آسیب‌شناسی ذهنیت فرهنگی ایرانی(یازدهم): توهم قابلیت‌های ذاتی

آسیب‌شناسی ذهنیت فرهنگی ایرانی / درسگفتار/ بخش یازدهم / توهم قابلیت‌های ذاتی / با همکاری عمار احمدی [۱]

ما باید مفهوم نبوغ ذاتی را از مسئله ژنتیک خارج کنیم. این‌که «نبوغ» در خون ایرانی‌ها است یک بحث نژادپرستانه است و هیچ مدرک، کتاب و سندی چنین موضوعی را تأیید نمی‌کند، نه فقط درباره ایرانی‌ها بلکه در تمام دنیا حتی در یونان باستان هم این مسئله را گروهی برای خودشان مطرح می‌ کردند و در آنجا نیز موضوعی بی پایه بود. برای نمونه ارسطو گفته است که:«سیاهان از اقلیم‌های خیلی گرمی هستند که هوش کمی دارند.» البته این‌ها بحث‌هایی درمورد رابطه بین هوش و اقلیم‌ها هستند که تا به امروز هم ادامه داشته است. این بحثی است که به روابط اجتماعی بر می‌گردد که در اقلیم‌های سرد افراد سیستم و سبک زندگی‌شان متفاوت است، و هیچ بحثی درباره این که این ژن است که یک نفر را باهوش می‌کند و… نیست.

اشاره شد که از لحاظ ژنتیک هر نوع نژادپرستی به زیر سؤال رفته است و می‌توان گفت همه انسان‌ها از انسان آفریقایی ریشه می‌گیرند. البته تا مدت‌ها در ای مورد بین دانشمندان علم انسان‌شناسی اختلاف نظر وجود داشت:  بعضی از دانشمندان می‌گفتند که صرفاً انسان‌ها از منطقه قاره آفریقا آمده‌اند، و گروهی دیگر‌ معتقد بودند که از روی خط استوا باید نژادها و ریشه را پیدا کرد، و پراکندگی از این منطقه در کل جهان اتفاق افتاده‌است. تغییراتی که از لحاظ فیزیولوژیک در انسان‌ها می‌بینیم، رنگ پوست و شکل اندام و… در نتیجه زیستن یا زندگی کردند در اقلیم‌های گوناگون بوده است.

آیا ژنتیک(که بعدها کشف شده و بسیار بسیار شاخه جدیدی است که نیاز به فناوری جدیدی دارد که باید ژنوم انسانی کشف شود، ترکیب‌ها و…کشف بشود تا با استفاده از آن‌ها بتوان به این علم دست یافت) اصلاً اعتقادی به این دارد که بین گروه‌های انسانی تفاوتی وجود دارد؟

علم ژنتیک به این باور دارد و این را اثبات کرده است، ولی نه به گونه‌ای که نژادپرستان مطرح می‌کند، یعنی نه در قالبی که سلسله مراتب و نه آن‌طور که برتری یک گروه نسبت به گروه دیگر را بیان کنند؛ همچنین خود این گروه‌ها هم مسئله‌ هستند و سیستم‌های سیاسی نیز گروه‌ها را لزوماً با دولت انطباق داده‌اند که خود آن منجر به ابداع دولت جدید می‌باشد.(منظور از دولت، کشور و ملتی جدید است که به آن‌ها دولت و ملت گفته می‌شود و بیش از ۲۰۰ سال عمر ندارد. دولت‌های باستانی کاملاً از دولت‌های جدید، متفاوت هستند؛ تقریباً همه آن‌ها دولت‌های چند نژادی و چند قومی و چند زبانی و… بودند. همچنین این‌ها یا شهر دولت هستند که انسجام بیشتری دارند، یا امپراطوری هستند، یا سیستم‌های بزرگ‌تری هستند که تکثر فرهنگی دارند، مانند: ایران).

ژنتیک چه چیزی را نشان می‌دهد؟ ژنتیک متفاوت بودن انسان‌ها را در این خصوص بیان‌ می‌کند، برای نمونه اختلافاتی در میزان قابلیت‌ها، مثلاً: در حس‌هایشان، برخی‌ها شنوایی بهتری دارند، برخی‌ها بینایی بهتری دارند و… قابلیت‌هایی که در اصطلاح به آن استعداد می‌گوییم؛ این استعدادها تفاوت‌هایی دارند که ما نمی‌توانیم آن‌ها را نفی کنیم، ما این‌ها را مشاهده کرده‌ایم و به برخی‌ها گفته شده که سیستم ذهنی قوی‌تری دارند و بهتر تحلیل می‌کنند، به برخی‌ها گفته‌ شده که بهتر می‌توانند با دست‌هایشان کار کنند و هنر صنعت‌گری بهتری دارند.

در اشکال منفی هم ژنتیک وجود دارد؛ یعنی برخی از افراد بیماری‌های خاصی در ژن‌هایشان وجود دارند که اگر این‌ها آزمایش ژنتیک را عمیق انجام بدهند، می‌توانند پی ببرند که چه بیماری‌هایی دارند و ما می‌دانیم که بسیاری از بیماری‌ها ارثی هستند، اگر هنگام بیماری به پزشکی مراجع کنند، پزشک از آن‌ها می‌پرسد:«درخانواده خودتان چه بیماری‌هایی دارید.» و این به همان موضوع برمی‌گردد، چرا که ژن‌ها منتقل می‌شوند و ممکن است بیماری‌ها نیز منتقل بشوند. بنابراین چه به‌طور مثبت و چه به‌طور منفی، ساختار ژنتیک تأثیر بسزایی دارد؛ اما به صورت اجماع همه مخالف این هستند که ما به طرف اصلاح ژنتیک برویم. این بحث در فاصله دو جنگ جهانی بسیار مطرح شد، که ما از یک علم اصلاح نژاد[۲] در انسان‌ها صحبت کنیم، همان‌طور که گیاهان را اصلاح نژادی می‌کنیم، همان‌گونه که موجودات را اصلاح نژادی می‌کنیم، همین کار را با انسان نیز بکنند، و حتی آن‌هایی که ناتوانی‌های ذهنی دارند، ناتوانی‌های جسمی دارند و ارثی نیز است، این‌ها را از بین ببرند. در دوره هیتلر این کار را انجام و در دوره‌های بعدی هم این کار در مکان‌های مختلف از جمله در پرو انجام دادند. البته در آنجا نوعی تسویه حساب قومی هم بود و می‌خواستند سرخ‌پوستان را از بین ببرند، برای همین این‌ها را عقیم می‌کردند و… در اوژنیسم‌های[۳] اروپا هم این کار انجام می‌شد.

از نظر اخلاقی این کارها محکوم است و ما نباید اصلاً از این منظر به این موضوع نگاه کنیم. آن چه که اهمیت دارد از لحاظ جامعه‌شناسی و علوم‌اجتماعی این است که ما رابطه مشخصی بین تربیت و میزان ثروتی یا سهمی که از ثروت یک کشور یا یک جامعه‌ای اختصاص داده می‌شود به تربیت افراد، و این‌که آن افراد در رفاه و آرامش باشند و دغدغه‌ای مالی، بهداشتی، زندگی، آینده و… را نداشته و امید به زندگی داشته باشند، چشم‌اندازهای خوبی در مقابل خودشان داشته باشند و… این تأثیر کاملاً مشخصی بر روی بالا رفتن سطح هوش، توانایی‌های ذهنی جامعه و… می‌گذارد. اتفاقی که در آسیای شرقی رخ داد به همین دلیل بود که در حدود ۲۰ سال کشورهایی مانند: چین، کره جنوبی و سنگاپور و تمام کشورهای آن ناحیه رشد بسیار خوب در مدت زمان کوتاه داشته‌اند؛ به این دلیل بود که چشم‌اندازهای زیادی در مقابل آن‌ها بازشد، و آن‌ها فهمیدند که اگر تحصیل بکنند چقدر می‌توانند پیشرفت کنند و آینده خوبی داشته باشند، البته سرمایه‌گذاری‌هایی هم‌ در زمینه تربیتی و تحصیلی و محیط شد.

عناصر دیگری که تأثیر دارد و در رابطه با جهان است، وقتی ما مشاهده می‌کنیم یک کشوری مانند: هنگ کنگ، تایوان، سنگاپور و کره‌جنوبی این‌گونه پیشرفت می‌کنند و یکی از دلایل مهم پیوستن آن‌ها به سیستم جهان است، یعنی آن‌ها در سیستم جهانی مشارکت می‌کنند و کارهای گروهی و جمعی انجام می‌دهند، و در پروژه‌های بین‌المللی مشارکت می‌کنند و بسیاری از افراد را برای تحصیل به خارج از کشورشان می‌فرستند. این‌هایی که به تحصیل فرستاده شده‌اند، برخلاف دانشجوهای ما که می‌روند و هرگز برنمی‌گردند، آن‌ها به کشورشان برگشته و تبدیل می‌شوند به یک پل ارتباطی که دائماً وضعیت آن کشور را در سطح بین‌المللی بالا می‌برند، و افراد دیگری را می‌فرستند و این مراحل تکرار و باعث رشد شعور عمومی آن‌ها شده و پیشرفت می‌کند.

سطح فرهنگی تأثیر بسیار زیادی بر پیشرفت یک کشور دارد و ما این را هم در کشورهای جهان سوم مشاهده کردیم، و هم در کشورهای پیشرفته دیده‌ایم. یکی از دلایلی که امریکا امروز با بزرگ‌ترین بحران‌های تاریخ‌اش روبرو است، به گفته خودشان که از جنگ داخلی امریکا در سال۱۷۶۰ تا به امروز بی‌سابقه است و بیش از ۲۰۰الی ۲۵۰ سال است که چنین بحرانی را امریکا به خودش ندیده است، این است که یک اختلاف بزرگی در امریکا در طول ۵۰ سال گذشته به وجود آمد که دلیل آن سیاست‌های نادرست است. بین نخبگان دو کرانه امریکا یعنی در یک طرف نیویورک و واشنگتن و در طرف دیگر هم کرانه‌های غربی مثل کالیفرنیا که این‌ها بهترین دانشگاه‌ها را داشتند، بهترین نخبگان را جذب می‌کردند، و امریکا با شخص ترامپ، پس‌رفت عجیبی داشت و دلیل این پس‌رفت ترامپ نبود؛ ترامپ در حقیقت محصول گرایشی بود که خودش را در تهدید می‌دید، و فکر می‌کرد این گروه‌های قومی که وجود دارند مثل سیاه‌پوستان و آسیایی‌ها و… دارند تبدیل می‌شوند به اکثریت‌ها و در حال تصاحب کردن شغل‌های بسیار مهمی هستند.

دلیل این مسئله چیست؟ دلیل آن بی‌توجهی بوده ‌است که در فرهنگ عمومی اتفاق افتاده است. اگر فرهنگ عمومی یک فرهنگی باشد که به سواد مردم اهمیت بدهد، و اهمیت بدهد به اینکه کل مردم رشد کنند و نه صرفاً گروه‌های نخبه! این‌که ما بهترین‌ها را مطرح کنیم، یک طرف قضیه است که جنبه خوبی است. این‌که این بهترین‌ها می‌توانند بروند و در نقاط گوناگون جهان هم بدرخشند؛ اما از طرف دیگر وقتی آن بهترین‌ها به جای دیگری می‌روند آنجا می‌مانند و پس ‌از موفقیت به کشورشان بر نمی‌گردند، مثل تمام بچه‌های المپیاد کشور ایران. البته بی‌مسئولیتی و بی‌کفایتی مسئولین ایران هم است که باعث می‌شود این بچه‌ها از کشور خودشان فراری بشوند و در این شکی نیست؛ اما بحثی که وجود دارد این است که این‌ها باهم ارتباط دارند و این‌ها یک چرخه است.

تمام آدم‌هایی که در ایران مشغول کارند و فعالیت می‌کنند، ولی اهل تبلیغات خود و مصاحبه کردن نیستند، منظور ما این نیست که بگوییم مصاحبه کردن و در عرصه عمومی بودن بد است، ولی بسیاری از افراد اهل این کارها نیستند و مشغول کار خود هستند، و کار آن‌ها مفید و بسیار ارزشمند است. لزوماً آن‌هایی که بیشترین سروصدا را دارند، نیستند که از نظر تاریخی باقی می‌مانند، ما این را از تاریخ یادگرفته‌ایم که ممکن است آن‌هایی که امروز گمنام هستند در تاریخ معروف‌ترین انسان‌ها باشند‌. برای مثال از بزرگ‌ترین داستان‌نویسانی که در تاریخ ایران داریم، یکی صادق هدایت است که برای چاپ کتاب‌ بوف‌کور مجبور شد در هند با تأمین تمام هزینه‌هایش به صورت شخصی آن را چاپ کند. و این بی‌مهری در جامعه ایران آن قدر بر صادق هدایت فشار آورد که در نهایت دست به خودکشی زد.

همان‌طور که اشاره شد، استدلال‌های خونی نژادپرستانه و ژنتیک هیچ کدام از این‌ها مورد تأیید نیست، آن‌هایی که در این مورد بحث می‌کنند به مسائل اقلیمی اعتقاد دارند و هرکسی می‌تواند در این مورد بحث کند و این موضوع قابل بحث است، اما مورد تأیید نیست، مسلماً محیط و اقلیم نیز می‌تواند بر این مسئله تأثیر داشته باشد. وقتی شما در اقلیم سختی قرار بگیرید که ما این اقلیم را در کشور خودمان نیز داریم، کسانی که در اطراف حاشیه‌ کویر زندگی می‌کردند، هوش بسیاری داشته‌اند چرا که اگر شما به تاریخ قنات در ایران دقت کنید، این قنات‌ها حاصل سختی‌هایی است که آن‌ها به دلیل کمبود آب متحمل شده‌اند. ایران کشوری است که همیشه با قحطی آب مواجه بوده است، و این سختی‌ها باعث شد که افراد فکر کنند و چاره‌ای برای رهایی از این سختی پیدا کنند. به این ترتیب هوش آن‌ها تقویت شد و به فکر ابداع قنات‌ها با صدها هزاران متر عمق افتاده‌اند و کم‌کم آب‌ها را از مبدأ آن‌ها به شهرهایشان رساندند و کشاورزی را رونق دادند، در یک پهنه بسیار بزرگ و سخت از لحاض اقلیمی توانستند تمدنی بسیار درخشان به وجود بیاورند.

مسئله اقلیم را نمی‌توان رد کرد، ولی این مسئله، مسئله اساسی نیست چرا؟ به دلیل اینکه ما امروز در جهان اقلیم‌های بسیار سختی داریم، مانند اقلیم سخت ژاپن، در مقابل ژاپنی‌ها که در اکثر رنکینگ‌ها و درجه‌بندی‌های هوش بالاترین رده را دارند و از لحاض اقتصادی جزو چند کشور اول جهانند، با این حال ژاپنی‌ها مهاجرت نمی‌کنند و به کشورهای دیگر نمی‌روند. یا کشوری مانند سوئد که همانند چین است و جزو بالاترین رده‌های هوشی قرار دارد و کشوری بسیار ثروتمند است، ولی در عین حال بدترین اقلیم‌ها را دارد به رغم این اقلیم‌های سخت توانستند زندگی خود را بسازند، پیشرفت کنند. هوش آن‌ها با اقلیم‌های سخت‌اشان تقویت شده است، اما تنها این دلیل نیست که موجب پیشرف آن‌ها شده است!؟ در جاهای دیگر با اقلیم‌های خوب انسان‌های بسیار باهوش را می‌توان پیدا کرد که توانسته‌اند به موفقیت‌ها و موقعیت‌های خوبی برسند. کشورهایی می‌توان پیدا کرد که به یکدیگر بسیار نزدیک‌اند(با یکدیگر همسایه هستند) اما شرایط متفاوتی بایکدیگر دارند. برای نمونه بین فرانسه و ایتالیا یا بین فرانسه و هلند و… فاصله زیادی وجود ندارد، اما در یک سطح قرار ندارند. یا در خود کشورهای اروپای شرقی حتی انسان‌ها با یکدیگر هم سطح نیستند، پس در ایران هم ما نباید دچار آن توهم‌های خود کوچک‌بینی و توهم‌های خود بزرگ‌بینی بشویم. در ایران خود بزرگ‌بینی در مقابل کشورهایی مانند: افغان‌ها، هندی‌ها، پاکستانی‌ها، چینی‌ها، عرب‌ها، ترک‌ها و… رایج است، در حالی که همه این‌ها از ایرانی‌ها در سطح بین‌المللی بالاتر، موفق‌تر، ثروتمند‌تر و… هستند و دلیل جستن آن هم بیهوده است و جز این‌که بخواهیم توهم ایجاد کنیم و بخواهیم از خودمان تعریف کنیم کار دیگری نکرده‌ایم.

دلیل اصلی که ما در ایران با مشکل روبه‌رو شده‌ایم، می‌توان گفت در ۵۰ سال اخیر(یعنی از سال۱۹۴۰) مسئله‌ اساسی که بوده، نفت است که درست از آن استفاده نشده است. علت آن، این نیست که نفت چیز بدی است، بلکه دلیل آن این است که از نفت درست استفاده نشده، چراکه از ابتدای کشف، نفت در ایران به دست انگلیسی‌ها افتاد و پس از آن هنگامی که دکتر مصدق نفت را بین‌المللی کرد، کودتایی به وجود آمد و بعدها هم دست رژیم دیکتاتوری افتاد که آن رژیم از درآمد نفتی بیشتر در مسائل نظامی استفاده کرد. محمدرضا شاه اعتقادی به مسائل فرهنگی نداشت و بیشتر اعتقادهای او در زمینه‌های قدرت نظامی و پیمان‌های نظامی با کشورهای قدرتمند بود. متأسفانه سیاست بعد از انقلاب حداقل از سال ۱۳۷۰ به بعد در یک مسیر نئولیبرالیسم بسیار فاسد افتاد که کشور را به این وضعیتی که داریم انداخته است.

ایران بدون هیچ شک و تردیدی یکی از ثروتمند‌ترین کشورهای جهان است، ولی مردم ایران اکنون گرفتار گرانی و… شده‌اند. در چنین شرایطی نباید تعجب بکنیم که چرا جوانان این کشور ازدواج نمی‌کنند؟ چرا پس از ازدواج بیش از یک بچه، بچه دیگری به دنیا نمی‌آورند؟ و یا هیچ فرزندی نمی‌خواهند؟ چرا ناامیدی وسیع در کشور موجود است؟ چرا دیدگاه منفی را نسبت بهم‌دیگر دارند؟ چرا آن‌قدر بهم بی‌اعتماد هستند؟ چرا آن‌قدر دروغ می‌گویند؟ چرا ناراحتی روانی دارند؟ چرا…؟

نمی‌خواهیم بگوییم که در ایران همه چیز سیاه است، اتفاقاً همیشه افراد در بدترین شرایط هم می‌توانند بزرگ‌ترین کارها را انجام بدهند و به جاهای بالایی برسند، ولی راه دست یافتن به موفقیت‌ها، این است که واقعاً افراد اعتقاد و اخلاق داشته باشند و به یک چیز در زندگی‌اشان ارزش بدهند و آن یک چیز پول و ثروت و شهرت نمی‌تواند باشد، نمی‌تواند برتری‌جویی بر دیگران باشد. ما با چه منطقی می‌گوییم همه در جهان باید از ما تقلید کنند! مگر ما چه انسان خاصی هستیم، ما در ایران یک جمعیت ۸۰ میلیونی هستیم، نه از لحاظ جمعیتی رقم بزرگی هستیم و نه از لحاظ جغرافیایی. درست است کشوری هستیم که می‌خواستیم و می‌خواهیم استقلال خودمان را حفظ کنیم، به همین خاطر هم زیر فشار جهانی قرار گرفته‌ایم، ولی حالا که در این فشار قرار گرفته‌ایم چکار می‌خواهیم انجام بدهیم!؟ آیا می‌خواهیم یک تنه با کل جهان وارد جنگ بشویم؟

چنین چیزی امکان‌پذیر نیست و ما باید با جهان تعامل داشته باشیم و این تعامل می‌توانند باعث پیشرفت ما بشود. اگر دقت کنید به رشته‌هایی که در آن به کلی رابطه خود را با جهان قطع کرده‌ایم مانند: علوم‌انسانی، علوم‌اجتماعی یا علوم‌سیاسی به دلیل این‌که این‌ها درباره مسائلی صحبت می‌کنند که مناقشه برانگیز و مسئله برانگیز هستند و دولت ایران قصد برقراری ارتباط با آن‌ها را ندارد! ما بیشتر از هر کشوری به جامه‌شناسان، متخصصان علوم‌سیاسی، متخصصان جغرافیای‌سیاسی، حتی فیلسوفان و به انسان‌هایی که بتوانند پیچیدگی جهان را آنچنان که هست درک کنند، نیاز داریم. از این حرف‌های پیش پا افتاده و ساده‌لوحانه‌ای که وجود دارد، مانند: ما نابغه‌ بودیم و گروهی آمدند و حکومت را گرفتند و این باعث عقب‌افتادگی ما شد وگرنه ما امروز مثل امریکا و اروپا بودیم و… باید دست برداریم.

تا زمانی که نخبگان ما چنین حرف‌هایی را بزنند، کسانی که خودشان باید فکر کنند که چرا ما بیش از صدسال است انقلاب مشروطه را شروع کرده‌ایم، اما به جایی نرسیده‌ایم و در خم یک کوچه هستیم و هنوز هم قادر به آن نیستیم که فضای آرامی در سیستم اجتماعی و سیاسی ایجاد کنیم؟ همه این‌ها تقصیر نیروهای بیرونی نیست از طرفی ما قصد گفتن اینکه نیروهای بیرونی هیچ تقصیری ندارند و… را نداریم، بلکه مسئله ما این است که ما چرا باید از نیروهای امریکا و فرانسه و هر کشور دیگر که با ایران رابطه برقرار می‌کنند و برای منافع کشور خودشان تلاش می‌کنند، انتظار داشته باشیم که به نفع منافع ما کار کنند؟

 

 

[۱] -آسیب‌شناسی ذهنیت فرهنگی ایرانی / بخش یازدهم/  دی و بهمن ۱۴۰۰ / درسگفتار‌های ناصر فکوهی / آماده‌سازی برای انتشار، ویرایش نوشتاری وعلمی:‌ عمار احمدی ـ آبان ماه ۱۴۰۲ / بخش نخست این درسگفتار از مقاله‌ای که پیش‌تر با عنوان «ده توهم بزرگ در تاریخ معاصر ایران» منتشر شده، برگرفته شده است.

[۲] -‌Eugenics  

[۳] – مکتب اوژنیسم ( AUGENISME )‌