انسان در  برابر تصویر خویش (بخش اول)

توضیح تصویر:

تصویر سمت چپ: مجسمه مردی در لباس غربی با یک کلاه نظامی. سال های ۱۹۵۰. قوم سه‌نوفو(Sénoufo,)(‌ساحل عاج). ارتفاع ۳۷ سانتی‌متر. پاریس collection K.P.

تصویر سمت راست: مجسمه مردی در لباس غربی به سبک شهر نشینان. سال های ۱۹۵۰. قوم لوبی (Lobi)(ساحل عاج). ارتفاع ۴۰ سانتی متر. مجموعه خصوصی.

 

انسان در  برابر تصویر خویش / برگردان ناصر فکوهی [۱]

میشل کوکه :استاد و پژوهشگر مرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه

در جوامع آفریقای غربی، رابطه‌ای تنگاتنگ میان دنیای زندگان و دنیای نیاکانی وجود دارد که از طریق روابط مناسکی بی‌شماری تامین می‌شود. این رابطه به زندگان امکان می‌دهد که بتوانند گذار به دنیای دیگر را  از جمله از خلال گروهی از ابزارهای تجسمی و آنچه برای ما «هنری» تعریف می‌شود، درک کرده و بپذیرند. مجسمه‌هایی که در محراب‌های مقدس قرار داده می‌شوند و نیاکان را نمایدگی می‌کردند، برخی از این ابزارها بودند که امروز با پرتره‌های عکاسی شده از افراد جایگزین شده‌اند. تصویر انسان در این مجسمه‌ها و اکنون در این پرتره‌ها به نوعی رابطه‌ای است با یک «جفت» مقدس که بنا بر باور این مردمان در این جهان انسان را تا هنگام مرگ همراهی می‌کند و پس از مرگ و مدت زمانی از جدایی، بار دیگر به او می‌پیوندد. در این زمان است که می‌توان گفت فرد از جهان زندگان به جهان مردگان راه یافته و به یک نیا، بدل شده است.  در این مقاله نویسنده این موقعیت را با ذکر مصادیق آن در افریقای غربی تشریح کرده و آن را از خلال یک بیان تجسمی یعنی مجسمه‌سازی و عکاسی مورد تحلیل قرار می‌دهد.

جوامع آفریقایی مجسمه‌های کوچکی با الگوی انسان یا جانوران می‌سازند که در کیش‌های خود از آنها استفاده می‌کنند؛ در این مقاله ما صرفا به تحلیل گروه نخست، یعنی مجسمه‌های انسانی، می‌پردازیم. این مجسمه‌ها تقریبا همان مسیری را طی می‌کنند که از ابتدای بشریت در جوامع گوناگون با آن روبرو بوده‌ایم. بنا بر مطالعات باستان‌شناختی ، تولید تصاویر انسانی در فضای اجتماعی پیش از هر چیز با انگیزه‌ای اعتقادی و مناسکی انجام گرفته است. بدین ترتیب ‌به نظر می‌رسد که بازنمودهای انسان‌شکل‌گرایانه پیش از هر کارکردی، اشیائی بوده‌اند که برای محراب‌ها و معابد ساخته می‌شده‌اند. در واقع ساختن بازنمودی از انسان، عملی مهم و غیر‌متعارف به شمار می‌آید. این عمل در هر فرهنگی به پرسش‌های زیادی درباره ماهیت هستی‌شناسانه تصویر و پیوندهای آن با الگویی که بازنمایی‌اش می‌کند، دامن می‌زند. تحلیل لغت‌شناسانه واژه image   در زبان فرانسه و در زبان‌های دیگر اروپایی، گویای تاریخ پیچیده مصارف و معانی‌ای است که از دورترین دوره‌ها تا امروز به ما رسیده‌اند: در رم باستان، imago به نقابی از جنس موم اطلاق می‌شد که بر روی صورت فرد درگذشته قالبگیری می‌کردند و سپس در خانه خانوادگی او نگه داری می‌شد. در طول مراسم به خاکسپاری اشراف، بازیگرانی استخدام می‌شدند که این نقاب‌ها را بر صورت خود می‌زدند. در حرکتی واحد، imago هم به فرد درگذشته اشاره داشت و هم به نقابی که بر صورت او قالبگیری شده بود و این نقاب به گونه‌ای، «جفت»ی مادیت‌یافته از او به شمار می‌آمد که این معنا را مدیون شباهت عینی فن تولیدی بود که در آن به کار رفته بود. در طول مراسم عزاداری، شباهت نیاکان با نقاب‌های به خاکسپاری « ضمانتی بودند بر نوعی حضور خیالین آنها» [در مراسم]( Belting 2007 : ۱۰۶).

در مصارف آفریقایی از بازنمودهای انسان‌شکل‌انگارانه نیز با پرسش‌های زیادی سروکارداریم که ما را به مفهوم imago می‌رساند. ماهیت تصویری که یک چهره مردانه، زنانه یا یک ایزد را، باز نمایی می‌کند، چیست؟ به عبارت دیگر به چه دلیل باید این تصویر را یک تصویر دانست؟ پاسخ به این پرسش‌ها، بنا بر فرهنگ‌ها و ادیان متفاوتند.  زیرا اغلب خادمان کیش‌ها هستند، که در گذشته، نظریه‌های مربوط به تصویر انسان‌شکل‌گرایانه را تبیین کرده‌اند و در این راه بر آن بوده‌اند که بر استفاده از این امر و تفسیر آن اشراف داشته باشند.

 

تصویر الگو

آفریقای منطقه جنوب صحرا (آفریقای سیاه) پهنه‌ای بسیار گسترده است و فرهنگ‌های آن بسیار متنوع و فراون به شمار می‌آیند. بنابراین آنچه در این مقاله عنوان می‌شود را نمی‌توان شامل تمام این فرهنگ ها قلمداد کرد. استدلا‌ل‌های ما عمدتا شامل جوامعی می‌شود که زبان‌شناسان و مردم‌شناسان از آنها با عنوان جوامع مندائی-ولتایی(mandé-voltaïques) نام می‌برند و در مناطق درونی آفریقای غربی در قلب بیشه‌ها و در فاصله مرزهای چندین کشور یعنی مالی، بورکینا فاسو، گینه، شمال غنا، ساحل عاج، توگو و بنین قرار می‌گیرند و اغلب آنها جوامع کشاورز هستند. جایی که هنوز اسلام و مسیحیت گسترش نیافته‌اند، این جوامع از کیش‌های سنتی خود پیروی می‌کنند که در آنها مفاهیم و تقویم به صورتی تنگاتنگ با فعالیت کشاورزی گره خورده است. در منطقه بیشه‌ها، مهم‌ترین محصولی که کشت می‌شود، ارزن است. دو فصل اصلی در این منطقه وجود دارند: فصل باران که با بذر‌پاشی آغاز شده و با کار بر روی زمین تقدس می‌یابد و فصل طولانی‌تر و خشکی که بیشتر به استراحت و فعالیت‌های متراکم مناسکی می‌گذرد.

این کشاورزان همواره مجسمه‌های کوچکی از جنس چوب یا ترکیب‌هایی از مس می‌ساخته‌اند که الگوهایی باستانی را تجدید می‌کنند. هنر نقاشی و طراحی در اینجا کمتر تجسمی و بیشتر هندسی است؛ بر این نکته نیز باید تاکید کرد که بازنمودهای موجودات زنده، چه انسان و چه جانوران بیشتر در قالب‌های حجمی و نه در اشکال سطحی ساخته می‌شوند. در مورد نخست، سه بُعدی بودن امکان می‌دهد که بتوان این ساخته‌ها را با الگوی اصلی‌شان مقایسه کرد و این امر به هدف اولیه که ایجاد شباهت است کمک بیشتری می‌کند. بسیاری از این اشیاء امروزه به موزه‌های اروپایی و آمریکایی تعلق دارند و یا در مجموعه‌های خصوصی نگه‌داری می‌شوند. میراث هنری خاص این کیش‌ها را نیز اعم از مجسمه‌ها، نقاب‌ها، برنامه‌های نمایشی مناسکی، موسیقی، رقص‌ها، باید دارای غنای تجسمی و زیباشناسانه‌ای بالایی دانست.

پنداره یک آفریننده واحد اما اغلب دوردست در بسیاری از جوامع ایجاد اشتراک می‌کند. فعالیت دینی مردمی ‌یک جامعه خاص نیز اغلب در واقعیت امر بیشتر از آنکه صرفا به خود آن جامعه تعلق داشته باشد، پای نیروهای بسیاری را به میان می‌آورد که باور بر تاثیر‌گذاری آنها  بر جهان و بر انسان‌هایی است که تلاش می‌کنند ‌این تاثیرات را کنترل کنند. در قرن نوزدهم در اروپای غربی آتش‌هایی که در جشن یحیای مقدس تعمید‌دهنده در روز ۲۴ ماه ژوئن، یعنی روز انقلاب تابستانی، بر پا می‌شدند دارای فضیلت‌های بی‌شماری به حساب می‌آمدند: پریدن از روی شعله این آتش‌ها سبب می‌شد که جوانان مطمئن باشند بارور خواهند بود. به همین دلیل نیز سربازان از روی بقایای آتش عبور می‌کردند و خاکسترها را در مزارع می‌پاشیدند تا انگل‌ها را از میان ببرند.

به چنین نیروهایی، نام‌هایی داده می‌شد، محراب‌هایی برایشان در نظر می‌گرفتند و مکان‌هایی که باور بر آن بود که در آنجا زندگی می‌کنند – برای نمونه در جنگل،در یک درخت،  یک چشمه، یک دریاچه، یک غار، درون یک جانور، یا در تصاویر… گاه نیز به آنها چهره انسانی داده می‌شد: برای نمونه قدیسینی در مذهب کاتولیک که برای معالجه یک بیماری، به ثمر رسیدن یک باروری، خوش فرجام بودن یک سفر و… به آنها رجوع می‌شد.

بهر‌رو تنوع و پیچیدگی اندیشه‌ها و باورهای دینی به هر شکلی بود، ساخت و استفاده از اشیاء این کیش‌ها در میان کارکرد‌های دیگرشان، همواره این کارکرد را هم داشتند که حضور یک قدیس، یک نیا، یک روح یا یک خدای مشترک در یک جهان اسطوره‌ای را تضمین کنند. اما این اشیاء در واقع بیشتر از آنکه خدا یا نیاکان را نمایندگی کنند، بیش از هر چیز به مصرف پشتیبانی تصویری از خیال و یادآوری نظمی در جهان می‌رسیدند.

با مجسمه‌های کوچک روستایی که در محراب‌ها قرار داده می‌شدند نیز این هدف دنبال نمی‌شد که اشخاص واقعی بازنمایی شوند بلکه بازنمود شخصیت‌های اسطوره‌ای، بنیانگذاران روستا، تبار، خاندان، جامعه‌ای مخفی یا یک کیش هدف بود. برای نمونه، وجود این شخصیت‌ها، همچون در اکثر موارد مربوط به قدیسین مسیحی، خارج از روایت‌های فردی مشاهده نمی‌شد. در بسیاری از جوامع دوردست، چه آفریقایی و چه غیر‌آفریقایی، در واقع فکر ساختن اشکال تجسمی از موجودات زنده، فکری نفرت‌آور تلقی می‌شد: باور در حقیقت بر آن بود که پرتره‌ای که از یک فرد ترسیم می‌شود به صورتی محسوس الگویی از آن فرد به حساب آمده و او را درموقعیت خطرناکی قرار می‌دهد زیرا یک شخصیت دوقلو برایش می‌سازد. تنها شیطان بود که به دلیل ماهیت تقریبا خدایی‌اش شامل این قاعده نمی‌شد و حتی برعکس مجسمه‌های سلطان نسبتا متعدد بودند. بنابراین ترجیح داده می‌شد که شخصیت‌هایی برای ساخت آثار تجسمی انتخاب شوند که موجودیت واقعی‌شان مفروض باشد و دور بودن تبارشناسانه و زمانی‌شان آنها را به شخصیت‌های مقدس نزدیک کرده و به همان میزان نیز بر قدرت حمایت کننده و دخالت‌گر آنها در موقعیت زندگان موثر باشد.

باید توجه داشت جوامعی که در اینجا از آنها سخن می‌گوئیم، همچنین جوامعی بدون نوشتار هستند. حتی امروز در این جوامع امر شفاهی، ابزار اصلی انتقال دانش‌های سنتی  و ادبیاتی است که پیش از رواج نوشتار در آنها وجود داشته است. به همین دلیل، الوهیت، پادشاه یا نیاکان نمی‌توانند خود را از خلال واژگان نوشته شده بازنمایند، بلکه از خلال تصویر یا گفتار – تلفظ نام – است که انسان‌ها به آنها حضور می‌دهند.

مجسمه‌های افریقایی که کوچکتر از کالبد انسانی هستند ( بزرگترین آنها به ندرت ارتفاعی بیش از یک متر دارند) از مردان و زنان بالغ الگو می‌گیرند که ایستاده یا نشسته، حالتی به خود گرفته‌اند که در آن شکل رودررویی و حالت تقدس‌گونه برجسته‌ای دیده می‌شود: چنین تصاویری را می‌توان در نزد دوگون‌ها(Dogon) و بامبارا ها(Bambara)(مالی)، موسی‌ها(Mossi) و لوبی‌ها(Lobi)(بورکینا فاسو) و باز هم در مناطق جنوبی‌تر در نزد سه نوفو‌ها(Sénoufo) یا بائوله‌ها(Baoulé)(ساحل عاج)… می‌بینیم. این مجسمه‌ها تصویری از نمونه‌های آغازین افرادی را با بلوغ فیزیکی و اجتماعی کامل ارائه می‌دهند: یکی از مجسمه‌ها که سینه‌های بزرگی دارد بر عنصر زنانگی ‌پربار و آینده روشن دختر جوان تاکید دارد که همانا مادر شدن و تحقق بخشیدن به بازتولید زیستی است؛ مجسمه‌ای از یک مرد با ریش گویای کامل بودن سن پختگی است. قربانی‌های کالبدی بر تعلق داشتن به این آن طبقه اجتماعی یا سنی تاکید دارند و بنابراین بر الزاماتی که هر یک از اعضای این طبقات بر دوش دارند؛ آرایش‌ها، جواهرات و نشانه‌ها نقش مشابهی را ایفا می‌کنند که افراد دیگر بلافاصله می‌توانند آنها را تشخیص دهند(تصاویر یک تا پنج).

در معابد مجسمه‌ها به گونه‌ای قرار داده شده‌اند که رو در روی مومنان قرار گیرند. چنین نوعی از چیدمان اتفاقی نیست بلکه فرد مومن را وا می‌دارد  که با امر قدسی وارد کنش متقابل شود. خدمتگذاران کیش، رئوسای طایفه‌ها، افراد مقدس، …  یا افراد روستایی ساده‌ای که مایل باشند می‌توانند، آرزویی بکنند، برای نمونه شفای کسی را بخواهند، همه چیز رو در روی آنها قرار می‌گیرد برای آنکه بتوانند اعمال خود را انجام دهند و تقاضاهای خود را خطاب به خدایان یا نیاکان ارائه دهند.

محراب‌هایی که مجسمه‌ها را بر آنها قرار می‌دهند عموما  با نقطه بنیان‌گذاری یک تبار انطباق دارند ، حرکت از این نقطه، از یک روستا یا از مکانی که در آن یک قدرت فوق طبیعی ظاهر شده است، آغاز می‌شود و بنیانگذار تبار یا کیش را نشان می‌دهد. این نقاط همچنین گویای ریشه داشتن این تبارها در سرزمینی هستند که در آن مجسمه‌ها دیده می‌شود.

مشخصات ویژه این گونه مجسمه‌ها امروز در عکس‌های پرتره‌ای دیده می‌شوند. مردم روستاها و شهرها امروزه‌ در موارد محتلف از عکاسی استفاده می‌کنند. برای نمونه صدور کارت شناسایی موقعیتی را فراهم می‌کند که افراد به نزد عکاس بروند. حتی در مناطق روستایی دیگر کمتر کسی پیدا می‌شود که کارت شناسایی نداشته باشد؛ با این وصف عکس شخصی در این حالت بیشتر جنبه اداری دارد. جوانان دوست دارند که برای عکس‌برداری از خود به صورت گروهی، دو نفر یا بیشتر، دختران یا پسران با هم، به نزد عکاس بروند. در این حالت عکس، نوعی رابطه دوستی را ثبت می‌کند. یک زوج جوان در مراسم عروسی یا در جشن تولد نخستین فرزند خود، باز هم در مقابل دوربین قرار می‌گیرند. بنابراین افراد برای آن از خود عکس می‌گیرند که یک واقعه را ثبت کنند و یا بر قدرت یک رابطه صحه گذارند. اما رفتن به نزد عکاس می‌تواند انگیزه‌های دیگری هم داشته باشد: به دست آوردن تصویری از خود که شایتسگی یک زندگی احترام‌انگیز را نشان می‌دهد. چنین عکس‌هایی که به نوعی صحنه‌پردازی شخصیت اجتماعی افراد اختصاص دارند هستند که برای مراسم به خاک‌سپاری به کار می‌روند و عموما پس از این مراسم به فراموشی سپرده می‌شوند. مردان و زنان با زیباترین لباس‌هایشان، ایستاده یا نشسته، با چهره‌هایی بی‌تفاوت و مقدس گونه از خود عکس می‌گیرند (تصاویر شش تا هشت). در این عکس‌ها تلاش شده است که افراد از طریق اداهای مشابه و نشانه‌های اجتماعی که به نمایش می‌گذارند، به همان مجسمه‌های نیاکان بنیانگذاری شبیه شوند که تمایل دارند. بدین ترتیب ، مجسمه‌ها و پرتره‌های عکاسی شده به نوعی همزیستی در فضای اجتماعی و دینی می‌رسند. اما برای آنکه موقعیت این مجسمه‌ها را بهتر درک کنیم، یعنی رابط میان آنها با یکدیگر و آنچه را که بازنمایی می‌کنند، بهتر بفهمیم، لازم است که آنها را در رابطه با سایر بازنمودهایی قرار دهیم که در همان کیش‌ها با آنها برخورد می‌کنند، البته نه بازنمود‌هایی از نیاکان اسطوره‌ای، بلکه نیاکان انسانی که در جایگاه تبارشناسی دودمانی افراد قرار می‌گیرند.

 

بیان تبارشناسی از خلال صحنه‌پردازی جوهره‌ها

این گونه بازنمایی‌ها در محراب‌ها قرار داده نمی‌شوند بلکه در واقع کالبد خود محراب را می‌ساند که از عناصری ساخته شده است که فاقد شکل بوده و یا شکلی صرفا طرح‌واره دارند. این گونه محراب‌ها که به صورت تنگاتنگی با افراد درگذشته پیوند دارند از اجزائی بسیار پراکنده ساخته می‌شوند که با خاک به هم پیوند خورده‌اند: کاسه‌های سفالی، سنگ‌ها، گلوله‌ها و فطعات گلی، شاخه‌ها، مجسمه‌های تراشیده بسیار زمخت. در زیر به دو نمونه اشاره می‌کنیم:

محراب‌های داگرا(dagara)(بورکینا فاسو) از تکه‌ها و شاخه‌های تراشیده شده راست تشکیل شده‌اند و به صورت افقی کنار دیوار معبد در کنار شاخه‌های دیگری که شکل چنگک مانند دارند، قرار می‌گیرند.این چنگک‌ها که با داس اندکی بر آنها کار می‌شود، به نظر به شکل یک تخت شاهی در می‌آیند که دسته نداشته باشد و در انتهای آن چیزی شبیه به یک سر دیده می‌شود در حالی که به نظر می‌رسد در بخش چنگک مانند دو پا دیده شود که در میان آنها چیزی شبیه به یک نرینه قرار گرفته است. گرد هم آمدن این تکه‌ها که به صورت‌های مختلف بریده شده‌اند و مشخصه انسان‌شکل‌گرایانه آنها چندان آشکار نیست، یک توده بی‌شکل به وجود می‌آورد. محراب‌های نیاکان دوگون(مالی) با کنار هم قرار داده شدن  ظروف سفالی و برخی از اشیاء دیگر ساخته می‌شوند: برای نمونه کاسه‌هایی که درون سفال‌ها قرار داده می‌شود، تکه‌های چوبی و فلزی نوک‌تیز که درون زمین فرو رفته‌اند، اشیاء ریز همچون عصا، شاخه‌هایی که نوک آنها شبیه به سر آدم‌ها است یا نردبان‌هایی شبیه به نردبان‌هایی که به بام خانه‌ها می رسند.  تعداد سفال‌ها و سایر اشیاء ‌در نسبتی مشخص با تعداد درگذشتگان هر دودمان دارد زیرا هر شیئی که بر محراب قرار گرفته است به یاد یکی از این درگذشتگان بوده است (تصویر نه).

مشخصه غیر تجسمی و ترکیبی این محراب‌ها، خود حاصل  نه تنها ناهمگنی مواد مورد استفاده برای ساختن آنها بوده است، بلکه همچنین به دلیل  بقایایی است که از هدایا و قربانی‌های نثار‌شده بر جای مانده‌اند: خون، پر‌های گوناگون، پوست، بازمانده‌های غلات . این ترکیب‌های انباشت شده را البته نمی‌توان تنها تجسم‌هایی از در‌گذشتگان به شمار آورد بلکه به دلیل اهداف مناسکی آنها باید آنها را دارای مشارکتی فعال در تبدیل در گذشتگان به نیاکان دودمان دانست. بدین ترتیب بازنمودهای مادی‌ای که ساخته شده یا بی‌ترکیب هستند، جای جسد در حال تجزیه را می‌گیرند، در واقع این محراب‌ها شاهدی هستند بر آنکه زندگان تعهد کنند پیوند خود را با مردگانشان از دست ندهند(تصویر ده).

زندگان چگونه درگذشتگان خود را به نیاکان دودمانی تبدیل می‌کنند و با چه اهدافی؟

باید دانست که تمام مردگان به نیاکان بدل نمی‌شوند . معمولا میان مردگان عادی و مردگانی که از زمان زندگی دارای وظایفی  خاص بوده‌اند برای مثال در نقش رئیس دودمان یا رئیس خانه قرار داشته‌اند و یا به بالاترین سطوح از پاگشایی مثلا به مقام شکارچی یا جنگجوی بزرگ رسیده‌اند، تفاوت وجود دارد. در مورد مردگان عادی، عزاداری با یک مراسم جمعی خاتمه می‌پذیرد. اما برای مردگان استثنایی ، مراسم خاصی به طور شخصی برگزار می‌شد تا آنها را به نیاکان تبدیل کند و محراب‌هایی مشخص شوند که نام ایشان بر آنها گذاشته می‌شود و برایشان مراسم قربانی و اهدای هدایایی انجام می‌گیرد. بدین ترتیب موقعیت آنها در جهان دیگر شبیه به موقعیت آنها در سلسه‌مراتب اجتماعی این جهان خواهد بود و در پشت آنها مجموعه‌ای از مردگان ناشناس قرار می‌گیرند. نام مردگانی که بدل به نیاکان می‌شوند به یاد مانده و در هنگام عبادات اعضای دودمان در مقابل محراب بر زبان آورده می‌شود. در حالی که نام مردگان عادی به تدریج به فراموشی سپرده می‌شود.

میان جهان زندگان و جهان نیاکان، پیوند تنها زمانی قطع می‌شود که فرزندانی برای تداوم بخشیدن به کیش آنها بر جای نمانده باشند. این پیوندی حیاتی به شمار می‌آید. در واقع در اینجا ما از جوامعی سخن می‌گوییم که در آنها فرایند زایش تنها زمانی امکان‌پذیر دانسته می‌شود که بازتولید زندگان بتواند از خلال نیاکانشان انجام شود. جهان دیگر تنها جهان مردگان نیست بلکه جهانی است که اصولی اساسی در شکل‌گیری کودکان در بطن مادرانشان نیز تعیین می‌شوند.

این پنداره که کودک نوزاد اصل حیاتی را از یکی از نیاکان به ارث می‌برد، یکی از کلید‌های راه‌گشای درک مفهوم شخص در نزد این بومیان است: میان نسل نیاکان درگذشته و نسل زندگان، عناصری حیاتی در گردش هستند که تداوم را تضمین می‌کنند. به باور دوگون‌ها، روح فرد درگذشته برای آنکه بتواند به جهان نیاکان راه یابد، باید در میان نسل بعدی خود، کسی را داشته باشد که بهتر است فرزند او باشد و در طول سفرش در دنیای دیگر ضامن رسیدگی به او در جهان زندگان باشد. برای نیای درگذشته و کسی که در خدمت اوست ، نام یکسانی به کار می‌رود و فرد اخیر اغلب بسیار زود و گاه حتی پیش از آنکه به دنیا بیاید، تعیین می‌شود. خدمتگذار یک فرد درگذشته بخشی از انرژی حیاتی خود را صرف او کرده و باید گروهی از اعمال مخشص را انجام بدهد برای مثال باید باید هدایایی را نثار محراب فرد متوفی کند.بدین ترتیب متوفی برخی از مشخصات فیزیکی خود را برای بازمانده‌اش باقی می‌گذارد.

در مورد ترکیب‌های انباشت‌شده، محراب‌ها، نوعی بازنمود عددی از جمعیت نیاکانی را که بازماندگانشان کیشی را برای آنها انجام می‌دهند، نشان می‌دهند. بدین ترتیب افزوده شدن تدریجی برخی از عناصر ( چنگک‌ها، عصاها، سنگ‌ها، سفال‌ها…) که هر کدام از آنها نشانه‌ای برای یکی از درگذشتگانی است که به یک نیا تبدیل شده است، محراب را رفته‌رفته بزرگتر می‌کند به صورتی که اندازه و ابعاد آن نسبت مستقیمی با طول زمانی دارد که آن تبار بنیان‌گذاری شده و همچنین تعداد متوفیانی که در آنجا نمایندگی می‌شوند. بهرحال نوع محراب هر‌چه باشد، پیوند میان مردگان و زندگان نه بر تداوم در شکل‌ها، همچون مورد مجسمه‌ها، بلکه بر اشتراک مادی از طریق حضور همیشگی خاکی انجام می‌گیرد که ماده خام و اولیه محراب را می‌سازد.

درک بومی از این پیوند جوهری میان زندگان و مردگان صرفا بر این پنداره که هر زایشی به وسیله نیاکان «فرستاده» شده است، قرار نمی‌گیرد. این پنداره همچنین بر این اعتقاد استوار است که خاک ماده آغازین کیهان و بنابراین کالبد انسان‌ها است و بنابراین باروری انسان‌ها همواره بستگی به حسن نیت نیاکان دارد. در نتیجه این محراب‌ها و رفت و آمد و نثار هدیه به نیاکان امکان می‌دهد که یک پیوستگی مادی میان توده خاک، گونه‌ای از بازمانده اجزای کالبد درگذشتگان و بقایایی که در جوهر اشیاء( شاخه‌ها، چنگک‌ها و سنگ‌ها) راه یافته‌اند، برقرار شود. این تداوم از سویی به وسیله مرطوب کردن دائم محراب با پاشیدن مایعات مقدس بر روی آن نیز تقویت می‌شود.

 

[۱] این مقاله که ابتدا در جلسه‌ای درباره انسان‌شناسی هنر در فرهنگستان هنر به وسیله خانم میشل کوکه (Michèle Coquet) پژوهشگر انسان‌شناس فرانسوی  متخصص هنر آفریقا  (CNRS)، ارائه شد و سپس در پژوهشنامه فرهنگستان هنر،پیاپی ۶ (آذر و دی ۱۳۸۶)، ویژه نقد پدیدارشناسی هنر، اردیبهشت ۱۳۸۷ و در پیوست کتاب «انسان‌شناسی هنر» ناصر فکوهی ، نشر ثالث، ۱۳۹۸،  به انتشار رسید. خانم میشل کوکه  به همراه خانم مونیک ژودی بالینی(Monique Jeudy-Ballini) انسان‌شناس هنر، متخصص استرالیا، آزمایشگاه انسان‌شناسی کلژ دو فرانس، به وسیله ناصر فکوهی به ایران دعوت شده بودند و هر دو مقاله به وسیله او ترجمه شده که این مقاله نخست است.