کریستیان برومبرژه/ برگردان ناصر فکوهی
کریستیان برومبرژه(Christian Broberger) نامی آشنا در عرصه انسانشناسی بینالمللی و به ویژه در حوزه انسانشناسی ایران است. برومبرژه که استاد انسانشناسی دانشگاه اکس آن پروانس در فرانسه است در حال حاضر(۱۳۸۷)ریاست موسسه ایرانشناسی فرانسه در ایران (ایفری) را بر عهده دارد و از همکاران و دوستان نزدیک انسانشناسان ایرانی به حساب میآید. برومبرژه بیش از سی سال است که میدان کار خود را گیلان انتخاب کرده است و در این زمینه تاکنون کتابهای متعددی از جمله درباره مسکن و خانههای سنتی گیلان به انتشار رسانده است. وی همچنین از بنیانگذاران و همکاران اصلی طرح بینالمللی ساختن موزه هوای باز خانههای سنتی گیلان است که امروز در نزدیک شهر رشت تاسیس شده و بازدیدکنندگان میتوانند در آن خانههای سنتی این استان را که در محیطی بسیار زیبا برپا شدهاند از نزدیک و با توضیحهای تخصصی مشاهده کنند. برومبرژه همچنین جزو کمیته علمی برگذارکننده همایش بینالمللی خویشاوندی است که امسال به وسیله دائرهالمعارف بزرگ اسلامی در تهران برپا خواهد شد.وی در سال ۲۰۰۴ در فرانکفورت در نخستین کنفرانس بینالملی انسانشناسان متخصص ایران شرکت داشت و به همراه گروهی از انسانشناسان ایرانی و غیرایرانی اساسنامه پیشنهادی برای تاسیس انجمن بینالمللی انسانشناسی ایران را تدوین کرد. گفتگوی زیر در سال ۲۰۰۲ (شماره ۱۲۷) در مجله علومانسانی فرانسه به انتشار رسیده است و در آن، برومبرژه به رویکرد خود به مسائل زندگی روزمره میپردازد. باید تذکر داد که در سالهای اخیر برومبرژه بر مطالعه پدیدههایی بسیار عادی در زندگی و تفریح مردم همچون فوتبال متمرکز شده است و از این رو این مصاحبه را «انسانشناسی آدمهای معمولی» نام داده است.
مجله علوم انسانی : شما در پیشینه علمی خود مطالعات متعدد و متنوعی را درباره مسکن و جامعه روستایی منطقهای از ایران به نام گیلان و همچنین پژوهشهایی درباره هواداران تیم فوتبال مارسی و سایر تیمها، درباره اشیاء میراث فرهنگی، درباره اوقات فراغت در فرانسه و کارهای زیادی نیز درباره بیلان مردمشناسی در فرانسه دارید. در این کارها شما از جمله از یک فکر دفاع کردهاید: اینکه باید به سوی مردمشناسی «آدمهای معمولی» رفت. منظورتان چیست؟
کریستیان برومبرژه: این فکر پیش از هر چیز یک واکنش بوده است. مردمشناسی فرانسه در سالهای ۱۹۷۰-۱۹۸۰ صرفا به جماعتهای روستایی توجه داشت و آنها را هم در پایههای تاریخیشان بررسی میکرد، دهقانان اواخر قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم و به یادآوری این دوران و این جهان از دسترفته میپرداخت. زمانی هم که این مردمشناسی به دوران حال میرسید، به ویژه بر گروههای اقلیتی که در خود به نوعی مفاهیم دوردست بودن و محدودیت، یعنی ابعاد آشنا برای این رشته را در بر داشتند، توجه میکرد: پیشهوران کوچک، مهاجران، آدمهای حاشیهای، کسانی که دچار مصیبت یکسانی شده بودند و غیره. همه اینها موضوعهایی بودند که مطالعات پیشتاز به سویشان میرفتند. این در حالی بود که سایر موضوعها به رشتههای دیگر واگذشته میشدند، گویی آدمهای معمولی– کارمندان، مدیران، بورژواها، مجموعهداران تمبر، ورزشکاران غیرحرفهای– نمیتوانند ویژگیهایی جالب توجه داشته باشند که مردمشناس بخواهد به آنها بپردازد. البته این میدان، ظاهرا به دلایل نامعلومی از لحاظ روش در برابر رشته ما مقاومت میکرد، مردمشناسان هم عادت کرده بودند که به «چیزهای باقیمانده»ای بپردازند که جامعهشناسی، تاریخ، جغرافیا و اقتصاد به حال خود رهایشان کرده بودند. اما بیست سالی است شاهد آن هستیم مطالعات به سوی پژوهش بر اشکال بسیار متنوعی از روزمرهترین و عادیترین فعالیتهای فرانسویها و اروپاییها به طور کلی سوق یافتهاند. و من نیز از این فکر پشتیبانی میکنم که این حوزههای مطالعاتی نیز بسیار جالب توجه هستند. برای نمونه نولی ویالس (Noëlie Vialles) کار بسیار پرباری درباره انواع گوشتهایی که ما از قصابی میخریم و مصرف میکنیم و روابط خاصی که ما به صورت روزمره با طبیعت و با جانوران داریم و در آن با مصرفمان، خود را نشان میدهیم، انجام داده است.
مجله علوم انسانی: مشکلاتی که کاربرد دوباره مردم شناسی در حوزه های نزدیک و جدید داشت، چه بودند؟
کریستین برومبرژه: نخستین مسئله در آن بود که اصولا برای ورود به این موضوعها مقاومت میشد، زیرا پژوهش درباره موضوعهای بیگانه و غریب، ولو آنکه ما در نزد خود مطالعه کنیم، گویی بدل به مارک تایید شده این رشته شده بود. این مشکل نیز وجود داشت که چگونه میتوانیم جامعه خود را بر اساس مضامینی که اکثرا در جوامع سنتیتر ساخته شدهاند، مطالعه کنیم. منظورم جماعتهای روستائی، دودمانها، رئیسهای آیینی، دانشها و فنون خاص سنتی،ازدواجهای توافقی، مناسک جادویی… است که فصول کتابهای راهنمای مردمشناسی را تشکیل میدادند و [ظاهرا] به سختی میتوانستند با مطالعه بر انسانهای معاصر ما به کار گرفته شوند. و افزون بر این باید به مشکل اساسی فاصله گرفتن اشاره کرد، این قابلیت که بتوانیم در برابر آنچه بدیهی میپنداریم شگفتزده شویم، اینکه فعالیتهایی بسیار پیشپاافتاده را شایسته مطالعه به حساب بیاوریم. ظاهرا جایی که همه چیز به نظر شناخته شده، بدیهی و هزار بار تفسیر و تشریح شده، میآید، چندان انگیزهای برای انجام پژوهش وجود ندارد. اینکه به سراغ همسایه دیوار به دیوارمان برویم و از او درباره چیدمان سفره صبحانهاش و یا آرایش باغچهاش پرسش کنیم، ممکن است برخی را دچار عصبانیتی تحقیرکننده کند(از خود همسایه گرفته تا همکاران مردمشناسمان).واین درحالی است که اگر این پرسشهای پیشپاافتاده را در ده هزار کیلومتری بپرسیم، هالهای از اعتبار آنها را احاطه میکند! البته مردمشناسی امر نزدیک به خصوص زمانی که به پدیدههای گسترده میپردازد نیازمند به کار بردن روشهایی خاص است که با عادتهای حرفهای ما گسست ایجاد میکنند. من زمانی که به پژوهش درباره فوتبال در شهرهای مختلف مشغول بودم این مشکلات را احساس کردم. چگونه میتوان یک گردهمآیی موقت پنجاه هزار نفره را درک کرد؟ این امر نیاز به فعالیتی در مقیاسهای متعدد دارد که چندان برای مردمشناسان آشنا نیست اما به ما کمک میکند که مشکلات را پشت سر بگذاریم. تحلیل این رفتارهای فردی، گروهی (هواداران)، کارکرد یک ورزشگاه، روابط درون ورزشگاه، یک بازی و یک شهر، همه اینها مراحلی هستند که باید از سر گذراند، بدون آنکه فراموش کنیم که روش تطبیقی(مقایسه با ورزشگاههای شهرهای دیگر، با بازیهای دوران دیگر و تمدنهای دیگر)ابزارهای کمکی قدرتمندی هستند که به ما یاری میدهند تا بتوانیم از طریق تضادها،ویژگیهای پدیده مورد مطالعه را به دست بیاوریم. [ممکن است بپرسید] آیا زمانی که من در روستای «خوم» در گیلان مردمشناسی میکردم، فاصلهای بینهایت با این روش نداشتم؟ هم بله و هم نه. بله، به این دلیل که میتوانم نگاهی عام به این روستا، سرزمین آن و تبارهایش داشته باشم. نه، زیر من نمیتوانستم هیچ چیز از کارکرد واقعی این روستا بفهمم مگر آنکه پیشتر با شهرهایی دور و نزدیک با ساکنانی بسیار در هم آمیخته آشنا میشدم. باز هم نه، زیرا آنچه از نگاه مشاهدهگر عادی پنهان میماند، تنها با مقایسه آن روستا با روستاهای همسایه یا با مناطقی دورافتادهتر، به دست میآید و قابل درک است. بهرحال مردمشناسی چه نزدیک و چه دور همواره با این خطر روبرواست که درون واقعیتهای محلیای که بسیار به آنها خو گرفته است، غرق شود. داشتن تخصصی دوگانه، بر اینجا و آنجا، بیشک فضیلتی پیشگیرانه (prophylactique)است که میتواند ما را از این مشکل برهاند.