کوته‌نوشت‌های فرهنگی (۶۲): کالایی شدن فرهنگ

 

یکی از منفی‌ترین اثرات جهانی شدن در روند کنونی آن، که می‌توان آن را حاصل اتاق‌های فکری نولیبرالی دانست، کالایی شدن تقریباً کامل فرهنگ در همۀ ابعاد و اشکالش است. هرچند هنوز سخن گفتن از محصولات فرهنگی در معنای اخص آن (محصولاتی همچون کتاب، رسانه‌ها، برنامه‌های رایانه‌ای، تفریح‌های فرهنگی و …) رایج است اما واقعیت در آن است که فرهنگ هر چه بیش از پیش و به‌گونه‌ای ظاهراً برگشت‌ناپذیر در حال تبدیل شدن به مجموعه‌ای از کالاها و روابط کالایی است. جهان به عرصۀ بزرگی تبدیل می‌شود که باید هر چه بیشتر از آن با عنوان بازار جهانی نام برد و همۀ موجودیت‌های مادی در این جهان به کالاهایی که قاعدتاً قابل «خریداری» و «فروش» هستند بدل می‌شوند. آنچه شاید هنوز مانع از کامل شدن این روابط و از میان رفتن قطعی و مطلق اخلاق از این روابط باشد، صرفاً نوعی مشروعیت مردمی است که «ملت» ها و «افکار عمومی» به دولت‌های خود می‌دهند. روند این مشروعیت‌یابی از خلال دموکراسی‌های مبتنی بر نمایندگی است یعنی بر اساس روندهای انتخاباتی که به رغم تمام مشکلات و نواقصی که در آن‌ها وجود دارد هنوز باید آن‌ها را نوعی «قرارداد» به شمار آورد: قرارداد میان مردم از یک سو و دولت‌های ملی از سوی دیگر، دولت‌های ملی به این ترتیب نه فقط از قدرتی خارق‌العاده برخوردار می‌شوند که به آن‌ها اجازه می‌داد خشونت را به انحصار خود در آورند، اما باید از ارادۀ مردمی و آنچه که میراث فرهنگی آن مردم نامیده می‌شود نیز در برابر امواج هر چه خشونت‌بارتری که فرایند جهانی شدن برای از میان برداشتن آن‌ها ایجاد می‌کند، دفاع کنند. یکی از مهم‌ترین روش‌ها نیز برای این کار جلوگیری یا به هر رو مقاومت در برابر کالایی شدن کامل حوزۀ فرهنگی است.

برخی از کشورهای توسعه یافته همچون فرانسه با جلوگیری از قرار داده شدن کالاهای فرهنگی در شمول قوانین مبادلات مطلقاً آزاد تجاری در طول سال‌های اخیر تلاش کردند که به نوعی از از دست رفتن این گونه میراث جلوگیری کنند. حفظ و تداوم سینمای فرانسه برخلاف اکثر کشورهای اروپایی گویای موفقیت نسبی این سیاست‌های حمایتی بوده است که طبعاً بیشترین مخالفت‌ها را از جانب اقتصاددانان نولیبرال برانگیخته است. نکتۀ جالب در این میان آن است که این سیاستمداران استدلال‌های خود را در دفاع از آزادی مطلق مبادلات کالایی حتی در حوزۀ فرهنگ عموماً زیر عنوان دفاع از آزادی‌های فردی و اجتماعی و حقوق بشر مطرح می‌کنند. در حالی که تقلیل فرهنگی و از میان بردن فرهنگ‌های کوچک و اقلیتی به هر شکل و صورتی که انجام بگیرد (از جمله از خلال نوعی رقابت تجاری) تنها می‌تواند گویای بدترین نوع از کاهش آزادی‌ها و از دست رفتن و عقب‌گرد جامعه در دستاوردهای دموکراتیک آن شمرده شود. بنابراین دست اندرکاران فرهنگ نباید مرعوب این گفتمان به ظاهر دموکراتیک نولیبرالیسم شوند که به ظاهر از جهانی بدون مرز سخن می‌گوید که انسان‌ها و اشیاء و ایده‌ها باید بتوانند در آن آزادانه جابه‌جا شوند اما آنچه در عمل شاهدش هستیم صرفاً تقلیل جهان به اشکالی هر چه ساده‌انگارانه‌تر و سطحی‌تر است تا به تولید انبوه کالاهای به اصطلاح فرهنگی امکان دهد و به این ترتیب میزان سود را به حداکثر رساند. جهان رؤیایی نولیبرال‌ها جهانی است که یک روزنامه، مجله یا کتاب را بتوان در آن واحد تنها با ترجمه‌ای ساده و مکانیکی به ده‌ها زبان منتشر کرد و چنان فرهنگ‌ها را در مخرج مشترک‌های کلی‌شان خلاصه کرد که  هرگونه ظرافت و هرگونه خاص‌گرایی را از آن‌ها حذف کرده و در نتیجه بتوان هرگونه مقاومت را از آن‌ها سلب کرد. چنین جهانی بدون شک جهانی آرمانی برای رسیدن به بالاترین سودهای افتصادی است، اما جهانی است که خلاقیت در حد تولید انبوه تقلیل یافته و فرهنگ‌های انسانی با از دست دادن انسانیت خود بدل به کالاهایی می‌شوند که نمی‌توان آن‌ها را چیزی برتر از  مواد مصرف‌شدنی و به دور انداختنی ارزیابی کرد. بدین ترتیب هنر که زمانی می‌توانست عاملی در تداوم یافتن و عمری طولانی و به وسعت نسل‌های بی‌شماری باشد، با تبدیل شدن به ابزاری در دست تولید انبوه، کالاهایی می‌سازد که نام «یکبار مصرف» (و در زبان‌های اروپایی عنوان گویای دور‌انداختنی ….) را بر خود دارند. چیزی که ساخته می‌شود تا به مصرفی شتاب زده رسیده و به دور انداخته شود.

کالایی‌شدن فرهنگ حتی در این حد، یعنی در مرزهای کالاهای مادی و موجودیت‌های مادیت یافتۀ فرهنگی باقی نمانده و اوج منطقی خود را در تبدیل تمام اندیشه‌ها، افکار و حتی رویاها و ذهنیت‌های انسانی به کالاهایی می‌یابد که این قالب‌های غیر مادی را نیز به کلیشه‌های قابل تولید در ابعاد توده‌ای بدل می‌کنند: اگر نگاهی بر آنچه سینمای آمریکا (به رغم تمامی ارزش‌های هنری و به خصوص فناورانۀ غیر قابل انکار آن) بر سر سینمای جهان آورد بیاندازیم، می‌توانیم ابعاد این فاجعه را تا اندازه‌ای درک کنیم. سینما به مثابۀ دستگاهی که می‌توانست به خیال و ایده‌های ذهنی و تمایلات رؤیایی و مادی ما امکان بیان و بروز و مادیت یافتن و یا لااقل بروزی خیالین بدهد، خود بدل به کالایی شد که تنها در قالب‌های کلیشه‌ای و در نوع خاصی از فناوری قابل تولید و بازتولید است در نهایت کالایی شدن فرهنگ را شاید بتوان بدترین و در عین حال پرهزینه‌ترین فرایند جهانی شدن از لحاظ انسانی به حساب آورد که تنش‌ها و واقعیت بحرانی و خطرناک جهان کنونی تنها مقدمه‌ای است از مصیبت‌های بسیار بزرگتری که در صورت تداوم یافتن این امر در درازمدت می‌توانند در انتظار ما باشند.