیم به آن مشروعیتی در قالب سبک زندگی می دهد که قابلیت نفوذش را به شدت بالا می برد. مشکل اساسی در این میان آن است که این رفتار از یک سو امری تا حدی ناگزیر برای دامن زدن به فرایند ارتباط اجتماعی و آزادی اندیشه دموکراتیک است و از سوی دیگر در شرایط تشدید کننده آسیب های اجتماعی، که ما درونشان قرار داریم، می تواند اثرات مخرب بی شماری داشته باشد.
این مطلب در چارچوب همکاری رسمی انسان شناسی و فرهنگ و روزنامه آرمان منتشر می شود.