موضوع مطالعات هند و اروپایی گاه با «رسوایی» هایی همراه بوده است! می دانیم که نازی ها علاقه زیادی به آن داشتند که به [نژاد] آریا استناد کنند و آریایی ها را به اصطلاح فاتحان هندو اروپایی بنامند. بنابراین زمانی این گونه به نظر می رسید که علاقمندی به اسطوره شنناسی هندو اروپایی و ادعای وجود کاست های سه گانه کارکردی و نابرابر در آنها می تواند مشکوک باشد. و با توجه به آنکه می دانیم ژرژ دومزیل از لحاظ سیاسی به «راست» نزدیک بود و در هنگام جوانی اش از طرفداران موراس بوده است و حتی تزهای او مورد علاقه راست افراطی بود ؛ همه این موارد به شک و تردید درباره خود وی نیز دامن می زد. دو تاریخدان، آرنولدو مومیلیانو (Arnaldo Momigliano) و کارلو گینزبورگ(Carlo Ginzburg) با حرکت از این مسائل به مطالعه ای عمیق بر آثار دومزیل در دوران جوانی اش دست زدند و تاریخ دانان دیگری نیز پیش از مرگ دومزیل به آنها پیوستند. بر اساس کار این مورخان ابتدا به نظر می رسید که دومزیل ظاهرا تا اندازه ای به ایدئولوژی نازی علاقمند بوده است. حتی این هم عنوان شد که تز های او تا حدی ناشی از گرایش «ناگفته» سیاسی اش بوده است. دومزیل خود به صورتی مختصر، اما با شدت زیاد این اتهامات را رد کرد، اما تنها پس از مرگ او بود که دیدیه اریبون(Didier Éribon) در کتابی با عنوان «آیا باید دومزیل را سوزاند؟» (Faut-il brûler Dumézil ?, Flammarion, 1992) و ماریو و. گارسیا کوینتلا (Mario V. García Quintela) در نوشته ای با عنوان «مسئله دومزیل» در کتاب «درآمدی بر دومزیل»((« L’affaire Dumézil », in Dumézil, une introduction, éditions Armeline, 2001) با دقت بسیار زیادی نشان دادند که این اتهامات بی پایه و اساس بوده اند.
Thomas Lepeltier